در گفتوگو با تسنیم از ماجرای فرمانده دفاع مقدسی سخن به میان آورد که کارگردان سینمای ایران شد.چرا به سینمای ایران بیاعتماد هستیم؟ چرا به سینماگر ایرانی اعتماد نداریم . اگر در اتحاد جماهیر شوروی یک ژدانف و در تاریخ سیاسی ایالات متحده یک مک کارتی و یک «جی. ادگار هوور» وجود دارد در سینمای ایران حلقهای از ژدانفها، مک کارتیها، هوورها، دایره بستهای را تشکیل دادهاند و طی سی سال اخیر سینمای ایران از حیث سینماگران ارزشی و انقلابی پاکسازی کردهاند. پاراگرافهای مذکور چقدر شعاری، سیاسی و برای بسیاری از مخاطبان زننده است اما واقعیت است . واقعیتی که مسئولان فرهنگی چشمشان را به روی آن بستهاند. خبرگزاری تسنیم قصد دارد، جریان پاکسازی سینماگران انقلابی به صورت مدون و دنبالهدار با استناد به تاریخ و گفتگو، ادامه دهد. به بهانه هفته دفاع مقدس به سراغ «رحیم رحیمیپور» رفتیم. فیلمسازی که کارش را با ساخت زندان «دولهتو» آغاز کرد و با « اتاق یک» کارش را ادامه داد. آیا کسی جرات میکرد در دهه شصت زمانی سربازانمان را سر میبریدند یک فیلم درباره حزب کوموله و یک فیلم درباره حزب دموکرات کردستان بسازد؟ او کارش با فیلمهای دفاع مقدسی الماس بنفش و انفجار در اتاق عمل ادامه داد اما به طرز نامحسوسی از سینمای ایران پاکسازی شد. آنچه در پی خواهد آمد گواهی بر عملیات پاکسازی در سینمای ایران است.
*تسنیم:به چه دلیلی به سینما علاقهمند هستید؟
یادم است از بچهگی و شاید از وقتی مادرم خدابیامرز مرا حامله بود به سینما میرفتم و بعداً با توجه به رهنمودهای امام«ره» به این رسیدم که سینما یکی از مظاهر تمدن و از آفرینشهای الهی است و مثل هر چیزی که ملکوت دارد سینما هم در دستگاه خلقت طرح و فیلمنامه و ملکوت دارد و لذا اضافه کردن هر لفظی مثل معناگرا و فاخر به سینما غلط و مثل همان ژن برتر و نوعی نژادگرایی و رانت خواری است چون که خود سینما ملکوتی و از مظاهر است و نور که عامل اصلی در سینما است مولفه مورد توجه و عنایت خداست. حضرت حق در قرآن میفرماید:
۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ
خداوند نور آسمانها و زمین است؛
آیه ۳۵ سوره نور
یعنی هر چیزی که روی پردۀ جهان هستی دیده و سینمایی میشود به وسیلۀ نور الهی است. بنابراین تنها هنری که بیشتر از همه به آفرینش نزدیک است سینماست، چون سینما بدون نور معنی پیدا نمیکند، راستی چه شده که شما به سراغ بنده آمدید؟
*تسنیم: من فیلم زندان «دوله تو» شما را در شش هفت سالگی تماشا کردم. خیلی برایم هیجان داشت و همکارم که همراه من آمده، ۱۰ سال پس اینکه شما فیلم زندان دولهتو را ساختید به دنیا آمد. اخیرا بازهم فیلم زیبای «شب دهم» را دیدم که نوشته شما بود و آقای شورجه کارگردانی کرده است. در محفل کوچکمان با یک نسل سومی دیگر صحبت کردیم و علاقهمند شدیم ببینیم ،کارگردان انفجار اتاق عمل کجاست؟ چون فیلمهای شما لحنی منتج از جریان انقلاب داشت و از سوی دیگر مسئله پاکسازی فیلمسازان انقلابی را به صورت جدی داریم در عرصه رسانه پیگیری میکنیم. خیلی جالب است سریال «فرار از زندان» با آن پروپاگاندا و آن هیاهو در ایران آمد و دوبله شد و همه میدیدند. من همیشه به خودم میگفتم، این قصه را من قبلا در فیلمی ایرانی دیدم. چون فیلم «اتاق یک» را در نوجوانی و در سن شش هفت سالگی روی پرده سینما دیده بودم. شما در آن قصه به روایت واقعی «شهید ابراهیم علی اصغرلو» ارتشی قهرمانی که در چنگال تجزیه طلبان اسیر شده بود، اشاره کردید. در منطقهای که کوملهها استقرار نظامی داشتند پرواز کرده بود و اسیر شده بود و همراه سایر زندانیها چالهای حفر کرد و از زندان فرار میکند. شما به عنوان فیلمساز برای جمع سه نفره ما هنوز جذاب هستید. داستانتان را از ورود به عصره سینما بگویید.
من از یازده سالگی خیلی به شعر علاقه داشتم. یادم هست یکبار خون دماغ شدم. مادرم خدا بیامرز من را برد کلینیک که باند در بینیام بگذارند و با فشار باند مویرگهای بینیام را ببندند. در راه رسیدیم به فلکۀ جویشاه در اصفهان که حالا شده فلکه شهید بهشتی، «آنجا محله ی لنبان و محله شهید بهشتی بود.» من به شدت گریه میکردم. گفتم نمیآیم ، یکدفعه چشمم خورد به یک کتابفروشی که «کمالینژاد» نام داشت، به مادرم گفتم اگر یک «دیوان حافظ» برای من بخری، میآیم، رفتیم داخل کتابفروشی مادرم ۵ ریال داد یک دیوانِ حافظ برایم خرید، بعد رفتیم کلینیک، آن کتاب حافظ همیشه دست من بود. دبیرستان هم که میرفتم برای بچههای کلاس فال میگرفتم. نفری ۵ ریال از آنها میگرفتم و پول توجیبیام را اینطوری به دست میآوردم. از آن زمان شروع کردم به شعر گفتن. یکی از اشعارم را که در انجمن ادبی اصفهان خواندم، آقای متین که استاد آنجا بود تایید کرد و گفت رحیمی خوب است، شعرش این بود:
«در این شهرِ غمآلودِ پر از درد / نگاهی در نگاهِ زارم افتاد / به دل گفتم که ما را دلبر آمد / بگفتا رونقی در کارم افتاد / از او تصویرِ آغشته به مهری / به دیوارِ دلِ بیمارم افتاد / که تا مرز ابد با او نشینم / چو خواب از دیدۀ بیدارم افتاد. »
اما دل در عصر جوانی ما را سویی میبرد و عقل معیشت سوی دیگر به این ترتیب در رشته علوم آزمایشگاهی دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم، آمدم تهران و شروع به درس خواندن و ۵۷ واحد هم پاس کردم، ولی با رشته و واحدهای درسیام نمیتوانستم، ارتباط برقرار کنم. انقلاب فرهنگی که شد در خوابگاه در حال جمع کردن وسایلم بودم که به اصفهان بروم، یکی از بچهها به نام «عباس درگهی» که او هم به هنر علاقهمند بود آمد و گفت بیا برویم یک جایی سینما یاد میدهند و بدین ترتیب شد که من وسایلم را باز کردم و هم اکنون حدود چهل سال است که در تهران ماندگار شدهام.
مدعیان معماری نوین سینما قصه و قهرمان را از سینما گرفتند!
*تسنیم: تا آن مقطع اصلا فیلم دیده بودید؟
خیلی، هفتهای یکبار صبحهای جمعه با دایی عباسم که گچبُر بود میرفتیم سینما. دایی عباس خدا بیامرز میآمد دم درِ اتاق ما میایستاد، یک اتاقِ سه در چهار از سه اتاق یک خانه هفتاد متری مال ما بود که من و پدر و مادر و خواهر و برادرم پنج نفری در آن اتاق زندگی میکردیم. دایی عباس صبحهای جمعه با دوچرخهاش دم اتاق ما منتظر میماند و پدرم ۵ زار به من و ۵ زار هم به برادرم میداد و میرفتیم سینما، جمعهها صبح کار ما این بود، در خیابان چهارباغ اصفهان از ساعت هشت داخل صف خرید بلیط و بعد صف داخل شدن در سینما میایستادیم تا ساعت ده به داخل سینما برویم و فیلم ببینیم و عجب حالی داشت، متاسفانه بعد از انقلاب مدعیان معماری نوین سینما که این حال را تجربه نکرده و سواد سینمایی نداشتند و «سینما از مظاهر تمدن است» را نمیفهمیدند این حال را که اصلش قصه و قهرمانپروری و رویاپردازی است از سینما گرفتند و در واقع جوهره سینما را از بین بردند در حالی که پیامبر اعظم«ص» فرموده (احسن القصص هذالقرآن) یعنی در تمدن الهی تمام قرآن قصه و درام و کشمکش بین دانایی و نادانی است یعنی همان قصه اول که شیطان و نادانی به آدمیت و عقل و دانایی سجده نکرد.
*تسنیم:کدام فیلمها را آن زمان دوست داشتید.
فیلمیهایی که آنزمان دیدم و روی محتوای آنها فکر میکنم مثلا گنج قارون سلطان قلبها و قیصر بودند. که از همان بچگی با قصیر مشکل داشتم و بعد از انقلاب هم که دوباره فیلمها را دیدم، متوجه شدم این فیلم یک جوهرۀ خاصی دارد که اگر ما ابتذال درونش، یعنی رقص و آواز و برهنگی آن را درست میکردیم، امروز یک سینمای خوب و مردمی و مثل گذشته پر رونق داشتیم، مثلا در فیلم گنج قارون آدمی را نشان میدهد که به ناامیدی مطلق رسیده و میخواهد خودکشی کند، اسمش قارون اسم ثروتمندترین مرد جهان است، او در موقعیتی قرار میگیرد و امیدوار میشود، موضوع امید است، چه میشود؟ با یکسری آدمهای عامی همراه میشود و در زندگی آنها امید میبیند و جالب است که در ترانه فیلم هم میگوید: ( گنج قارون نمیخوام / مال فراون نمیخوام / جام جمشید جم و تاج فریدون نمیخوام.) ولی تو فیلمهای بعد از انقلاب بدلیل سیاست مانور تجملات بیشتر فیلمها در اقتصاد دنبال مال فراون و در سیاست دنبال تاج فریدونند.
*تسنیم: چرا با قیصر مشکل داشتید؟
من چند وقت پیش هم به «ناصر ملکمطیعی» گفتم که این قصه غلط است. چون مردم ایران در دوران گذشته به خواهر هیچ گنده لاتی نظر سوء نداشتند. به صورت منطقی با توجه به بافت فرهنگی فیلم، همه باید مواظب خواهر فرمان و قیصر باشند. قبل از انقلاب همه مواظب خواهر فرمانها و قیصرها بودند، اصلاً نمیگذاشتند کسی به خواهر فرمان چپ نگاه کند. در محله، اگر خواهر فرمان راه میرفت، لاابالیها جرات نمیکردند فکری بد در مورد ناموس فرمان و قیصر به ذهنشان خطور کند. لات و لوتها اگر بلایی هم سر کسی میآوردند، سر زنانی میآوردند که پناهی نداشتند و کسی نبود از آنها دفاع کند. کسانی که مدافعی نداشتند، اینها را من عیناً در محل خودمان یادم است که یک پسری بود، پدرش از این داشمشتیهای گنده لات بود مانند فرمان. خواهرش میان لاتها و چاقوکشها برای خودش حریمی داشت. قصه را نوشتم و به ناصر ملک مطیعی دادم. گفتم الان زمان حال است، فرمان زنده است و فهمیده قصه دروغ بوده که به خواهرشان تجاوز شده و قیصر فرار کرده و فرمان مانده و میخواهد این قصه و فیلم را از بین ببرد که سازندگان این دروغ نمیگذارند و باز فرمان را میکشند. ملکمطیعی قصه را خواند و آمد و گفت من بازی نمیکنم، گفتم چرا؟ گفت مسعود کیمیایی رفیق من است و ناراحت میشود و تو تمام مبانی فکریِ سینمای گذشته را از بین میبری.
حداد عادل برای یاد گرفتن سینما به کلاسهای تل فیلم میآمد
*تسنیم: برگردیم به بیوگرافی زندگی شما. از عباس درگهی دور شدیم.
انقلاب فرهنگی شده بود، من فقط یک دست رختخواب داشتم که آن را پیچیده بودم در یک چادرشب تا بروم اصفهان. چون دانشگاه تعطیل شده بود. درگهی آمد و گفت بیا در فاصله تعطیلی دانشگاه برویم سینما بخوانیم. رفتیم خیابان جمهوری نرسیده به چهارراه ولیعصر. یک کوچه بود رفتیم داخل ساختمانی قدیمی، کلنگی بود دیدیم نزدیک صد نفر آنجا نشستند، شورجه، شمقدری،علیرضا شجاع نوری، علی مرادخانی، حیدریان و.... حضور داشتند. سعید بخشعلیان که الان جانباز شده و دو چشمش نابینا شده و فیلم سرباز کوچک را ساخته است او هم بود، خواهر سعید بخشعلیان هم نماینده ما بود در دانشگاه شهید بهشتی. ایشان ما را جمع کرد از هر دانشگاهی حدود ۱۰، ۱۵نفر جمع شدند، حدود ۱۵۰ نفر شدیم، این ۱۵۰ نفر آمدیم رفتیم سر فاطمی یکی از ساختمانهای صدا و سیما، کمال تبریزی و سعید حاجی میری آنجا بودند، نشسته بودیم داخل یک اتاق و کمال یک اِسپلایسر دستش بود آمد میخواست به ما درس بدهد و اسپلایسر را برای ما درس داد. بعد از آنجا آمدیم «تل فیلم» در مقصودبیگ جمع شدیم و کلاسهایمان آنجا تشکیل شد که آقایان اکبر عالمی، هوشنگ توکلی بعد مهدی کلهر آمدند، حتی حداد عادل میآمد، علی جنتی گاهی اوقات سر میزد، فخرالدین انوار و محمد بهشتی از طرف تلویزیون آنجا را به ما داده بودند و بعد که مهدی کلهر و هوشنگ توکلی آمدند یک دوگانگی در نوعِ نگاه پیش آمد یعنی کلهر یک نوعی سینما را میدید، انوار و بهشتی یک طور دیگری میدیدند، کلهر طرفدار سینمای قصهگو و قهرمانی بود ولی بهشتی و انوار طرفدار سینمای به اصطلاح هنری و شاعرانه و بدون قصه بودند، این اختلاف که پیش آمد درِ تل فیلم را بستند و دیگر ما را راه ندادند.
*تسنیم: در واقع از منظر تاریخ نگارانه ما اولین پاکسازی بچه مسلمانها از این مقطع صورت گرفت و این دعوایی که بین بچه مسلمانهای انقلابی سینما و جریان خانه سینما سالها به صورت موازی وجود داشته در طی ۳۰ سال گذشته در واقع از تل فیلم شروع شد. حرفت حسابتان چه بود؟
ما میگفتیم یک نوعِ سینمایی را میخواهیم با نگاهِ انقلابی و رئالیستی و وقایعی که اتفاق افتاده ، آنها میگفتند اصلاً سینما نباید رئالیستی و سیاسی و تابع توده باشد مثلا ساخت فیلمِ زندان دولهتو، مشخص میکند که اختلاف بر سر چه چیزی بود و این دعوا طی سی سال هنوز ادامه دارد و البته در طول تاریخ این دعوا بوده و شبه روشنفکران میگفتهاند چرا وحی بر یک آدم امی بیسواد نازل میشود و بر یک مثلا فیلسوف آنچنانی نازل نمیگردد.
*تسنیم: پارادوکس قضیه اینجاست که خود آنها به شما پروانه ساخت و نمایش دادند.
این جریان در واقع از دل سینما آغاز شد اما ببیند که در یک سیر تاریخی مشخص وارد جریان سیاست شد. این دو دستگی در واقع از سینما آغاز شد و با روی کار آمدن هاشمی رفسنجانی و طرح مانور تجملات و هر جایی برای خودش درآمدزایی و یا دزدی و اختلاس داشته باشد زمینه برخورد به وجود آمد و دوم خرداد با ژست و آرایش دانایی و شبه روشنفکری که داشت به تقابل دو گروه جنبه رسمی بخشید. همین مسائلی که امروز در انقلاب پیش آمده مشخص میشود که ریشه تاریخی این جریان چگونه است.
*تسنیم: از زندان دولهتو بگویید. گویا فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است.
زندان دولهتو وقتی من تحقیقات و نگارش را شروع کردم، حسین یزدانپناه و اصغر غواصیه شهید شده بودند و مهدی یزدان پناه و محمد الهی و غلامرضا اسلامی هنوز زنده در زندان دوله تو بودند، آن زمان رفتم دنبال این قصه رفتم مادر یزدانپناه را در اصفهان دیدم.
*تسنیم: اسمها درست هستند؟
بله عینِ اسم خودشان است، رفتیم بچههایی که با اینها بودند را پیدا کردیم و از اینها شروع کردیم به تحقیقات و قصه را نوشتیم وقتی قصه را نوشتم اختلاف بر سر ساخت ایجاد شد. فارابی آنزمان تازه تشکیل شده بود.
*تسنیم: چه سالی قصه را نوشتید؟
۵۹ شروع کردم تا حدود ۶۰الی ۶۱ طول کشید و همزمان در سازمان تبلیغات فعالیت میکردم، آقای «محمدعلی زم» سرپرست سازمان تبلیغات بود و ما زیرنظر آنها بودیم. یک ساختمانی در سمیه بود به نام ساختمان سمعیبصری، ما آنجا بودیم و قصه را من آنجا نوشتم، حوزۀ هنری این طرف بود ما آن طرف بودیم ، یک ساختمان چند طبقه به ما داده بودند و ما را از بچههای مخملباف جدا کرده بودند.
*تسنیم: اگه خوب این موضوع را تحلیل کنیم غیر از دو دستگی سیاسی که بعدا شد اصولگرا و اصلاح طلب، خود شما بچه مسلمانها بدون در نظر گرفتن شاخه انحرافی مخلمباف دو دسته بودید؟
یک طور دیگری به ما نگاه میکردند. مانند یکسری بچه یتیم بودیم که ما را از تل فیلم بیرون کردند و بعد در باغ فردوس کلهر به ما جا داد. بعد از آن رفتیم دانشکده هنرهای زیبا، یک دوره در جهاد دانشگاهی بودیم، بعد رفتیم سازمان تبلیغات استخدام آنها شدیم و قصه را نوشتیم دادیم به آقا زم، مشاور فیلم نامه کلهر بود.
*تسنیم: با این همه دربه دری چی شد که به فکر فیلمسازی افتادی. چه به تو انگیزه داد. ذات سینما با بچه مسلمانی ما در تعارض است.
سال قبلش حسن کاربخش دیار عاشقان را ساخته بود. حسن کاربخش هم جزء تیم بود، حسن که دیار عاشقان را ساخت همه ما مخصوصاً من تحریک شدیم. با دیدن دیار عاشقان فهمیدم که سینما هیچ تعارضی با ذات بچه مسلمانی ما ندارد و اتفاقا تنها ابزار جهاد امروز ما، سینماست.
قبل از ساخت «زندان دولهتو» من در تل فیلم ً فوتورمان کار میکردم، من شعر میگفتم و بعد شورجه برای این شعرها نقاشی میکرد و شهید سیفی اسلاید میگرفت، شعر اولین فتو رمان ما چنین شروع می شد « بر دوش گلی به باغی از غم/ تابوت یکی غنچه روان است/ بر چهره گل شبنمی از اشگ/ افتاده و در راه زمان است...» و....
*تسنیم: و بعد....
یک شعر درباره شهادت بود که خواهر شریفی دکلمه کرد. وقتی به عنوان فوتورمان کار کردیم اثر خاصی شده بود. دیدیم با همه کارها متفاوت است بعد کاربخش دیار عاشقان را ساخت و فهمیدیم میتوانیم فیلم بسازیم. تصمیم گرفتم زندان دولهتو را بسازم، خطشکن ما حسن کاربخش بود، کلهر هم حامی و پشتیبان ما بود.
مهدی کلهر از معدود افرادی است که همچنان انقلابی اصیل باقی مانده است
*تسنیم: تا چه زمانی کلهر ایستاد؟ آیا هنوز کلهر همچنان پشت بچه مسلمانان ایستاده است؟
کلهر هنوز که هنوز است ایستاده است، به غیر از رفتارهای سیاسی که همه چیز ما را آلوده کرد از جمله اقتصاد، سیاست و فرهنگ ما را، ولی نگاهِ کلهر هنوز همان است. خیلی مهم است که آدم انقلابی از دهه شصت تا کنون نگاه انقلابیاش آلوده هیچ جریانی نشود. کلهر همان مرد انقلابی اصیلی است که بهمن ۱۳۵۷ بود. فیلمنامه را دادیم به آقای زم خواند، گفت خیلی خوب است، نمیدانم مخملباف هم خوانده بود.
زم یعنی مخلباف، مخملباف یعنی زم
*تسنیم: مخملباف به زم خیلی نزدیک بود؟
اصلاً یکی بودند همین الان هم نگاه زم با مخملباف یکی است، بقیه حرفها بازی است، مهم نگاه است.
مخملباف حتی سیکل هم نداشت
*تسنیم: ولی آن زمان هنوز زاویه فکری با انقلاب پیدا نکرده بودند؟
با انقلاب همراه بودند ولی نگاهشان عمیق نبود و همین موجب انحراف شد مثلا در فیلم توبه نصوح آدمی که میخواهد توبه کند را به لجن و کثافت میکشانند و اصولا آدمهای خطاکار و سینماگران قبل از انقلاب را اینطوری میدیدند همان که مخملباف گفت با اینها در یک لانگ شات هم نمیایستد اینها آن زمان اصول ناگراهای تند رو و بی ترمز بودند. آقای زم گفت تو زندان دولهتو رانساز، گفتیم چه کسی بسازد؟ گفت مخملباف. دعوا شد، مخملباف اصلاً جلو نمیآمد، ما یک قشرِ دانشجویِ روشنفکر با تحصیلات عالیه بودیم، آنها، سوادشان هم در سطح سیکل و دیپلم، حتی بعضی از آنها سیکل هم نداشتند.
*تسنیم: یعنی آن زمان بچه مسلمانها با سوادتر بودند؟
ما همه دانشگاهی بودیم، از داخل دانشگاهها آمده بودیم و به موضوع علمی و عمیق و انقلابی نگاه میکردیم. سر ساخت زندان دولهتو درگیر شدیم. تمام بچههای ما این طرف، از جمله شورجه و شمقدری و محمد دُرمنش همه جمع شدیم. آقای آیتالله جنتی رئیس سازمان تبلیغات بود، رفتیم پیش او به او گفتیم ما این فیلمنامه را نوشتیم آقای زم (سرپرست حوزه هنری) میگوید شما نسازید و اصلاً ما با ایشان در نگاهِ به سینما اختلاف نظر داریم، یک جلسه گذاشتیم آقای شمقدری و بچههای دیگر این طرف و یک طرف هم زم و یک طرف هم آقای جنتی و گفتیم یا جای ما اینجاست یا جای آقای زم، گفتیم میرویم اگر گذاشتید فیلم زندان دولهتو را بسازیم میمانیم، اگر نگذاشتند بسازیم استعفاء میدهیم میرویم. رفتیم جلسه گذاشتیم گفتیم آقای زم به درد سینما و فرهنگ و هنر نمیخورد او را بردارید، گفتم چیزی که ما میبینیم با چیزی که او میبیند اصلاً متفاوت است، بعد آقای جنتی گفت نخیر آقای زم هستند شما بروید و من استعفاء دادم، ولی بقیه بچهها استعفا ندادند و همانجا ماندند و من آمدم ارشاد پیش انوار که با هم سابقۀ تلفیلم را داشتیم. فیلمنامه را دادیم فارابی آنجا رد کردند .همین آقایان که الان هم هستند، آقای مجتبی اقدامی، عبدالله اسفندیاری، محمدعلی نجفی فیلمنامه را رد کردند و گفتند سینما چه ربطی به مسائل رئالیستی و سیاسی دارد؟
*تسنیم: میترسیدند راجع به حزب دموکرات کردستان کسی فیلم بسازید؟
آن که هیچ اصلاً نگاهشان، نگاهِ دیگری بود. یک بار انوار به من گفت برو پیش بهشتی، ببین بهشتی چه میگوید، هر چه او میگوید به حرفش گوش کن، از او ایده بگیر، کارِ هنری بکنید. از این نظر با زندان دولهتو مشکل داشتند، ۵ شهید و انقلاب، بحث سیاسی تند. ۳۵ سال پیش فیلمی ساخته شد که قصه داشته، مسالۀ انقلاب را داشت، الان بعد از ۳۵ سال همان را ساختند ولی قصه ندارد.خلاصه فارابی آن را رد کرد، به همراه کلهر رفتیم به انوار گفتیم. در راهروی باغ فردوس ایستاده بودیم، کلهر هم ایستاده بود، آقای انوار به کلهر گفت اگر تو آن را تایید میکنی من میگذارم رحیمپور آن را بسازد. کلهر گفت من تایید میکنم، گفت من فیلمنامه را خواندم، خیلی خوب است بگذارید بسازد، انوار گفت بساز.
*تسنیم: نکته جالب این است که مراد خانی از خردسالی در ارشاد بود و بازنشستگی ناپذیر است. اینها چطوری وارد ارشاد شدند و هنوز ول کن وزارت فرهنگ و ارشاد نیستند.
یک گروهی از تلفیلم بودند که از ما جدا شدند، زمانی که در تلهفیلم بودیم، کلهر معاونت سینمایی شد و نیرو میخواست آمد از بچههای ما نیرو گرفت، مرادخانی، معصومی، حسین پارسایی و اثنی عشری و.... را برد. مرادخانی در ارشاد مدیرکل تولید فیلم شد. مرادخانی با حیدریان رفیق بود و او را معاون خودش کرد. مرادخانی و حیدریان در فیلمبرداری سررشته داشت و فیلمنامه ما رفت زیرنظر مرادخانی که در اداره تولید فیلم ساخته شود. حیدریان از طرف مرادخانی با من قرارداد بست، یک میلیون و ششصد هزارتومان قرارداد بست برای تولید فیلم زندان دولهتو. گفتیم این پول کم است! گفت ما همینقدر میدهیم. رفتیم ساختن فیلم را شروع کردیم، رضا پاکزاد فیلمبردار بود، خیلی خوب بود و خیلی کمک کرد، یک فیلم سینمایی بود خیلی هم سنگین بود که پاکزاد (فیلمبردار) خیلی کمک کرد.
احمدرضا درویش قبول نمیکرد وارد سینما شود
*تسنیم: اما نکته مهم قصه زندان دولهتو حضور احمدرضا درویش در این فیلم است .
درویش آن زمان در گشت ثارالله بود در سپاه، من عکس او را دیدم، دیدم شبیه شهید «اصغر غواصیه» است به او زنگ زدم گفتم بیا. قبول نمیکرد. تئاتر هم بازی کرده بود. نمیآمد و میگفت من فرماندهام و درگیرم. گفتم بیا نقش اصغر غواصیه را بازی کن، گفتم اگر نیایی روز قیامت جلوی تو را میگیرم. چند ساعت گذشت، من و شورجه در دفترمان در فاطمی نشسته بودیم دیدیم در باز شد و درویش آمد داخل. اصلاً درویش سینما نخوانده بود و فقط چند نمایش بازی کرده بود. چند روز پیش به او گفتم یادت است پشت موتور من مینشستیم و با هم قال رسولالله نور العینی، حسینُ منی میخواندیم و با هم میرفتیم سر صحنه، یادت است سر جوادیه یک اتاق اجارهای داشتی، صاحبخانه داشت تو را بیرون میکرد، من در خوابگاه زعفرانیه دو اتاق داشتم، به خانمم گفت یک اتاق را بدهیم درویش، یادت هست در دیزین مسجد را خراب کرده بودند، به دخترم که الان دو تا بچه دارد، آن زمان بچه بود میگفتم نغمه مسجد را چه کسی خراب کرده؟ میگفت درویش. گفتم دوباره بیا خانه ما تا از نوههایم این بار بپرسم مسجد را چه کسی خراب کرد؟ بگویند درویش. گفت یادم رفته، گفتم آلزایمر گرفتی، گفتم معمولاً آدمهای بزرگ، سعی میکنند گذشتههایشان را فراموش نکنند که ببیند چه کسی بودند و از کجا و چطور آمدهاند.
*تسنیم: عبدالرضا اکبری چطور؟
یکی از بچهها او را معرفی کرد، در تلویزیون کار کرده بود و اصلاً با ریش شبیه شهید مهدی یزدانپناه بود، یک تیپ متفاوتی داشت. عبدالرضا اکبری خیلی به نقش یزدان پناه شباهت داشت. هنوز که هنوز است من را میبیند تشکر میکند، بعد هم در چند فیلم دیگر از من بازی کرد
عامل انحراف مهندس موسوی حلقه زهرا رهنورد بود
*تسنیم: گویا فیلم شما متوقف شد دلیلش چه بود؟
عوامل سینمایی وقت و شوراهای فارابی با ساخته شدن فیلم زندان دولهتو مخالف بودند، ولی به واسطه حمایت کلهر ساخته شد و همان یک میلیون و ششصد هزار تومان بودجه ساخت فیلم تمام شد و پروسه تولید فیلم خوابید. گفتند راشها را ببینید. اعتماد نداشتند راشها را دادند به منوچهر محمدی در شبکه ۲ آن را دید تا شبکه ۲ پول بدهد فیلم ساخته شود. منوچهر محمدی راشها را دید فیلم را تائید کرد ما را فرستادند شبکه ۲ برویم با منوچهر محمدی صحبت کنیم که پول بدهند بقیه فیلم را بسازیم. دم در آسانسور من منوچهر محمدی را دیدم، دستم را بردم جلو به او دست بدهم او به من دست نداد. یک نگاهی عجیبی به من کرد چون من را قبول و باور نداشت اما بعدا فیلم را قبول کردند و باقی پول ساخت فیلم را دادند. فیلم را اکران کردیم، احمدنصر، که نقش استوار را بازی میکرد و در زندان در فیلم شهید میشد. گفت من شیراز بودم دیدم فیلم در سینماها اکران شده چه خبر شده بود و مردم میرفتند و فیلم را میدیدند. درست در زمان اکران فیلم شبکه ۲ فیلم را پخش کرد.
وقتی شبکه ۲ فیلم را پخش کرد، حضرت آقا فیلم را دیدند، زنگ زده بودند به مهندس موسوی که نخست وزیر بود و پرسیده بودند این فیلم را دیدی؟ او گفت بود بله ، آقا پرسیده بودند فیلم را چه کسی ساخته است؟ مهندس موسوی هم فیلم را دیده بود و خوشش آمده بود. حضرت آقا فرموده بودند که این فیلم، فیلم درستی است، آن زمان فیلم تاتوره هم ساخته شده بود که خیلی تحویلش گرفته بودند اما مثل اینکه مهندس موسوی به فیلم اعتراض داشت! به نظر من نگاهِ مهندس موسوی با نگاهِ رهبری و نگاهِ انقلاب نزدیک به هم و یکی بود که اتفاق نظر بر فیلم زندان «دولهتو»دلیل این نزدیکی است ولی اتفاقات دیگری داشت از همان زمان میافتاد. اطرافیان مهندس موسوی که جزو شاگرد تنبلهای حسینیه ارشاد بودند و زمان شریعتی هم با تک ماده قبول میشدند و تحلیل علمی از سینما و هنر و امور سیاسی نداشتند و دانش دینی آنها هم سطحی و احساسی و شعرگونه است کار را به اینجا کشاندند و بعد نتیجهاش فتنه ۸۸ شد که مصداق آیه « وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» هستند، حتی خود شریعتی هم مدعی شناخت کامل معارف الهی و نظریه پردازی در این مورد نبود که این شاگردهای تک مادهای مدعی شدند و انقلاب و اقتصاد و فرهنگ و سینما را به اینجا کشاندند.
آری با انتخابهای فرهنگی باید افراد را شناخت، نگاهِ مهندس موسوی سمت زندان دولهتو بود نه سمت تاتوره، نه سمت بنیاد فارابی. انحراف از نوعِ نگاه زهرا رهنورد که به قولش خودش میگوید هنری بود آغاز شد همان امور محسوس را بدون امور معقول دیدن، مخملباف به خاطر مشاوره گرفتن از همین نوع نگاه به مسیر دیگری رفت و از توبه نصوح به فلسفه و جنسیت رسید، سیدمحمد بهشتی هم با زهرا رهنورد هماهنگ بود، مهندس موسوی این وسط با انقلاب یک ارتباطی داشت اما اطرافش را این افراد پر کرده بودند و نمیتواند از اینها جدا شود چون دوستان و خانوادهاش هستند.
بله وقتی زندان دوله تو پخش شد و پس از تماسی که حضرت آقا با مهندس موسوی داشتند مهندس موسوی زنگ زده بود به انوار که این فیلم را چه کسی ساخته است؟ او هم گفته بود یک دانشجوی اصفهانی آن را ساخته است.گفت رئیسجمهور (حضرت آیت الله سید علی خامنهای) زنگ زده و گفته او بازهم فیلم بسازد. ما این نوع سینما را میخواهیم. آن زمان من در خوابگاه زعفرانیه بودم، طبقه پایین حیدریان بود، طبقه بالا من بودم، حیدریان صبح آمد یک پاکتی به من دادند. ده هزار تومان داخلش بود که تتمه دستمزدم بود، گفت این را آقای فخرالدین انوار فرستاده، گفته این را بگیر و بیا وزارتخانه با تو کار دارم، گفتم چه کاری دارد؟ گفت گفته اگر فیلمنامه داری بیاوری، من یک فیلمنامه داشتم به نام خاطرهها.
در دهه شصت به من اجازه ندادند فیلم موزیکال ایرانی بسازم
خاطرهها قصۀ آن دواتگر اصفهانی است که وقتی یک سماور از روسیه میآورند، امیرکبیر سماور را میبیند، و دواتگر را صدا میکند به او میگوید مانند این سماور را بسازد، بعد دویست تومان به او میدهد میگوید برو اصفهان کارگاه تاسیس کن و میخواهد کارگاه سماورسازی تاسیس کند، امیرکبیر عزل میشود و او را میگیرند که این پول را پس بده، بعد او پول ندارد که پس بدهد و او را حسابی میزنند او به گدایی میافتد ۱۷۰ تومانش را تهیه میکند میدهد کور میشود و قصه از جایی شروع میشود که او کور میشود، فیلم نامه را دادم به ارحام صدر حواند که نقش دواتگر را بازی کند و او قبول کرد.
من چون سابقه سرودن شعر داشتم با نثر مسجع فیلمنامه این قصه را نوشته بودم. دوباره اینها فیلمنامه را فرستادند فارابی. عبدالله اسفندیاری از اول تا آخرش به من متلک گفت، من اصلاً با شعر به سینما آمدم، آخرین شعرم را برای هر کسی میخوانم میگوید خیلی خوب است، وقتی مادرم فوت کرد رفتم اصفهان در راه اصفهان یک شعری که ۴۵ سال پیش گفته بودم یادم رفته بود.ناگهان تو راه اصفهان یادم اومد که «به پای ننهِ خوب و عزیزم/ دلم میخواد همیشه گل بریزم/میگن کرده منو گنده بلالی/ امیدوارم ننه هیچ وقت ننالی.../خلاصه ننه تو خیلی زحمت کشیدی / و خیری از رحیم خود ندیدی.
بله آقای «عبدالله اسفندیاری» که پرفسور سینماست و فیلمنامههایی نوشته که در جهان بی نظیر است و یکی از همان تک مادهایهای حسینه ارشاد است، از سر تا پای فیلمنامه را ایراد گرفت و چون قصه درباره شهدا نبود، حمایت نشد و میگفتند تو میخواهی ادای .علی حاتمی را دربیاوری گفتم علی حاتمی چه ربطی به این فیلمنامه دارد؟ من با او چه کار دارم؟ فیلم من تاریخی است با نثر مسجع؛ خلاصه نگذاشتند و فیلم نامه خاطرهها ماند و از همه غم انگیزتر این که ارحام صدر مُرد و در آن بازی نکرد و منهم گفتم بروم قصههای زندان دولهتو را ادامه بدهم که نتیجهاش شد فیلم اتاق یک.
*تسنیم: اولی به حزب دموکرات و دومی راجع به کوملهها. اما قدرت کارگردانی فیلم اول در فیلم دوم شما نبود.
بله. تحت تاثیر فضای موجود اشتباه کردیم، ما ساختاری کلاسیک را در زندان دولهتو پیاده کردیم و در فیلم دوم گول آوانگارد بودن سکانس پلان بودن را خوردیم. خواستیم یک کار خاص بکنیم و در زمینههایی مشکل پیدا کردیم، این روش ریتم فیلم را انداخت و فیلمبردار هم نتوانست کار را در بیاورد.
*تسنیم: چرا از رضا پاکزاد استفاده نکردید؟
او رفت سوئد و دیگر خبری از او ندارم.
نگاه ظاهرا هنری بنیاد سینمایی فارابی در دهه شصت سینمای ایران را نابود کرد
*تسنیم: با تیم سوسن تسلیمی، محمد مطیع، علیرضا مجلل رفت؟
بعد از آنها رفت، از اولش میگفت من میخواهم بروم. یادم است بچههایش به او میگفتند "پدر" نمیگفتند "بابا" بچههای من هم یاد گرفته بودند به من میگفتند پدر و نوههایم به من میگویند آقای پدر. با پاکزاد خیلی صمیمی و رفیق شده بودیم. خلاصه فیلم اتاق یک نشد و اصلیترین مساله آن هم ریتم بود. اتاق یک ریتم سینمایی نداشت و البته یک چیزی که ما را فریب داد همین نگاه هنری بود که فارابی به سینمای ایران تزریق کرد، اصلاً این نگاه سینمای ایران را نابود کرد. مهمترین مساله هم این بود که عناصر دراماتیک را از از سینما گرفتند قصه و قهرمان. اگر فیلم قصه نداشته باشد دیگر ریتم و دکوپاژ و بازیگری و ..... ندارد. ما هم خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، فیلمی ساختیم که فرمش هنری و جدید باشد ولی نشد، مانند زندان دولهتو نشد.
*تسنیم: یعنی اگر ادابازی هنری را از فیلم شما بگیریم. فیلمتان داستان یکسری زندانی است که میخواهند راهی را حفر کنند و فرار کنند و تقریباً داستانش شبیه همان قصه مایکل اسکافیلد در داستان فرار از زندان است.دقیقا حفرهای حفر میکنند، خاکها را میآورند محوطه پخش میکنند.
فیلم ما داستان فرار سرهنگ شهید ابراهیم علیاصغرلو بود. اشتباه ما نگاه به اصطلاح هنری و شاعرانهای بود که از بنیاد فارابی به سینما و فیلمسازی تزریق شده بود و حالا میفهمیم که شعر برای سینما یک سم مهلک است و سینما باید درام و کشمکش و ریتم و وزن سینمایی داشته باشد.
*تسنیم: چرا موفق نشد؟
اگر سینمایی ساخته بودیم ،موفق بودیم. سینمایک اصولی دارد، اصولش را باید رعایت کنیم اولین مولفه ساخت فیلم نگاه است. یعنی چطوری نگاه میکنیم؟ اگر بخواهیم عمیق ببینیم، باید عمق میدان داشته باشیم، اگر در نگاهمان عمق میدان نداشته باشیم یعنی تا نوک بینیمان را ببینیم این سینما نیست، و فاجعه اینجاست که بعضی دوستان در سینمای ایران موضوعات عمیق را سطحی کرده و حتی عکاسی را در آن رعایت نمیکنند.
*تسنیم: مانند کاراکتر ایدئولوگ که اضافه کردید من هنوز یادم است چقدر به فیلم لطمه زد. انگار سر کلاس مدرسه بودیم. عملا فیلم را بیریخت میکرد.ریتم هم نداشتیم.
ریتم یکی از اساسیترین مختصات سینماست که بتواند قصه را جذاب کند و جاذبه ایجاد کند. اتاق یک شکست خورد و بعد از آن آمدیم فیلمهای دیگری را شروع کردیم که در آنها سعی کردیم مهمترین مولفههای فیلمسازی را رعایت کنیم ولی دیگر قصه در سینما نبود و بنیاد سینمایی فارابی با آن نگاه شاعرانه و تک مادهای حسینه ارشاد قصه و کشمکش و درام را از بین برده بود، خود قصۀ زندان دولهتو واقعاً سینما بود، یک سینمای نو بود، یک سینمای جدید بود. من اخیراً راجع به جهاد با دانشجویان در دانشگاه بحثی داشتیم دیدم درباره جهاد. این قضیه در زندان دولهتو بوده و البته ربطی به من نداشت و من اصلاً نمیفهمیدم قضیه چیست. نکته مهم این است که حسین یزدانپناه و ۵ شهید دیگر جهاد را چگونه دیدند و چگونه وارد عرصه دراماتیک جهاد شدند. هنوز که نگاه میکنیم، میبینیم سینمای ما اگر بخواهد جهادی باشد باید چه نوع جهادی را مطرح کند. بعد از همه این اتفاقات فیلم مستاجر را ساختیم، انفجار در اتاق عمل را براساس یک داستان مستند ساختیم و تا سال ۷۵ که آخرین فیلمم راجع به انقلاب را کار کردم، دیگر کاری نکردم، در صورتی که بعضی از بچهها میگفتند برجسازی راه انداختم اما من هیچ کارِ دیگری انجام نمیدادم، از سازمان تبلیغات هم استعفاء دادم آمدم بیرون و دیگر هیچ جا استخدام نشدم، نه بیمهای نه بازنشستگی و حتی یارانه هم نمیگیرم اما سینما را رها نکردم.
*تسنیم:در این مدت با اینکه درآمدی از سینما نداشتید، چگونه زندگی کردید؟
یکی از چیزهایی که خودسازی ایجاد میکند همین است که چگونه در شرایط بیکاری و فشارهای سیاسی، زندگی تامین میشود؟ و آدم به این آیه ایمان میآورد که میگوید: وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ﴿۲۲﴾ و روزى شما و آنچه وعده داده شدهاید در آسمان است (۲۲). من سال ۷۵ رفتم حج با مجتبی راعی هم اتاقی بودم، مجتبی به من گفت:"چشمت که به خانه خدا افتاد میتوانی سه آرزو کنی واقعاً برآورده میشود." منهم وقتی برای اولین بار چشمم به خانه خدا افتاد گفتم «خدایا من میخواهم توحید، نبوت و معاد را هم بفهمم و هم در سینما آن را کاربردی کنم.» از آن زمان به بعد من بیکار و خانهنشین شدم». چند روز قبل دیدم حیدریان در قم یک وعدههایی به مراجع در مورد سینما میدهد. پیش خودم گفتم چگونه میخواهد اینکارها را انجام بدهد؟ او که خودش وقت نمیکند و با اینکه انگیزه و نگاه ما به سینما از اول مثل هم بوده ولی نگذاشتهاند آن را عملی کند این کسانی هم که اطرافش را گرفتهاند اگر میخواستند کاری کنند تا حالا در جاهایی که بودهاند، میکردند.
برای وعدههایی که حیدریان به علما و مراجع میدهد من ۲۰ سال است نشستم خانه مطالعه کرده و فیلم دیدهام، راجع به نور و بحث قصه و احسنالقصص، طبق روایت پیامبر«ص» که میگوید: « واحسن القصص هذا القرآن»بهترین قصهها این قرآن است. و در حدیثی از امام صادق میخوانیم: « ان کتاب اللّه اصدق الحدیث و احسن القصص»بدرستیکه قرآن راستگوترین کلامها و بهترین داستانهاست. از اول قرآن که شروع میکنیم نقطۀ زیر «ب» بسمالله قصه است، شما نقطه را بردارید دیگر نمیشود «بهاسم» میشود «اسم» وقتی نقطه را میگذارید به شما جهت میدهد، حالا اینکه این نقطه باشد یا نباشد خودش یک درام است.اولین قصهای هم که در قرآن مطرح میشود قصۀ سجده کردن ملائکه به آدمیت و عقل و دانایی است: (سوره بقره / آیه ۳۴)وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِاسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ اَبى وَاسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ.و هنگامى که به فرشتگان گفتیم «براى آدم [خضوع و] سجده کنید»، جز ابلیس که سرباز زد و تکبّر ورزید و از کافران شد، [همگى آنان ] سجده کردند. شیطان و نادانی به آدمیت و عقل و دانایی سجده نمیکند و رانده و سرگردان و دراماتیزه و سینمایی میشود، در واقع کشمکش از نظر قرآن بین لشگر دانایی با لشگر نادانی است و این در سادهترین و پیچیدهترین ماجراها و اتفاقات انسانی هست.
*تسنیم:شما در این سالها درآمدی نداشتید؟
هیچی، سال ۸۰ یک سریال کار کردم به نام «آبدارشاه» و بعد از آن کار نکردم که آن هم مشکلاتی پیدا کرد. یک چیزی که در ما بچه مسلمانها متاسفانه آفت شده این است که وقتی میبینیم خود حرف و پیام، ظاهری دینی و انقلابی دارد، فکر میکنیم کافیست. در حالیکه این پیام باید ساختارمند شود. بحثی که با مرحوم سلحشور هم داشتم همین بود که وقتی میگوییم قصه قرآنی است دیگر نگوییم کافیست و باید برای آن ساختاری در شأن و اندازه قرآن پیدا کنیم.
*تسنیم:خیلی از بچههای مسلمان سینما از نیمه دوم دهه ۷۰ دیگر کار نکردند یعنی در سینما فعالیتی نداشتند، دلیلش سینمایی بود یا سیاسی؟
هر دو.
*تسنیم: خودتان کنار کشیدید یا حذفتان کردند؟
حذفمان هم کردند! چونکه: قوه مجریه ما از ابتدا دست آن طرفیها (اصلاح طلبان) بود، خودشان همه چیز را خراب کردند بعد خودشان هم فحش میدهند، خیلی جالب است، همه چیز از ابتدا دست خودشان بوده تنها چیزی که دست این طرف بوده سپاه و نیروی نظامی بوده که اگر سپاه با آن تجربیات محیرالعقول نبود، امروز داعش بود. آن زمان امام«ره» فرمودند اگر سپاه نبود کشور نبود. بنده الان میگویم اگر سپاه نبود داعش بود. خدا را شکر که سپاه دست اصلاح طلبان نیفتاد و گرنه امروز داعش به ما حکومت میکرد.
*تسنیم: بعد از الماس بنفش و انفجار اتاق عمل، قصۀ دفاع مقدسی داشتید که بسازید؟
من سریال شهید خرازی را نوشتم. شورجه را اصفهان برده بودند که سریال شهید خرازی را بسازد. گفته بود کسی که باید درباره شهید خرازی کار کند، من نیستم او یک نفر دیگر است، گفته بود او زندان دولهتو را ساخته و فلانی است. من هم فیلمنامه سریال شهید خرازی را به آنها دادم. حتی در تهران با سردار رحیمصفوی قرار گذاشتم و طرح سریال شهیدخرازی را به او گفتم. قصه بر اساس واقعیت از جایی شروع میشود که شهید خرازی و رحیم صفوی وارد کمیته میشوند. البته با چند فلاش بک اشاره به سال ۵۶ ، زمانیکه شهید خرازی سرباز است و او را میبرند جنگ ظُفار. دامنه داستانی از جنگ ظفار شروع میشود تا شهادت خرازی. طرح کامل را دادیم و نشد.
*تسنیم:سینماگران انقلابی را چگونه میتوان حمایت کرد؟
شما که حامی تقویت جریان نگاه انقلابی در سینما هستید باید بدانید که همان نگاه فارابی در دهه شصت همچنان حاکم است، اصلاً همان نگاه چپ اصلاح طلب در سایر عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هنوز وجود دارد. اینها ساختار مهندسی مفاهیم و معقولات و ملکوت و آفرینش و خلقت را نمیدانند چیست، اینها حتی مهندسی غرب را بلد نیستند و فقط تابع آن و غربزده هستند و همه چیز حتی مدیریت و مهندسی را میخواهند از غرب وارد کنند. در واقع دلال و واسطه غرب هستند. به مردم القا کردهاند این تکنولوژی که در دنیا به وجود آمده، جدا از ساختار آفرینش است. در حالی که ساختاری که امروز جهان به آن رسیده از نظر تکنیکی از ساختار آفرینش گرفته شده و در مورد سینما هم چنین است و متأسفانه یک کسی مثل شهید آوینی هم میگوید سینما غربی است، ما اصلاً غربی و غیرغربی نداریم، هر چه در عالم هست از رحمانیت خداوند هستی گرفته، امام«ره» میگوید: سینما از مظاهر تمدن است. یک جمله است، ولی خیلی درست است، یعنی از مظاهری است که ظهور میکنند، تمدنی هم که امام میگوید تمدن اسلامی است. امام سینما را از مظاهر تمدن الهی میداند. یعنی سینما هم یک نوع موجود است که ملکوت دارد و مقدس است.
*تسنیم: مدیریت سینمایی در ادوار گذشته در پاکسازی بچه مسلمانها در سینما چقدر نقش داشته است؟
مدیریت حاکم بر سینمای فعلی، طیف ما را قبول ندارد، ما هر چه قصه هم مینویسیم به در بسته میخورد. یک قصه من راجع به انقلاب نوشتهام با زوایای دراماتیک کاملاً متفاوت، اما میدانم ساخته نخواهد شد. من دو روز قبل فیلم «پیرمرد صد سالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد» را دیدم . نویسندهای قصهای را نوشته، قصه را نمیپذیرند و همه آن را پس میزنند. بعد از یک سال مردم قصه را میپسندند و از آن قصه، فیلمی ساخته میشود، من فیلمش را دیدم. خوب شده بود. من هم یک قصه درباره انقلاب دارم که درباره یک سرباز ساده است که دارد رویدادهای انقلاب را میبیند، طنز هم است، ۶، ۷ سال پیش نوشتم ،حتی شمقدری و میرعلایی نگذاشتند آن را بسازم. شمقدری گفت من دلم میخواهد این قصه ساخته شود من را پاس داد به میرعلایی، میرعلایی صد بار با من در فارابی نشست صحبت کرد و نشد.
*تسنیم:در دوران تسلط بچه مسلمانها در دوران احمدی نژاد چرا توفیقی برای طیف بچه مسلمانها حاصل نشد و چرا کمک نکردند فیلم بسازید؟
احمدینژاد را در بام تهران دیدم، حرفهایی که در مورد سینما و مهندسی آفرینش داشتم را به او گفتم، و گفتم که به شمقدری هم اینها را گفتهام، گفت شمقدری این چیزها را نمیفهمد، ولی به نظر من اشکال از خود احمدی نژاد بود که طرح و برنامه نداشت، در حالی که طرح و برنامه در خلقت و آفرینش ازلی و ابدی است و کتاب قرآن که از نظر مفهوم بیکران است. دفتر طرح و برنامه الهی است و کسی که میخواهد انقلاب و کشور اسلامی را مدیریت و مهندسی کند باید طرح و برنامهای شبیه طرح و برنامه الهی و نزدیک به قرآن داشته باشد که احمدی نژاد نداشت و حتی سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد در حالی که سازمان برنامه و بودجه باید بازسازی و عمیق میشد و طبق مهندسی مفاهیم و معقولات که در آفرینش هست برنامه و بودجه و طرحهای مهندسی میداد که اصل کار جهادی هست، ولی متأسفانه احمدی نژاد شب میخوابید و صبح طرح و برنامه و بودجه میداد و این از آنها که سرسپردهی طرح و برنامههای غرب و لیبرالیسم هستند، خطرناکتر است چونکه در غربزدگی یک زندگی و چشم انداز غلط از زندگی مثل غرب هست ولی در بی برنامهگی هیچ چیز نیست و آینده تاریک و با چراغ خاموش حرکت کردن است، به احمدی نژاد گفتم قرار بگذار در مورد این موضوع و سینما صحبت کنیم گفت باشد ولی چند بار تماس گرفتم و قرار نگذاشت. ولی نمیدانند خداوند چگونه این مفاهیم را مهندسی کرده و به آنها مصداق و ساختار داده و این جهان محسوس را بوجود آورده که هر چه بطور ظاهری و فیزیکی میبینی نشان و آیتی از مهندسی و عمل خداوند بزرگ است، عمل و مصداق و مهندسی ندارند و فقط حرف هستند حتی لفظ بیان کردن سخن را که در قرآن آمده بلد نیستند و بیشتر حرفهایشان سخنرانی است.
*تسنیم:در این ۴ سال دوره شمقدری زنگ نزدند که بیا فیلم بساز؟
زنگ زدن پیش کششان، من به این دوستان بارهها مراجعه کردم و چندین فیلمنامه بردم و نگذاشتند کار بکنم و مثل احمدی نژاد. مثلاً شمقدری شب خوابید و صبح طرحی برای ۳۳ روز فلسطین آورد و با چند میلیارد شورجه آن را ساخت و نتیجهاش آن فیلم ضعیف شد، یادم است در آن دوران با دخترم در اصفهان رفتیم، فیلم یکی از بچه مسلمانهای ظاهراً انقلابی را ببینیم. رفتم سینما خجالت کشیدم از بس دیالوگهای مستهجن شنیدیم، وقتی آمدم تهران. رفتم معاونت سینمایی، شمقدری داخل اتاق بود. گفتم میخواهم شمقدری را ببینم، رئیس دفتر گفت جلسه دارد. نشستم جلسهاش تمام شود. دیدم آن عده آمدند رفتند، گفتم چه شد گفت یک عده از آن طرف رفتند داخل و جلسهای دیگر برگزار شد، بلند شدم با مُشت و لگد زدم به در، در را باز کردم رفتم داخل. دیدم شمقدری با میرعلایی و حسن نجاریان نشستهاند. داد و بیداد سر شمقدری راه انداختم و گفتم:
"تو مانند تُف سربالایی که هر چه به تو بگوییم برمیگردد به صورت خودمان. این چه فیلمی است در دوران تو ساخته شده؟ من با خانواده رفتم آن را دیدم، خجالت کشیدم. در فیلم دیالوگی با چنین مضمونی هست که میگوید: « سه تا زیپ را باید بست، یکی زیپ دهان، یک زیپ جیب و یکی زیپ یک جای دیگری را » یعنی چه؟! ما در فیلمفارسی تصویر سکس و برهنگی داشتیم ولی تاثیر گفتار جنسی و سکسی بیشتر از تاثیر تصویر است. دیالوگ جنسی و سکسی وقتی گفته میشود ذهنِ خود مخاطب تصویرش را میسازد یعنی لازم نیست شما به او تصویر بدهید و چنین دیالوگهایی از فیلمهای سکسی قبل از انقلاب بدتر است."
*تسنیم:چه پاسخی داد ؟
گفت " به سازنده گفته بودم این دیالوگها را دربیاورد ولی درنیاورده. گفتم دیگر بدتر، پس تو واسه چی اینجا نشستی؟ حسابی با او دعوایم شد. بعدا یک مشکل شدیدتری باهم پیدا کردیم. یک مشکلی هم داشتم سر فروش خانه و صاحبخانه سرم کلاه گذاشته بود، خانهام را فروخته بودم و جای دیگری خانه خریده بودم. طرف گفته بود پایانکار اینجا مسکونی است ولی بعد در سند نوشته بود فضای سبز. به شمقدری گفتم من به مشکل برخوردم، سرم کلاه گذاشتند یک وام به من بده تا یک جایی را رهن کنم، داخل آن بنشینم تا تکلیف خانه را در دادسرا روشن کنیم.
من را معرفی کرد به شخصی به نام بابک خانیان، از آن قالتاقهای روزگار و تکهکلام او هم همیشه فحشهای رکیک بود. رفتم پیش شمقدری و گفتم اینها چه کسانی هستند اطراف خودت جمع کردی! در صورتی که ما خانوادگی با شورجه، شمقدری و حیدریان رفت و آمد داشتیم. در خوابگاه با هم بزرگ شدیم، خانیان خیلی من را اذیت کرد. من مدام دادسرا بودم، از آن طرف هم باید خانهام را خالی میکردم و دورۀ شمقدری هم برای من اینطوری گذشت. رفتم به شمقدری التماس کردم گفتم برو حسن کاربخش را بیاور، تو مانند فیلم دیار عاشقان دیگر پیدا نمیکنی، فیلمی که در آن اخلاص وجود دارد، یعنی قصهاش اخلاص دارد، تکنیک و بازیاش اخلاص دارد. به پرویز پرستویی گفتم تنها فیلمی که بازی کردی و واقعاً سینمایی است دیار عاشقان است بقیه فیلمهایت اینطور نیست.۸ تا فیلمنامه آماده دارم. چند روز پیش یک فیلمنامه دیگر را تمام کردم. تمام حرفهایی که راجع به سینما به صورت تئوری میگویم در این قصه هست.
*تسنیم:حتی در این مدت تدریس هم نکردید؟
اصلا. خانم من دکتری الهیات دارد، در فکرم یک مجوز دانشگاه علمی ـ کاربردی سینمایی بگیریم.
*تسنیم: یکی از اعتراضهای من به شمقدری همین بود. ۲ سال در دوران او، من اجازه ورود به وزارت ارشاد را نداشتم. گفتم چطور میشود یکی از آدمهای خودتان که با شما از تلفیلم همراه بوده و در بچه مسلمان بودنش و حزباللهی بودنش، انقلابی و ولایی بودنش شکی نداریم، به اسم حسن کاربخش، چطور در این ۴ سال به جای اینکه او فیلم بسازد، ، زمینه را برای علی عطشانی (تلفن همراه آقای رئیسجمهور) فراهم میکنید که علیه دولت خودتان فیلم بسازد.
از اون بدتر ، آن پسره کلاهبرداری بود.
*تسنیم:کلاهبرداری؟!
من بهش میگویم کلاهبرداری. با اون فیلمی که او ساخت، من فامیلیاش را برای خودم تغییر دادم. کاربخش یک اتاق در کرج اجاره کرده و درآمدی هم ندارد. به شمقدری گفتم شرایط را فراهم کنید او فیلم بسازد، ولی نکردند .حسن کاربخش هنوز همان نگاهِ اول انقلاب را دارد، اصلاً حسِ کاربخش خیلی ماه است.
*تسنیم:میر علایی به جای حسن کاربخش، پول دادند محسن امیر یوسفی فیلم در ستایش جنبش سبز ساخت. یکی از مشکلات بچه مسلمانها این است که با هم پیوستگی ندارند، یعنی شما، شورجه، شمقدری با هم در دوره انوار و بهشتی رفاقت داشتید ، یک سندیکا هم رفتید درست کردید، ولی چیزی از شماها گیرمان نمیآید، یعنی همدلی ندارید بعد هم در خفا زیرآب هم را میزنید؛ قبول دارید،شما گند زدید ، با همین عدم پیوستگی که با هم داشتید. راجع به خصایص بقیه برایمان بگویید. بالاخره این جماعت حزباللهی هستند یا نیستند؟! ما آنها را باور کنیم یا نکنیم؟
قطعاً حزب اللهی هستند. منتها مشکل در رفتار فنی و تکنیکی و رفتار سینماییشان است که عمیق نیست. هنوز نفهمیدند که سینما چیست، قصههای قرآنی عمیق را که عمق میدانش بیکران است، سطحی و در اندازه روایتهای «کوچه بازاری» مطرح میکنند. در حالیکه شبه روشنفکران، یک قصۀ سطحی را برمیدارند عمیق کرده و به آنها عمق میدان میدهند. ما مدعی نگاهِ دینی هستیم، ولی رفتارمان و تشخیصمان غیردینی است. مثلاً ما وقتی در فیلممان میخواهیم یک چیزی را نشان بدهیم، بیشتر موجودیت را میبینیم تا وجود را، بیشتر اعتباریات را میبینیم تا حقیقت را.
ما به اسم فیلم توحیدی فیلم سطحی و تاریخ مصرف دار و گرایشی و جناحی میسازیم
*تسنیم:جناب رحیمی پور بحث را تخصصی نکن ؟
چرا تخصصی نکنیم؟! مشکل ما اینجاست، ما وقتی یک فیلم میسازیم راجع به بچههای دفاع مقدس، نمیفهمیم وقتی که جنگ شروع میشود بچههای دفاع مقدس کاری به این نداشتند که در شمال تهران یک عده آدم بیفرهنگِ غربزدۀ فاسد و مشروبخوار هستند و ما اگر در خط مقدم داریم، میجنگیم برای آنها هم هست.رزمنده کاری به این چیزها ندارد، پیش خودش میگوید " اصلی دارد از بین میرود، وجود در خطر قرار گرفته و من باید از وجود دفاع کنم و کاری به موجود و چگونگی آن ندارد. "
این نگاهِ دفاع مقدسی است اصیل است آنوقت یک بنده خدایی میآید فیلم میسازد و رزمنده به خاطر رفیقش، مردم بدبخت را گروگان میگیرد. هر کاری میکنید این فیلم به اصطلاح دفاع مقدسی را به جهان معرفی کنید، نمیشود، چه میخواهید بگویید؟ هر چه هم به اینها تذکر میدهید، نمیشود و نمیفهمند. اینکه معاون رئیسجمهور را جلوی خودش قرار میدهد، تیر میخورد، بعد یک جای دیگر سینهاش را برای مهندس هستهای سپر میکند و خودش تیر میخورد، این غلط است.
آدمی، کسی است که هر موجودی را در خطر میبیند واکنش نشان میدهد. حالا این نگاه بچه مسلمانان ماست و از سوی دیگر صادق هدایت کیست؟ صادق هدایت میگوید من ضد دین هستم، اصلاً خداناباورم اینها را قبول ندارم، ولی قصه مینویسد با عنوان سگ ولگرد، اولین صفحه آن را میخوانید مو به تن آدم سیخ میشود. اصلاً کاری ندارد این سگ ولگرد است میگوید این سگ در خطر است، دغدغۀ سگها را دارد. این قصه میشود جهانی، یا ابراهیم گلستان، اخیراً یک قصه نوشته است آکواریوم . میگوید یک پیرمردی دم آکواریوم ایستاده بود داشت ماهیها را نگاه میکرد دید دو تا ماهی مدام دارند هم را بوس میکنند، یک زن و بچه میآیند پیرمرد به بچه میگوید این دو تا ماهی را نگاه کن، میخواست این صحنه را به بچه هم نشان بدهد، میگوید این دو تا ماهیها را ببین، بچه میگوید کدام دو تا ماهی؟ دستش را میگذارد روی شیشه، میگوید این دو تا ماهی، بچه میگوید اینها که دو تا ماهی نیستند یک ماهی است، آن یکی در آئینه است، این یک مفهوم درونی و دینی است، اینها توحید را قبول ندارند اما ساختار توحیدی در اثرشان رعایت میکنند عمیق و جهانی است، برعکس ما به اسم فیلم توحیدی فیلم سطحی و تاریخ مصرف دار و گرایشی و جناحی میسازیم.
*تسنیم: وودیآلن اصلا خدا را باور ندارد، ولی بهترین قصههای دینی و معنوی را وودیآلن نوشته است.
هیچکاک را ببینید، هیچکاک در مرد عوضی، مرد به مادرش میگوید دعا کردی؟ میگوید: بله مادر خیلی دعا کردم، او را عوضی گرفتند زندگیاش نابود شده است، مادر میگوید دعای استقامت، میگوید نه دعای استقامت نکردم. کات میشود، مرد میرود جلوی آینه دارد دعا میکند، سوپر میشود یک تصویر دیگر روی آن، میبینیم، یکی دیگر در پیادهرو دارد میآید، حس میکنیم خود این آدم است، میآید نزدیک، صورت این (اصلی) با آن(فرعی) یکی میشود. میبینیم شخص دیگری است، صورتی که در آئینه است، محو میشود، آن کسی که در پیادهرو است میماند و میرود در یک مغازه دزدی میکند، او را میگیرند، مشخص میشود دزد است، چقدر فیلم درستی است. من به فراستی در شیراز گفتم، گفت این فیلم را گذاشتم برای آوینی، گفت خدای من سینمای دینی و اسلامی یعنی این فیلم . گفتم این حرف را جای دیگری نگویی. در سرگیجهاش ببینید چقدر کار درست است میگوید ما حساب همه چیز را کرده بودیم غیر از یک چیز، آن هم عشق. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/یادگاری که در این گنبد دوار بماند، در این فیلم چقدر درست است.
چرا جان فورد سینمای ایران خانه نشین است؟!
من دارم یادداشت میکنم و قصههای فیلمها را مینویسم که چه فیلمهایی هستند در دنیا که نزدیکند به این نوع نگاهِ سینمایی که ما مدعی آن هستیم. به نظر من امر الله احمدجو ماه است. احمدجو جان فورد سینمای ایران است. تفنگ سر پر را نگاه کنید، اصلاً دین را قورت داده و تبدیل کرده به فیلم و سریال و سینما. وِسترن، بازیها چقدر خوب است، لباسها چقدر خوب. اما جان فورد سینمای ایران خانه نشین است. در حالیکه چندین قصه و فیلمنامه برای ساخت دارد. اصلاً ما همدیگر را ندیدیم. درباره تفنگ سرپر چیزی برایش نوشتم و فرستادم. برای من نوشت خیلی خوشحالم که ما همدیگر را پیدا کردیم. ناخدا خورشید تقوایی را ببینید واقعاً بینظیر است، مصطفی عقاد را آورده بودند ایران، زم میخواست فیلمی درباره امام (ره) را بدهد او بسازد، جلسات سالانۀ بهشتی و انوار بود حیدریان هم مدیرکل نظارت ارزشیابی بود، من معمولاً میرفتم جلسات را بهم میریختم. در آن جلسه رفتم بلند شدم صحبت کنم، حیدریان من را نشاند که نگذارد صحبت کنم، انوار دستش را گرفت گفت بگذار صحبتش را بکند، گفتم برای چه مصطفی عقاد را از خارج آوردید برای ما فیلم بسازد؟ ما در کشور خودمان از مصطفی عقاد بهتر داریم، برویم آنها را بیاوریم.
*تسنیم:انوار و بهشتی چه تاثیر منفی بر سینمای ایران گذاشتند؟
اول انقلاب که بهشتی و انوار نبودند که سینما را در دست بگیرند، هر کسی فیلم خودش را میساخت، آن فیلمها را بررسی کنید ببینید چقدر مردمی و رئالیستی و به انقلاب نزدیک هستند؟ حتی برزخیها فیلمی است که فیلم فارسیچیها آمدند، ساختند. برزخیها کسانی بودند که ضدانقلاب بودند، زندانی بودند، همان سینماییهای قبل از انقلاب بودند که دارند فرار میکنند از ایران بروند، ولی میبینند صدام به ایران حمله کرده است، میمانند و میجنگند. پس از مدیریت گلخانهای بهشتی دیگر سینمای رئالیستی نداریم. نه زندان دولهتو، نه دیار عاشقان، نه برزخیها و نه..... نداریم. سینمای قبل از انقلاب اگر تحت تأثیر انقلاب و مفاهیم دینی ساختار پیدا میکرد، کلاسیک و آکادمیک میشد، الان مردمیترین و دینیترین سینمای جهان بود! کلهر مدافع همین نظریه بود که با مشکل مواجه شد، ولی اطرافیان او نگذاشتند و حیدریان هم که از اول چنین نظری داشته و به همین دلیل به سینما آمده است امیدوارم این سینما را عاقبت به خیر کند.
*تسنیم:فکر میکنید فاجعهای که در حال حاضر در سینما ما وجود دارد و ۲ ، ۳ درصد مردم ایران این سینما را دنبال میکنند به خاطر تاثیرات مدیریتی دهه ۶۰ است؟
ما اصلاً سینما نداریم. معمار سینمای فعلی آقای سیدمحمد بهشتی است. «آن سوی مه» با فیلمنامهای از ایشان را حتماً دیدهاید. آیا واقعا آنسوی مه سینماست؟ شعر میخواند، آیه قرآن میخواند، رودخانه آبی و وحشی نشان میدهد، شخصیت اول و قهرمان نشسته روی یک سنگ وسط رودخانه، دعای کمیل میخواند، این سینماست؟ اگر از آقای بهشتی و همفکران او، یک کنکور سینمایی گرفته شود آنوقت معلوم میشود اینها چقدر سینما بلد بودند و چه بلایی سر سینمای انقلاب آوردند، کارهایی که عبدالله اسفندیاری نوشته است ببینید. تیم مدیریتی سینما در دهه شصت، خشت اول را کج گذاشتند و تا ثریا میرود دیوار کج و نمیگذارند این دیوار درست شود، امیدوارم حیدریان از این ساختار اخته کردن سینما فاصله بگیرد و به اصل تل فیلمی خود باز گردد و این دیوار را درست کند.
در تمام سطوح مدیریت اجرایی فرهنگی ما در تمام زمینهها از ابتدا چنین نگرشی حاکم بود. یک دوره احمدینژاد آمد او هم یک نادانیهایی کرد که نشد. وگرنه از ابتدای انقلاب، آقای موسوی بود ،بعد آقای هاشمی، بعد آقای خاتمی، بعد خروجی اصلاحات، احمدینژاد بود الان هم که روحانی است. همه امور مدیریتی سینما از ابتدا دست خودشان بود، سینما دست آنها بود. جیمز کامرون فیلم آواتار را ساخته که ۳ میلیارد دلار فروخته است، یعنی به اندازۀ درآمد نفتی ما، سینمایی که میتواند اینگونه باشد چرا در کشور ما خاک بر سر شده؟ کشوری که مهد قصهگویی و ادبیات است، مهد درام و انقلاب است، مهد دفاع مقدس است، چرا سینمایش اینطوری شده؟ چه کسی این کار را کرد؟ تفکری که «آن سوی مه» را نوشت (که برای سینما سم است) چنین کرد.
*تسنیم:شعر بخوانیم ، رودخانه نشان بدهیم، فیلمهای عرفان زده دوران بهشتی فقط کشیدن مواد مخدر کم داشت. با دیدن هامون آدمی هوس میکند علف مصرف کند. آدم سالم با دیدن این فیلمها معتاد میشود.
شعر یک چیزی است، سینما یک چیز دیگری است، حتی سینما با تلویزیون خیلی متفاوت است. حالا هم آقای نقاشزاده آمده مسئول فرهنگی فارابی شده .به حیدریان میگویم نقاشزاده خودش یک فیلم ساخته است به اسم کودک و فرشته، هزار ایراد به آن میگیرند، حالا این دوست عزیز چطور میخواهد به من و بقیه سینماگران یاد بدهد چگونه سینما کار کنیم؟
*تسنیم:کودک و فرشته فیلم سینمایی برای دیدن روی پرده سینما نیست. شما را سال ۷۵ حذف میکنند ولی کسی که در گشت ثارالله فرمانده موتوریها بوده با خیبریها نسبتی دیگر ندارد، بزرگترین بودجه دفاع مقدسی را به او میدهند تا دوئل را بسازد!
درویش اگر گرایش سیاسی پیدا نمیکرد، نمیتوانست فیلمساز شود، خیلی زود از همان زمان بازی در فیلم زندان «دوله تو» سوراخ دعا را پیدا کرد و فیلمهای غلطی مثل دوئل ساخت. گفتیم که رزمندهها اصلاً برایشان مهم نبود که برای کی میجنگند، یک عقیدۀ توحیدی داشتند و برای دفاع از هر چه و هر که در این سرزمین مقدس است، میجنگیدند. رزمنده نمیگفت برای کی و چی میجنگم؟ تکلیف بود که بجنگد و میجنگید و به نتیجه هم کاری نداشت، ولی در دوئل دعوا سر یک گاو صندوق طلاست، آمریکاییها فیلمهایشان از دوئل درویش توحیدیتر است چون به خاطر دیگران میجنگند،آقای درویش چرا سینمای دفاع مقدس را خراب میکنید؟
یا مثلاً سر فیلم رستاخیر جوری فیلم را ساخته که دعوایش با مراجع برجسته شود. آقای درویش چرا با مراجع مشکل دارید دعوایتان را میکشید در حوزه سینما؟ فیلمتان را بسازید، مگر سینماگران جهانی فیلم نمیسازند. گرههای فکریشان را در سینما دخالت نمیدهند و به سینما متعهد هستند، شما آمدید فیلم بسازید لج کردید، از آن طرف آقای وحید خراسانی فرمودند اگرحضرت ابوالفضل (ع) را نشان بدهید کفن میپوشند میآیند خیابان، درویش هم از اینطرف! چیزی که این وسط نفله میشود سینماست و حدود صد میلیارد پول زبانبسته ملت و پول سینما. آن یکی میآید ۲۰۰ میلیارد میگیرد میرود محمد میسازد از اول تا آخرش غلط است. اصلاً قصه ندارد هر چه نگاه میکنیم میگوییم این چیست؟! میگوید این محمدِ من است! مگر محمدِ من داریم؟!
بیضایی هم روز واقعه مینویسد، چقدر درست است، میداند چه کند، میداند نباید جای امام حسین(ع) قرار بگیرد. اگر قرار باشد امام حسین(ع) نقش اول باشد، باید خود امام حسین(ع) فیلم بسازد، ولی چون شما دارید میسازید خودتان را میسازید، شما امام حسین (ع) را نمیسازید. در روز واقعه شخص دیگری را وارد داستان میکند، یک مسیحی را. قصه درست درمیآید و او میشود خود فیلمساز. ولی این آقا در فیلم محمد(ص) خودش را جای پیامبر قرار داده و میگوید این محمدِ من است، فیلم غلط میشود. در مقابل فیلم محمد(ص) به نظر من فیلم سفر جادویی داودی دینیتر است، چون وقتی فیلم را میبینی احساس حساب و کتاب و معاد داری ولی در فیلم محمد(ص) با طراحی معجزههای من در آوردی احساس سیرک و شعبده بازی میکنید.
*تسنیم: چطور میشود به موتوری گشت ثارالله که با سینما آشنا نیست بودجه کلان میدهند شکل این مناسبات چطور است، پیشکسوت است؟ کسوتداراست؟ خیلی انقلابی است؟ داستان چیست؟
داستان جناحی است . اینکه فلانی در کدام جناح قرار میگیرد و جناح حاکم چیست معیار است، این آدمهایی که «باجناح» هستند و مثل هم فکر میکنند همه میدان کار و شرایط کار دارند و ۲۰۰، ۳۰۰ میلیارد هم به آنها میدهند فیلم بسازند ، منتها اگر «باجناح» نباشید ۵۰۰ میلیون هم به شما نمیدهند.
*تسنیم:چرا هنر در کشور ماجناح دارد؟
مشکل ما همین است، اگر این شجریانها هنرشان را به یک جناح نمیفروختند، آقای ظریف میرفت کنسرت آنها را به خاطر هنرشان ببیند؟نمیرفت، هنرشان را به یک جناح سیاسی فروختند، نمیخواهم بگویم اینها بد هستند، ولی آیا ظریف به خاطر هنر و آواز شجریان به کنسرتش میرود یا به خاطر گرایش جناحی و سیاسی؟ همه چیز جناحی و سیاسی شده است، مخصوصاً سینما.
*تسنیم: دورۀ اصلاحات چقدر در از بین بردن دفاع مقدس موثر بود؟
دوره اصلاحات به طور کلی سواد علمی اصلاً در این زمینه نداشتند، و بیشتر گریم و آرایش دانایی میکردند و میکنند، خود خاتمی اصلاً سوادِ حوزهای عمیق ندارد، سواد تخصصی و فنی هم ندارد.
*تسنیم:چگونه به او دکتری دادند؟
نه یک مقاله علمی راجع به دکتری او پیدا میکنید، نه یک مطلب عمیق دینی مانند تالیفات آقای جوادیآملی یا آقای حائریشیرازی میگوید. تخصص ندارد و حتی نمیداند هنر چیست؟ این نوع آدمها اصلاً کار نکردند که بدانند کار چیست. اینها فقط ژست و پُز دانایی میدهند، بعد این متوسل میشود به یکسری چیزهایی برای رسیدن به اهداف خودش و یکی از چیزهایی که آن را وسیله قرار دادند برای رسیدن به هدفشان، هنر، هنرمند و سینما بود. آمدند حساسیتهای هنرمندان و سینماداران را پیدا کردند و آن حساسیتها را دستشان گرفتند و اینها را کشیدند سمت خودشان. البتۀ همه هنرمندان سمت اینها نیستند. یک عده هنرمندانی هم که میخواهند فرصتطلبی کنند و از امکانات استفاده کنند با اینها «باجناح» میشوند.
*تسنیم:درویش سال ۱۳۷۶ رئیس خانه سینما بود و کار تاثیرگذاری برای اصلاحات انجام داد.
بله از موقعیت سیاسی فراهم شده استفاده کردند و با اصلاح طلبان هم جناح و همگروه شد و کار خودش را کرد. البته یک نکته را هم بگوییم، این طرف، فیلمسازانی که مدعیِ مسلمانی و اصولگرایی هستند، در ساختار مشکل دارند. ما به محض اینکه میفهمیم یک سوژه مثلاً ضدانگلیسی است برای ما کافیست، دیگر اینکه یک اثر باید قصه داشته باشد، ساختار خوب داشته باشد و جاذبه داشته باشد را کاری نداریم. بچه مسلمانها در فیلمهایشان به جای درام و قصه پُر حرفی کرده و با همین حرفها سر مسئولان را کلاه میگذارند و سوار موج میشوند و فیلمهای ضد مخاطب میسازند.
فیلمهای بچه مسلمانهای انقلابی اصلاً عکاسی ندارد، ۸ نفر را آورده در کادر، جلوی دوربین گذاشته است، ۴ نفر، عکس دارند بقیه ماکسه دیده نمیشوند، عکاسی بلد نیستند، اصلاً حرام است شما دارید به ۴ نفر حقوق و خوراک و .... میدهید ولی در کادر نیستند و دیده نمیشود. بعضی کارها خیلی ضعیف است ولی چون مثل فیلم آقای فلن ضدانگلیسی است و به انگلیسیها فحش میدهد، خیلی بزرگش میکنند. از ابتدا تا پایان فیلم همینطوری به انگلیسیها فحش میدهد! تماشاگر را به اسم فیلم ضد انگلیسی از قصه دراماتیک محروم میکند. اصلاً فیلم ضد انگلیسی که ساختید از اول تا آخر فحش است. زیبایی شناسی ندارد. یک دفاع بد است.
*تسنیم: برای ارتقای سینمای ملی شما سالها پژوهش کردید، اگر فیلم نساختید چرا این پژوهش را در اختیار نسل جوان قرار ندادید؟
دارم مینویسم که این کار را بکنم حتی شده به طور آموزشی. بعد فیلمنامهای دارم که اگر شرایط فراهم شود آن را خواهم ساخت.
*تسنیم:واسطه ازدواج شما و همسرتان چه کسی بود؟ اصلاً کی ازدواج کردید؟
در دانشگاه تهران در جهاد دانشگاهی دورهی سینما میدیدم بعد از تل فیلم و باغفردوس که مرکز آموزشِ علمی و فیلمسازی بود رفتیم جهاد دانشگاهی دانشکده هنرهای زیبا، خانم من هم آنجا گرافیک میخواند، از طرف امور تربیتی معلم بود، من ایشان را آنجا دیدم. شورجه ازدواج کرده بود، به آقای شورجه گفتم به خانمت بگو برود به آن دخترخانم بگوید من میخواهم با او ازدواج کنم. خانم آقای شورجه رفت به ایشان گفت. آمدیم پشت مسجد دانشگاه تهران، من نشستم یک طرف ، آقای شورجه نشست کنار من و خانم آقای شورجه نشست کنار همسرم. آنجا من به همسرم گفتم میخواهم با شما ازدواج کنم. بعد آدرس خانهشان دادند.
من زنگ زدم اصفهان به مادرم. گفتم بیایید برویم خواستگاری، خلاصه مادرم و دو سه تا از داییهایم و دامادمان آمدند، سوار ماشین شدیم به جای اینکه برویم خیابان سپه غربی اشتباهی رفتیم خیابان جمهوری ، دنبال پلاک ۵۲۵ میگشتیم. هر چه گشتیم پلاک را پیدا نکردیم گفتم نکند به من آدرس اشتباهی داده است! بعد دیدیم نه خیابان را اشتباه آمدیم، بالاخره آنجا را پیدا کردیم، سر اذان رسیدیم آنجا، یک مسجد نزدیک بود. گفتیم اول نمازمان را بخوانیم. رفتیم نماز را خواندیم و آمدیم در خانهشان را زدیم. خواهر خانمم آمد پشت در، مادرم نگاه کرد گفت همین است؟ گفتم نه این نبود یکی دیگر بود! رفتیم داخل، یک پدرخانمی داشتم خدا او را بیامرزد، اصلاً چیزی نمیگفت من شروع کردم گفتم بسماللهالرحمن الرحیم. ما آمدیم خواستگاری و این ازدواج ما شد.
*تسنیم:آقای شورجه بانی ازدواج شما بود، اگر این روحیۀ گروهی را در کار کردن حفظ میکردید موفقتر نبودید؟
مشکلی که ما داریم همین است ما یک روحیه و فضایی انقلابی - مسلمانی داریم، منتها بلد نیستیم آن را سینمایی و رفتاری کنیم. باید یاد بگیریم. بخصوص این ۴۰ سال انقلاب و دفاع مقدس را. آن احساس و آن مفاهیم و معقولاتی که فهمیدیم را باید محسوس و سینمایی میکردیم، نگذاشتند تجربه شود.
*تسنیم:اخیرا از چه فیلمی خیلی لذت بردی ؟
مانند ویلاییها فیلم خوب در این سیواندی سال ندیدم.
*تسنیم: سینما فعلی پاسخگوی نیاز نسل ۴۰ میلیونی جوان است؟
نخیر.
*تسنیم:پس چرا فیلم خارجی را ممنوع میکنند؟
میترسند فیلم خارجی بیاید بازار و اقتصاد را در دست بگیرد و بعد هم از نظر فرهنگی و ساختار فنی و اجرا و بازیگری بسیار تأثیر گذار است. یکی از مشکلات تلویزیون همین است فیلمهای ایرانی که میسازد، تکنیک و اجرا و بازیگری ضعیف و افتضاح دارد ولی فیلم خارجی پخش میکند ماه .. اصلاً بازیها آنها را نگاه کنید، بازیگر درجه چهار آنها واقعاً دارد بازی میکند. اینجا بازیگر درجه یک ما عشوه میآید و تمام حسش این است که دیده شود و بازیهای فیلمهای ایرانی را ببینید، آنها بازی و زندگی میکنند. سختترین نقشها را بازی میکنند، بعد دکوپاژ و تکنیک آنها را ببینید.
خلاصه این که سینما مرده است و با نفس مصنوعی و پول نفت و رانت و ژن برتر و بودجههای نجومی سرپاست،این قوای نامجریه و مدیریتهایی که در این سالها سر کار آمدند همه چیز را نابود کردند یکی با گرایش به غربگرایی و برنامههای غربی و یکی با بی برنامهگی و منحل کردن سازمان برنامه.
از ماجرای فرمانده دفاع مقدسی سخن به میان آورد که کارگردان سینمای ایران شد.چرا به سینمای ایران بیاعتماد هستیم؟ چرا به سینماگر ایرانی اعتماد نداریم . اگر در اتحاد جماهیر شوروی یک ژدانف و در تاریخ سیاسی ایالات متحده یک مک کارتی و یک «جی. ادگار هوور» وجود دارد در سینمای ایران حلقهای از ژدانفها، مک کارتیها، هوورها، دایره بستهای را تشکیل دادهاند و طی سی سال اخیر سینمای ایران از حیث سینماگران ارزشی و انقلابی پاکسازی کردهاند. پاراگرافهای مذکور چقدر شعاری، سیاسی و برای بسیاری از مخاطبان زننده است اما واقعیت است . واقعیتی که مسئولان فرهنگی چشمشان را به روی آن بستهاند. خبرگزاری تسنیم قصد دارد، جریان پاکسازی سینماگران انقلابی به صورت مدون و دنبالهدار با استناد به تاریخ و گفتگو، ادامه دهد. به بهانه هفته دفاع مقدس به سراغ «رحیم رحیمیپور» رفتیم. فیلمسازی که کارش را با ساخت زندان «دولهتو» آغاز کرد و با « اتاق یک» کارش را ادامه داد. آیا کسی جرات میکرد در دهه شصت زمانی سربازانمان را سر میبریدند یک فیلم درباره حزب کوموله و یک فیلم درباره حزب دموکرات کردستان بسازد؟ او کارش با فیلمهای دفاع مقدسی الماس بنفش و انفجار در اتاق عمل ادامه داد اما به طرز نامحسوسی از سینمای ایران پاکسازی شد. آنچه در پی خواهد آمد گواهی بر عملیات پاکسازی در سینمای ایران است.
*تسنیم:به چه دلیلی به سینما علاقهمند هستید؟
یادم است از بچهگی و شاید از وقتی مادرم خدابیامرز مرا حامله بود به سینما میرفتم و بعداً با توجه به رهنمودهای امام«ره» به این رسیدم که سینما یکی از مظاهر تمدن و از آفرینشهای الهی است و مثل هر چیزی که ملکوت دارد سینما هم در دستگاه خلقت طرح و فیلمنامه و ملکوت دارد و لذا اضافه کردن هر لفظی مثل معناگرا و فاخر به سینما غلط و مثل همان ژن برتر و نوعی نژادگرایی و رانت خواری است چون که خود سینما ملکوتی و از مظاهر است و نور که عامل اصلی در سینما است مولفه مورد توجه و عنایت خداست. حضرت حق در قرآن میفرماید:
۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ
خداوند نور آسمانها و زمین است؛
آیه ۳۵ سوره نور
یعنی هر چیزی که روی پردۀ جهان هستی دیده و سینمایی میشود به وسیلۀ نور الهی است. بنابراین تنها هنری که بیشتر از همه به آفرینش نزدیک است سینماست، چون سینما بدون نور معنی پیدا نمیکند، راستی چه شده که شما به سراغ بنده آمدید؟
*تسنیم: من فیلم زندان «دوله تو» شما را در شش هفت سالگی تماشا کردم. خیلی برایم هیجان داشت و همکارم که همراه من آمده، ۱۰ سال پس اینکه شما فیلم زندان دولهتو را ساختید به دنیا آمد. اخیرا بازهم فیلم زیبای «شب دهم» را دیدم که نوشته شما بود و آقای شورجه کارگردانی کرده است. در محفل کوچکمان با یک نسل سومی دیگر صحبت کردیم و علاقهمند شدیم ببینیم ،کارگردان انفجار اتاق عمل کجاست؟ چون فیلمهای شما لحنی منتج از جریان انقلاب داشت و از سوی دیگر مسئله پاکسازی فیلمسازان انقلابی را به صورت جدی داریم در عرصه رسانه پیگیری میکنیم. خیلی جالب است سریال «فرار از زندان» با آن پروپاگاندا و آن هیاهو در ایران آمد و دوبله شد و همه میدیدند. من همیشه به خودم میگفتم، این قصه را من قبلا در فیلمی ایرانی دیدم. چون فیلم «اتاق یک» را در نوجوانی و در سن شش هفت سالگی روی پرده سینما دیده بودم. شما در آن قصه به روایت واقعی «شهید ابراهیم علی اصغرلو» ارتشی قهرمانی که در چنگال تجزیه طلبان اسیر شده بود، اشاره کردید. در منطقهای که کوملهها استقرار نظامی داشتند پرواز کرده بود و اسیر شده بود و همراه سایر زندانیها چالهای حفر کرد و از زندان فرار میکند. شما به عنوان فیلمساز برای جمع سه نفره ما هنوز جذاب هستید. داستانتان را از ورود به عصره سینما بگویید.
من از یازده سالگی خیلی به شعر علاقه داشتم. یادم هست یکبار خون دماغ شدم. مادرم خدا بیامرز من را برد کلینیک که باند در بینیام بگذارند و با فشار باند مویرگهای بینیام را ببندند. در راه رسیدیم به فلکۀ جویشاه در اصفهان که حالا شده فلکه شهید بهشتی، «آنجا محله ی لنبان و محله شهید بهشتی بود.» من به شدت گریه میکردم. گفتم نمیآیم ، یکدفعه چشمم خورد به یک کتابفروشی که «کمالینژاد» نام داشت، به مادرم گفتم اگر یک «دیوان حافظ» برای من بخری، میآیم، رفتیم داخل کتابفروشی مادرم ۵ ریال داد یک دیوانِ حافظ برایم خرید، بعد رفتیم کلینیک، آن کتاب حافظ همیشه دست من بود. دبیرستان هم که میرفتم برای بچههای کلاس فال میگرفتم. نفری ۵ ریال از آنها میگرفتم و پول توجیبیام را اینطوری به دست میآوردم. از آن زمان شروع کردم به شعر گفتن. یکی از اشعارم را که در انجمن ادبی اصفهان خواندم، آقای متین که استاد آنجا بود تایید کرد و گفت رحیمی خوب است، شعرش این بود:
«در این شهرِ غمآلودِ پر از درد / نگاهی در نگاهِ زارم افتاد / به دل گفتم که ما را دلبر آمد / بگفتا رونقی در کارم افتاد / از او تصویرِ آغشته به مهری / به دیوارِ دلِ بیمارم افتاد / که تا مرز ابد با او نشینم / چو خواب از دیدۀ بیدارم افتاد. »
اما دل در عصر جوانی ما را سویی میبرد و عقل معیشت سوی دیگر به این ترتیب در رشته علوم آزمایشگاهی دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم، آمدم تهران و شروع به درس خواندن و ۵۷ واحد هم پاس کردم، ولی با رشته و واحدهای درسیام نمیتوانستم، ارتباط برقرار کنم. انقلاب فرهنگی که شد در خوابگاه در حال جمع کردن وسایلم بودم که به اصفهان بروم، یکی از بچهها به نام «عباس درگهی» که او هم به هنر علاقهمند بود آمد و گفت بیا برویم یک جایی سینما یاد میدهند و بدین ترتیب شد که من وسایلم را باز کردم و هم اکنون حدود چهل سال است که در تهران ماندگار شدهام.
مدعیان معماری نوین سینما قصه و قهرمان را از سینما گرفتند!
*تسنیم: تا آن مقطع اصلا فیلم دیده بودید؟
خیلی، هفتهای یکبار صبحهای جمعه با دایی عباسم که گچبُر بود میرفتیم سینما. دایی عباس خدا بیامرز میآمد دم درِ اتاق ما میایستاد، یک اتاقِ سه در چهار از سه اتاق یک خانه هفتاد متری مال ما بود که من و پدر و مادر و خواهر و برادرم پنج نفری در آن اتاق زندگی میکردیم. دایی عباس صبحهای جمعه با دوچرخهاش دم اتاق ما منتظر میماند و پدرم ۵ زار به من و ۵ زار هم به برادرم میداد و میرفتیم سینما، جمعهها صبح کار ما این بود، در خیابان چهارباغ اصفهان از ساعت هشت داخل صف خرید بلیط و بعد صف داخل شدن در سینما میایستادیم تا ساعت ده به داخل سینما برویم و فیلم ببینیم و عجب حالی داشت، متاسفانه بعد از انقلاب مدعیان معماری نوین سینما که این حال را تجربه نکرده و سواد سینمایی نداشتند و «سینما از مظاهر تمدن است» را نمیفهمیدند این حال را که اصلش قصه و قهرمانپروری و رویاپردازی است از سینما گرفتند و در واقع جوهره سینما را از بین بردند در حالی که پیامبر اعظم«ص» فرموده (احسن القصص هذالقرآن) یعنی در تمدن الهی تمام قرآن قصه و درام و کشمکش بین دانایی و نادانی است یعنی همان قصه اول که شیطان و نادانی به آدمیت و عقل و دانایی سجده نکرد.
*تسنیم:کدام فیلمها را آن زمان دوست داشتید.
فیلمیهایی که آنزمان دیدم و روی محتوای آنها فکر میکنم مثلا گنج قارون سلطان قلبها و قیصر بودند. که از همان بچگی با قصیر مشکل داشتم و بعد از انقلاب هم که دوباره فیلمها را دیدم، متوجه شدم این فیلم یک جوهرۀ خاصی دارد که اگر ما ابتذال درونش، یعنی رقص و آواز و برهنگی آن را درست میکردیم، امروز یک سینمای خوب و مردمی و مثل گذشته پر رونق داشتیم، مثلا در فیلم گنج قارون آدمی را نشان میدهد که به ناامیدی مطلق رسیده و میخواهد خودکشی کند، اسمش قارون اسم ثروتمندترین مرد جهان است، او در موقعیتی قرار میگیرد و امیدوار میشود، موضوع امید است، چه میشود؟ با یکسری آدمهای عامی همراه میشود و در زندگی آنها امید میبیند و جالب است که در ترانه فیلم هم میگوید: ( گنج قارون نمیخوام / مال فراون نمیخوام / جام جمشید جم و تاج فریدون نمیخوام.) ولی تو فیلمهای بعد از انقلاب بدلیل سیاست مانور تجملات بیشتر فیلمها در اقتصاد دنبال مال فراون و در سیاست دنبال تاج فریدونند.
*تسنیم: چرا با قیصر مشکل داشتید؟
من چند وقت پیش هم به «ناصر ملکمطیعی» گفتم که این قصه غلط است. چون مردم ایران در دوران گذشته به خواهر هیچ گنده لاتی نظر سوء نداشتند. به صورت منطقی با توجه به بافت فرهنگی فیلم، همه باید مواظب خواهر فرمان و قیصر باشند. قبل از انقلاب همه مواظب خواهر فرمانها و قیصرها بودند، اصلاً نمیگذاشتند کسی به خواهر فرمان چپ نگاه کند. در محله، اگر خواهر فرمان راه میرفت، لاابالیها جرات نمیکردند فکری بد در مورد ناموس فرمان و قیصر به ذهنشان خطور کند. لات و لوتها اگر بلایی هم سر کسی میآوردند، سر زنانی میآوردند که پناهی نداشتند و کسی نبود از آنها دفاع کند. کسانی که مدافعی نداشتند، اینها را من عیناً در محل خودمان یادم است که یک پسری بود، پدرش از این داشمشتیهای گنده لات بود مانند فرمان. خواهرش میان لاتها و چاقوکشها برای خودش حریمی داشت. قصه را نوشتم و به ناصر ملک مطیعی دادم. گفتم الان زمان حال است، فرمان زنده است و فهمیده قصه دروغ بوده که به خواهرشان تجاوز شده و قیصر فرار کرده و فرمان مانده و میخواهد این قصه و فیلم را از بین ببرد که سازندگان این دروغ نمیگذارند و باز فرمان را میکشند. ملکمطیعی قصه را خواند و آمد و گفت من بازی نمیکنم، گفتم چرا؟ گفت مسعود کیمیایی رفیق من است و ناراحت میشود و تو تمام مبانی فکریِ سینمای گذشته را از بین میبری.
حداد عادل برای یاد گرفتن سینما به کلاسهای تل فیلم میآمد
*تسنیم: برگردیم به بیوگرافی زندگی شما. از عباس درگهی دور شدیم.
انقلاب فرهنگی شده بود، من فقط یک دست رختخواب داشتم که آن را پیچیده بودم در یک چادرشب تا بروم اصفهان. چون دانشگاه تعطیل شده بود. درگهی آمد و گفت بیا در فاصله تعطیلی دانشگاه برویم سینما بخوانیم. رفتیم خیابان جمهوری نرسیده به چهارراه ولیعصر. یک کوچه بود رفتیم داخل ساختمانی قدیمی، کلنگی بود دیدیم نزدیک صد نفر آنجا نشستند، شورجه، شمقدری،علیرضا شجاع نوری، علی مرادخانی، حیدریان و.... حضور داشتند. سعید بخشعلیان که الان جانباز شده و دو چشمش نابینا شده و فیلم سرباز کوچک را ساخته است او هم بود، خواهر سعید بخشعلیان هم نماینده ما بود در دانشگاه شهید بهشتی. ایشان ما را جمع کرد از هر دانشگاهی حدود ۱۰، ۱۵نفر جمع شدند، حدود ۱۵۰ نفر شدیم، این ۱۵۰ نفر آمدیم رفتیم سر فاطمی یکی از ساختمانهای صدا و سیما، کمال تبریزی و سعید حاجی میری آنجا بودند، نشسته بودیم داخل یک اتاق و کمال یک اِسپلایسر دستش بود آمد میخواست به ما درس بدهد و اسپلایسر را برای ما درس داد. بعد از آنجا آمدیم «تل فیلم» در مقصودبیگ جمع شدیم و کلاسهایمان آنجا تشکیل شد که آقایان اکبر عالمی، هوشنگ توکلی بعد مهدی کلهر آمدند، حتی حداد عادل میآمد، علی جنتی گاهی اوقات سر میزد، فخرالدین انوار و محمد بهشتی از طرف تلویزیون آنجا را به ما داده بودند و بعد که مهدی کلهر و هوشنگ توکلی آمدند یک دوگانگی در نوعِ نگاه پیش آمد یعنی کلهر یک نوعی سینما را میدید، انوار و بهشتی یک طور دیگری میدیدند، کلهر طرفدار سینمای قصهگو و قهرمانی بود ولی بهشتی و انوار طرفدار سینمای به اصطلاح هنری و شاعرانه و بدون قصه بودند، این اختلاف که پیش آمد درِ تل فیلم را بستند و دیگر ما را راه ندادند.
*تسنیم: در واقع از منظر تاریخ نگارانه ما اولین پاکسازی بچه مسلمانها از این مقطع صورت گرفت و این دعوایی که بین بچه مسلمانهای انقلابی سینما و جریان خانه سینما سالها به صورت موازی وجود داشته در طی ۳۰ سال گذشته در واقع از تل فیلم شروع شد. حرفت حسابتان چه بود؟
ما میگفتیم یک نوعِ سینمایی را میخواهیم با نگاهِ انقلابی و رئالیستی و وقایعی که اتفاق افتاده ، آنها میگفتند اصلاً سینما نباید رئالیستی و سیاسی و تابع توده باشد مثلا ساخت فیلمِ زندان دولهتو، مشخص میکند که اختلاف بر سر چه چیزی بود و این دعوا طی سی سال هنوز ادامه دارد و البته در طول تاریخ این دعوا بوده و شبه روشنفکران میگفتهاند چرا وحی بر یک آدم امی بیسواد نازل میشود و بر یک مثلا فیلسوف آنچنانی نازل نمیگردد.
*تسنیم: پارادوکس قضیه اینجاست که خود آنها به شما پروانه ساخت و نمایش دادند.
این جریان در واقع از دل سینما آغاز شد اما ببیند که در یک سیر تاریخی مشخص وارد جریان سیاست شد. این دو دستگی در واقع از سینما آغاز شد و با روی کار آمدن هاشمی رفسنجانی و طرح مانور تجملات و هر جایی برای خودش درآمدزایی و یا دزدی و اختلاس داشته باشد زمینه برخورد به وجود آمد و دوم خرداد با ژست و آرایش دانایی و شبه روشنفکری که داشت به تقابل دو گروه جنبه رسمی بخشید. همین مسائلی که امروز در انقلاب پیش آمده مشخص میشود که ریشه تاریخی این جریان چگونه است.
*تسنیم: از زندان دولهتو بگویید. گویا فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است.
زندان دولهتو وقتی من تحقیقات و نگارش را شروع کردم، حسین یزدانپناه و اصغر غواصیه شهید شده بودند و مهدی یزدان پناه و محمد الهی و غلامرضا اسلامی هنوز زنده در زندان دوله تو بودند، آن زمان رفتم دنبال این قصه رفتم مادر یزدانپناه را در اصفهان دیدم.
*تسنیم: اسمها درست هستند؟
بله عینِ اسم خودشان است، رفتیم بچههایی که با اینها بودند را پیدا کردیم و از اینها شروع کردیم به تحقیقات و قصه را نوشتیم وقتی قصه را نوشتم اختلاف بر سر ساخت ایجاد شد. فارابی آنزمان تازه تشکیل شده بود.
*تسنیم: چه سالی قصه را نوشتید؟
۵۹ شروع کردم تا حدود ۶۰الی ۶۱ طول کشید و همزمان در سازمان تبلیغات فعالیت میکردم، آقای «محمدعلی زم» سرپرست سازمان تبلیغات بود و ما زیرنظر آنها بودیم. یک ساختمانی در سمیه بود به نام ساختمان سمعیبصری، ما آنجا بودیم و قصه را من آنجا نوشتم، حوزۀ هنری این طرف بود ما آن طرف بودیم ، یک ساختمان چند طبقه به ما داده بودند و ما را از بچههای مخملباف جدا کرده بودند.
*تسنیم: اگه خوب این موضوع را تحلیل کنیم غیر از دو دستگی سیاسی که بعدا شد اصولگرا و اصلاح طلب، خود شما بچه مسلمانها بدون در نظر گرفتن شاخه انحرافی مخلمباف دو دسته بودید؟
یک طور دیگری به ما نگاه میکردند. مانند یکسری بچه یتیم بودیم که ما را از تل فیلم بیرون کردند و بعد در باغ فردوس کلهر به ما جا داد. بعد از آن رفتیم دانشکده هنرهای زیبا، یک دوره در جهاد دانشگاهی بودیم، بعد رفتیم سازمان تبلیغات استخدام آنها شدیم و قصه را نوشتیم دادیم به آقا زم، مشاور فیلم نامه کلهر بود.
*تسنیم: با این همه دربه دری چی شد که به فکر فیلمسازی افتادی. چه به تو انگیزه داد. ذات سینما با بچه مسلمانی ما در تعارض است.
سال قبلش حسن کاربخش دیار عاشقان را ساخته بود. حسن کاربخش هم جزء تیم بود، حسن که دیار عاشقان را ساخت همه ما مخصوصاً من تحریک شدیم. با دیدن دیار عاشقان فهمیدم که سینما هیچ تعارضی با ذات بچه مسلمانی ما ندارد و اتفاقا تنها ابزار جهاد امروز ما، سینماست.
قبل از ساخت «زندان دولهتو» من در تل فیلم ً فوتورمان کار میکردم، من شعر میگفتم و بعد شورجه برای این شعرها نقاشی میکرد و شهید سیفی اسلاید میگرفت، شعر اولین فتو رمان ما چنین شروع می شد « بر دوش گلی به باغی از غم/ تابوت یکی غنچه روان است/ بر چهره گل شبنمی از اشگ/ افتاده و در راه زمان است...» و....
*تسنیم: و بعد....
یک شعر درباره شهادت بود که خواهر شریفی دکلمه کرد. وقتی به عنوان فوتورمان کار کردیم اثر خاصی شده بود. دیدیم با همه کارها متفاوت است بعد کاربخش دیار عاشقان را ساخت و فهمیدیم میتوانیم فیلم بسازیم. تصمیم گرفتم زندان دولهتو را بسازم، خطشکن ما حسن کاربخش بود، کلهر هم حامی و پشتیبان ما بود.
مهدی کلهر از معدود افرادی است که همچنان انقلابی اصیل باقی مانده است
*تسنیم: تا چه زمانی کلهر ایستاد؟ آیا هنوز کلهر همچنان پشت بچه مسلمانان ایستاده است؟
کلهر هنوز که هنوز است ایستاده است، به غیر از رفتارهای سیاسی که همه چیز ما را آلوده کرد از جمله اقتصاد، سیاست و فرهنگ ما را، ولی نگاهِ کلهر هنوز همان است. خیلی مهم است که آدم انقلابی از دهه شصت تا کنون نگاه انقلابیاش آلوده هیچ جریانی نشود. کلهر همان مرد انقلابی اصیلی است که بهمن ۱۳۵۷ بود. فیلمنامه را دادیم به آقای زم خواند، گفت خیلی خوب است، نمیدانم مخملباف هم خوانده بود.
زم یعنی مخلباف، مخملباف یعنی زم
*تسنیم: مخملباف به زم خیلی نزدیک بود؟
اصلاً یکی بودند همین الان هم نگاه زم با مخملباف یکی است، بقیه حرفها بازی است، مهم نگاه است.
مخملباف حتی سیکل هم نداشت
*تسنیم: ولی آن زمان هنوز زاویه فکری با انقلاب پیدا نکرده بودند؟
با انقلاب همراه بودند ولی نگاهشان عمیق نبود و همین موجب انحراف شد مثلا در فیلم توبه نصوح آدمی که میخواهد توبه کند را به لجن و کثافت میکشانند و اصولا آدمهای خطاکار و سینماگران قبل از انقلاب را اینطوری میدیدند همان که مخملباف گفت با اینها در یک لانگ شات هم نمیایستد اینها آن زمان اصول ناگراهای تند رو و بی ترمز بودند. آقای زم گفت تو زندان دولهتو رانساز، گفتیم چه کسی بسازد؟ گفت مخملباف. دعوا شد، مخملباف اصلاً جلو نمیآمد، ما یک قشرِ دانشجویِ روشنفکر با تحصیلات عالیه بودیم، آنها، سوادشان هم در سطح سیکل و دیپلم، حتی بعضی از آنها سیکل هم نداشتند.
*تسنیم: یعنی آن زمان بچه مسلمانها با سوادتر بودند؟
ما همه دانشگاهی بودیم، از داخل دانشگاهها آمده بودیم و به موضوع علمی و عمیق و انقلابی نگاه میکردیم. سر ساخت زندان دولهتو درگیر شدیم. تمام بچههای ما این طرف، از جمله شورجه و شمقدری و محمد دُرمنش همه جمع شدیم. آقای آیتالله جنتی رئیس سازمان تبلیغات بود، رفتیم پیش او به او گفتیم ما این فیلمنامه را نوشتیم آقای زم (سرپرست حوزه هنری) میگوید شما نسازید و اصلاً ما با ایشان در نگاهِ به سینما اختلاف نظر داریم، یک جلسه گذاشتیم آقای شمقدری و بچههای دیگر این طرف و یک طرف هم زم و یک طرف هم آقای جنتی و گفتیم یا جای ما اینجاست یا جای آقای زم، گفتیم میرویم اگر گذاشتید فیلم زندان دولهتو را بسازیم میمانیم، اگر نگذاشتند بسازیم استعفاء میدهیم میرویم. رفتیم جلسه گذاشتیم گفتیم آقای زم به درد سینما و فرهنگ و هنر نمیخورد او را بردارید، گفتم چیزی که ما میبینیم با چیزی که او میبیند اصلاً متفاوت است، بعد آقای جنتی گفت نخیر آقای زم هستند شما بروید و من استعفاء دادم، ولی بقیه بچهها استعفا ندادند و همانجا ماندند و من آمدم ارشاد پیش انوار که با هم سابقۀ تلفیلم را داشتیم. فیلمنامه را دادیم فارابی آنجا رد کردند .همین آقایان که الان هم هستند، آقای مجتبی اقدامی، عبدالله اسفندیاری، محمدعلی نجفی فیلمنامه را رد کردند و گفتند سینما چه ربطی به مسائل رئالیستی و سیاسی دارد؟
*تسنیم: میترسیدند راجع به حزب دموکرات کردستان کسی فیلم بسازید؟
آن که هیچ اصلاً نگاهشان، نگاهِ دیگری بود. یک بار انوار به من گفت برو پیش بهشتی، ببین بهشتی چه میگوید، هر چه او میگوید به حرفش گوش کن، از او ایده بگیر، کارِ هنری بکنید. از این نظر با زندان دولهتو مشکل داشتند، ۵ شهید و انقلاب، بحث سیاسی تند. ۳۵ سال پیش فیلمی ساخته شد که قصه داشته، مسالۀ انقلاب را داشت، الان بعد از ۳۵ سال همان را ساختند ولی قصه ندارد.خلاصه فارابی آن را رد کرد، به همراه کلهر رفتیم به انوار گفتیم. در راهروی باغ فردوس ایستاده بودیم، کلهر هم ایستاده بود، آقای انوار به کلهر گفت اگر تو آن را تایید میکنی من میگذارم رحیمپور آن را بسازد. کلهر گفت من تایید میکنم، گفت من فیلمنامه را خواندم، خیلی خوب است بگذارید بسازد، انوار گفت بساز.
*تسنیم: نکته جالب این است که مراد خانی از خردسالی در ارشاد بود و بازنشستگی ناپذیر است. اینها چطوری وارد ارشاد شدند و هنوز ول کن وزارت فرهنگ و ارشاد نیستند.
یک گروهی از تلفیلم بودند که از ما جدا شدند، زمانی که در تلهفیلم بودیم، کلهر معاونت سینمایی شد و نیرو میخواست آمد از بچههای ما نیرو گرفت، مرادخانی، معصومی، حسین پارسایی و اثنی عشری و.... را برد. مرادخانی در ارشاد مدیرکل تولید فیلم شد. مرادخانی با حیدریان رفیق بود و او را معاون خودش کرد. مرادخانی و حیدریان در فیلمبرداری سررشته داشت و فیلمنامه ما رفت زیرنظر مرادخانی که در اداره تولید فیلم ساخته شود. حیدریان از طرف مرادخانی با من قرارداد بست، یک میلیون و ششصد هزارتومان قرارداد بست برای تولید فیلم زندان دولهتو. گفتیم این پول کم است! گفت ما همینقدر میدهیم. رفتیم ساختن فیلم را شروع کردیم، رضا پاکزاد فیلمبردار بود، خیلی خوب بود و خیلی کمک کرد، یک فیلم سینمایی بود خیلی هم سنگین بود که پاکزاد (فیلمبردار) خیلی کمک کرد.
احمدرضا درویش قبول نمیکرد وارد سینما شود
*تسنیم: اما نکته مهم قصه زندان دولهتو حضور احمدرضا درویش در این فیلم است .
درویش آن زمان در گشت ثارالله بود در سپاه، من عکس او را دیدم، دیدم شبیه شهید «اصغر غواصیه» است به او زنگ زدم گفتم بیا. قبول نمیکرد. تئاتر هم بازی کرده بود. نمیآمد و میگفت من فرماندهام و درگیرم. گفتم بیا نقش اصغر غواصیه را بازی کن، گفتم اگر نیایی روز قیامت جلوی تو را میگیرم. چند ساعت گذشت، من و شورجه در دفترمان در فاطمی نشسته بودیم دیدیم در باز شد و درویش آمد داخل. اصلاً درویش سینما نخوانده بود و فقط چند نمایش بازی کرده بود. چند روز پیش به او گفتم یادت است پشت موتور من مینشستیم و با هم قال رسولالله نور العینی، حسینُ منی میخواندیم و با هم میرفتیم سر صحنه، یادت است سر جوادیه یک اتاق اجارهای داشتی، صاحبخانه داشت تو را بیرون میکرد، من در خوابگاه زعفرانیه دو اتاق داشتم، به خانمم گفت یک اتاق را بدهیم درویش، یادت هست در دیزین مسجد را خراب کرده بودند، به دخترم که الان دو تا بچه دارد، آن زمان بچه بود میگفتم نغمه مسجد را چه کسی خراب کرده؟ میگفت درویش. گفتم دوباره بیا خانه ما تا از نوههایم این بار بپرسم مسجد را چه کسی خراب کرد؟ بگویند درویش. گفت یادم رفته، گفتم آلزایمر گرفتی، گفتم معمولاً آدمهای بزرگ، سعی میکنند گذشتههایشان را فراموش نکنند که ببیند چه کسی بودند و از کجا و چطور آمدهاند.
*تسنیم: عبدالرضا اکبری چطور؟
یکی از بچهها او را معرفی کرد، در تلویزیون کار کرده بود و اصلاً با ریش شبیه شهید مهدی یزدانپناه بود، یک تیپ متفاوتی داشت. عبدالرضا اکبری خیلی به نقش یزدان پناه شباهت داشت. هنوز که هنوز است من را میبیند تشکر میکند، بعد هم در چند فیلم دیگر از من بازی کرد
عامل انحراف مهندس موسوی حلقه زهرا رهنورد بود
*تسنیم: گویا فیلم شما متوقف شد دلیلش چه بود؟
عوامل سینمایی وقت و شوراهای فارابی با ساخته شدن فیلم زندان دولهتو مخالف بودند، ولی به واسطه حمایت کلهر ساخته شد و همان یک میلیون و ششصد هزار تومان بودجه ساخت فیلم تمام شد و پروسه تولید فیلم خوابید. گفتند راشها را ببینید. اعتماد نداشتند راشها را دادند به منوچهر محمدی در شبکه ۲ آن را دید تا شبکه ۲ پول بدهد فیلم ساخته شود. منوچهر محمدی راشها را دید فیلم را تائید کرد ما را فرستادند شبکه ۲ برویم با منوچهر محمدی صحبت کنیم که پول بدهند بقیه فیلم را بسازیم. دم در آسانسور من منوچهر محمدی را دیدم، دستم را بردم جلو به او دست بدهم او به من دست نداد. یک نگاهی عجیبی به من کرد چون من را قبول و باور نداشت اما بعدا فیلم را قبول کردند و باقی پول ساخت فیلم را دادند. فیلم را اکران کردیم، احمدنصر، که نقش استوار را بازی میکرد و در زندان در فیلم شهید میشد. گفت من شیراز بودم دیدم فیلم در سینماها اکران شده چه خبر شده بود و مردم میرفتند و فیلم را میدیدند. درست در زمان اکران فیلم شبکه ۲ فیلم را پخش کرد.
وقتی شبکه ۲ فیلم را پخش کرد، حضرت آقا فیلم را دیدند، زنگ زده بودند به مهندس موسوی که نخست وزیر بود و پرسیده بودند این فیلم را دیدی؟ او گفت بود بله ، آقا پرسیده بودند فیلم را چه کسی ساخته است؟ مهندس موسوی هم فیلم را دیده بود و خوشش آمده بود. حضرت آقا فرموده بودند که این فیلم، فیلم درستی است، آن زمان فیلم تاتوره هم ساخته شده بود که خیلی تحویلش گرفته بودند اما مثل اینکه مهندس موسوی به فیلم اعتراض داشت! به نظر من نگاهِ مهندس موسوی با نگاهِ رهبری و نگاهِ انقلاب نزدیک به هم و یکی بود که اتفاق نظر بر فیلم زندان «دولهتو»دلیل این نزدیکی است ولی اتفاقات دیگری داشت از همان زمان میافتاد. اطرافیان مهندس موسوی که جزو شاگرد تنبلهای حسینیه ارشاد بودند و زمان شریعتی هم با تک ماده قبول میشدند و تحلیل علمی از سینما و هنر و امور سیاسی نداشتند و دانش دینی آنها هم سطحی و احساسی و شعرگونه است کار را به اینجا کشاندند و بعد نتیجهاش فتنه ۸۸ شد که مصداق آیه « وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» هستند، حتی خود شریعتی هم مدعی شناخت کامل معارف الهی و نظریه پردازی در این مورد نبود که این شاگردهای تک مادهای مدعی شدند و انقلاب و اقتصاد و فرهنگ و سینما را به اینجا کشاندند.
آری با انتخابهای فرهنگی باید افراد را شناخت، نگاهِ مهندس موسوی سمت زندان دولهتو بود نه سمت تاتوره، نه سمت بنیاد فارابی. انحراف از نوعِ نگاه زهرا رهنورد که به قولش خودش میگوید هنری بود آغاز شد همان امور محسوس را بدون امور معقول دیدن، مخملباف به خاطر مشاوره گرفتن از همین نوع نگاه به مسیر دیگری رفت و از توبه نصوح به فلسفه و جنسیت رسید، سیدمحمد بهشتی هم با زهرا رهنورد هماهنگ بود، مهندس موسوی این وسط با انقلاب یک ارتباطی داشت اما اطرافش را این افراد پر کرده بودند و نمیتواند از اینها جدا شود چون دوستان و خانوادهاش هستند.
بله وقتی زندان دوله تو پخش شد و پس از تماسی که حضرت آقا با مهندس موسوی داشتند مهندس موسوی زنگ زده بود به انوار که این فیلم را چه کسی ساخته است؟ او هم گفته بود یک دانشجوی اصفهانی آن را ساخته است.گفت رئیسجمهور (حضرت آیت الله سید علی خامنهای) زنگ زده و گفته او بازهم فیلم بسازد. ما این نوع سینما را میخواهیم. آن زمان من در خوابگاه زعفرانیه بودم، طبقه پایین حیدریان بود، طبقه بالا من بودم، حیدریان صبح آمد یک پاکتی به من دادند. ده هزار تومان داخلش بود که تتمه دستمزدم بود، گفت این را آقای فخرالدین انوار فرستاده، گفته این را بگیر و بیا وزارتخانه با تو کار دارم، گفتم چه کاری دارد؟ گفت گفته اگر فیلمنامه داری بیاوری، من یک فیلمنامه داشتم به نام خاطرهها.
در دهه شصت به من اجازه ندادند فیلم موزیکال ایرانی بسازم
خاطرهها قصۀ آن دواتگر اصفهانی است که وقتی یک سماور از روسیه میآورند، امیرکبیر سماور را میبیند، و دواتگر را صدا میکند به او میگوید مانند این سماور را بسازد، بعد دویست تومان به او میدهد میگوید برو اصفهان کارگاه تاسیس کن و میخواهد کارگاه سماورسازی تاسیس کند، امیرکبیر عزل میشود و او را میگیرند که این پول را پس بده، بعد او پول ندارد که پس بدهد و او را حسابی میزنند او به گدایی میافتد ۱۷۰ تومانش را تهیه میکند میدهد کور میشود و قصه از جایی شروع میشود که او کور میشود، فیلم نامه را دادم به ارحام صدر حواند که نقش دواتگر را بازی کند و او قبول کرد.
من چون سابقه سرودن شعر داشتم با نثر مسجع فیلمنامه این قصه را نوشته بودم. دوباره اینها فیلمنامه را فرستادند فارابی. عبدالله اسفندیاری از اول تا آخرش به من متلک گفت، من اصلاً با شعر به سینما آمدم، آخرین شعرم را برای هر کسی میخوانم میگوید خیلی خوب است، وقتی مادرم فوت کرد رفتم اصفهان در راه اصفهان یک شعری که ۴۵ سال پیش گفته بودم یادم رفته بود.ناگهان تو راه اصفهان یادم اومد که «به پای ننهِ خوب و عزیزم/ دلم میخواد همیشه گل بریزم/میگن کرده منو گنده بلالی/ امیدوارم ننه هیچ وقت ننالی.../خلاصه ننه تو خیلی زحمت کشیدی / و خیری از رحیم خود ندیدی.
بله آقای «عبدالله اسفندیاری» که پرفسور سینماست و فیلمنامههایی نوشته که در جهان بی نظیر است و یکی از همان تک مادهایهای حسینه ارشاد است، از سر تا پای فیلمنامه را ایراد گرفت و چون قصه درباره شهدا نبود، حمایت نشد و میگفتند تو میخواهی ادای .علی حاتمی را دربیاوری گفتم علی حاتمی چه ربطی به این فیلمنامه دارد؟ من با او چه کار دارم؟ فیلم من تاریخی است با نثر مسجع؛ خلاصه نگذاشتند و فیلم نامه خاطرهها ماند و از همه غم انگیزتر این که ارحام صدر مُرد و در آن بازی نکرد و منهم گفتم بروم قصههای زندان دولهتو را ادامه بدهم که نتیجهاش شد فیلم اتاق یک.
*تسنیم: اولی به حزب دموکرات و دومی راجع به کوملهها. اما قدرت کارگردانی فیلم اول در فیلم دوم شما نبود.
بله. تحت تاثیر فضای موجود اشتباه کردیم، ما ساختاری کلاسیک را در زندان دولهتو پیاده کردیم و در فیلم دوم گول آوانگارد بودن سکانس پلان بودن را خوردیم. خواستیم یک کار خاص بکنیم و در زمینههایی مشکل پیدا کردیم، این روش ریتم فیلم را انداخت و فیلمبردار هم نتوانست کار را در بیاورد.
*تسنیم: چرا از رضا پاکزاد استفاده نکردید؟
او رفت سوئد و دیگر خبری از او ندارم.
نگاه ظاهرا هنری بنیاد سینمایی فارابی در دهه شصت سینمای ایران را نابود کرد
*تسنیم: با تیم سوسن تسلیمی، محمد مطیع، علیرضا مجلل رفت؟
بعد از آنها رفت، از اولش میگفت من میخواهم بروم. یادم است بچههایش به او میگفتند "پدر" نمیگفتند "بابا" بچههای من هم یاد گرفته بودند به من میگفتند پدر و نوههایم به من میگویند آقای پدر. با پاکزاد خیلی صمیمی و رفیق شده بودیم. خلاصه فیلم اتاق یک نشد و اصلیترین مساله آن هم ریتم بود. اتاق یک ریتم سینمایی نداشت و البته یک چیزی که ما را فریب داد همین نگاه هنری بود که فارابی به سینمای ایران تزریق کرد، اصلاً این نگاه سینمای ایران را نابود کرد. مهمترین مساله هم این بود که عناصر دراماتیک را از از سینما گرفتند قصه و قهرمان. اگر فیلم قصه نداشته باشد دیگر ریتم و دکوپاژ و بازیگری و ..... ندارد. ما هم خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، فیلمی ساختیم که فرمش هنری و جدید باشد ولی نشد، مانند زندان دولهتو نشد.
*تسنیم: یعنی اگر ادابازی هنری را از فیلم شما بگیریم. فیلمتان داستان یکسری زندانی است که میخواهند راهی را حفر کنند و فرار کنند و تقریباً داستانش شبیه همان قصه مایکل اسکافیلد در داستان فرار از زندان است.دقیقا حفرهای حفر میکنند، خاکها را میآورند محوطه پخش میکنند.
فیلم ما داستان فرار سرهنگ شهید ابراهیم علیاصغرلو بود. اشتباه ما نگاه به اصطلاح هنری و شاعرانهای بود که از بنیاد فارابی به سینما و فیلمسازی تزریق شده بود و حالا میفهمیم که شعر برای سینما یک سم مهلک است و سینما باید درام و کشمکش و ریتم و وزن سینمایی داشته باشد.
*تسنیم: چرا موفق نشد؟
اگر سینمایی ساخته بودیم ،موفق بودیم. سینمایک اصولی دارد، اصولش را باید رعایت کنیم اولین مولفه ساخت فیلم نگاه است. یعنی چطوری نگاه میکنیم؟ اگر بخواهیم عمیق ببینیم، باید عمق میدان داشته باشیم، اگر در نگاهمان عمق میدان نداشته باشیم یعنی تا نوک بینیمان را ببینیم این سینما نیست، و فاجعه اینجاست که بعضی دوستان در سینمای ایران موضوعات عمیق را سطحی کرده و حتی عکاسی را در آن رعایت نمیکنند.
*تسنیم: مانند کاراکتر ایدئولوگ که اضافه کردید من هنوز یادم است چقدر به فیلم لطمه زد. انگار سر کلاس مدرسه بودیم. عملا فیلم را بیریخت میکرد.ریتم هم نداشتیم.
ریتم یکی از اساسیترین مختصات سینماست که بتواند قصه را جذاب کند و جاذبه ایجاد کند. اتاق یک شکست خورد و بعد از آن آمدیم فیلمهای دیگری را شروع کردیم که در آنها سعی کردیم مهمترین مولفههای فیلمسازی را رعایت کنیم ولی دیگر قصه در سینما نبود و بنیاد سینمایی فارابی با آن نگاه شاعرانه و تک مادهای حسینه ارشاد قصه و کشمکش و درام را از بین برده بود، خود قصۀ زندان دولهتو واقعاً سینما بود، یک سینمای نو بود، یک سینمای جدید بود. من اخیراً راجع به جهاد با دانشجویان در دانشگاه بحثی داشتیم دیدم درباره جهاد. این قضیه در زندان دولهتو بوده و البته ربطی به من نداشت و من اصلاً نمیفهمیدم قضیه چیست. نکته مهم این است که حسین یزدانپناه و ۵ شهید دیگر جهاد را چگونه دیدند و چگونه وارد عرصه دراماتیک جهاد شدند. هنوز که نگاه میکنیم، میبینیم سینمای ما اگر بخواهد جهادی باشد باید چه نوع جهادی را مطرح کند. بعد از همه این اتفاقات فیلم مستاجر را ساختیم، انفجار در اتاق عمل را براساس یک داستان مستند ساختیم و تا سال ۷۵ که آخرین فیلمم راجع به انقلاب را کار کردم، دیگر کاری نکردم، در صورتی که بعضی از بچهها میگفتند برجسازی راه انداختم اما من هیچ کارِ دیگری انجام نمیدادم، از سازمان تبلیغات هم استعفاء دادم آمدم بیرون و دیگر هیچ جا استخدام نشدم، نه بیمهای نه بازنشستگی و حتی یارانه هم نمیگیرم اما سینما را رها نکردم.
*تسنیم:در این مدت با اینکه درآمدی از سینما نداشتید، چگونه زندگی کردید؟
یکی از چیزهایی که خودسازی ایجاد میکند همین است که چگونه در شرایط بیکاری و فشارهای سیاسی، زندگی تامین میشود؟ و آدم به این آیه ایمان میآورد که میگوید: وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ﴿۲۲﴾ و روزى شما و آنچه وعده داده شدهاید در آسمان است (۲۲). من سال ۷۵ رفتم حج با مجتبی راعی هم اتاقی بودم، مجتبی به من گفت:"چشمت که به خانه خدا افتاد میتوانی سه آرزو کنی واقعاً برآورده میشود." منهم وقتی برای اولین بار چشمم به خانه خدا افتاد گفتم «خدایا من میخواهم توحید، نبوت و معاد را هم بفهمم و هم در سینما آن را کاربردی کنم.» از آن زمان به بعد من بیکار و خانهنشین شدم». چند روز قبل دیدم حیدریان در قم یک وعدههایی به مراجع در مورد سینما میدهد. پیش خودم گفتم چگونه میخواهد اینکارها را انجام بدهد؟ او که خودش وقت نمیکند و با اینکه انگیزه و نگاه ما به سینما از اول مثل هم بوده ولی نگذاشتهاند آن را عملی کند این کسانی هم که اطرافش را گرفتهاند اگر میخواستند کاری کنند تا حالا در جاهایی که بودهاند، میکردند.
برای وعدههایی که حیدریان به علما و مراجع میدهد من ۲۰ سال است نشستم خانه مطالعه کرده و فیلم دیدهام، راجع به نور و بحث قصه و احسنالقصص، طبق روایت پیامبر«ص» که میگوید: « واحسن القصص هذا القرآن»بهترین قصهها این قرآن است. و در حدیثی از امام صادق میخوانیم: « ان کتاب اللّه اصدق الحدیث و احسن القصص»بدرستیکه قرآن راستگوترین کلامها و بهترین داستانهاست. از اول قرآن که شروع میکنیم نقطۀ زیر «ب» بسمالله قصه است، شما نقطه را بردارید دیگر نمیشود «بهاسم» میشود «اسم» وقتی نقطه را میگذارید به شما جهت میدهد، حالا اینکه این نقطه باشد یا نباشد خودش یک درام است.اولین قصهای هم که در قرآن مطرح میشود قصۀ سجده کردن ملائکه به آدمیت و عقل و دانایی است: (سوره بقره / آیه ۳۴)وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِاسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ اَبى وَاسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ.و هنگامى که به فرشتگان گفتیم «براى آدم [خضوع و] سجده کنید»، جز ابلیس که سرباز زد و تکبّر ورزید و از کافران شد، [همگى آنان ] سجده کردند. شیطان و نادانی به آدمیت و عقل و دانایی سجده نمیکند و رانده و سرگردان و دراماتیزه و سینمایی میشود، در واقع کشمکش از نظر قرآن بین لشگر دانایی با لشگر نادانی است و این در سادهترین و پیچیدهترین ماجراها و اتفاقات انسانی هست.
*تسنیم:شما در این سالها درآمدی نداشتید؟
هیچی، سال ۸۰ یک سریال کار کردم به نام «آبدارشاه» و بعد از آن کار نکردم که آن هم مشکلاتی پیدا کرد. یک چیزی که در ما بچه مسلمانها متاسفانه آفت شده این است که وقتی میبینیم خود حرف و پیام، ظاهری دینی و انقلابی دارد، فکر میکنیم کافیست. در حالیکه این پیام باید ساختارمند شود. بحثی که با مرحوم سلحشور هم داشتم همین بود که وقتی میگوییم قصه قرآنی است دیگر نگوییم کافیست و باید برای آن ساختاری در شأن و اندازه قرآن پیدا کنیم.
*تسنیم:خیلی از بچههای مسلمان سینما از نیمه دوم دهه ۷۰ دیگر کار نکردند یعنی در سینما فعالیتی نداشتند، دلیلش سینمایی بود یا سیاسی؟
هر دو.
*تسنیم: خودتان کنار کشیدید یا حذفتان کردند؟
حذفمان هم کردند! چونکه: قوه مجریه ما از ابتدا دست آن طرفیها (اصلاح طلبان) بود، خودشان همه چیز را خراب کردند بعد خودشان هم فحش میدهند، خیلی جالب است، همه چیز از ابتدا دست خودشان بوده تنها چیزی که دست این طرف بوده سپاه و نیروی نظامی بوده که اگر سپاه با آن تجربیات محیرالعقول نبود، امروز داعش بود. آن زمان امام«ره» فرمودند اگر سپاه نبود کشور نبود. بنده الان میگویم اگر سپاه نبود داعش بود. خدا را شکر که سپاه دست اصلاح طلبان نیفتاد و گرنه امروز داعش به ما حکومت میکرد.
*تسنیم: بعد از الماس بنفش و انفجار اتاق عمل، قصۀ دفاع مقدسی داشتید که بسازید؟
من سریال شهید خرازی را نوشتم. شورجه را اصفهان برده بودند که سریال شهید خرازی را بسازد. گفته بود کسی که باید درباره شهید خرازی کار کند، من نیستم او یک نفر دیگر است، گفته بود او زندان دولهتو را ساخته و فلانی است. من هم فیلمنامه سریال شهید خرازی را به آنها دادم. حتی در تهران با سردار رحیمصفوی قرار گذاشتم و طرح سریال شهیدخرازی را به او گفتم. قصه بر اساس واقعیت از جایی شروع میشود که شهید خرازی و رحیم صفوی وارد کمیته میشوند. البته با چند فلاش بک اشاره به سال ۵۶ ، زمانیکه شهید خرازی سرباز است و او را میبرند جنگ ظُفار. دامنه داستانی از جنگ ظفار شروع میشود تا شهادت خرازی. طرح کامل را دادیم و نشد.
*تسنیم:سینماگران انقلابی را چگونه میتوان حمایت کرد؟
شما که حامی تقویت جریان نگاه انقلابی در سینما هستید باید بدانید که همان نگاه فارابی در دهه شصت همچنان حاکم است، اصلاً همان نگاه چپ اصلاح طلب در سایر عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هنوز وجود دارد. اینها ساختار مهندسی مفاهیم و معقولات و ملکوت و آفرینش و خلقت را نمیدانند چیست، اینها حتی مهندسی غرب را بلد نیستند و فقط تابع آن و غربزده هستند و همه چیز حتی مدیریت و مهندسی را میخواهند از غرب وارد کنند. در واقع دلال و واسطه غرب هستند. به مردم القا کردهاند این تکنولوژی که در دنیا به وجود آمده، جدا از ساختار آفرینش است. در حالی که ساختاری که امروز جهان به آن رسیده از نظر تکنیکی از ساختار آفرینش گرفته شده و در مورد سینما هم چنین است و متأسفانه یک کسی مثل شهید آوینی هم میگوید سینما غربی است، ما اصلاً غربی و غیرغربی نداریم، هر چه در عالم هست از رحمانیت خداوند هستی گرفته، امام«ره» میگوید: سینما از مظاهر تمدن است. یک جمله است، ولی خیلی درست است، یعنی از مظاهری است که ظهور میکنند، تمدنی هم که امام میگوید تمدن اسلامی است. امام سینما را از مظاهر تمدن الهی میداند. یعنی سینما هم یک نوع موجود است که ملکوت دارد و مقدس است.
*تسنیم: مدیریت سینمایی در ادوار گذشته در پاکسازی بچه مسلمانها در سینما چقدر نقش داشته است؟
مدیریت حاکم بر سینمای فعلی، طیف ما را قبول ندارد، ما هر چه قصه هم مینویسیم به در بسته میخورد. یک قصه من راجع به انقلاب نوشتهام با زوایای دراماتیک کاملاً متفاوت، اما میدانم ساخته نخواهد شد. من دو روز قبل فیلم «پیرمرد صد سالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد» را دیدم . نویسندهای قصهای را نوشته، قصه را نمیپذیرند و همه آن را پس میزنند. بعد از یک سال مردم قصه را میپسندند و از آن قصه، فیلمی ساخته میشود، من فیلمش را دیدم. خوب شده بود. من هم یک قصه درباره انقلاب دارم که درباره یک سرباز ساده است که دارد رویدادهای انقلاب را میبیند، طنز هم است، ۶، ۷ سال پیش نوشتم ،حتی شمقدری و میرعلایی نگذاشتند آن را بسازم. شمقدری گفت من دلم میخواهد این قصه ساخته شود من را پاس داد به میرعلایی، میرعلایی صد بار با من در فارابی نشست صحبت کرد و نشد.
*تسنیم:در دوران تسلط بچه مسلمانها در دوران احمدی نژاد چرا توفیقی برای طیف بچه مسلمانها حاصل نشد و چرا کمک نکردند فیلم بسازید؟
احمدینژاد را در بام تهران دیدم، حرفهایی که در مورد سینما و مهندسی آفرینش داشتم را به او گفتم، و گفتم که به شمقدری هم اینها را گفتهام، گفت شمقدری این چیزها را نمیفهمد، ولی به نظر من اشکال از خود احمدی نژاد بود که طرح و برنامه نداشت، در حالی که طرح و برنامه در خلقت و آفرینش ازلی و ابدی است و کتاب قرآن که از نظر مفهوم بیکران است. دفتر طرح و برنامه الهی است و کسی که میخواهد انقلاب و کشور اسلامی را مدیریت و مهندسی کند باید طرح و برنامهای شبیه طرح و برنامه الهی و نزدیک به قرآن داشته باشد که احمدی نژاد نداشت و حتی سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد در حالی که سازمان برنامه و بودجه باید بازسازی و عمیق میشد و طبق مهندسی مفاهیم و معقولات که در آفرینش هست برنامه و بودجه و طرحهای مهندسی میداد که اصل کار جهادی هست، ولی متأسفانه احمدی نژاد شب میخوابید و صبح طرح و برنامه و بودجه میداد و این از آنها که سرسپردهی طرح و برنامههای غرب و لیبرالیسم هستند، خطرناکتر است چونکه در غربزدگی یک زندگی و چشم انداز غلط از زندگی مثل غرب هست ولی در بی برنامهگی هیچ چیز نیست و آینده تاریک و با چراغ خاموش حرکت کردن است، به احمدی نژاد گفتم قرار بگذار در مورد این موضوع و سینما صحبت کنیم گفت باشد ولی چند بار تماس گرفتم و قرار نگذاشت. ولی نمیدانند خداوند چگونه این مفاهیم را مهندسی کرده و به آنها مصداق و ساختار داده و این جهان محسوس را بوجود آورده که هر چه بطور ظاهری و فیزیکی میبینی نشان و آیتی از مهندسی و عمل خداوند بزرگ است، عمل و مصداق و مهندسی ندارند و فقط حرف هستند حتی لفظ بیان کردن سخن را که در قرآن آمده بلد نیستند و بیشتر حرفهایشان سخنرانی است.
*تسنیم:در این ۴ سال دوره شمقدری زنگ نزدند که بیا فیلم بساز؟
زنگ زدن پیش کششان، من به این دوستان بارهها مراجعه کردم و چندین فیلمنامه بردم و نگذاشتند کار بکنم و مثل احمدی نژاد. مثلاً شمقدری شب خوابید و صبح طرحی برای ۳۳ روز فلسطین آورد و با چند میلیارد شورجه آن را ساخت و نتیجهاش آن فیلم ضعیف شد، یادم است در آن دوران با دخترم در اصفهان رفتیم، فیلم یکی از بچه مسلمانهای ظاهراً انقلابی را ببینیم. رفتم سینما خجالت کشیدم از بس دیالوگهای مستهجن شنیدیم، وقتی آمدم تهران. رفتم معاونت سینمایی، شمقدری داخل اتاق بود. گفتم میخواهم شمقدری را ببینم، رئیس دفتر گفت جلسه دارد. نشستم جلسهاش تمام شود. دیدم آن عده آمدند رفتند، گفتم چه شد گفت یک عده از آن طرف رفتند داخل و جلسهای دیگر برگزار شد، بلند شدم با مُشت و لگد زدم به در، در را باز کردم رفتم داخل. دیدم شمقدری با میرعلایی و حسن نجاریان نشستهاند. داد و بیداد سر شمقدری راه انداختم و گفتم:
"تو مانند تُف سربالایی که هر چه به تو بگوییم برمیگردد به صورت خودمان. این چه فیلمی است در دوران تو ساخته شده؟ من با خانواده رفتم آن را دیدم، خجالت کشیدم. در فیلم دیالوگی با چنین مضمونی هست که میگوید: « سه تا زیپ را باید بست، یکی زیپ دهان، یک زیپ جیب و یکی زیپ یک جای دیگری را » یعنی چه؟! ما در فیلمفارسی تصویر سکس و برهنگی داشتیم ولی تاثیر گفتار جنسی و سکسی بیشتر از تاثیر تصویر است. دیالوگ جنسی و سکسی وقتی گفته میشود ذهنِ خود مخاطب تصویرش را میسازد یعنی لازم نیست شما به او تصویر بدهید و چنین دیالوگهایی از فیلمهای سکسی قبل از انقلاب بدتر است."
*تسنیم:چه پاسخی داد ؟
گفت " به سازنده گفته بودم این دیالوگها را دربیاورد ولی درنیاورده. گفتم دیگر بدتر، پس تو واسه چی اینجا نشستی؟ حسابی با او دعوایم شد. بعدا یک مشکل شدیدتری باهم پیدا کردیم. یک مشکلی هم داشتم سر فروش خانه و صاحبخانه سرم کلاه گذاشته بود، خانهام را فروخته بودم و جای دیگری خانه خریده بودم. طرف گفته بود پایانکار اینجا مسکونی است ولی بعد در سند نوشته بود فضای سبز. به شمقدری گفتم من به مشکل برخوردم، سرم کلاه گذاشتند یک وام به من بده تا یک جایی را رهن کنم، داخل آن بنشینم تا تکلیف خانه را در دادسرا روشن کنیم.
من را معرفی کرد به شخصی به نام بابک خانیان، از آن قالتاقهای روزگار و تکهکلام او هم همیشه فحشهای رکیک بود. رفتم پیش شمقدری و گفتم اینها چه کسانی هستند اطراف خودت جمع کردی! در صورتی که ما خانوادگی با شورجه، شمقدری و حیدریان رفت و آمد داشتیم. در خوابگاه با هم بزرگ شدیم، خانیان خیلی من را اذیت کرد. من مدام دادسرا بودم، از آن طرف هم باید خانهام را خالی میکردم و دورۀ شمقدری هم برای من اینطوری گذشت. رفتم به شمقدری التماس کردم گفتم برو حسن کاربخش را بیاور، تو مانند فیلم دیار عاشقان دیگر پیدا نمیکنی، فیلمی که در آن اخلاص وجود دارد، یعنی قصهاش اخلاص دارد، تکنیک و بازیاش اخلاص دارد. به پرویز پرستویی گفتم تنها فیلمی که بازی کردی و واقعاً سینمایی است دیار عاشقان است بقیه فیلمهایت اینطور نیست.۸ تا فیلمنامه آماده دارم. چند روز پیش یک فیلمنامه دیگر را تمام کردم. تمام حرفهایی که راجع به سینما به صورت تئوری میگویم در این قصه هست.
*تسنیم:حتی در این مدت تدریس هم نکردید؟
اصلا. خانم من دکتری الهیات دارد، در فکرم یک مجوز دانشگاه علمی ـ کاربردی سینمایی بگیریم.
*تسنیم: یکی از اعتراضهای من به شمقدری همین بود. ۲ سال در دوران او، من اجازه ورود به وزارت ارشاد را نداشتم. گفتم چطور میشود یکی از آدمهای خودتان که با شما از تلفیلم همراه بوده و در بچه مسلمان بودنش و حزباللهی بودنش، انقلابی و ولایی بودنش شکی نداریم، به اسم حسن کاربخش، چطور در این ۴ سال به جای اینکه او فیلم بسازد، ، زمینه را برای علی عطشانی (تلفن همراه آقای رئیسجمهور) فراهم میکنید که علیه دولت خودتان فیلم بسازد.
از اون بدتر ، آن پسره کلاهبرداری بود.
*تسنیم:کلاهبرداری؟!
من بهش میگویم کلاهبرداری. با اون فیلمی که او ساخت، من فامیلیاش را برای خودم تغییر دادم. کاربخش یک اتاق در کرج اجاره کرده و درآمدی هم ندارد. به شمقدری گفتم شرایط را فراهم کنید او فیلم بسازد، ولی نکردند .حسن کاربخش هنوز همان نگاهِ اول انقلاب را دارد، اصلاً حسِ کاربخش خیلی ماه است.
*تسنیم:میر علایی به جای حسن کاربخش، پول دادند محسن امیر یوسفی فیلم در ستایش جنبش سبز ساخت. یکی از مشکلات بچه مسلمانها این است که با هم پیوستگی ندارند، یعنی شما، شورجه، شمقدری با هم در دوره انوار و بهشتی رفاقت داشتید ، یک سندیکا هم رفتید درست کردید، ولی چیزی از شماها گیرمان نمیآید، یعنی همدلی ندارید بعد هم در خفا زیرآب هم را میزنید؛ قبول دارید،شما گند زدید ، با همین عدم پیوستگی که با هم داشتید. راجع به خصایص بقیه برایمان بگویید. بالاخره این جماعت حزباللهی هستند یا نیستند؟! ما آنها را باور کنیم یا نکنیم؟
قطعاً حزب اللهی هستند. منتها مشکل در رفتار فنی و تکنیکی و رفتار سینماییشان است که عمیق نیست. هنوز نفهمیدند که سینما چیست، قصههای قرآنی عمیق را که عمق میدانش بیکران است، سطحی و در اندازه روایتهای «کوچه بازاری» مطرح میکنند. در حالیکه شبه روشنفکران، یک قصۀ سطحی را برمیدارند عمیق کرده و به آنها عمق میدان میدهند. ما مدعی نگاهِ دینی هستیم، ولی رفتارمان و تشخیصمان غیردینی است. مثلاً ما وقتی در فیلممان میخواهیم یک چیزی را نشان بدهیم، بیشتر موجودیت را میبینیم تا وجود را، بیشتر اعتباریات را میبینیم تا حقیقت را.
ما به اسم فیلم توحیدی فیلم سطحی و تاریخ مصرف دار و گرایشی و جناحی میسازیم
*تسنیم:جناب رحیمی پور بحث را تخصصی نکن ؟
چرا تخصصی نکنیم؟! مشکل ما اینجاست، ما وقتی یک فیلم میسازیم راجع به بچههای دفاع مقدس، نمیفهمیم وقتی که جنگ شروع میشود بچههای دفاع مقدس کاری به این نداشتند که در شمال تهران یک عده آدم بیفرهنگِ غربزدۀ فاسد و مشروبخوار هستند و ما اگر در خط مقدم داریم، میجنگیم برای آنها هم هست.رزمنده کاری به این چیزها ندارد، پیش خودش میگوید " اصلی دارد از بین میرود، وجود در خطر قرار گرفته و من باید از وجود دفاع کنم و کاری به موجود و چگونگی آن ندارد. "
این نگاهِ دفاع مقدسی است اصیل است آنوقت یک بنده خدایی میآید فیلم میسازد و رزمنده به خاطر رفیقش، مردم بدبخت را گروگان میگیرد. هر کاری میکنید این فیلم به اصطلاح دفاع مقدسی را به جهان معرفی کنید، نمیشود، چه میخواهید بگویید؟ هر چه هم به اینها تذکر میدهید، نمیشود و نمیفهمند. اینکه معاون رئیسجمهور را جلوی خودش قرار میدهد، تیر میخورد، بعد یک جای دیگر سینهاش را برای مهندس هستهای سپر میکند و خودش تیر میخورد، این غلط است.
آدمی، کسی است که هر موجودی را در خطر میبیند واکنش نشان میدهد. حالا این نگاه بچه مسلمانان ماست و از سوی دیگر صادق هدایت کیست؟ صادق هدایت میگوید من ضد دین هستم، اصلاً خداناباورم اینها را قبول ندارم، ولی قصه مینویسد با عنوان سگ ولگرد، اولین صفحه آن را میخوانید مو به تن آدم سیخ میشود. اصلاً کاری ندارد این سگ ولگرد است میگوید این سگ در خطر است، دغدغۀ سگها را دارد. این قصه میشود جهانی، یا ابراهیم گلستان، اخیراً یک قصه نوشته است آکواریوم . میگوید یک پیرمردی دم آکواریوم ایستاده بود داشت ماهیها را نگاه میکرد دید دو تا ماهی مدام دارند هم را بوس میکنند، یک زن و بچه میآیند پیرمرد به بچه میگوید این دو تا ماهی را نگاه کن، میخواست این صحنه را به بچه هم نشان بدهد، میگوید این دو تا ماهیها را ببین، بچه میگوید کدام دو تا ماهی؟ دستش را میگذارد روی شیشه، میگوید این دو تا ماهی، بچه میگوید اینها که دو تا ماهی نیستند یک ماهی است، آن یکی در آئینه است، این یک مفهوم درونی و دینی است، اینها توحید را قبول ندارند اما ساختار توحیدی در اثرشان رعایت میکنند عمیق و جهانی است، برعکس ما به اسم فیلم توحیدی فیلم سطحی و تاریخ مصرف دار و گرایشی و جناحی میسازیم.
*تسنیم: وودیآلن اصلا خدا را باور ندارد، ولی بهترین قصههای دینی و معنوی را وودیآلن نوشته است.
هیچکاک را ببینید، هیچکاک در مرد عوضی، مرد به مادرش میگوید دعا کردی؟ میگوید: بله مادر خیلی دعا کردم، او را عوضی گرفتند زندگیاش نابود شده است، مادر میگوید دعای استقامت، میگوید نه دعای استقامت نکردم. کات میشود، مرد میرود جلوی آینه دارد دعا میکند، سوپر میشود یک تصویر دیگر روی آن، میبینیم، یکی دیگر در پیادهرو دارد میآید، حس میکنیم خود این آدم است، میآید نزدیک، صورت این (اصلی) با آن(فرعی) یکی میشود. میبینیم شخص دیگری است، صورتی که در آئینه است، محو میشود، آن کسی که در پیادهرو است میماند و میرود در یک مغازه دزدی میکند، او را میگیرند، مشخص میشود دزد است، چقدر فیلم درستی است. من به فراستی در شیراز گفتم، گفت این فیلم را گذاشتم برای آوینی، گفت خدای من سینمای دینی و اسلامی یعنی این فیلم . گفتم این حرف را جای دیگری نگویی. در سرگیجهاش ببینید چقدر کار درست است میگوید ما حساب همه چیز را کرده بودیم غیر از یک چیز، آن هم عشق. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/یادگاری که در این گنبد دوار بماند، در این فیلم چقدر درست است.
چرا جان فورد سینمای ایران خانه نشین است؟!
من دارم یادداشت میکنم و قصههای فیلمها را مینویسم که چه فیلمهایی هستند در دنیا که نزدیکند به این نوع نگاهِ سینمایی که ما مدعی آن هستیم. به نظر من امر الله احمدجو ماه است. احمدجو جان فورد سینمای ایران است. تفنگ سر پر را نگاه کنید، اصلاً دین را قورت داده و تبدیل کرده به فیلم و سریال و سینما. وِسترن، بازیها چقدر خوب است، لباسها چقدر خوب. اما جان فورد سینمای ایران خانه نشین است. در حالیکه چندین قصه و فیلمنامه برای ساخت دارد. اصلاً ما همدیگر را ندیدیم. درباره تفنگ سرپر چیزی برایش نوشتم و فرستادم. برای من نوشت خیلی خوشحالم که ما همدیگر را پیدا کردیم. ناخدا خورشید تقوایی را ببینید واقعاً بینظیر است، مصطفی عقاد را آورده بودند ایران، زم میخواست فیلمی درباره امام (ره) را بدهد او بسازد، جلسات سالانۀ بهشتی و انوار بود حیدریان هم مدیرکل نظارت ارزشیابی بود، من معمولاً میرفتم جلسات را بهم میریختم. در آن جلسه رفتم بلند شدم صحبت کنم، حیدریان من را نشاند که نگذارد صحبت کنم، انوار دستش را گرفت گفت بگذار صحبتش را بکند، گفتم برای چه مصطفی عقاد را از خارج آوردید برای ما فیلم بسازد؟ ما در کشور خودمان از مصطفی عقاد بهتر داریم، برویم آنها را بیاوریم.
*تسنیم:انوار و بهشتی چه تاثیر منفی بر سینمای ایران گذاشتند؟
اول انقلاب که بهشتی و انوار نبودند که سینما را در دست بگیرند، هر کسی فیلم خودش را میساخت، آن فیلمها را بررسی کنید ببینید چقدر مردمی و رئالیستی و به انقلاب نزدیک هستند؟ حتی برزخیها فیلمی است که فیلم فارسیچیها آمدند، ساختند. برزخیها کسانی بودند که ضدانقلاب بودند، زندانی بودند، همان سینماییهای قبل از انقلاب بودند که دارند فرار میکنند از ایران بروند، ولی میبینند صدام به ایران حمله کرده است، میمانند و میجنگند. پس از مدیریت گلخانهای بهشتی دیگر سینمای رئالیستی نداریم. نه زندان دولهتو، نه دیار عاشقان، نه برزخیها و نه..... نداریم. سینمای قبل از انقلاب اگر تحت تأثیر انقلاب و مفاهیم دینی ساختار پیدا میکرد، کلاسیک و آکادمیک میشد، الان مردمیترین و دینیترین سینمای جهان بود! کلهر مدافع همین نظریه بود که با مشکل مواجه شد، ولی اطرافیان او نگذاشتند و حیدریان هم که از اول چنین نظری داشته و به همین دلیل به سینما آمده است امیدوارم این سینما را عاقبت به خیر کند.
*تسنیم:فکر میکنید فاجعهای که در حال حاضر در سینما ما وجود دارد و ۲ ، ۳ درصد مردم ایران این سینما را دنبال میکنند به خاطر تاثیرات مدیریتی دهه ۶۰ است؟
ما اصلاً سینما نداریم. معمار سینمای فعلی آقای سیدمحمد بهشتی است. «آن سوی مه» با فیلمنامهای از ایشان را حتماً دیدهاید. آیا واقعا آنسوی مه سینماست؟ شعر میخواند، آیه قرآن میخواند، رودخانه آبی و وحشی نشان میدهد، شخصیت اول و قهرمان نشسته روی یک سنگ وسط رودخانه، دعای کمیل میخواند، این سینماست؟ اگر از آقای بهشتی و همفکران او، یک کنکور سینمایی گرفته شود آنوقت معلوم میشود اینها چقدر سینما بلد بودند و چه بلایی سر سینمای انقلاب آوردند، کارهایی که عبدالله اسفندیاری نوشته است ببینید. تیم مدیریتی سینما در دهه شصت، خشت اول را کج گذاشتند و تا ثریا میرود دیوار کج و نمیگذارند این دیوار درست شود، امیدوارم حیدریان از این ساختار اخته کردن سینما فاصله بگیرد و به اصل تل فیلمی خود باز گردد و این دیوار را درست کند.
در تمام سطوح مدیریت اجرایی فرهنگی ما در تمام زمینهها از ابتدا چنین نگرشی حاکم بود. یک دوره احمدینژاد آمد او هم یک نادانیهایی کرد که نشد. وگرنه از ابتدای انقلاب، آقای موسوی بود ،بعد آقای هاشمی، بعد آقای خاتمی، بعد خروجی اصلاحات، احمدینژاد بود الان هم که روحانی است. همه امور مدیریتی سینما از ابتدا دست خودشان بود، سینما دست آنها بود. جیمز کامرون فیلم آواتار را ساخته که ۳ میلیارد دلار فروخته است، یعنی به اندازۀ درآمد نفتی ما، سینمایی که میتواند اینگونه باشد چرا در کشور ما خاک بر سر شده؟ کشوری که مهد قصهگویی و ادبیات است، مهد درام و انقلاب است، مهد دفاع مقدس است، چرا سینمایش اینطوری شده؟ چه کسی این کار را کرد؟ تفکری که «آن سوی مه» را نوشت (که برای سینما سم است) چنین کرد.
*تسنیم:شعر بخوانیم ، رودخانه نشان بدهیم، فیلمهای عرفان زده دوران بهشتی فقط کشیدن مواد مخدر کم داشت. با دیدن هامون آدمی هوس میکند علف مصرف کند. آدم سالم با دیدن این فیلمها معتاد میشود.
شعر یک چیزی است، سینما یک چیز دیگری است، حتی سینما با تلویزیون خیلی متفاوت است. حالا هم آقای نقاشزاده آمده مسئول فرهنگی فارابی شده .به حیدریان میگویم نقاشزاده خودش یک فیلم ساخته است به اسم کودک و فرشته، هزار ایراد به آن میگیرند، حالا این دوست عزیز چطور میخواهد به من و بقیه سینماگران یاد بدهد چگونه سینما کار کنیم؟
*تسنیم:کودک و فرشته فیلم سینمایی برای دیدن روی پرده سینما نیست. شما را سال ۷۵ حذف میکنند ولی کسی که در گشت ثارالله فرمانده موتوریها بوده با خیبریها نسبتی دیگر ندارد، بزرگترین بودجه دفاع مقدسی را به او میدهند تا دوئل را بسازد!
درویش اگر گرایش سیاسی پیدا نمیکرد، نمیتوانست فیلمساز شود، خیلی زود از همان زمان بازی در فیلم زندان «دوله تو» سوراخ دعا را پیدا کرد و فیلمهای غلطی مثل دوئل ساخت. گفتیم که رزمندهها اصلاً برایشان مهم نبود که برای کی میجنگند، یک عقیدۀ توحیدی داشتند و برای دفاع از هر چه و هر که در این سرزمین مقدس است، میجنگیدند. رزمنده نمیگفت برای کی و چی میجنگم؟ تکلیف بود که بجنگد و میجنگید و به نتیجه هم کاری نداشت، ولی در دوئل دعوا سر یک گاو صندوق طلاست، آمریکاییها فیلمهایشان از دوئل درویش توحیدیتر است چون به خاطر دیگران میجنگند،آقای درویش چرا سینمای دفاع مقدس را خراب میکنید؟
یا مثلاً سر فیلم رستاخیر جوری فیلم را ساخته که دعوایش با مراجع برجسته شود. آقای درویش چرا با مراجع مشکل دارید دعوایتان را میکشید در حوزه سینما؟ فیلمتان را بسازید، مگر سینماگران جهانی فیلم نمیسازند. گرههای فکریشان را در سینما دخالت نمیدهند و به سینما متعهد هستند، شما آمدید فیلم بسازید لج کردید، از آن طرف آقای وحید خراسانی فرمودند اگرحضرت ابوالفضل (ع) را نشان بدهید کفن میپوشند میآیند خیابان، درویش هم از اینطرف! چیزی که این وسط نفله میشود سینماست و حدود صد میلیارد پول زبانبسته ملت و پول سینما. آن یکی میآید ۲۰۰ میلیارد میگیرد میرود محمد میسازد از اول تا آخرش غلط است. اصلاً قصه ندارد هر چه نگاه میکنیم میگوییم این چیست؟! میگوید این محمدِ من است! مگر محمدِ من داریم؟!
بیضایی هم روز واقعه مینویسد، چقدر درست است، میداند چه کند، میداند نباید جای امام حسین(ع) قرار بگیرد. اگر قرار باشد امام حسین(ع) نقش اول باشد، باید خود امام حسین(ع) فیلم بسازد، ولی چون شما دارید میسازید خودتان را میسازید، شما امام حسین (ع) را نمیسازید. در روز واقعه شخص دیگری را وارد داستان میکند، یک مسیحی را. قصه درست درمیآید و او میشود خود فیلمساز. ولی این آقا در فیلم محمد(ص) خودش را جای پیامبر قرار داده و میگوید این محمدِ من است، فیلم غلط میشود. در مقابل فیلم محمد(ص) به نظر من فیلم سفر جادویی داودی دینیتر است، چون وقتی فیلم را میبینی احساس حساب و کتاب و معاد داری ولی در فیلم محمد(ص) با طراحی معجزههای من در آوردی احساس سیرک و شعبده بازی میکنید.
*تسنیم: چطور میشود به موتوری گشت ثارالله که با سینما آشنا نیست بودجه کلان میدهند شکل این مناسبات چطور است، پیشکسوت است؟ کسوتداراست؟ خیلی انقلابی است؟ داستان چیست؟
داستان جناحی است . اینکه فلانی در کدام جناح قرار میگیرد و جناح حاکم چیست معیار است، این آدمهایی که «باجناح» هستند و مثل هم فکر میکنند همه میدان کار و شرایط کار دارند و ۲۰۰، ۳۰۰ میلیارد هم به آنها میدهند فیلم بسازند ، منتها اگر «باجناح» نباشید ۵۰۰ میلیون هم به شما نمیدهند.
*تسنیم:چرا هنر در کشور ماجناح دارد؟
مشکل ما همین است، اگر این شجریانها هنرشان را به یک جناح نمیفروختند، آقای ظریف میرفت کنسرت آنها را به خاطر هنرشان ببیند؟نمیرفت، هنرشان را به یک جناح سیاسی فروختند، نمیخواهم بگویم اینها بد هستند، ولی آیا ظریف به خاطر هنر و آواز شجریان به کنسرتش میرود یا به خاطر گرایش جناحی و سیاسی؟ همه چیز جناحی و سیاسی شده است، مخصوصاً سینما.
*تسنیم: دورۀ اصلاحات چقدر در از بین بردن دفاع مقدس موثر بود؟
دوره اصلاحات به طور کلی سواد علمی اصلاً در این زمینه نداشتند، و بیشتر گریم و آرایش دانایی میکردند و میکنند، خود خاتمی اصلاً سوادِ حوزهای عمیق ندارد، سواد تخصصی و فنی هم ندارد.
*تسنیم:چگونه به او دکتری دادند؟
نه یک مقاله علمی راجع به دکتری او پیدا میکنید، نه یک مطلب عمیق دینی مانند تالیفات آقای جوادیآملی یا آقای حائریشیرازی میگوید. تخصص ندارد و حتی نمیداند هنر چیست؟ این نوع آدمها اصلاً کار نکردند که بدانند کار چیست. اینها فقط ژست و پُز دانایی میدهند، بعد این متوسل میشود به یکسری چیزهایی برای رسیدن به اهداف خودش و یکی از چیزهایی که آن را وسیله قرار دادند برای رسیدن به هدفشان، هنر، هنرمند و سینما بود. آمدند حساسیتهای هنرمندان و سینماداران را پیدا کردند و آن حساسیتها را دستشان گرفتند و اینها را کشیدند سمت خودشان. البتۀ همه هنرمندان سمت اینها نیستند. یک عده هنرمندانی هم که میخواهند فرصتطلبی کنند و از امکانات استفاده کنند با اینها «باجناح» میشوند.
*تسنیم:درویش سال ۱۳۷۶ رئیس خانه سینما بود و کار تاثیرگذاری برای اصلاحات انجام داد.
بله از موقعیت سیاسی فراهم شده استفاده کردند و با اصلاح طلبان هم جناح و همگروه شد و کار خودش را کرد. البته یک نکته را هم بگوییم، این طرف، فیلمسازانی که مدعیِ مسلمانی و اصولگرایی هستند، در ساختار مشکل دارند. ما به محض اینکه میفهمیم یک سوژه مثلاً ضدانگلیسی است برای ما کافیست، دیگر اینکه یک اثر باید قصه داشته باشد، ساختار خوب داشته باشد و جاذبه داشته باشد را کاری نداریم. بچه مسلمانها در فیلمهایشان به جای درام و قصه پُر حرفی کرده و با همین حرفها سر مسئولان را کلاه میگذارند و سوار موج میشوند و فیلمهای ضد مخاطب میسازند.
فیلمهای بچه مسلمانهای انقلابی اصلاً عکاسی ندارد، ۸ نفر را آورده در کادر، جلوی دوربین گذاشته است، ۴ نفر، عکس دارند بقیه ماکسه دیده نمیشوند، عکاسی بلد نیستند، اصلاً حرام است شما دارید به ۴ نفر حقوق و خوراک و .... میدهید ولی در کادر نیستند و دیده نمیشود. بعضی کارها خیلی ضعیف است ولی چون مثل فیلم آقای فلن ضدانگلیسی است و به انگلیسیها فحش میدهد، خیلی بزرگش میکنند. از ابتدا تا پایان فیلم همینطوری به انگلیسیها فحش میدهد! تماشاگر را به اسم فیلم ضد انگلیسی از قصه دراماتیک محروم میکند. اصلاً فیلم ضد انگلیسی که ساختید از اول تا آخر فحش است. زیبایی شناسی ندارد. یک دفاع بد است.
*تسنیم: برای ارتقای سینمای ملی شما سالها پژوهش کردید، اگر فیلم نساختید چرا این پژوهش را در اختیار نسل جوان قرار ندادید؟
دارم مینویسم که این کار را بکنم حتی شده به طور آموزشی. بعد فیلمنامهای دارم که اگر شرایط فراهم شود آن را خواهم ساخت.
*تسنیم:واسطه ازدواج شما و همسرتان چه کسی بود؟ اصلاً کی ازدواج کردید؟
در دانشگاه تهران در جهاد دانشگاهی دورهی سینما میدیدم بعد از تل فیلم و باغفردوس که مرکز آموزشِ علمی و فیلمسازی بود رفتیم جهاد دانشگاهی دانشکده هنرهای زیبا، خانم من هم آنجا گرافیک میخواند، از طرف امور تربیتی معلم بود، من ایشان را آنجا دیدم. شورجه ازدواج کرده بود، به آقای شورجه گفتم به خانمت بگو برود به آن دخترخانم بگوید من میخواهم با او ازدواج کنم. خانم آقای شورجه رفت به ایشان گفت. آمدیم پشت مسجد دانشگاه تهران، من نشستم یک طرف ، آقای شورجه نشست کنار من و خانم آقای شورجه نشست کنار همسرم. آنجا من به همسرم گفتم میخواهم با شما ازدواج کنم. بعد آدرس خانهشان دادند.
من زنگ زدم اصفهان به مادرم. گفتم بیایید برویم خواستگاری، خلاصه مادرم و دو سه تا از داییهایم و دامادمان آمدند، سوار ماشین شدیم به جای اینکه برویم خیابان سپه غربی اشتباهی رفتیم خیابان جمهوری ، دنبال پلاک ۵۲۵ میگشتیم. هر چه گشتیم پلاک را پیدا نکردیم گفتم نکند به من آدرس اشتباهی داده است! بعد دیدیم نه خیابان را اشتباه آمدیم، بالاخره آنجا را پیدا کردیم، سر اذان رسیدیم آنجا، یک مسجد نزدیک بود. گفتیم اول نمازمان را بخوانیم. رفتیم نماز را خواندیم و آمدیم در خانهشان را زدیم. خواهر خانمم آمد پشت در، مادرم نگاه کرد گفت همین است؟ گفتم نه این نبود یکی دیگر بود! رفتیم داخل، یک پدرخانمی داشتم خدا او را بیامرزد، اصلاً چیزی نمیگفت من شروع کردم گفتم بسماللهالرحمن الرحیم. ما آمدیم خواستگاری و این ازدواج ما شد.
*تسنیم:آقای شورجه بانی ازدواج شما بود، اگر این روحیۀ گروهی را در کار کردن حفظ میکردید موفقتر نبودید؟
مشکلی که ما داریم همین است ما یک روحیه و فضایی انقلابی - مسلمانی داریم، منتها بلد نیستیم آن را سینمایی و رفتاری کنیم. باید یاد بگیریم. بخصوص این ۴۰ سال انقلاب و دفاع مقدس را. آن احساس و آن مفاهیم و معقولاتی که فهمیدیم را باید محسوس و سینمایی میکردیم، نگذاشتند تجربه شود.
*تسنیم:اخیرا از چه فیلمی خیلی لذت بردی ؟
مانند ویلاییها فیلم خوب در این سیواندی سال ندیدم.
*تسنیم: سینما فعلی پاسخگوی نیاز نسل ۴۰ میلیونی جوان است؟
نخیر.
*تسنیم:پس چرا فیلم خارجی را ممنوع میکنند؟
میترسند فیلم خارجی بیاید بازار و اقتصاد را در دست بگیرد و بعد هم از نظر فرهنگی و ساختار فنی و اجرا و بازیگری بسیار تأثیر گذار است. یکی از مشکلات تلویزیون همین است فیلمهای ایرانی که میسازد، تکنیک و اجرا و بازیگری ضعیف و افتضاح دارد ولی فیلم خارجی پخش میکند ماه .. اصلاً بازیها آنها را نگاه کنید، بازیگر درجه چهار آنها واقعاً دارد بازی میکند. اینجا بازیگر درجه یک ما عشوه میآید و تمام حسش این است که دیده شود و بازیهای فیلمهای ایرانی را ببینید، آنها بازی و زندگی میکنند. سختترین نقشها را بازی میکنند، بعد دکوپاژ و تکنیک آنها را ببینید.
خلاصه این که سینما مرده است و با نفس مصنوعی و پول نفت و رانت و ژن برتر و بودجههای نجومی سرپاست،این قوای نامجریه و مدیریتهایی که در این سالها سر کار آمدند همه چیز را نابود کردند یکی با گرایش به غربگرایی و برنامههای غربی و یکی با بی برنامهگی و منحل کردن سازمان برنامه.
- 18
- 2