اگر بخواهیم پیش از ظهور پروین اعتصامی، سراغ از شاعران زن بگیریم [صرفاً شاعران زن- نه شاعران زنی که به زندگی زنان جامعهشان پرداخته باشند یا شعرشان امضای شخصی داشته باشد و اگر به اشتباه، وارد دیوان شاعر مردی شده باشد قابل تشخیص و احراز هویت باشد-] به مشکل جدی برمیخوریم. ادبیات هزارساله ما، ادبیاتی به کل، مردانه است با دو سه شاعر زن که در تذکرهها نامشان آمده و حتی نمیتوان با اطمینان گفت که چند رباعی به جا مانده از ایشان، شعرِ ایشان است یا شعر شاعران صاحبنام یا حتی بینام.
با ظهور پروین اعتصامی، این تاریخ مذکر ادبی، دچار تردید میشود که مگر میشود شاعرِ زنی هم باشد، چه رسد که به این قدرت، وارد ادبیت زبان شود. شایعات پا میگیرند و وردِ زبانها میشوند که شاعر این شعرها، ملکالشعرای بهار است که خواسته قدرت ادبیاش را در این حوزه نیز با نام مستعار بیازماید! و چنان باور میشود که نشرِ عکسِ پروین نیز، جماعت ناباور را تا دهههای بعد، از این گمانهزنی دور نمیکند! شاید به همین دلیل است که ظهور شاعران زن، در دهههای بعد و تا انقلاب ۵۷، همچنان به کندی پیش میرود و اینکه اغلبِ شاعران مرد همنسل فروغ، تا همین سالهای اخیر که در قید حیات بودند در لفافه یا در مجالس خصوصی، از «شاعر نبودن» فروغ سخن گفتهاند و اینکه پشتِ این شعرها، ابراهیم گلستانِ نویسنده بوده است[که ظاهراً گلستان هم از این افسانهگوییهای مردانه بدش نیامده و در مصاحبههایش، به نعل و به میخ، به آن پرداخته] از همین رویکرد قدیمی منشأ میگیرد.
شاعران زنی که انسانزاده شدند نه زن!
سیمون دوبوار (نویسنده مشهور فرانسوی): «یک انسان زنزاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود!
زنبودن برای من چه معنایی داشتهاست؟ تا چهلسال تمام وانمود میکردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمیکند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر میتوانستم احساس حاد زنانه طرد شدگیام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همانگونه که قبلاً تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمیدانستم. من، من بودم. وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم بواقع چه تأثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته است، به یکباره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود. کودکی من با اسطورههایی گذشته بود که مردان ساخته بودند و واکنش من در برابر آنها اصلاً شبیه آن نبود که اگر پسر میبودم میداشتم. این انقلاب شخصی من در یک جمله خلاصه میشود: «من که میخواستم درباره خودم حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم.»
زنان در جامعه معاصر نقش بسزایی در زیرساختهای جامعه و سیاست داشتهاند. چه در صحنه و چه در پشت پرده. جامعه زنان روشنفکر و ادیب پس از مشروطه همواره در صدد پیدا کردن نقش و جایگاه خود در خانواده و جامعه بودهاند و در زمینه تحصیل و اشتغال رفته رفته تلاش کردهاند جایگاه خودشان را پیدا کنند. پیش از مشروطه را به حال خود وا میگذاریم چرا که بهتر است سراغ دستهای پشت پرده زنان در طول تاریخ، از آغاز تا مادر ناصرالدین شاه نرویم. در اینجا میخواهیم به بررسی میزان تأثیر و اثرگذاری زنان شاعر و ادبیات بر زندگی زنان طی دهههای گذشته – از مشروطه تاکنون – بپردازیم.
در ادبیات کلاسیک و مدرن زنان شاعر زحمات بسیاری کشیدهاند و چه بسا متحمل رنج شدهاند. از زنان شاعر کلاسیک سرا که پیشینهشان به قرن چهارم هجری برمیگردد تا معاصر و آنان که بر جریانهای شعری و متحول شدن قالبهای شعری در دهههای اخیر تأثیر بسزایی گذاشتهاند. حال باید دید طرفداران گسترش جایگاه زنان در زمینهها و مناسبات اجتماعی، اشتغال و خانواده و در کل جامعه فمینیسم، میزان رضایتمندیشان از ادبیات چقدر است. جامعهای که دنبال احقاق حق زنان و تثبیت نقش و جایگاهشان در اذهان جامعه و در زمینههای آموزش و پرورش و اشتغالزایی و حضور مؤثرشان در جامعه است. در ادبیات تصویر حقیقی جامعه و تفکرات ضد زن و غالب در بین مردم، به تصویر کشده شده است. حال اینکه این به تصویر کشیدنهای رئال در ادبیات داستانی و شعر و حتی ترسیمی و نقاشی چقدر میتواند مؤثر باشد و مثمر ثمر واقع شود؟ این جای بحث و گفتوگو دارد.
رگههای فمینیستی و شاید بهتر است بگوییم ضد فمینیستی با اشعار فروغ وارد بدنه شعر شد. ضد فمینیستی شاید سبکی بوده از فروغ تا با صریح نشان دادن و صراحت کلام و نهایتاً با تابو شکنی به شیوهای معکوس تأثیر عمیقتری بر بدنه سنتی جامعه روزگار خود بگذارد. میتوان گفت رگههای ضد فمینیستی در شعر فروغ اغلب اعتراضی به شیوه معکوس بودهاند تا شرایط وضعیت زنان را در جایگاه همسر و یار در فرهنگ جهان سوم آن زمان نشان بدهد و همچنین تفکرات جامعه را در رابطه با جایگاه زن دهه بیست و سی به ثبت و تصویر رسانند. پس از فروغ وارد کردن و نشان دادن تفکرات ضد زن مردم و ضد فمینیستی جامعه در شعر و ادبیات بر عهده دیگر شاعران زن بوده است که نمیتوان گفت چندان پررمق پیش رفته است. پیش از فروغ هم زنانی بودند که در پایهگذاری تفکرات مدرن و نوگرایی که وارد بدنه شعر و ادبیات شد نقش بسزایی ایفا کردند. زنانی که نه نامی از آنها مانده و نه چند بیت شعر و اثری داشتهاند که به ثبت برسد. رگههای فمینیستی و تفکرات مدرن را اما بر ضد عرف و ذهنیت حاکم مردسالار دهههای اول سده کنونی به بدنه جامعه وارد کردند. این لرزههای کم رمق و کوچک برای زنان، از دل جامعه ضد زنی بیرون آمد که همیشه به عنوان زنان بزرگ و زیرک پشت پرده مانده بودند. زنانی که پتانسیل زیادی داشتند برای اثرگذاری و نقش آفرینی در عرصههای مختلف، اما باز فرهنگ جامعه اجازه بروز و ظهور چندانی نمیداد و عقیده عامه مردم نسبت به زن همان بود که از گذشته با خود یدک کشیده بودند؛ اما به هر صورت زنان توانسته بودند از کنج اندرونی خارج شوند. با وجود اینکه نشریاتی در دهه بیست برای زنان به چاپ میرسید باز هم ایستادن در برابر تفکرات سنتی حاکم، کار سادهای نبود.
اما در این نشریات، چه برای زنان به چاپ میرسید و توزیع میشد؟ بیانیهای برای زنان یا درسهایی برای خیاطی و خانهداری و آموزش مهارتهای بیشتر برای رسیدن به امور خانه و زندگی؟ تغییر فرم لباس پوشیدن و بیش از پیش دیده شدن در جامعه تنها رویهای متظاهرانه بود برای حکومت وقت که داعیه مدرنیسم داشت و باز درون ساختار خانواده وضع بر همان منوال سابق بود و زن همچنان طلایه دار آشپزخانه و خانه.
در پناه رویکردهای مصنوعی
در ادبیات مدرن، شاعران بسیاری از زن و مرد پس از فروغ به بازسرایی اشعار فروغ پرداختند؛ بویژه در دهه چهل و پنجاه که البته کنار گذاشته شدند چرا که فضاها و حرفها همان بود که فروغ گفته بود و جامعه شعر نمیتواند پذیرای نسخههای ضعیفی باشد که فقط اشعار شاعری قویتر را تکرار میکنند؛ و همچنین نمیتوان گفت ادبیات و شعر نقش بسزایی در تغییر زندگی زنان این دوره به طور اعم، داشته است. چراغهایی که با ادبیات روشن میشدند، تنها شمعهای کوچکی بودند که با یک نسیم اندک خاموش میشدند. فضای تاریک فمینیسم در اشعار زنان اینگونه در تاریک و گاه روشنای اندکی پیش رفته است.
از فروغ فرخزاد:
او در میان خانه مصنوعیاش
با ماهیان قرمز مصنوعیاش
و در پناه عشق همسر مصنوعی
و زیر شاخههای درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی میخواند
و بچههای طبیعی میسازد
او هر وقت که به دیدن ما میآید آبستن است
حیاط خانه ما تنهاست
دردمندیای که بر حسب موقعیت و شرایط هر دهه وارد شعر شده و دغدغه شاعران بوده است تا این درد را در شعر بریزند در رابطه با مسائل اجتماعی زنان چندان مورد پردازش قوی ای قرار نگرفته است. در سینمای پس از دهه شصت فیلمهایی با مسائل اجتماعی در رابطه با زنان بیشتر داشتهایم. اما چرا شاعران آنگونه پر قدرت نتوانستهاند آن را در شعر به تصویر بکشند؟
در اشعار فروغ آتش گرفتن یار برای عاشق خود و آنچه در رابطه با شرایط زن گفته شده است همه در فضاهایی داخل خانه به تصویر کشیده شده است. فضاها خانگی بودهاند و زن خانگی آن دههها را بدرستی به تصویر کشیدهاند. هرچند تابوشکنی که از اشعار فروغ آغاز شد زیرساختهای افکار سنتی جامعه را در رابطه با زن دستخوش تحول و تغییر کرد اما جامعه، مقاومت سرسختانهای در رابطه با حضور زنان در جایگاه وکیل و وزیر از خودش بروز میداد.
تصور میکنی گاهی، که شاید بیزبان باشد
شاعران زن از فروغ فرخزاد تا سیمین بهبهانی بیشتر بر زبان و بدنه شعر تأثیرگذار بودهاند تا بر تفکرات غالب در جامعه. فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی، از بزرگان شعر، هرکدام مسائل روز را به شعر درآوردهاند. فروغ با زنانگیاش شعر سرود و زنانگی را وارد سبکاش کرد و سیمین بهبهانی که فرای جنسیت بر قالب غزل ایستاد و مسائل اجتماعی بیشتری را وارد بدنه غزل کرد. حال اینجا جای بحث دارد که کدامیک توانستند با سبک شعری خود تأثیر بیشتری بر دنیای زنان عام بگذارند؟ فروغ با باز کردن روحیات زنانگی؟ یا سیمین بهبهانی که سوای غزلهایش درباره زنان میگفت و گاه نثرواره-چیزی برایشان مینوشت. هرچند خیلی اندک.
پس از او شاعران زن دیگری ظهور کردند و در قالب سپید یا غزل و با رویکردهای مدرن هرچند با همان محتوای سابق و همان فضا و حال و هوا به سرودن شعر از زن و بیان احساس و عواطف و دنیای زن پرداختند.
از مریم جعفری آذرمانی:
تصور میکنی گاهی، که شاید بیزبان باشد
ولی حتماً به وقتش میتواند داستان باشد
ترازوی کجی دارد که سنگ و پنبه را با آن
قضاوت میکند، بیآنکه عدلی در میان باشد
جهان تازه حذفم کرد، از تقویمِ معیوبش
که در آن هیچ کس هرگز نباید قهرمان باشد
خریداری ندارد حسّ من ـ حتا اگر شعر است ـ
گمان کردم ـ پس از آرایشش ـ قدری گران باشد
شکایتهای من شهری پریشان است و بیقانون
که اینجا جای طرحش نیست، شاید آن جهان باشد
در شعر دهه هفتاد فضاهای جادویی و سوررئال شعر آن دهه درونیات شاعران و انسان را با فرم و قالب خودش به تصویر کشید. تفاوت جنسیت در آن فرم کمرنگتر شد. شاعران زن و مرد با روحیات تقریباً مشابه فضاهای جادویی نزدیک به هم ساختند و درون و ذات انسان را بیش از پیش تجربه کردند. برای مثال وقتی گراناز موسوی از تنهایی مینویسد، جنس تنهاییاش بشری بوده و زن و مرد را از هم تفکیک نمیکند.
در شبیه پوست من شبها
چیزی شبیه خوابهای تو میچرخد!
هر شب به خوابهایم بیا
تا عکسمان هی بههم شبیهتر شود (گرانازموسوی)
دهه هشتاد گویا دههای بود که میبایست با زبان و ساختار ساده و گریزش از فلسفه و هرگونه پیچیدگی زبانی و بیانی و موضوع و محتوا، آنچه را که از فروغ تا گراناز موسوی و از سیمین بهبهانی تا مریم جعفری ساخته شده بود کنار بگذارد و سر سطری سفید بنشیند و از نو بیاغازد راههای رفته را. هرچند کارش به تاتی تاتی کردن رسید.
دهه هشتاد و داستانهایش
در شعر دهه هشتاد انتزاعات و نگاه جزئیتر به زندگی، برجستهتر شد. شعر به ذات زندگی بیشتر نزدیک شد. دغدغههای روزمره زندگی را ملموستر نشان مخاطب داد. شعر زنان دهه هشتاد نیز از این قواعد مستثنی نبود؛ اما نوشتن این روزمرگیها تنها به نوشتن شکایت و شکوائیه از وضعیت ماندن زن و اسارتش در خانه و دام تنگ یک عاشق بدل شد.
در اشعار زنان از دهه هشتاد تاکنون، زنان شاعر دوباره و دوباره جنس زن را در اشعارشان به خانهها و آشپزخانهها تبعید کردند و رنجی که در خانه بر زن میرود بیشترین دغدغه شعریشان را تشکیل داد. زنان شاعر حتی در شعر هم زنان را کمتر وارد جامعه کردند. کمتر پیش آمده با شعر در خیابانها قدم بزنند و چیزهای بیشتری کشف کنند و رد همان زن در اسارت خانه را در خیابان بگیرند!
از فریبا شش بلوکی (بخشهایی از شعر زنی را):
زنی را میشناسم من
که در یک گوشه خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق میخواند
نگاهش ساده و تنها
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
زنی را میشناسم من
که میگوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آن است
*
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من میزند شانه؟
*
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مأنوس با زندان
تمام سهم او ایناست
نگاه سرد زندانبان
اشعار زنان معاصر، تا همین دهه اخیر، تا جایی زن را در خانه نگه داشتند و دستهایش را بند به خانه و آشپزخانه نشان دادند که رستهای با محتوا و موضوع اشعار آشپزخانهای به وجود آمد و تا جایی این نوع شعر در بین زنان شاعر سروده شد که در نوع خودش تبدیل به نوعی سبک شد. سبک سرودن آشپزخانهای با فرم و محتوا و المانهای آشپزخانه!
دستهبندی اجمالی شعرهای دو دهه اخیر
اگر بخواهیم یک دستهبندی اجمالی بر شعر زنان شاعر دو دهه اخیر داشته باشیم، باید گفت که اشعار زنان شاعر از دهه هشتاد به بعد بدین ترتیب قابل تقسیمبندی و تفکیک هستند: اشعار شکوائیه، اشعار آشپزخانهای و رمنسها و ضد رمنسهای ساده انگارانه!
همانطور که در بالا اشاره شد، اشعار شکوائیه شامل اشعاری میشوند که شاعر زن از ظلم و جوری که به زن میشود و ظلم عاشق نسبت به معشوق و تنها ماندنش شکایت میکند. این آثار گاهی اگزیستانسیالیستی هستند و اغلب حاکی از شکایت از همسر و فرزند و پدر و عاشقاند. این نوع شکوائیهنویسی و رویکرد در شعر زنان با توجه به یکسان اندیشیای که دو دهه است در بین شاعران اعم از زن و مرد پیش میتازد، تنها اشعار شبیه به هم را پدید آورد که بسیاری از تصاویر و ایدههایشان، پس از گذشت دههها، هنوز از تکههای اشعار فروغ وام گرفته شده است. اشعاری که هیچگونه کمکی به فمینیسم و اندیشههای فمینیستی نمیکند و چه بسا بر خلاف جهت تفکر فمینیسم حرکت میکند...
و اما اشعار آشپزخانهای خود به دو دسته موافقان ماندن در آشپزخانه و مخالفان ماندن در آشپزخانه تقسیم میشود. موافقان، زنان شاعر مثبت نگرتری هستند نسبت به دسته دوم؛ که نَرمتر و درکمال آرامش از لحظاتی که یک زن در حضور در آشپزخانهاش لذت میبرد، میگویند. دسته دوم که همان مخالفان ماندن در آشپزخانه هستند با همان فرم شکوائیهنویسی از زن گیر افتاده در آشپزخانه مینویسند. چه بسا که میتوان آنها را در رسته شکوائیه نویسان قرار داد.
از سارا قبادی:
آشپزخانهام را دوست دارم
وقتی که «صبح»
همراه با گلدانهای رنگی پشت پنجره
عشق را به خانهام پیوند میزند
طعم شیرین لحظه هایم میشود
وقتی که از پنجره کوچکش
آسمان تمام دنیای من است
و خداوند آنقدر نزدیک
که مینشینیم و با هم چای میخوریم
و در آخر، دسته رمنس نویسان به زبان ساده هستند که گاه به سمت سانتیمانتالیسم میروند و اما اغلب در همان رمانتیسم میمانند. هرچند رمنسنویسی در دهههای اخیر و پس از گرفتن اثرات مدرنیسم، به ضد رمنسنویسی بدل شده است.
اینگونه است که طلایه دارانی که خود را سرکردههای جامعه فمینیسم میدانند، با اندیشهها و خواستههای کمرنگ و بیجانی که در اشعار و دستنوشته هایشان وارد کرده و نوشتهاند، ضد این اندیشه حرکت کردهاند.
مدرنیسم و ورودش در ادبیات تنها بر زبان شعر و تغییر در فضاها و کاربرد واژگان تأثیر گذاشت نه بر محتوا. چه بسا آنچه شاعران زنی مثل رابعه بنت کعب در سده چهار و پس از آن گفتهاند در زمان خود گیراتر و ساختارشکانهتر عمل کرده باشد. مدرنیسم بیشتر بر بدنه جامعه تأثیر گذاشته است تا محتوای شعر. ما در شعر شاید مظاهر متظاهر روشنفکرانه را با ورود واژههای پر زرق و برق و شیک و مد روز به همراه یک رده دود سیگار و یک پیپ خاموش که هیچگاه روشن نمیشود وارد کرده باشیم اما عمق و ژرفای محتوا را رو به افول پیش بردهایم. این دود سیگار در اشعار زنان هم به وفور ورود پیدا کرده است و رد پایش همه جا هست. این اشعار دود گرفته اما اغلب تقریباً خالی از مسائل اجتماعی گسترده و مجروح مربوط به مسائل زنان بوده است. تنها تأثیر مدرنیسم در جریان شعر معاصر این بود که دیگر زنان شاعر را به جرم عاشق شدن و شیدایی به قتل نرساندند! شهروند درجه دوم و جنس ضعیف و ظریف با همین وجهه در شعر حفظ شده است.
هرچند حسانگیزی و خلق و کشف دنیاهای کوچکی که در خانه هر زنی وجود دارد و برانگیختن حس همذات پنداری مخاطب کار کوچکی نیست. امر کوچکی نیست که پس از مدرنیسم شاعر المانهای شهری و خانگی را وارد شعر کرده است. زندگی روزمره را بدل به شعر کرده است و مخاطب را واداشته تا شعر را زندگی کند.
«دستان تو» از لیلا کردبچه:
و دستان تو
بداههای گرم و بهنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمیگنجید
آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل زیبا بمانم
افول تفکر و اندیشه، در زیرساختهای روبه انحطاط یک جامعه، امری بدیهی است، شاعر اما رسالت خود را دارد. شاعران زن و مرد که سطرهایی برای زنان و جامعه زنان نوشتهاند تنها گوشههایی از دنیایشان را تصویر کردهاند. هرچند نیل به مرثیه سرایی خود برای شعر امروز و مدرن مخرب است اما در گریز از مرثیه سرایی زنان شاعر ما انگار شکوائیهنویس شدهاند و شعر را با شکوائیه ادغام کردهاند. شعر زنان امروز، از دنیای روز یک گام عقبتر ایستاده است. کمتر جسارت میکند و تابوشکنیهایش در فضاهایی تنگ و بسته در نطفه خفه میشوند. رویکرد اجتماعی شعر رو به افول رفته است. ساده نویسیهایی که ساده انگاری را در پی داشتهاند ساحت اندیشه را رو به سراشیبی انحطاط کشاندهاند. تا جایی که بسیاری از شاعران در اشعارشان تنها به بازگو کردن دردهای دم دستی و گاهی شیک و مشتری مآب پرداختهاند که البته نام و سطری از آن دسته شاعران در این مقاله نیامده است.
زنان در جامعه معاصر نقش بسزایی در زیرساختهای جامعه و سیاست داشتهاند. چه در صحنه و چه در پشت پرده. جامعه زنان روشنفکر و ادیب پس از مشروطه همواره در صدد پیدا کردن نقش و جایگاه خود در خانواده و جامعه بودهاند و در زمینه تحصیل و اشتغال رفته رفته تلاش کردهاند جایگاه خودشان را پیدا کنند. پیش از مشروطه را به حال خود وا میگذاریم چرا که بهتر است سراغ دستهای پشت پرده زنان در طول تاریخ، از آغاز تا مادر ناصرالدین شاه نرویم
در ادبیات مدرن، شاعران بسیاری از زن و مرد پس از فروغ به بازسرایی اشعار فروغ پرداختند؛ بویژه در دهه چهل و پنجاه که البته کنار گذاشته شدند چرا که فضاها و حرفها همان بود که فروغ گفته بود و جامعه شعر نمیتواند پذیرای نسخههای ضعیفی باشد که فقط اشعار شاعری قویتر را تکرار میکنند؛ و همچنین نمیتوان گفت ادبیات و شعر نقش بسزایی در تغییر زندگی زنان این دوره به طور اعم، داشته است. چراغهایی که با ادبیات روشن میشدند، تنها شمعهای کوچکی بودند که با یک نسیم اندک خاموش میشدند
شاعران زن از فروغ فرخزاد تا سیمین بهبهانی بیشتر بر زبان و بدنه شعر تأثیرگذار بودهاند تا بر تفکرات غالب در جامعه. فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی، از بزرگان شعر، هرکدام مسائل روز را به شعر درآوردهاند. فروغ با زنانگیاش شعر سرود و زنانگی را وارد سبکاش کرد و سیمین بهبهانی که فرای جنسیت بر قالب غزل ایستاد و مسائل اجتماعی بیشتری را وارد بدنه غزل کرد
در شعر دهه هشتاد انتزاعات و نگاه جزئیتر به زندگی، برجستهتر شد. شعر به ذات زندگی بیشتر نزدیک شد. دغدغههای روزمره زندگی را ملموستر نشان مخاطب داد. شعر زنان دهه هشتاد نیز از این قواعد مستثنی نبود؛ اما نوشتن این روزمرگیها تنها به نوشتن شکایت و شکوائیه از وضعیت ماندن زن و اسارتش در خانه و دام تنگ یک عاشق بدل شد
- 13
- 3