خشکسالی که آمد، زمینها که بایر شدند، دامها از گشنگی که مردند و مردان خانه بیکار ماندند، روستا زمین خورد؛ روستای «سیدبار جدگال» بلوچستان که تا هشتسال پیش، زندگی اهالیاش به همین گاو و گوسفند و بزها و کشاورزی روی زمینهای حاصلخیز گره خورده بود. از هشتسال قبل، ٥٠٠نفر از اهالی روستا ماندند و جای خالی گوسفندها و زمینهای تفتیده و دستهای خالی.
دستهای زنان اما خالی نبود، خالی نشد، نخهای رنگی و سوزنهای نازک همدست هم شدند و ردیف به ردیف، طرح زدند و نقش دوختند. دوکهای آبی و سبز و صورتی و قرمز، روی پاچههای رنگی نشستند، روی شالها و تنپوشها و پیراهنها و... اینبار زنان به کمک آمدند تا زندگی دوباره به روستای کمبرخوردارشان بدمد و دمید.
بیشتر از یکسال از وقتی کمال و زهرا میهندوست، زنان روستا را برای فروش سوزندوزیهایشان تشویق کردند، نمیگذرد. خواهر و برادری که یکیشان معلم بود و آن یکی دانشجوی رشته روانشناسی در چابهار. سوزندوزی کار زنان روستا بود، هنوز هم هست، قبلا روی پیراهنها و شالهایشان و قدیمترها، گوشهای از لباس مردان را هم نقش میدوختند. حالا ولی، کار تنها به آنچه خود میدوزند و میپوشند، محدود نشده، مشتریان آنها دایره بزرگتری شدهاند.
«ما دختران و جوانان روستای سیدبار جدگال بلوچستان تصمیم داریم با فروش هنر دستمان، (سوزندوزی) به توسعه و بهترشدن وضع بهداشت وتحصیل روستایمان کمک کنیم.» این جملهها را در معرفی صفحه اینستاگرامشان به اسم «بانوک» نوشتهاند، صفحهای با بیش از ٢١٩ دنبالکننده که دستبند و گردنبندهای رنگی و آینهکاری شده، سفارش میدهند. نقشهای رنگی آنها را روی گوشه دامنها و میان تنپوشها، کناره پیراهنها و شالها و کیفها هم میشود دید. زنان روستای سیدبار جدگال، حالا کار میکنند، درآمد دارند، نیمی از پولفروش، مزدشان است و نیمی دیگر برای روستا هزینه میشود، برای خرید سطلهای زباله و بهداشت روستا وتوسعه آموزش.
زنان برای روستا درآمدزایی کردهاند
«بانوک» را «کمال میهندوست» به همه شناساند؛ وقتی صفحه اینستاگرامی را راه انداخت و هنر زنان روستایش را به نمایش گذاشت. کمال معلم روستای کناری است و از یکسال پیش، مدام درگیر کار زنان روستایش است: «حدود ٦٤ تا ٦٥ زن و ١٠ مرد از اهالی روستا در این فعالیت شرکت میکنند، هدف ما هم این است که با توسعه این هنر و درآمدزایی از آن، بتوانیم مدرسهای در روستا بسازیم و بهداشت را ارتقا بدهیم.»
زنان روستا چشم که باز میکنند، مادرشان را میبینند که سوزن و نخ دستشان است و مشغولند، مشغول نقشونگار روی پارچههای رنگی، از آبوگل که درمیآیند، همین نخهای رنگی، سرگرمیشان میشود.
کمال میگوید؛ قبلا نقش کوچکی از سوزندوزی روی لباس مردان هم زده میشد، اما حالا فقط روی لباس زنان این طرحها دیده میشود. هرچند که زیورآلات سوزندوزیشده را هم باید به مجموعه کار این زنان هنرمند اضافه کرد که بیش از همه با استقبال مواجه شده است. آنقدر که مشتریان خارجی هم در صف انتظار رسیدن سفارشهایشان هستند. در صفحه اینستاگرام بانوک، تصویر «لی لی ترورس» بازیگر انگلیسی هم دیده میشود که دستبند سوزندوزیشده بانوک، روی مچ دستش نقش بسته. زنان روستا خوشحالند که آوازه هنرشان به کشورهای دیگر هم رسیده.
آنها دست دوزهایشان را هرچند وقت یکبار در نمایشگاهی میفروشند، بخش زیادی هم از طریق سفارشهای اینستاگرامی فروخته میشود. همین هم شده تا خیلی از مردان که کار سفارش فضای مجازی و برپایی نمایشگاه را به عهده بگیرند، سرشان گرم کار شود: «تعدادمان کم است و درگیری زیاد.» کمال میگوید که آنها دنبال اشتغالزایی بودند، تا زنان هرچقدر هم کم، هرچقدر هم کوچک، به استقلال مالی برسند: «دختران اینجا، مثل تهران نیستند، فرهنگ اینجا، به آنها اجازه رفتوآمد زیاد نمیدهد، ارتباطشان با جامعه کم است، اما این کار که راه افتاد، هرچند کم، اما با جامعه ارتباط برقرار کردند.»
نزدیکترین شهر به روستای سیدبار جدگال، روستای پلان است که سهماه پیش تبدیل به شهر شده، هرچند که به گفته کمال میهندوست، هنوز هم امکاناتش در حد یک روستاست. بعد از آن بزرگترین شهر نزدیک به آنها، چابهار است که ١٠٥کیلومتر با روستایشان فاصله دارد.
مردان روستا، اغلب شغلشان آزاد است، برخی درگیر کارهای دولتی هستند، برخی که قبلا کشاورزی میکردند، حالا در شهرهای دور و نزدیک کارگری میکنند. کمال میگوید، خیلی از جوانان روستا برای کار، از این روستا مهاجرت کردهاند. زمینهای خشکیده، کشاورز نمیخواهد، دامها بیجان و گلههای آبرفته، چوپان و دامپرور نمیخواهد، حالا به رسم گذشته، دم هرخانهای یکی دو بز میچرند، اما این بزها کجا و گاو و گوسفندهای پروار قدیم کجا:
«اهالی این روستا، از نظر اقتصادی خیلی ضعیف هستند، مردان درآمدی ندارند و حالا که زنان مشغول به کار شدهاند، برای مردان هم درآمدزایی ایجاد شده و آنها با کمک به زنان، در طراحی و دوخت و آینه دوزی و زنجیردوزی، به اقتصاد خانواده کمک میکنند.» سفارشها هر روز بیشتر میشود و برق امید را میشود در چشم زنان و مردان روستا تماشا کرد. آنها در همین مدت سهمیلیون و ٤٠٠هزار تومان با پولهای فروش محصولات بانوک، برای روستایشان سطل زباله خریدهاند. یکی از موسسههای وابسته به اتاق بازرگانی تهران به آنها وعده داده که اگر بهداشت روستا بهتر شود، به آنها کمک میکند تا مدرسهای جدید برایشان ساخته شود.
گروه بانوک خیلیها را سرکار برده. بانوک، به زبان بلوچی همان بانوست. خانم، یا ملکه و عروس و حالا این ملکهها با کمک مردان روستا میخواهند مدرسه روستا را بسازند. مدرسهای که خیلیها رابا سواد کند.
زنان احساس استقلال میکنند
«زهرا میهندوست»، یکی از زنان سوزندوز است که دستانش از کودکی به نخهای رنگی و سوزنها خو گرفته. هنری که از مادرش به او رسیده و از او به خیلیهای دیگر. زهرا ٢٢ساله است، ترم دوم رشته روانشناسی را در دانشگاه چابهار میخواند. سوزنزدنهای صبح تا شام، وقتی برایش نگذاشته، درسش را غیرحضوری میخواند تا کارش را هم داشته باشد. زهرا خواهر کمال میهندوست است که یکسال پیش، طرح خوداشتغالی را در میان زنان روستایشان پیاده کردند تا به اقتصاد خانوادهها، استقلال زنان و توسعه روستا کمک کنند؛
روستایی که کمبرخوردارترین است: «من سوزندوزی را از بچگی انجام میدادم و خیلی هم این کار را دوست دارم، مادرم به من یاد داد و خودم و دو خواهرانم، همیشه سوزندوزی میکردیم، در همه این سالها، برای خودمان و روی لباسهای خودمان این کار را میکردیم، اما از یکسال پیش که حرفش با برادرم پیش آمد، تصمیم گرفتیم که این کار را توسعه بدهیم و از آن درآمدزایی داشته باشیم.» زهرا دو خواهر و چهار برادر دارد.
همه آنها در کار سوزندوزی هستند، زنان کار اصلی سوزندوزی را انجام میدهند و مردان در آینهکاری و برشها و طرحها به آنها کمک میکنند. زهرا میگوید که سوزندوزی، هنر زنان سیستانوبلوچستان است، کار سختی است اما چارهای ندارند: «اوایل کار، خیلی سخت بود، خیلی جاها با ما همکاری نمیکردند تا بتوانیم کارهایمان را بفروشیم، اما بعد که با کارمان آشنا شدند و خوششان آمد، فروشمان همشروع شد.»
حالا نزدیک به ٥٠ زن روستای سیدبار جدگال، به همین کار مشغولند: «دختران روستا از کوچکی، سوزندوزی را یاد میگیرند، حالا از بچهها گرفته تا مادرانمان، همه سوزندوزی میکنند.»
طرحها همه ایده خود زنان روستاست، مدلهایی که با استقبال زنان شهرهای دیگر قرار گرفته، طرحها روی صفحه اینستاگرام قرار میگیرد و از آن به بعد با کمک کمال مهیندوست و مردهای دیگر، سفارش- ثبت میشود و کار با پست به دست مشتری میرسد. درآمد سوزندوزی برای زنان روستا که تا پیش از این از کوچکترین امکاناتی محروم بودند، خوب است: «الان ٥٠درصد پولی که از فروش این کارها درمیآید، برای زنان است و ٥٠درصد دیگر برای تأمین بهداشت روستا.»
زنان ماهانه نزدیک به ٥٠٠هزار تومان درآمد دارند، اگر اضافهکاری کنند، درآمدشان هم بیشتر میشود. سوزندوزی حالا کار صبح تا شب زنان روستا شده: «همین کار، کیفیت زندگی روستاییان را بالا برده، زنان احساس استقلال میکنند، برای خانواده پول میآورند، خیلی از زنان از این سوزندوزی استقبال کردهاند.» زهرا میهندوست میگوید که کارهای سوزندوزی هرچند وقت یکبار در نمایشگاهی فروخته میشود. اغلب نمایشگاهها هم در تهران
برگزار میشود.
دغدغه او و خیلی از همسنوسالهایش مدرسه است، مدرسهای که تنها یک بارش باران کافی است تا مدتها تعطیلش کند. زهرا تا کلاس ششم را در همین روستا گذرانده، از ششم به بعد را به روستای دورتری رفته، به روستای پلان که سهماهی است تبدیل به شهر شده. زنان روستا چشمانتظار عید نوروز هستند، چشمانتظار نمایشگاههایی که دمدمای عید برپا میشوند و غرفهها پر از کارهای سوزندوزی میشود، چشمانتظار گردشگران نوروزی که شاید پایشان به روستای آنها هم باز شود.
صندوقی برای توسعه بهداشت و آموزش روستا
مینا کامران، مدیر اجرایی پویش «ایران من» است، پویشی که از هنر زنان روستا حمایت میکند تا اهالی این روستای کمبرخوردار هم به درآمدزایی برسند و هم وضع بهداشت و آموزش روستایشان بهتر شود: «ما سازمان مردمنهادی به اسم ایران من داریم که در زمینه مدرسهسازی و توسعه عدالت آموزشی در مناطق کمبرخوردار فعالیت میکند و در دوره فعالیتش ۴۲ مدرسه را در این مناطق افتتاح کرده و نزدیک به ۶۰ مدرسه دیگر را هم در دست ساخت داریم.»
مدرسهسازی «انجیاو»ی «ایران من»، متفاوت است، آنها پس از چند سال تجربه مدرسهسازی به این نتیجه رسیدهاند که شیوه معمول مدرسهسازی پاسخگوی نیاز دانشآموزان و جامعه نیست، همین هم شده تا مدرسههایی را طراحی کنند که افراد را از نظر اجتماعی، اقتصادی و حتی روانی توانمند سازند. به اعتقاد آنها، شیوه سنتی مدرسهسازی هیچ کمکی به اشتغالزایی و توانمندسازی افراد نکرده است.
کامران میگوید که با این هدف، سه مدرسه با رویکرد توسعه پایدار در مناطق کمبرخوردار طراحی شده، یک مدرسه در روستای سیدبار جدگال، یکی در کرمانشاه و یکی دیگر در کردستان: «روستای سیدبار جدگال یک مدرسه بشدت آسیبدیدهای دارد که حتی قابلیت حضور دانشآموزان را ندارد. ما از سوی «ایران من» تلاش داریم تا مدرسهای متفاوت در روستا بسازیم. طراحیهای لازم صورت گرفته و مجوزهای ساخت گرفته شده، درحال حاضر دنبال پیمانکار حرفهای و مسئولیتپذیر برای ساخت مدرسه هستیم. از آن طرف هم چند سالی است که جوانان روستا از روشهای مختلف دنبال ساخت مدرسه هستند. همین وضع روستا سبب شد تا جوانان این روستا ما را پیدا کنند،
هنرشان را نشان دهند، بعد از آن بود که صندوق بانوک تشکیل شد تا از درآمد سوزندوزی زنان برای توسعه روستا هم استفاده شود.» به گفته او، این روستا مشکل بهداشتی و آموزش دارد، درست مثل خیلی از روستاهای سیستانوبلوچستان. برای این روستا موضوع فاضلاب و زباله در اولویت است و پس از آن موضوع آموزش مطرح میشود.
مدیر اجرایی پویش «ایران من» میگوید؛ کاری که آنها در مناطق کمبرخوردار انجام میدهند، تسهیلگری است، یعنی تلاش میکنند تا کمترین دخالت را داشته باشند و تصمیمگیری و رایزنی و حتی اجرا با خود اهالی باشد. حالا یکسالی میشود که اعضای پویش «ایران من» در روستای سیدبار جدگال فعالیت میکنند و مینا کامران از وضع نامطلوب اقتصادی و اشتغال اهالی روستا میگوید:
«اهالی این روستا هیچ چیزی برای زندگی ندارند، قبلا کشاورزی و دامداری میکردند که به دلیل خشکسالی همه اینها از بین رفته است. خیلی از جوانان روستا معلم هستند و تعداد زیادی هم بیکارند.» او میگوید که اهالی روستا خودشان تصمیم گرفتند از پتانسیل زنانشان در سوزندوزی استفاده کنند و آنها تنها ارزش این هنر را نشانشان دادهاند. به گفته کامران، هنر زنان این روستا، مادرزادی است: «ما میدیدیم که این زنان چقدر زیبا این کار را انجام میدهند. اما فقط برای لباسهای خودشان سوزندوزی میکردند، اما حالا این امر تبدیل به یک شغل شده که برایشان درآمدزایی کرده است.»
مدیر اجرایی پویش «ایران من»، حالا از توسعه صندوق بانوک هم خبر میدهد: «برنامه این است تا روستاهای کپرنشین اطراف هم شناسایی شوند و آنها هم در این اشتغالزایی شرکت داشته باشند. یکی از اهداف انجمن «ایران من» این است تا این روستا الگویی برای توسعه روستاهای دیگر باشد. در همین زمینه هم در بخش گردشگری، بومگردی، سوزندوزی و صنعت مواد غذایی فعالیت میکنیم.»
زهرا جعفرزاده
- 13
- 6