جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۳۲ - ۲۷ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۶۸۸۰
فیلم و سینمای ایران

سرانجام «شهرزاد» ؛آزادی خواهی با اسلحه

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

انقلاب کبیر فرانسه با شعار آزادیخواهی روشنفکران فرانسوی که به تازگی پای خدا را از معادلات روزانه خود بریده بودند و داعیه خدایی داشتند، روی داد اما دیری نپایید و سرنوشت آزادی مطلق چیزی نبود جز آنچه «هگل» از آن با عنوان «حکومت وحشت یا ترور» یاد می‌کند. آزادی مطلق در خودش موقعیت ترور و مرگ خونبار را داراست. ناپلئون، فرجام محتوم انقلابی بود که قرار بود بهشت را به زمین بیاورد. آزادی مطلق حتی اگر در پس فریب قانون هم استتار کند هم باز ناگزیر از فروپاشی، آنارشیسم و وحشت خواهد بود. آزادی برای تحقق و دوام، ناگزیر است که حد بپذیرد و چیست که ارزش و قدرت حد زدن بر آزادی را دارا باشد جز عدالت؟! همان‌گونه که گفته اند «عدالت باید مقدم بر آزادی باشد.»

 

  از کازابلانکا تا پدرخوانده

مدار صفردرجه اقتباس موفقی از کازابلانکا بود. هر دو شاهکارهایی با یک ایده مرکزی واحد بودند که نشان دادند عشق در کشاکش ابتلائات عشق خواهد بود و انسان مجبور به انتخاب است.

 

حسن فتحی استاد عاشقانه‌سرایی در بستر تاریخ است. کسی که اگر هیچ‌اثری جز «مدار صفردرجه» و «شب دهم» نمی‌ساخت و نسازد هم به قدر کافی در تاریخ ماندگار خواهد بود. فتحی اصولا دو کاراکتر اصلی دارد که مثل دیگر قصه‌ها قرار نیست یکی عاشق و کوه‌کن باشد و دیگری صرفا معشوقه منفعل بدون عاملیت.

 

در داستان‌های فتحی عشق حقیقتا دوطرفه است. از همین رواست که هم‌هنگام معشوق، عاشق است و عاشق، معشوق. بر سر همین انتخاب عاشقانه هم قصه روایت می‌شود. آثار فتحی، تاریخ را از منظر انتخاب عاشقانه روایت می‌کند که «بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد میره... .» همچنان که در کازابلانکا چنین شد. دوراهی عشق به دیگری و عشق به وطن... .

 

نادر ابراهیمی در یک عاشقانه آرام نوشته است: «عشق به دیگری حادثه است و عشق به وطن ضرورت و عشق به خدا ترکیبی است از حادثه و ضرورت... .» ترجمان تصویری و دراماتیک این حرف، آثار حسن فتحی است.

 

عشق به دیگری و عشق به وطن یعنی پذیرش سطحی از جبر زندگی و تلاش حداکثری برای تغییر سرنوشتی که گرچه گذشته‌اش بدون اختیار انسان رقم خورده اما آینده‌اش وابسته به اراده اوست. «مدار صفردرجه» شاید موفق‌ترین اقتباس از کازابلانکا باشد آن هم در ابعاد سریال! و «شهرزاد» هم اقتباس خوبی از پدرخوانده با چاشنی عشق فراوان و با زمینه پررنگ تاریخ بود. «شهرزاد» «پدرخوانده»‌ نبود چون مساله حسن فتحی مساله پدرخوانده نبود اما «مدار صفردرجه»، کازابلانکا بود چون مساله‌اش همان انتخاب میان عشق و وظیفه بود. ترجمان تصمیم عاقلانه و عمل عاشقانه.

 

  مثلث برمودا

«شهرزاد» یک تفاوت جالب با آثار قبلی کارگردان داشت و آن وجود یک مثلث عشقی مرگبار در محور داستان بود. مثلثی که گرچه در پایان فروپاشید و نشان داد آدمی تاب تثبیت تناقض ندارد؛ اما هم به قابلیت‌های داراماتیک قصه افزود و هم از اشکال مرسوم و متعارف عاشقانه فاصله گرفت و استقبالی فراتر از تصور برای سریال به ارمغان آورد. مثلثی که در واقعیت شکل گرفت و برای مخاطب باورپذیر بود گرچه در فصل سوم یکی از اضلاع، از نظر مخاطب قطع بود(فرهاد). در همان قسمت‌های ابتدایی فصل اول، مخاطب شاهد صحنه‌ها و دیالوگ‌های عاشقانه گیرایی بود که میخ «شهرزاد» را محکم کوبید. «شهرزاد» با حسن مطلع توانست موفقیت خود را در همان آغاز راه تثبیت کند اما رفته‌رفته منطق داستان و در نتیجه کاراکترها دچار دگردیسی شدند.

 

  شهرزاد، قصه‌گو

از نام سریال، روشن است که قهرمان قصه «شهرزاد» است. البته قرار بوده او باشد. در حقیقت موضع کارگردان موضع «شهرزاد» بود. زنی مستقل و قوی که با همه صلابتش در برابر تقدیر زانو نمی‌زند و همین اقتدارش، بزرگ‌آقا – بخوانید ابتلائات زمانه – را به او حساس می‌کند. زنی که نیک می‌داند سرنوشت، رام کسی نخواهد شد اما... .

 

«شهرزاد» قرار بوده تاریخ‌ساز باشد اما از مسیر مدارا. شهرزاد بنا داشت قهرمان باشد اما تناقض‎‌‌های ذاتی موقعیت و کاراکتر، این اجازه را به او نمی‌داد. کارگردان دانسته یا نادانسته دچار شیزوفرنی زبانی شده بود. از صلح می‌گفت اما سر جنگ داشت. «شهرزاد» بنا بود از معیارهای زمانه خود پیروی نکند اما سرخورده‌تر از دیگران شد. بماند که در عمل نشان داد عقلانیت در مصالحه است، مصالحه با بزرگ‌آقا، مصالحه با قباد، مصالحه با شیرین، مصالحه با ظلم و تنها به مجمع بانوان رفتن و خطابه ارائه دادن! اگر بنا بر مصالحه است یعنی پیروی. تنها تلاش «شهرزاد»، قصه‌هایی بود که برای قباد گفت.

 

کارگردان عمدا یا سهوا راه تغییر دنیای ظالمانه و فاسد را گفت ‌و آن هم به شیوه مونولوگ معرفی کرد و خودش هم نقص ذاتی این شیوه را نشان داد. شهرزاد تن به خشونت اسلحه نداد اما خشونت ظلم‌ را پذیرفت و در واقع انتخاب کرد مظلوم باشد، هرچند در ظاهر ژست‌های مقتدرانه داشت. شهرزاد روایتی از تاریخ مدارا و ظلم‌پذیری بود. روایتی از انفعال و ناچاری. بی‌سرانجامی، بهترین نتیجه برای مسیر تردید بود.

 

  قباد، ضدقهرمان سوپراستار

قباد، جانشین بزرگ‌آقا که قرار بود ضدقهرمان سریال باشد با بازی شهاب حسینی، نه‌تنها منفور مخاطب نشد که از قضا محبوب‌ترین کاراکتر داستان شد. شهاب حسینی پیش‌تر در سوپراستار تهمینه میلانی، بخت خود را برای نقش منفی آزموده بود و بازخوردهای حیرت‌انگیزی از هوادارانش دریافت کرده بود و این‌بار هم به‌رغم همه اوصاف منفی کاراکتر قباد اما نان قلبش را خورد. گذشته از آنکه شخصیت شهاب حسینی برای مخاطب جذاب و دوست‌داشتنی است و مردم او را به‌عنوان یک سوپراستار حقیقی پذیرفته‌اند اما دلایل دیگری از دل داستان، به عدم باورپذیری ضدقهرمان بودن قباد کمک کرد.

 

ازجمله بستر فاسدی که قباد را قباد کرد وگرنه قباد همان مرد کوچک دل‌نازک و صادقی بود که رام «شهرزاد» شد! قباد گرچه در قسمت آخر به شکل بدی از قصه حذف شد اما برای مخاطب کاملا روشن بود که این حذف، بنا به جبر منطقی است که باید شر نابود شود. مخاطب شهرزاد اما از قباد تصویر شرآلود نداشت. کارگردان هم به خوبی از علاقه مخاطب به او آگاه بود لذا سکانس مرگ قباد را ناشیانه به آخر فرستاد و سبب شد قسمت پایانی با سابقه حسن فتحی تناسب نداشته باشد. سهل‌انگاری در جزئیات، پردازش ضعیف، عدم‌ارتباط با منطق و روند پیشین قصه، تعجیل در پایان‌بندی و غیبت پایان با شکوه؛ دلایلی بود که مخاطب را پس از سه سال به توقعاتش نرساند و در این ناکامی ماجرای قباد موثر بود. به خاطر بیاورید پایان باشکوه «مدار صفردرجه» را. آنجا که مرز در عقل و جنون باریک بود و عشق و ایمان چه به هم نزدیک... .

 

بزرگ‌ترین تفاوت «شهرزاد» با «مدار صفردرجه» و «شب دهم» همین بود. آنجا حسن فتحی بر یک مرز باریک حرکت می‌کرد و به همین دلیل می‌شد که همپای قهرمانان او، عاشق بمانیم. «تو را به جای تمام کسانی که نشناختم دوست می‌دارم...» حرف نگفته قباد در تمام سه فصل سریال «شهرزاد» بود،به قدری شهاب حسینی از پس ادا نکردن آن برآمد که مخاطب، این دیالوگ ناگفته او را به جای همه خرابکاری‌هایش انتخاب کرد.

 

  فرهاد، روشنفکر انقلابی

سریال بهتر از این نمی‌توانست چالش‌های عمیق و فلسفی روشنفکری با مفهوم آزادی را نشان دهد. فرهاد، نماینده تاریخ بود. یک روشنفکر مصدقی. نماد سرخوردگی بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲. شاعر و روزنامه‌نگاری که برای آزادی، قلم می‌زند و بارها تا پای مرگ رفته و برگشته است. کسی که مانند دیگران زیر شکنجه کم نیاورد و عقایدش را نفروخت و نشان داد زخمی که تو را از پای درنیاورد، قوی‌ترت می‌کند. فرهاد حتی دچار استحاله هم نشد بلکه تناقض ذات ایده‌اش را پذیرفت. « فرهاد » منورالفکر به معنای غرب‌زده و بی‌هویت نبود یا دست‌کم چنین تصویری از او ساخته نشد اما در اشتباه بود. فرهاد همین زندگی دزدانه و نیم‌بند را هم به واسطه لابی قدرت داشت.

 

هربار به کام مرگ رفت به واسطه بزرگ‌آقا و قباد و... امکان زنده ماندن پیدا کرد. حتی وقتی شهرزاد شرط قباد را پذیرفت تا فرهاد زنده بماند، این دو معنی مستتر دارد: «یک اینکه فرهاد باز هم با یک واسطه توسط قدرت زنده ماند و دوم اینکه حتی قدرت نرم(شهرزاد) هم در یک نقطه نیازمند و متکی به قدرت سخت یا آشکار(دیوان‌سالار) است. آزادی اگر آزادی است به واسطه خشونت‌هایی است و آزادیخواه بدون وساطت قدرت حذف خواهد شد.

 

فرهاد در فصل سوم به‌طور کامل دست به اسلحه است و نشان می‌دهد در برابر ظلم و فساد، مدارا نه‌تنها بی‌فایده است که در حکم چرخ آسیاب ظالم شدن است. نقطه افتراق شهرزاد و فرهاد همین عقیده است. فرهاد به این نتیجه رسید که تا دوران بزن و در رویی به سر نیاید، وضع همان است که بود. فرهاد معیارهای زمانه خود را نپذیرفت و هزینه‌هایش را پرداخت کرد. فرهاد روشنفکری بود که به این نتیجه رسید برای تغییر مسیر تاریخ ظلم، باید انقلاب کرد.

 

زهرا شعبان شمیرانی

 

newspaper.fdn.ir
  • 10
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
مائوریستو موتا پائز بیوگرافی مائوریسیو موتا پائز؛ سرمربی والیبال

تاریخ تولد: ۲۶ مه ۱۹۶۳

محل تولد: ریو دو ژانیرو، برزیل

ملیت: فرانسه

حرفه: سرمربی والیبال

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴ تاکنون

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش