دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳
۱۹:۲۸ - ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۷۳۲۵
تئاتر شهر

نگاهی به ٣ نمایش «سرآشپز پیشنهاد می‌کند» «مروارید» و «دیگری»

اسطوره و تاریخ ایرانی

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,تئاتر

این روزها می‌شود همچنان به جریان تئاتر ایرانی امیدوار بود؛ چنانچه نمایش سرآشپز پیشنهاد می‌کند؛ نوشته رضا شفیعیان با بازنویسی و دراماتورژی محمدامیر یاراحمدی و کارگردانی شهاب‌الدین حسن‌پور در تالار سنگلج و نمایش مروارید نوشته و کار قطب‌الدین صادقی در تماشاخانه ایرانشهر با چنین هدف و مضمونی انسان ایرانی را نسبت به اسطوره و تاریخش آگاه می‌كنند و این رویکردی است که در ضمن نوین می‌نماید و می‌تواند در درازمدت اسباب بازاندیشی‌های مکاشفه‌جویانه را فراهم کند. اما همچنان برخی از اجراها با آنکه هدف ساخت‌شکنی دارند مانند نمایش دیگری کار بهاره رهنما؛ در انجام نیت فرم‌گرایانه‌شان باز می‌مانند و ما سردرگم می‌مانیم که چه دیده‌ایم. با آنکه فمينیست اگر ریشه در جغرافیایش داشته باشد، خواهان دارد. یعنی که به زن ایرانی بپردازد با تمام مصائب و مشکلاتش اما اگر خلاف‌آمد این باشد، دیگر حکایتی ناآشناست که به من ایرانی تعلق خاطری ندارد و در همان نگاه اول پس می‌زند ما را.

 

باید بدانیم که زن ایرانی هم همواره در اجتماع ما، کوشش خودش را می‌کند و آوردن مصداق‌های بیگانه ما را از آن اصل مطلب نه‌تنها دور می‌کند که ماهیت این حضور اجتماعی را به شکل نادرستی از بین خواهد برد.

سرآشپز پیشنهاد می‌کند

 

مبنای کار در نمایش «سرآشپز پیشنهاد می‌کند» دراماتورژی اسطوره ضحاک و تبدیل این اسطوره براساس یک نگاه پارودیک به یک کمدی شاد و موزیکال است. البته با توجه به لحظه‌های دهشتناکی که در روایت زندگی و حکومت ضحاک لحاظ شده، کارگردان سعی بر آن داشته تا با ارائه فضای کمدی سیاه و ایجاد گروتسک با لحنی درخور‌تأمل‌تر بر این تلخی‌ها چیره شود.

 

در این نمایش ضحاک شخصیت اصلی و محوری است و البته برخلاف لحن جدی و خشن موجود در خود اسطوره، سعی شده حضور این شخصیت در صحنه خنده‌آور جلوه کند. کارگردان و بازیگران مدام بر این نکته تأکید می‌کنند که ضحاک دیگر با نقش اسطوره‌ای خود جلوه نمی‌کند، بلکه او یک مستبد است که همچنان بر جوان‌کشی و نسل‌کشی تا روزگار ما تأکید می‌ورزد.

 

این ضحاک درعین‌حال برگرفته از همان ضحاک اسطوره‌ای است که در اینجا سعی بر آن شده که وجوه منفی‌اش از نگاه طنز واکاوی شود، بنابراین هیچ چیزی بیانگر خشونت ذاتی و نادانی غیرقابل وصف این پادشاه نسل‌کش نخواهد بود.

 

او در صحنه با تاج و لباس رنگی و چشم‌نوازی حضور دارد. بنابراین دیگر حضورش اصلا جدی و صرفا ترسناک نخواهد بود. او نماینده بلاهت، عیاشی و نادانی و زورگویی است.

 

دیگران هم می‌آیند تا در پرورش این نقش تأثیرگذار باشند. بنابراین اصل و بنای نمایش به خوبی بنیان‌ گذارده می‌شود و به نحو مطلوبی هم شکل می‌گیرد. شاید در برخی از دیالوگ‌ها و لحظات، رفتارها بیش از حد انتظار لوث ‌شده و فحاشی در آن غیرقابل‌تحمل شود. این را باید برای برخی به‌عنوان پرانتز باز کرد که زیاد هم به افراط در کمدی معتقد نیستند و البته عده‌ای همین نکته را عامل خندیدن و کمدی‌شدن یک اثر نمایشی تلقی می‌کنند. شاید این افراط برای نمایش‌های فارس و ساتیر و کمدی‌های بلواری و بی‌محتوا بیشتر باب و مرسوم باشد تا اثری که در نهایت، هدفش درک و دریافت مفاهیم قابل‌تعمق است. از این زاویه شاید هم تبدیل به امری مطمئن می‌شود که برای حفظ شاکله کمدی، رعایت آن اجتناب‌ناپذیر خواهد شد.

 

در نمایش «سرآشپز پیشنهاد می‌کند» چند شخصیت دیگر هم وجود دارند که همگی جلوه تیپ یا کاریکاتور را عهده‌دار هستند.

 

سرآشپز در خود اسطوره نقش ابلیس یا اهریمن را بازی می‌کند که خط‌دهنده ضحاک برای انجام امور شیطانی خواهد بود. اما در این نمایش سرآشپز شکل بیرونی و عینی یک آشپز را بازی می‌کند و در این حالت مارها توهم ضحاک در امر سلطه‌یابی بر توده مردم به‌ویژه با خوراندن مغز جوان‌های بی‌گناه به مارهای خیالی‌اش هستند که این‌گونه بر استمرار یک حکومت مستبد تأکید ورزیده خواهد شد.

 

ارنواز و شهرناز هم در اسطوره، دختران جمشیدشاه هستند که در اینجا همچنان جلوه تیپ را برای ارائه کمدی عهده‌دار هستند و از آن نقش اسطوره‌‌ای‌شان دیگر خبری نیست. خود جمشید هم در یک صحنه خواب و کابوس به سراغ ضحاک می‌آید که این حضور باز هم برای خنداندن است و کارکردی کمیک دارد. اوست که سرنوشت شوم ضحاک را در این خواب یادآور می‌شود و بر پایان یک راه بسته تأکید می‌کند.

 

مابقی افراد که شامل نجیب‌زاده و جارچی و میرغضب می‌شود هم چنین کارکردی را دنبال می‌کنند. به‌ همین‌ دلیل هم مجموعه بازیگران از نیروی خلاقه و تفکر نوآورانه خود در بازی بهره‌مند می‌شوند و هر یک در جای خود بخشی از خنداندن در طول اجرا را بر عهده گرفته‌اند.

 

در نمایش «سرآشپز پیشنهاد می‌کند» اسطوره با تمام وجاهت و قداستش در هم می‌شکند و عنصر توهم در آن کنار گذاشته و واقعیت ملموس تحت لوای توهم شخصی که ضحاک از مارهای روییده بر دوش دارد، منظرگاه تازه‌ای را بر مخاطب امروز می‌گشاید تا درک درستی از این اسطوره در زمانه حاضر ممکن شود. این نوع برخورد یا شوخی با امری جدی را اصطلاحا پارودی می‌گویند. بنابراین این گروه نمایشی دانسته پا در وادی‌اي قرار می‌دهد که با یک نگاه دگرگونه از پس بازنمایی یک تفکر کهن برآید که هنوز هم می‌تواند در زمانه حاضر موجودیت خود را بروز دهد.

مروارید

 

چرا مغول؟ این همان پرسش بنیادین است که در تماشای مروارید مشهود است. اینکه چند قرن از آن دوره دردناک تاریخی گذر کرده‌ایم اما بازتابش هنوز حالمان را می‌گیرد و این می‌تواند جز یادآوری در ارائه روشنگری مؤثر افتد.

نمایش مروارید به‌لحاظ ساختاری یک تک‌پرده‌ای است. چون با یک‌ بار بازوبسته‌شدن پرده تئاتر، این موقعیت با آنکه از سه‌ پاره به‌هم‌پیوسته برخوردار است، نمایان می‌شود. در ابتدا، خان (محمدرضا آزادفر) از سربازش (سروش طاهری) می‌خواهد که از زیر زمین هم كه شده است، مروارید (مانلی حسین‌زاد) را بیابد و او را کت‌بسته تحویل دهد که یک کیسه لبریز از مروارید دارد... در مرحله دوم، سرباز که سروسری با دختر پیدا کرده و اظهار عشق می‌کند، رفته‌رفته از دختر اطلاعاتی به دست می‌آورد که بداند آن مرواریدها کجاست و اگر آن را نیابد، بنابر خواست خان شاید از بین برود و اگر هم بیابد مقام بالایی در لشکر می‌یابد... وقتی مروارید به زبان نرم نمی‌شود، با شکنجه این کار را می‌کند که متوجه همان قورت‌دادن یك مروارید درشت می‌شود و بقیه را نیز همشهریانش خورده‌اند. در مرحله سوم، در می‌یابیم که سرباز و خان با نقشه‌ای جا عوض کرده‌اند که مروارید را خنثی کنند. به همین دلیل خان قتلغ (طاهری) از سربازش، سونقور (آزادفر) می‌خواهد که با دریدن شکم دختر، مروارید را بیرون بیاورد و چنین هم می‌شود.

 

بنابراین در پیوستگی رویدادهاست که یک تک‌پرده‌ای مؤثر اتفاق می‌افتد. اما می‌شد این تک‌پرده‌ای را به‌روزتر کرد و فقط کافی بود با زبان راوی و نویسنده، خط و ربط این موقعیت و آدم‌ها را برای مثال به دختران ایزدی در عراق مرتبط می‌کردند. بنابراین این نگاه و رویکرد تک‌سویه به قضایای مغول شاید چندان جلوه امروزی در ظاهر نداشته باشد اما در باطن دارد و همان بهتر که خط و ربطش را در خلق و آفرینش این موقعیت برای مخاطبان اثر نیز آشکار کنیم. بنابراین جای این اتصال گذشته به امروز و حتی آینده در متن فعلی خالی است.

 

شاید بشود گفت به اعتبار کوتاهی زمان اجرا و کم‌شدن وسایل صحنه و برخورداری از حداقل رفتارها و حس‌ها، صحنه تداعی‌گر نوعی مینی‌مالیسم در زمان اجرا باشد که البته هنوز هم می‌شود برخی چیزها را در صحنه به حداقل ممکن رسانید. حتی صادقی در پرهیز از انجام جیغ‌زدن‌های مروارید؛ از بازیگرش خواسته است که جیغ‌هایش را در پارچه‌ای مچاله بزند. این ضعفی است که منتقدان آثار صادقی بارها به او گوشزد کرده‌اند که اجراهایش لبریز از جیغ و مملو از حرکات تند و عصبی است و با آنکه در این اجرا جنگ و حالت حماسی حاکم است اما در طراحی حرکات و ارائه رفتارها نیز به شکل تعدیل‌یافته‌ای همه چیز ارائه می‌شود. شاید همین تعریف، شناسایی کمینه‌گرایی است که صادقی را به اجرای حداقلی از همه‌چیز رهنمون کرده باشد و این هم پاسخی است به آن انتقادهایی که این بار شکل تروتمیزتری یافته است.

 

دیگری (نوشته انزو کرمن و مترجم: زیبا خادم‌حقیقت) نمایشی نیست که بتواند تلاطمات زنانه را در بستر درست اجرائی برای شگفت‌زدگی مخاطب فراهم كند. این ناکوک‌بودن اجرا یحتمل در فراخور پریشان‌حالی متن و نداشتن ایده اجرائی درخور تأمل اتفاقی است که ناممکن‌بودن توان اجرائی آن را بر صحنه سمندریان آشکار می‌کند.

 

نمایش سه اپیزود دارد که به واسطه مرور دو زن، خط و ربط بسیاری به همدیگر دارد اما آنچه مانع از درک این متن می‌شود که بسیار دم‌دستی می‌نماید و البته در اپیزود اول، تا حدودی همه‌چیز قابل درک است چراکه دو هوو بعد از ١٥ سال متوجه اتفاقات ناگواری شده‌اند. اول اینکه همسر مشترک‌شان مدتی است گم‌وگور است و بعد اینکه او با زن سومی که کتابدار است، روی هم ریخته‌اند و شاید این دلیلی برای مفقودشدن آن دو باشد. به هر تقدیر اگر مرگ و قتلی در میان است، در متن و اجرای بهاره رهنما آشکار نیست. اما در اپیزود دوم، این دو به هوای انتقام‌گرفتن از مرد نداشته‌شان به خارج از کشورشان می‌روند و به فسق و فجور می‌پردازند و انگار مردی هم در این میان کشته شده که کنسول آنها را نجات داده است و اپیزود سوم، داستان نویسنده‌شدن این دو زن است که دارند یک رمان تازه می‌نویسند و بعد از مدت‌ها دوستی و رمان‌نوشتن، حالا به مرزهای دورشدن از هم و یحتمل جدایی نزدیک‌تر می‌شوند. بین سه موقعیت، جهش‌های گسترده‌ای هست که منطقی نیست.

 

اینکه دو زن با تمام وفاداری زنانه چگونه است که به سوی انتقام‌جویی می‌روند که در آن هیچ ملاک و معیار اخلاقی‌ای وجود ندارد؟! دوم اینکه چگونه است که این دو داستان‌نویس شده‌اند بی‌آنکه اشاره‌ای به چنین ماهیتی در اپیزود اول شده باشد که اینها غیر از خانه‌داری از پس چیز دیگری هم برمی‌آیند و آن هم کار خطیر نوشتن است که به ‌همین‌ سادگی‌ها هم نیست. اینکه اینها باید دچار تحول بنیادین شوند، باید که پایه‌گذاری‌اش در اپیزود اول اتفاق بیفتد. به لحاظ تئوریک هم معلوم نیست که چرا از فمینیسم به درستی در آن استفاده نشده است.

 

 

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 11
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی عسکری بیوگرافی علی عسکری سیاستمدار ایرانی

تاریخ تولد: ۱۳۳۷

محل تولد: دهق، اصفهان

حرفه: سیاستمدار، نظامی، مدیر ارشد اجرایی، مدیر عامل شرکت صنایع پتروشیمی خلیج فارس

آغاز فعالیت: ۱۳۶۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی مهندسی برق - الکترونیک، کارشناسی ارشد مدیریت، دکتری مهندسی صنایع - سیستم و بهره‌وری

ادامه
ندا قاسمی بیوگرافی ندا قاسمی؛ بازیگر تازه کار و خوش چهره تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی ندا قاسمی

نام کامل: ندا قاسمی

تاریخ تولد: ۳۰ خرداد ۱۳۶۰

محل تولد: کرمانشاه

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر، مجری و صداپیشه

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

تحصیلات: دکترای شیمی آلی

ادامه
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
زندگینامه امامزاده داوود زندگینامه امامزاده داوود در تهران

عنوان شده است که ایشان همراه با برخی از بستگان خود در همراه با امام رضا به ایران می آیند اما در منطقه شمال غربی تهران به شهادت رسیدند. مرقد ایشان در زمان صفویه ساخته شد و سپس در زمان فتحعلی شاه گسترش پیدا کرد. 

دلیل مرگ این امامزاده را به صورت دقیق نمی دانند اما براساس روایات بومیان آن منطقه مشخص می شود که وی همزمان با بستگان خود به همراه امام رضا به ایران می آیند که همزمان با امام ایشان نیز به شهادت رسیدند و سال شهادت را نیز به سال ۴۸۰ هجری قمری نسبت داده اند، البته باز هم باید اشاره کرد که این تاریخ دقیق نیست و تنها براساس شواهد محاسبه شده است. 

براساس آنچه مردم محلی می گویند، امامزاده داوود در آبادی کیگا که در نزدیکی روستای کن قرار دارد، شهید شده، همجنین برخی می گویند وی با همدستی فردی به اسم نجیم گبر و یکی از درویش های روستا به شهادت رسیده است. ز منظر دیگر قاتل این حضرت شخصی به نام محمود فرح‌زادی می باشد.

ادامه
کاظم نوربخش بیوگرافی کاظم نوربخش بازیگر کمدین ایرانی

تاریخ تولد: ۱ مهر ۱۳۵۵

محل تولد: بیجار، کردستان، ایران

حرفه: بازیگر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۰ تاکنون

تحصیلات: دیپلم انسانی

ادامه
جیمی ولز بیوگرافی جیمی ولز نابغه پشت ویکی پدیا

تاریخ تولد: ۷ اوت ۱۹۶۶

محل تولد: هانتسویل، آلاباما، ایالات متحده آمریکا

ملیت: آمریکایی، بریتانیایی

حرفه: موسس بنیاد ویکی مدیا

ثروت: ۱/۵ میلیون دلار

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش