
به گزارش فارس، در آستانه برگزاری چهارمین جشن «دکتر سلام»، جهت بررسی و شناخت بیشتر مفهوم «طنز سیاسی» و جایگاه اجتماعی آن گفتوگویی ترتیب دادهایم با اسماعیل امینی از محققان و طنز نویسان برجسته ایران. اسماعیل امینی صاحب تالیفات متعدد در حوزه شعر و نثر طنز، همچون اسبها و خرها (مجموعه شعر طنز)، نشر اکاذیب (مجموعه شعر طنز)، لبخند غیر مجاز (نوشتههای طنز) و همچنین تحقیقات متعدد پیرامون این موضوع است. از آثار تحقیقی امینی میتوان، خندمین تر افسانه (جلوه های طنز در مثنوی معنوی)، لبخند سعدی (طنز آوری در غزل های سعدی)، تبسم دوست (لطایف و مطایبات در کلام امام خمینی) را مورد اشاره قرار داد.
در ابتدا اگر تعریف مورد اجماعی از طنز سیاسی وجود دارد آن را بفرمایید و طبق آن تعریف، آیا ما در کشور طنز سیاسی داشتهایم و داریم یا خیر؟
طنز را یک موقعی بر اساس شیوه بیان دستهبندی میکنند که تقسیم میشود به طنز کلامی، طنز موقعیت و طنز تصویری. اما موقعی که بر اساس موضوع دستهبندی میکنند که مثلاً فرض کنید ما میگوییم این طنز، طنز فسلفی است این طنز، طنز اجتماعی و این طنز، طنز سیاسی است. در این صورت است که طنز سیاسی را میشود تعریف کرد. یعنی در واقع موکول است به دستهبندی کردن براساس موضوع.
طنز سیاسی طنزی است که بر اساس موضوع به نسبت روابط قدرت با مردم میپردازد. یعنی کار طنز سیاسی این است که نسبت رابطه حاکمان با مردم را و نسبت رابطه اهل قدرت با یکدیگر را دستمایه طنز قرار میدهد و از این منظر ما درگذشته هم این گونه طنز را داشتهایم که به رفتار حاکمان با مردم و رفتار صاحبان قدرت با یکدیگر نگاه طنز آمیز داشته است.
در طول تاریخ تحمل حاکمان با این نوع از طنز چگونه بوده؟
گونههای مختلف بوده، یعنی مسأله فقط خصلت حاکمان نبوده، مسأله وضعیت اجتماع بوده و گاهی هم اقتدار نویسندههای طنز.
یعنی مثلاً فرض کنید سعدی جایگاهی دارد که غالباً خود حاکمان استقبال هم میکنند از انتقادهایی که سعدی میکند. البته این هست که به هر حال بعضی از مواقع خوشایندشان نبوده، منتها عرض کردم که خیلی مربوط به خصلت شخصی حاکمان مرتبط نبوده است. بیشتر به وضعیت اجتماعی و جایگاه آن طنزنویس مرتبط بوده است. برای مثال علامه علیاکبر دهخدا در دوران مشروطه که طنز مینوشتند و خیلی هم محبوب مردم بوده اما در آن دوران خیلی تحت فشار بوده و به همین خاطر نیز، در دوره استبداد صغیر، یعنی بعد از کودتا محمدعلی شاه که مجلس را به توپ میبندند، او ناگزیر میشود در خارج کشور بماند و باز نگردد به این خاطر که میرزا جهانگیرخان که در آن دوره سردبیر صوراسرافیل بوده و مقالات دهخدا با عنوان «چرند و پرند» در آن چاپ میشد را دستگیر میکنند و در باغ شاه شهید میکنند. به همین دلیل علامه علی اکبر دهخدا در تبعید چند شماره از صور اسرافیل را منتشر کرد.
*طنز از زاویه خودش به روابط حاکمان و مردم مینگرد
طنز سیاسی، چه به صورت مکتوبش چه به صورتهای دیگر آن، کی به میدان میآید؟ یعنی آیا لازم است همیشه باشد یا نه، باید شرایط خفقانی در مملکت به وجود بیاید تا طنز سیاسی به میدان بیاید؟ مانند حافظ و سعدی که اشاره کردید یا اگر همیشه در جامعه باشد هم مشکلی نیست؟
یک اشتباهی اینجا رخ داده و خیلیها دیدم که نوشتند طنز راه فراری بوده برای فشار مستبدان یا برای گریز از سانسور. این تعبیر خطا است. اگر اینگونه باشد باید در شرایطی که خفقان نباشد و مثلاً شرایط آزاد است، مثل دوره بعد از شهریور ۲۰ که دوره سستی حکومت پهلوی بود و روزنامهها هر چه دلشان میخواست را مینوشتند، در آن شرایط که نباید طنز میداشتیم. در حالیکه داشتیم و بالعکس خیلی هم گستردهتر بود. یا برای مثال در دوره آغاز مشروطه که یک مدتی تمامی نشریات آزاد بودند و هر چه دلشان میخواست مینوشتند. در سالهای بعد از پیروزی انقلاب نیز چندسالی کاری به مطبوعات نداشتند. پس اینگونه نیست که طنز یا در واقع طنز سیاسی راه گریز از سانسور و فشارهای دستگاههای دولتی باشد. طنز یک نوع نگاه به رخدادها است. همانطور که تحلیلگر سیاسی، رخدادهای سیاسی را به صورت جدی تحلیل میکند و روابط حاکمان را با مردم و با یکدیگر، طنزپرداز هم از نگاه خودش نگاه میکند.
*فاصله میان رفتار و ادعای سیاسیون موجب میشود سوژه طنزپردازان شوند
چرا سوژههای طنز سیاسی به نسبت دیگر گونهها زیاد هستند؟
برای اینکه خصلت سیاسی و خصلت اهل قدرت این است که رفتارشان با ادعا و تحقیقاتشان مطابقت ندارد و در همه دنیا تقریباً همین است. ولی آنها بر خلاف سیاسیون ما این کار را ظریفتر انجام میدهند. خیلی از کشورهای غربی اینگونه هستند. مثلاً اگر به عراق حمله میکنند نمیگویند برای دسترسی به منابع نفت به آنجا حمله کردیم. میگویند برای نگرانی نسبت به صلح جهانی و اینکه آنجا انبار اسلحه قرار داشت. میگویند برای گسترش دموکراسی به افغانستان حمله کردیم. هیچوقت نمیگویند برای اینکه ما در آن مناطق سلطه داشتیم. این رفتارشان با ادعا و تبلیغاتشان همیشه فاصله دارد و بنابراین خیلی مورد نظر طنزپردازان قرار میگیرند.
*بیتدبیری حاکمان طنز قدرتمند آفریده است
نقطه قوت طنز سیاسی در تاریخ ادبیات ما درچه زمانهایی بوده است؟ یعنی در چه زمانی قدرت طنز سیاسی از همیشه بیشتر بوده است؟
بعد از حمله مغول و با توجه به رفتار شگفتانگیزی که حاکمان مغول داشتند، ادبیان ما در آن زمان کارهای خیلی برجستهای آفریدند. مثلاً در آثار سعدی یا قصیده معروف سیف فرغانی آمده است که: «این مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق جهان شما نیز بگذرد.» و همچنین است در آثار سعدی، عطار و مولانا. به این صورت که ناگهان نظام حکومت قبلی به هم خورده و یک نظام شگفتانگیز بیرحم و عجیب و غریب جایگزین آن شده و حاکمان عجیب و غریبی داشتند که هر کدام در جایی حکومتی تشکیل دادهاند. در دوره هفتم و هشتم اشارات سعدی، حافظ و عبید غالباً به همین موضوع است که رفتاری که حاکمان میکنند رفتاری غیرمعقول است. چرا؟ چون کار به دست کسانی افتاده است که هم بیسواد هستند و هم بیتدبیر و بیرحم. همین موضوع زمینهای ایجاد کرده برای اینکه طنز خیلی قدرتمندی آفریده شود.
شگرد طنز آنها به چه صورت بوده است؟ مستقیم بیان میکردند یا به شیوههای دیگری؟
هر دو نوع آن هست هم جنس تند آن مانند قصیده سیف فرغانی که کاملاً تند و صریح است: «آن کس که اسب داشت با بارش فرو نشست / گرد سم خران شما نیز بگذرد / در مملکت چون غرش شیران گذشت و رفت / این عوعو سگان شما نیز بگذرد» سعدی هم اینگونه کتابهای تند دارد. اما بعضی دیگر با ظرافتتر هستند که نه از سر ترس بلکه برای اهل تأمل و کسانی که نکتهسنج هستند مطلب میگفتند. برای مثال میگوید که حاکمان غالباً مسئولیت کارهای خود را بر عهده نمیگیرند برای مثال: «ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت / تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم.» مشخص است که این مثالها برای اهل ظرافت است که متوجه میشوند یا مثلاً: «حکم آن توست شاهی فرمای هر چه خواهی / ور بی عمل ببخشی گر بیگنه برانی» یعنی شاه است و میتواند کار غیرمنطقی انجام دهد. یا مثلاً: «خلاف رأی سلطان رأی جستن / به خون خویش باشد دست شستن / اگر خود روز را گوید شب است این / بباید گفت آنک ماه و پروین» پادشاهی که آنقدر احمق است که روز را شب میگوید شب باید تأییدش کرد؟!
آیا طنزپردازان از طرف حکومتها آزار و اذیت میشدند؟ یا آنها بعضاً متوجه طنز نمیشدند؟
خیر. حساسیتی نسبت به آنها نبوده به این دلیل که در آن دوران رسانهای وجود نداشته است که خیلی بازتاب پیدا کند. این آثار فقط در جمع خواص منتشر میشد. آن زمانها خیلی انسانهای باسوادی وجود نداشتند یا انسانهای باسواد خیلی دسترسی به کتاب نداشتند که سر زبان بیفتد و از این زبان به آن زبان بچرخد. ضمن اینکه همه آدمها نیز مشتری شعر و مشتری متن ادبی نبودند. این مسأله که الان افکار عمومی و رسانه و بازتاب آنها مهم شده بعد از دوره روی کار آمدن رسانههای جدید است. در آن زمان چنین چیزی نبوده که حساسیت ایجاد شود.
*گمان میشود صاحبان مقام، مصون از انتقاد و حتی شوخی هستند
وضعیت طنز سیاسی بعد از انقلاب چگونه است؟ تاریخچهای از آن را شرح دهید تا بعد به سراغ سوالهای دیگر برویم.
در سالهای اول انقلاب که هنوز نهادهای قانونی ما مستقر نشده بودند نشریات مختلفی از جمله نشریات طنز بیرون میآمد. چون علاقهمند بودم تقریباً همه آن نشریات را میگرفتم و میخواندم. این یک مزیت خوب بود که بعد از سالها فشار و سانسور و خفقان، فضایی باز شده بود و همه آزادانه حرف میزدند. همه هم یک عالمه حرف برای گفتن داشتند و اغلب هم عصبانی و تند حرف میزدند.
خیلی کم با طنزِ ظریف و در لفافه روبرو بودیم. همه چیز را مسخره میکردند و هر شایعهای را میپذیرفتند و خودشان هم آن را اغراق میکردند. وضعیت جنگ و مقابله با ترورها باعث شد که یکباره همه نشریات طنز تعطیل شدند. تقریباً چیزی به عنوان طنز سیاسی از یاد رفت چون وضعیت کشور بسیار جدی شده بود. تا اینکه از حدود اواخر سال ۶۳ بود که آقا صابری فومنی در روزنامه اطلاعات ستون دو حرف حساب را مینوشت. آن اوایل هم خیلی کوتاه مینوشت و بقیه هم او را جدی نمیگرفتند. ولی چند ماه که از نوشتنش گذشت واکنشهای تندی ایجاد کرد. بعضی از نمایندگان مجلس معترض شدند. تصور غلطی آن زمان رایج بود- و متأسفانه هنوز هم کم و بیش هست- و آن اینکه گمان میشود صاحبان پست و مقام، مصون از انتقاد و حتی شوخی هستند.
آقای صابری سر شوخی با بزرگان را باز کرد و خیلی هم خوب باز کرد. او یاد داد که میشود شوخی کرد و اهانت نکرد. میشود انتقاد کرد اما تهمت نزد. من آن موقع که در گلآقا همکاری میکردم این خلقیات آقای صابری را میدانستم. در طنز باید حد اخلاق، انصاف، دیانت و ادب باید محفوظ باشد اما در عین حال تقدسی هم برای آدمها در نظر نگرفت و آنها مصون از انتقاد نباشند. آقای صابری نسلی از طنزپردازان را پرورش داد که بعدها خیلی هم موثر واقع شدند.
*طنز بعد از انقلاب در مطبوعات جدیتر گرفته شد
منتها در فضای بعد از جنگ، نشریات طنز دیگری هم آرام آرام وارد صحنه شدند. کار بعضیها از آنها گرفت و کار بعضی هم نگرفت. اما مشخصه و تفاوتی که بین طنز در فضای قبل و بعد از انقلاب وجود دارد این است که در بعد از انقلاب، طنز در مطبوعات کمی جدیتر گرفته شد. ما در قبل از انقلاب نداشتیم که روزنامههای اصلی و بزرگ ستون طنز داشته باشند و اگر هم بود مدت کوتاهی بیشتر دوام نمیآورد. ولی الان روزنامههای بزرگ ما اغلب هم ستون طنز دارند و حتی تعدادی از آنها ضمیمه طنز دارند. این برای من خیلی خوشحالکننده است که طنز به رسمیت شناخته شده است. بچهها هم به نسبت سالهای پیشین پختهتر شدهاند.
چرا به آقای فومنی سوپاپ یا سوفاف میگفتند و خودشان هم اعتراض خاصی نداشت؟
یک دلیلش این بود که در آن فضا هیچ کس دیگر جرأت آن مدل از شوخیها را نداشت ولی ایشان آدم شناختهشدهای بود و تحمل میشد. علاوه بر این سابقه خوبی هم نزد بعضی از مسئولین داشت. مدتی مشاور شهید رجایی بود و ایشان را میشناختند که سوءنظر ندارد. چون شوخیهای ایشان تحمل میشد بدیهی است که از جانب کسانی که این امکان را نداشتند با این اتهام مواجه شوند. میگفتند که ایشان سوپاپ اطمینانی است که جامعه در اثر فشارها و مشکلات منفجر نشود. خود ایشان بعداً از این کلمه استقبال کرد و میگفت من سوپاپ هستم.
به نظرم میرسد این امکان سوپاپ شدن هم در جاهایی خیلی بد نباشد. اینطور نیست؟
نه فقط از این منظر که به عنوان ابزار فریب استفاده شود که حتی در مسائل فردی هم اینگونه است. وقتی خیلی عصبانی هستیم اگر راهی برای خندیدن پیدا کنیم روی عصبانیتمان تأثیر میگذارد و مانع پرخاشگری و صدمهزدن به خود و دیگران میشود. این از کارکردهای فردی طنز است. در جامعه هم همین است. اگر ما در برخورد با مخالفان زبان و نگاه ملایم و همراه با لبخند و تبسم داشته باشیم طبعاً کار به جدال و خشونت و فحاشی و پرخاشگری کشیده نمیشود. این اتفاقاً کارکرد خوبی است. ما در اوایل انقلاب غالباً تصورمان این بود که راهحل هر چیزی ویران کردن و از نو ساختن آن است. اصطلاح ریشهکنی، اصطلاح رایجی بود و همه جا استفاده میشد. برای اعتیاد هم همین کار را کردند و بعداً دیدند نمیشود. معتاد یا قاچاقچی را میگرفتند و احکام سنگین و بعضاً اعدام صادر میکردند. ریشهکنی همه جا کاربرد ندارد. آن زمان، این راهحلهای مبتنی بر ریشهکنی به نظرمان خیلی جالب میآمدند و اصطلاح مورد علاقهمان بود. ولی بعدها متوجه شدیم که اینگونه نیست و بعضی از چیزها را میشود ترمیم کرد، با بعضی از چیزها میشود مدارا کرد و کنار آمد. این را بعداً که پختهتر شدیم یاد گرفتیم. نسل اول انقلاب به مرور که جلو آمد و سنش بیشتر شد، تجارب بیشتری کسب کرد و متوجه شد که نمیشود به تنهایی رودروی هر چیزی که باب طبعش نیست بایستد و مقابله کند.
به طنز سیاسی که از طریق رسانههای تصویری منتشر میشود هم اشارهای بکنیم. قبلاً در اخبار ۲۰:۳۰ بخش طنزی با عنوان «صرفاً جهت اطلاع» پخش میشد و الان هم با طنز «دکتر سلام» روبرو هستیم. این دو شاید شاخصترین نمونههای این گونه طنز در کشور ما باشند. نظرتان درباره کیفیت و نقاط قوت و ضعف آنها چیست؟
متأسفانه باید بگویم من مجموعه اینها را و همچنین مجموعه دیگری که در سایتها تولید میشوند را طنز سیاسی نمیدانم. اینها حاشیهنشین جریانهای قدرت هستند. کارشان بیشتر به روابط عمومی دستگاهها شباهت دارد. نگاه مستقلی ندارند. تفاوتی هم ندارد که برای جریان چپ کار کنند یا برای جریان راست. چون فقط یک نگاه دارند و نمیتوانند نگاه جامعی به طرفهای درگیر داشته باشند طنز سیاسی تلقی نمیشوند. معایب دوستان خودشان را اصلاً نمیبینند. شبیه روابط عمومیها موظف هستند که خوبیهای کارفرمای خودشان را بگویند و هر چه بر خلاف آن باشد را بکوبند. اینگونه نگاه کردن بسیار سادهلوحانه است. متأسفانه جنس طنز ۲۰:۳۰ و دکتر سلام بیشتر اینگونه است.
نظرتان درباره طنز جریانهای اپوزسیون چیست؟ برنامههایی مثل پارازیت و کروات؟
هم کاری که آن طرف میکنند و هم کار این طرف، خیلی طنز نیست. استفاده کردن از تکنیکهای طنز است برای ابلاغ یک پیام. در حالی که کار طنز، ابلاغ پیام نیست. کار طنز این است که به رفتارها، خصلتها و واکنشها نگاه نافذ داشته باشد. اگر کسی از تکنیکهای طنز به نفع جریان خودی استفاده میکند طنزپرداز نیست. اگر کل رفتارهای طرفین دعوا را با هم در نظر بگیرد و نکتههای طنزآمیز آنها را دربیاورد او طنزنویس است.
دنیا را به یک دنیای اساطیری تبدیل کردهاند که در یک طرف همه پاکان و نیکان و صالحان و در طرف مقابل همه دیو و هیولا و جن و ناپاکی و شیطان هستند و باید بدشان را بگویند. متأسفانه هم داخلیها این کار را میکنند و هم آن طرف آبیها. اساساً طنزپرداز با دنیای اساطیری طرف نیست. دنیای او، دنیای واقعی است که در آن آدمها هم خصایل خوب دارند و هم خصایل بد. کسی که اینگونه طبقهبندی کند که جهان ما، جهان دموکراسی و رفاه و منطق و بقیه جهان سوم و عقبمانده هستند کار طنز نمیکند. کار احمقانه انجام میدهد. کما اینکه ما هم اینگونه عمل میکنیم و هر چیز به جز خودمان را در حال ورشکستگی و سقوط میدانیم. این نوع نگاه کردن سادهلوحانه است.
*در متون معتبر ما، تقریباً با همه چیز شوخی شده است
بعضیها میگویند دست بچههای جریان حزبالله و معتقد به انقلاب در طنز به نسبت جریانهای اپوزسیون بسیار بستهتر است. چون آنها نه محدودیتهای اخلاقی و شرعی خاصی دارند و نه به خطوط قرمزی مثل منافع ملی و آبروی افراد توجه دارند. آیا واقعاً اینگونه است؟
اگر مخاطب طنز را فقط عوام سادهلوح بدانیم، طبیعی است که آنها امکاناتی دارند که ما نداریم. از مقدسات گرفته تا مسائل جنسی، جزو مواردی هستند که با آنها شوخی میکنند. این شوخیها بالاخره جاذبه بیشتری ایجاد میکند. اما مسأله این است که مخاطب طنز، آدمهای سادهلوح نیستند. مخاطب طنز آدمهای زیرک و هوشمند هستند. از قدیم هم به اینها ظریف و نکتهسنج میگفتند. آدم نکتهسنج مشتری حدیث پست نازل نیست. پس تفاوتی نمیکند که از چه ابزاری استفاده میکنیم. مسأله قدرت و تکنیک نوشتن ماست. در متون معتبر ما، تقریباً با همه چیز شوخی شده است اما شوخیها به گونهای است که از دسترس آدمهای سادهلوح دور است. او متوجه نمیشود که او همه چیز را گفته است. حتی همان مسائل جنسی را. منتها جوری گفته است که برای کسانی که دنبال عکسهای دونفره هستند فهمیدنش سخت است. او سوادش نمیرسد که بفهمد چه گفته است. برای آدمهای هوشمند طنز نوشتهاند.
چرا مردم ما به نسبت مردم دیگر کشورها، اینقدر با همه چیز شوخی میکنند؟
برای اینکه دلمان خنک شود. چون در وضعیت رسمی، ماجرا بسیار جدی و رسمی و با تعارفات است. مثلاً طرف آمده سخنرانی کرده، هیچ کسی سردرنیاورده چی گفته، ولی پایین که میآید همه به او میگویند احسنت، استفاده کردیم. بهره بردیم. شاگردی کردیم. در حالی که همه خسته شدند. من خودم ولی میگویم. وقتی در جلسهای باشم و سخنرانی کسل کننده باشد به او میگویم. چون در جوامع رسمی نمیتوانیم حرفهایمان را بزنیم در این گونه فضاها جبران میکنیم و حتی کار به فحاشی هم کشیده میشود. این نشانه خوبی نیست. نشانه این است که در مجامع رسمی نمیتوانیم حرفمان را بزنیم.
*زندگی را در مدارس کنار گذاشتیم و مشغول بازی با انتگرال و … شدیم
چه راهکارهایی برای تقویت طنز و طنز سیاسی پیشنهاد میدهید؟
به نظر میرسد باید از نظام تعلیم و تربیت شروع کنیم. این مقدار تعلم و تربیت خشک و رسمیای که ما داریم اصلاًخوب نیست. من خودم تلاش میکنم در جاهایی که حضور دارم و تدریس میکنم بچهها را با این مقولات آشنا کنم. به جز آن رسانههای ما و رادیو تلویزیون باید بهرهبردن از طنز را به مردم یاد بدهند. ما یک زمانی به موسیقی پشت کردیم. در مدرسهها برای لذت بردن از موسیقی خوب هیچ درس و کلاسی نگذاشتیم. گفتیم موسیقی چیز بدی است. بعدها با نسلی روبرو شدیم که قدرت تشخیص موسیقی خوب از بد را ندارد و از صبح تا شب موسیقی سبک و نازل گوش میکند. حتی فرهیخته ما همین است. چون یاد ندادیم غذای سالم بخورند دنبال غذای مسموم و فاسد هستند. در طنز هم همین مشکل را داریم. در مدارس باید در عوض این همه فیزیک و شیمی و ریاضی، باید چیزهای دیگری هم یاد بدهیم. این مقدار فیزیک و شیمی که در مدارس ما تدریس میشود در کشورهای دیگر تا مقطع دکترا درس نمیدهند. چگونه لباس بخرم. حرف زدنمان چگونه باشد. طنز را چگونه بشناسم و از آن لذت ببرم. کل زندگی را در مدارس کنار گذاشتیم و مشغول بازی با تست و انتگرال و … شدیم. در هیچ جای دنیا در تعلیم و تربیت عمومی این میزان درس تخصصی تدریس نمیشود. در هیچ جای دنیا این مقدار گرامر انگلیسی تدریس نمیشود. بچهها از حرف زدن و گفتن ۴ جمله ساده انگلیسی یا عربی عاجز هستند اما به اندازه دکتر ادبیات انگلیسی و عربی گرامر و قواعد بلد هستند. گذشته در آینده، آینده در گذشته، افعال بی قاعده، با قاعده. حتی در زبان فارسی هم این کار را میکنیم. بچهها در مقطع راهنمایی به اندازه یک زبان شناس دستور زبان بلد هستند. رشته تخصصی من ادبیات است. مباحثی را میخوانند که مباحث تخصصی زبان شناسی است اما لذت بردن از شعر را اصلاً یاد نمیگیرند. بنابراین هر پرت و پلایی که به عنوان شعر منتشر شود را میپذیرند و گوش میدهند.
*بزرگان ما با طنز مشکلی ندارند ولی مسئولین رده پایین چرا
ظرفیت مسئولین ما در مقطع انقلاب اسلامی در رویارویی با طنز چگونه است؟ آن را تحمل میکنند یا عموماً کار به برخورد و مقابله و بگیر و ببند میکشد؟
بزرگان ما مشکلی نداشتند. من کتابی را برای موسسه نشر و تنظیم آثار حضرت امام (ره)نوشتهام با عنوان لطایف و مطایبات در کلام امام (ره). امام با وجودی که بسیار آدم جدی بود و کارش هم کار جدیای بود، لابلای سخنرانیهای بسیار جدیاش، شوخی میکند، طنز میگوید، حکایتهای طنز میگوید. به کارتر طعنهای میزند. درباره صدام یک چیزی میگوید و مردم هم میخندند. بزرگان ما مشکل نداشتند و ندارند. ولی مسئولین و ردههای پایینتر مدیریتی چرا. هنوز هم همین طور هستند. با بدبینی به طنز نگاه میکنند چون خودشان را از اشتباه منزه میدانند و هر جور شوخی را اهانت تلقی میکنند. خیلی راحت نشریات به دلیل یک مقاله طنزی که کمی تند بوده توسط اینها تعطیل میشود.
*هر طنزپردازی باید چرند و پرند را بخواند
لطف بفرمایید و کتابهای خوب این حوزه را به ما و مخاطبان معرفی کنید.
در حوزه کتابهای نظری: کتب نظریه طنز فرهاد تجدد، نشانهشناسی مطایبه دکتر محمد رحیم اخوت، کتابی با عنوان طنز اثر آرتور پلار که ترجمه شده است. کتاب تاریخ طنز ادبی جواد مجابی که تازه منتشر شده است. از گزیده شعر طنز، کتاب قهوه قند پهلو امید مهدینژاد شعرهای طنز خوبی را انتخاب کرده است. کتاب کبریت کمخطر علیرضا لبش که نمونههای نثر خوب طنز را آورده است. مقدمهای بر تاریخ طنز و شوخ طبعی در ایران و جهان اسلام دکتر حلبی. کتاب دلوه، اثر دکتر بهزادی اندوهجردی که حکایت طنز و طنزپردازی در ایران است. نمونههایی از طنز در آن است که در هیچ جای دیگری پیدا نمیشوند. اما اگر فقط یک کتاب مدنظر باشد چرند و پرند علی اکبر دهخدا را معرفی میکنم. دکتر دبیرسیاقی در کتابی شرح دشواریهای چرند و پرند را نوشته است. کتابی دو جلدی است. یک جلد چرند و پرند و دیگری طنزهای دیگر علی اکبر دهخدا. حتماً هر طنزپردازی باید این کتاب را بخواند. من بی اغراق هزار بار این کتاب را خواندهام. هم برای درس دادن و هم بخاطر علاقه خودم.
چند کلمه کوتاه برای اسامی که نام میبریم:
علی اکبر دهخدا: هوشمندترین طنز نویس ایران
عبید زاکانی: فیلسوفی است که حرفهای فلسفیاش را با طنز بیان میکند.
سعدی: استاد سخن
عمران صلاحی: دوست نازنین من بود. مجسمه شرافت و انسانیت و نجابت
ناصر فیض: مثل من پیر شده است ولی همچنان محشر است و این برای من خیلی دلنشین است. ناصر فیض سن ذهنیاش تغییر نکرده است. انگار ده دوازده ساله است. همان طراوت ذهنی بچهها را دارد و حفظ کرده است.
سعید بیابانکی: هوشمندیاش در طنز نویسیاش بیشتر در حوزه طنز ادبی و بلاغی است.
صابری فومنی: راهگشا و معلمی که در شرایط سختی این کار ر اکرد. خدمتش به فرهنگ و زبان ما بسیار عظیمتر از مجله گلآقا و موسسه گلآقا است.
از آن طرفیها را هم اسم ببریم:
سید ابراهیم نبوی: یک روزگاری با ما دوست بود. حیف شد. بسیار آدم مستعد و باهوشی بود.منتها مثل بقیه چیزها که سیاستمدارها خرابش میکنند سید ابراهیم را هم خراب کردند و زندگیاش خراب شد.
*بچههای امروز کارهای قدیمیها را نمیخوانند
و اگر اسمی یا اسامیای را ما فراموش کردیم:
خیلیها هستند که بزرگان گذشته ما هستند و متأسفانه بچههای طنزپرداز امروز ما از آنها هیچ چیزی نمیدانند و از آنها چیزی نخواندهاند. خسرو شاهانی، ابوالقاسم حالت، غلامرضا روحانی. ابوتراب جلی. کسانی هم هستند که کسانی آنها را با عنوان طنزپرداز نمیشناسد. کسی مثل رهی و استاد شهریار که در توفیق طنز مینوشتند. عماد خراسانی و استاد محمد قهرمان که با نشریات طنز کار میکردند. استاد جواد محبت هم در توفیق ستون ثابت داشته است. بچههای امروز کارهای قدیمیها را نمیخوانند. تازگیها دو کتاب خوب درباره توفیق منتشر شده که کتابهای خوبی هم هستند. کتاب چرا توفیق توفیق شد و تاریخ سرگذشت توفیق.
*انتقاد سازنده حرف غلطی است که مسئولین جا انداختهاند
و سوالی که ما نپرسیدهایم به خصوص درباره طنز سیاسی:
نه تنها طنز سیاسی که خود شعر سیاسی هم چون از قدیم ترسی درباره آن وجود داشته است باید یک روزی تکلیفمان را دربارهاش روشن کنیم و این وحشت برداشته شود. گذشت آن زمانی که میگفتند فلانی سیاسی است و حرف و شعر سیاسی زد و باید دمار از روزگارش دربیاوریم و …. ما انقلاب کردیم. انقلاب ما هم با نام فرهنگ، دین و آزادی همراه است. به تدریج باید مسئولان و مردم عادت کنند که این سایه ترس را از روی مسائل سیاسی برداریم. اینکه تا میگوییم سیاسی، کسی یاد زندان سیاسی و دستگاههای امنیتی نیفتد. پیوستن انتقاد سیاسی با مسائل امنیتی و بگیر و ببند باید برداشته شود. باید راهی باز شود که آدمها انتقاد کنند داد بزنند. هیچ حکومتی به دلیل داد زدن مردم، به دلیل انتقاد، به دلیل شوخی، حتی اگر این شوخی و انتقاد نابجا باشند از بین نرفته است. اساساً این حرف غلطی است که مسئولان جا انداختهاند و میگویند انتقاد باید سازنده باشد. انتقاد نباید ویرانگر باشد.
هیچ انتقادی هیچ جا را ویران نکرده و نمیکند. از همه شگفتتر این است که خودشان انتقادهای ویرانگر میکنند. نمونهاش را در مناظرههای اخیر دیدید. دیدیم مسوولان رده بالای مملکت را که با هم دوست هستند و ارتباط خانوادگی هم دارند چه حرفهایی به همدیگر زدند. اتفاقاً کار ویرانگر را خودشان انجام میدهند. مردم معمولی نهایتش به حقوقشان اعتراض داشته باشند یا اینکه بگویند چرا بچههای شما سرکار هستند و بچههای ما بیکار میگردند؟
*مسئولین حرفهای ویرانگر میزنند ولی از رزونامهنگاران تحمل نمیکنند
وقتی این طرف بسته شود آن طرف آن جور وحشتناک میشود. وقتی این حرفها به این شدت و از طرف مسوولین زده شود تصور آدمهای عامه این میشود که اینها یک سری آدمها هستند که مشغول زد و بند هستند. در حالی که اینجوری نیست واقعاً. اگر اینجوری باشد که سنگ روی سنگ بند نمیشود. ما چگونه توانستهایم ۳۵ سال در برابر همه شرارتها و دشمنیهای ابرقدرتهای دنیا بایستیم؟ نه تنها ایستادهایم که همه تروریستهای عالم قصدشان خرابکاری علیه ماست و نمیتوانند. اگر آنگونه باشد که همه مسئولان ما دزد و فریبکار و متقلب و اهل فساد باشند که نمیشود مقابله کرد. بالاخره آدمهای باتدبیری هستند که این مقابله شکل گرفته است. به بعضی از کشورها نگاه کنید که با یک توطئه کوچک از بین رفتند. یا در برابر یک اقدام تروریستی چگونه سریع وا میدهند. متأسفانه خود بزرگان ما رعایت نمیکنند و حرفهای ویرانگر میزنند. اما از مردم و روزنامه نگار تحمل نمیکنند.
- 9
- 3