جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۴۹ - ۲۱ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۵۷۰۱
فیلم و سینمای ایران

نگاهی به فیلم انزوا

شوالیه تاریکی در تاریکی برمی‌خیزد؟

فیلم انزوا,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
انزوا، فیلم بلند نیست. تعریف فیلم بلند را نمی شود بدان الصاق کرد، کارگردان می‌توانست کل داستان فیلم را در هفت دقیقه با موسیقی و تصاویر جمع و جور کند؛ انزوا نیز مثل اغلب آثار سینمای ایران در ژانر بیهودگی ساخته شده است.

به گزارش تسنیم، فیلم «انزوا» ساخته «مرتضی علی عباس میرزایی» یک ضایعه هنری و سینمایی بزرگ است. وقتی به این مهم آگاه می‌شویم که چیستی، چگونگی و حتی سبک ساخت چنین اثری را با جزئیات کامل بررسی کنیم.

 

نماهای نخستین در آغاز مغشوش است و دوربین سرگردان کارگردان می‌خواهد با اتکا به حیرانی ساختاری خودمکشوفه، فرم تازه‌ای را در فیلمسازی ابداع کند.

 

حرکات دوربین از ابتدا با تعقیب کاراکتر زهره، معایب را هویدا می‌سازد. گویی یک ماهی سرگردان در اقیانوس، پشت دوربین ایستاده و ما فیلم را از چشم مرغی می‌بینیم که به سرگیجه مبتلاست و زاویه دید سرگردانی، در فرم عیان است.

 

دوربین به شکل مغشوشی کاراکتر زهره را دنبال می‌کند. همان چند نمای ابتدایی ثابت می‌کند که کارگردان اصول اولیه فیلمسازی را بلد نیست. ورودیه تمامی فیلم‌های موفق بزرگ دنیا، برای نمایش وضعیت شهری نیاز به یک یا چند مصدرشات اصلی به صورت ثابت دارد. مگر می‌شود با دوربین حیران و سرگردان، یکدفعه از میانه شهر سردرآورد و روی کاراکتری که هنوز شناخته شده نیست فوکوس کرد؟

 

کات‌های فیلم نیز بسیار مبتدی است، به نظر می‌رسد تدوینگر، ترم نخست آموزش تدوین را طی نکرده، برای تمرین، تدوین انزوا را به او سپرده‌اند. فیلم با پراکندگی روی صورت‌های مختلف سعی می‌کند نوعی هیجان مصنوعی ایجاد کند. یکی از دوستان نزدیک به کارگردان، بارها در محافل خصوصی گفته بود که عباس میرزایی در فیلمسازی قائل به فیلمنامه نیست و از همان نماهای نخستین مشخص است که کارگردان، این خلاء را در بازی با دوربین پر می‌کند. وقتی گفتگوهای عباس میرزایی را مطالعه می‌کنیم، درخواهیم یافت که برای تصویب، طرح اولیه را ارسال کرده‌اند و کاملا مشخص است، ذات فیلم، هیچ وابستگی محتوایی به فیلمنامه ندارد. این مسئله را به سادگی از چینش برخورد شخصیت‌ها، عدم کنش‌گری دراماتیک در بطن روایت و نوع دیالوگ نویسی و مواجه شخصیت‌ها می‌توان فهمید.

 

دوربین مثل سر مرغ با شتاب به این سو و آنسو می‌رود، یک موتور بی‌جهت به سمت سوژه (زهره) حمله ور می‌شود و در پایان فیلم پس از گره گشایی علت  تعقیب زهره توسط جلال را متوجه نمی‌شویم. چرا جلال اصرار به تعقیب بیهوده داشته؟ پرویز از او خواسته پنهانی زهره را تعقیب کند و جلال با تعقیب بیهوده، زهره را به کشتن داده است.

 

فیلم انزوا,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

کارگردان توانایی نمایش دادن یک تعقیب سینمایی را ندارد و صحنه تصادف تقریبا یک فاجعه است. در سردخانه و بهشت زهرا دوربین برای لحظاتی ثبات پیدا می‌کند اما گریه مرد صاحبخانه (مهران رجبی) مثل یک ضایعه زائد تلویزیونی در میان صحنه ظاهر می‌شود. بازی رجبی دوگانه است، نه طنز است نه کمدی، امیر علی دانایی جلوی دوربین فوق العاده است اما از لحظه ورودش به فیلم با کات‌های نامعقولانه - ظاهرا ابتکاری - کارگردان بازی امیر علی دانایی با میمک و صورتش را  می‌دزد. این کات‌ها نوعی دزدی نمایش حسی و سکون دراماتیک است که اگر بازیگوشی‌های مضحک و خودتالیفانه فیلمساز نبود با اثر معقولانه‌تری مواجه می‌شدیم.

 

مهران رجبی در یک نمای زائد کاملا اشتباه مونولوگ می‌گوید، اما تاثیری در روند فیلم ندارد و کارگردان نمی‌تواند حسی ایجاد کند.

 

 نکته جالب این است که پرویز مثل زامبی‌های سرگردان از ابتدای ورودش به روایت دنبال شارژر گوشی می‌گردد، پولی از صاحبخانه گرفته اما دست در جیب نمی‌کند که یک شارژر گوشی بخرد و به هر لوکیشینی می‌رود می‌گوید شارژر سوزنی دارید؟

 

روایت بر مواجه پرویز با کاراکترهای مختلف بنا شده و این کاراکتر با هیچ پرسوناژی مجادله ندارد. شخصیت‌های مختلفی را ملاقات می‌کند، چند دیالوگ بی ربط رد و بدل می‌شود و دوباره مواجه بعدی . مسئله فیلمساز روایت نیست. پرویز در خانه خواهرش با ظفر مواجه می شود و معلوم نیست  چرا  با دیدن ظفر ناراحت میشود و خانه را ترک می‌کند. کارگردان دلبسته کات‌ها و موسیقی‌های نابجا و التهاب افزایی تکنیکال است، روایت از دستش در رفته و به دنبال شخصیت پردازی و لحظات دراماتیک از مواجه پرویز با کاراکترهای بی ربط به قصه اصلی است.  

 

فیلم انزوا,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

سراغ عموی زهره می‌رود. گویی قرار است شواهد و قرائن تا ظن رابطه نامشروع زهره با عمویش پیش برود. حسن ظن و شک بی‌جهت پر رنگ می‌شود و در یک گفتگوی بی ثمر، پرویز عمو را ترک می‌کند. جالب اینجاست اگر بخش گفتگوی پرویز را با خواهرش را از ابتدای فیلم حذف کنیم اتفاقی نخواهد افتاد. اگر شخصیت عمو را از بخش دوم ملاقات‌ها حذف کنیم، بازهم تغییری در روند قصه ایجاد نخواهد شد. پس این پازل‌های گفتگو محور بی‌سرانجام و  بی‌فایده را چرا کارگردان در کنار هم چیده است؟

 

پازل سوم، گفتگو با گودرز و کاراکتر تیپیکال پری(شقایق فراهانی) است. در این بخش ، گفتگوی بچه‌ها درباره آینده شغلی، زیادی است، اصلا هیچ ربطی به حس صحنه ندارد و پری با یک تیپ باسمه‌ای همان حرف‌های زهره را تکرار می‌کند. در میان همهمه پری و حرف‌های بی ربط شوهرش، نشان دادن کتاب مجلس مهستان گودرز چه ضرورتی دارد.  سه فصل مواجه پرویز با سه تیپ که شخصیت نشده‌اند، سوپر مبتدی بودن کارگردان را ثابت می‌کند. این نما بیشتر هویت کارگردانی عباس میرزایی را برای مخاطب روشن می‌کند که ما با یک کلیپسازنما مواجهیم نه یک فیلمسازجدی. راجع به زهره همه چیز می‌شنویم اما در پازل پری و گودرز، ناگهان گودرز ه می‌خواهد کلام آخر را ادا کند. موسیقی به طرز وحشتناکی اوج می‌گیرد، تا صدای گودرز را نشنویم،پرویز عصبانی ‌شود و ستاره و محسن را با خودش می‌برد. انزوا می‌شود برایمان مجلسی از این دایره تسلسل ملاقات‌های تکراری؛ و این شیوه غیر روایی،  سبکسرانه ادامه پیدا می‌کند.

 

مردی مثل گودرز، رو به پرویز، گذشته پر از اتهام همسرش را افشا می‌کند. آیا چنین گفتگوهایی در فرهنگ ما باب است؟ آیا باب است مردی به مرد دیگر در زمانی کوتاه که از مرگ همسرش نگذشته، او را مستقیما به بی اخلاقی متهم کند؟!

 

کارگردان فقط جست و خیر کردن با دوربین بلد است و آرام قرار ندارد. کاملا مشخص است که با جست و خیزها و کات‌های بی‌موقع بازی امیر علی دانایی را کاملا ضایع کرده و فقط قصد کارگردان نمایی دارد.

 

فیلم انزوا,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

میرزایی حتی بلد نیست رابطه پدر و پسری را درست نمایش دهد، صحنه شوخی کردن پرویز با محسن داخل ماشین، شبیه نوعی دستمالی کردن است یا شوخی پدر و پسری؟! کارگردان عمده‌ترین وظیفه‌اش طراحی روابط است نه کلیپ‌ساختن از روابط. طراحی روابط را خیلی فرز، سریع و سردستی اجرا می‌کند. پدر و پسر در دو پلان می‌خندند و در نمای بعدی فرزند از اسپره تنفسی خود استفاده می‌کند و خیلی سریع به پدرش می‌گوید گرسنه است و پدر همچنان مثل زامبی‌های که دنبال گوشت زنده می‌گردند، موبایل خاموش بدون شارژر را جستجو می‌کند.

 

کارگردان میزانسن نمی‌داند و کمی دانشی‌ میرزایی کلیپ‌ساز، جایی معلوم می‌شود که پرویز، محسن و ستاره وارد یک مسافرخانه زیر متوسط جنوب شهری شده‌اند و متصدی، با غرور و فخر می‌گوید که تمام اتاق‌های مسافرخانه پر هستند. هیچ مسافرخانه‌ای را در تهران پاییزی نمی‌توان پیدا کرد که متصدی‌اش مدعی شود، تمام اتاق‌هایش پر هستند. این ایده در صحنه مذکور استفاده شده که کارگردان نسبت به سه مسافر سرگردان فیلم حسی بیافریند، اما حسی برانگیخته نمی‌شود، چون  علت و معلول همچنان مخشوش است.

 

رابطه پدر و فرزندی، در مسافرخانه تبدیل می‌شود به یافتن حلقه ازدواج و  می‌بینیم که حلقه ازدواج مادر در گردن دختر است. دلیلش را قبل از اینکه پدر سئوال کند، دختر به زبان می‌آورد تا خاطره عشق یادش بماند و بعد صدای موسیقی حماسی را می‌شنویم که نوع و سبک موسیقی می‌دهد، شوالیه تاریکی وارد خواهد شد.  

 

پیشتر اشاره به این مسئله داشتیم که کارگردان میزانسن نمی‌داند، چون با این جمله کاملا مغشوش و با اتکا به موسیقی که در آن سازهای بادی طنین‌انداز است، فیلم باید لحن حماسی داشته باشد، حال که انزوا صرفا یک ملودرام ساده است نه فیلمی درباره بازگشت بتمن.

 

در نمای بعدی پرویز در حال خواندن نامه است، بیهوده دوربین روی صورت او با کات‌های نابجا متمرکز می‌شود و همچنان موسیقی شوالیه تاریکی بدون هیچ دلیلی نواخته می‌شود، سازهای بادی و کوبه‌ای؛ بی دلیل، و ناگهان با حالت مغرورانه و عصبی از مسافرخانه خارج می‌شود. با تلفن شهری چندین تماس می‌گیرد. سعی دارد با چه کسی ارتباط برقرار کند که اینقدر عصبانی ؟! او که هنوز از موبایل خاموش و دفترچه تلفن، چیزی نیافته است!

 

فیلم انزوا,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

در غیبت پرویز، ستاره از خواب بیدار می‌شود و روی تخت می‌نشیند و و کیف پدر را جستجو می‌کند که در آن برگه دادخواستی وجود دارد. پرویز چند تلفن گنگ می‌زند و همچنان تدوین و فیلمبرداری کلیپ‌وار فیلم ادامه دارد و کل این میزانسن از ابتدا تا انتها با پاره کردن یک دفترچه تمام می‌شود. سی و شش دقیقه از فیلم می‌گذرد اما هیچ اطلاعات درستی از شخصیت‌ها بدست نمی‌آید و گذشته و آینده شخصیت‌ها دست نخورده باقی مانده است. چند دیالوگ بیهوده بین پدر و دختر در مسافرخانه جاری می‌شود که مثل اغلب صحنه‌های فیلم می‌توانست نباشد.  

 

پس از گفتگوی ملودراماتیک ستاره با پرویز در مورد فهم مرگ، شوالیه تاریکی چونان گاو در مقابل دوربین ظاهر می‌شود. صدای مارش بزرگی شنیده می‌شود. موسیقی در حد شوالیه تاریکی، اما شخصیت‌ها بدون افت و خیز. مفاهیم نمایشی عقیم و اخته، ضرباهنگ تصاویر بالا؛ اما مشکل آنجاست که از حماسه ساختار نمایانه کارگردان چیزی نمی‌فهمیم و مجبوریم به دیالوگ‌های عموما بی‌ربط گوش دهیم تا سرنخی از ماجرا بدست آوریم.  

 

صادق و همسرش نسیم (بهنوش بختیاری)، پس از موسیقی جانگذار شوالیه‌نما جلوی دوربین ظاهر می‌شوند و از برخی گفتگو‌ها، بانی به زندان افتادن پرویز را کشف می‌کنیم. در خانه آنها اطلاعاتی نصفه و نیمه ارائه می شود و شارژر همسر درگذشته پرویز، در خانه صادق کشف می‌شود.    موسیقی کوبه‌ای نواخته می‌شود ،در صورتیکه چنین فضای ملودراماتیکی،   موسیقی زهی می‌طلبد. با کات های غیر ضروری، دیالوگ‌های غیرضروری ادامه پیدا می‌کند و در برخورد صادق و نسیم با موسیقی حماسی، موج دیالوگ‌ها با نمایش روابط غیر ضروری نسیم و صادق ادامه پیدا می‌کند.  

 

تصاویر به شکل غیرمتعقلانه‌ای سریع و پر ریتم است. در جهان فیلم انزوا تناسب میان اجزا وجود ندارد. مارش نظامی نواخته می شود و پرویز با علی مواجه می شود و با هم مثل دو دوست قدیمی خاطراتشان را مرور می‌کنند و رمانس‌وار‌‎ه‌ای را میان این دو مرد می‌بینیم. دلایل انتقام گرفتن علی از صادق نیز گنگ باقی می‌ماند، حتی بخشیدن نهایی نیز علت و معلول دراماتیکی ندارد. علی در صحنه مجبور است اتهامات گذشته پرویز را یادآوری کند با کمی شعر و شعار. وقتی علی می‌داند گذشته پرویز چیست، چرا باید آنرا در یک برخورد دیگر با دیالو‌گ های اضافی مرور کند؟ کارگردان شخصیت پردازی بلد نیست و تصاویرش گرفتار کلیپ شدن؛ و نمایش "من آنم که کارگردان بُود پهلوان". منولوگواری را در مواجه علی و پرویز به سیاق کیمیایی به نمایش گذاشته می‌شود. گوهری هم در نیمه پایانی فیلم ظاهر می‌شود در نقش منجی. کیستی و چیستی‌اش در روایت بنا به همان دلایل طرح شده در تعیین و تعین شخصیت‌پردازی گنگ است و قرار است فرشته مهربان و بی دلیل فیلم و پایان خوب پرویز باشد.

 

علی هم سر به راه می‌شود و جلال هم به گناهش اقرار می‌کند و تنها علامت سئوال فیلم این است همه این ادابازی‌های در تصاویر و این همه شخصیت بی‌ربط در فیلم انزوا چه دلایلی برای حضور دارند؟  فاجعه آنجاست که مهندس گمنام فیلم که مرد می‌خواست بداند با همسر مرده‌اش چه رابطه‌ای دارد، فرشته دیگریست  و حامی سابق زهره. زهره فوت کرده و بیمه عمری برای پرویز با یک حقوق ماهیانه باقی گذاشته است. مشخص است که مولف نه بیمه عمر را می‌داند و نه حقوق بازنشستگی زن را. راستی این حقوق و با کدام تبصره قانونی برای شوهر باقی مانده؟!. پرویز رها می شود و می‌افتد در کمپوت هلو؛ با حقوق ماهیانه همسرش؛ کهمعلوم نیست زهره در کدام شرکت حقوق بگیر رسمی بوده که از او حقوقی باقی می‌ماند و بیمه عمر که عدد چند صد میلیونی نیست. انزوا، فیلم بلند نیست. تعریف فیلم بلند را نمی شود بدان الصاق کرد، کارگردان می‌توانست کل داستان فیلم را در هفت دقیقه با موسیقی و تصاویر جمع و جور کند؛ انزوا نیز مثل اغلب آثار سینمای ایران در ژانر بیهودگی ساخته شده است.  

 

 

 

  • 12
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
مائوریستو موتا پائز بیوگرافی مائوریسیو موتا پائز؛ سرمربی والیبال

تاریخ تولد: ۲۶ مه ۱۹۶۳

محل تولد: ریو دو ژانیرو، برزیل

ملیت: فرانسه

حرفه: سرمربی والیبال

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴ تاکنون

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش