در دوروز گذشته ۳۱۶ تن از مصدومان زلزله کرمانشاه به بیمارستانهای تهران منتقل شدند
مسافران پروازی که دو روز پیش در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست، حالا با غمی در درون و شکستگیهایی در جسم، روی تختهای بیمارستانهای تهران دراز کشیدهاند و به یاد گذشته از سرنوشت آشنایان و فامیلهای خود میپرسند. شوک زلزله ویرانگر یکشنبهشب، قرار نیست به زودی آنها را رها کند و رهایی از جغرافیای نالهها و جنازهها از مصدومان سرپل ذهاب، جسمهای ساکت در بیمارستان تهران ساخته است. مصدومان بدون همراه به تهران منتقل شدند اما آنهایی که فردی سالم در خانوادهشان باقی مانده، چشم به درهای شیشهای بیمارستان دوختهاند.
۹شب دوشنبه، بیمارستان سینا
چهرههایی خسته و چشمهای سرخشده از بیخوابی و گریه، سالن انتظار اورژانس بیمارستان سینا را پر کرده است. «مهدی» که ساعتی قبل به همراه دوپسرعموی جوانش، بیمارستان را به سختی پیدا کرده، نگران وضع عموها و خانوادههایشان است. او و خانوادهاش در کرمانشاه، زلزله را تجربه کردند، بخشی از خانهشان تخریب شده اما انتقال مصدومان سرپل ذهاب او را به تهران کشانده است: «هر لحظهای که به من زنگ میزنند، میگویند یکنفر، دونفر دیگر از فامیلها مردند.» در دو سمت مهدی، دو جوان با شلوارهای کُردی ساکت نشسته و علاقهای به حرفزدن ندارند. مسیر ٥ساعته کرمانشاه تا تهران، برای آنها پر از خبرهای مرگ بوده است اما مصدومانشان در بیمارستان سینا شرایط مساعدی دارند: «پدر و برادرم رفتند سرپل ذهاب و ما هم آمدیم تهران.
هرچی تماس میگیریم، هنوز میگویند در روستاها مردم زیرآوار هستند. فامیلهایمان از کرمانشاه رفتند سمت روستا و همین امروز چند نفر را درآوردند؛ داماد و برادرم به روستایمان رفتند و پایشان روی آوار بود که صدای یک زن را شنیدند، یک زن و سه بچه که هر چهارنفر به امید خدا زنده بودند.» همراهِ احمدی را که صدا میزنند، مهدی و دوپسرعمویش، بلند میشوند. زنی حدودا ۵۰ساله روی تخت نیمخیز میشود و به کردی با پسرش حرف میزند. یک پرستار به همراه سه جوان، تخت را به سمت بخش عکسبرداری حرکت میدهند. فاصله اورژانس تا سیتیاسکن حدود ۳۰۰متر است، فاطمه از وضع همه آشنایان میپرسد و به کردی درباره شب زلزله میگوید تا مهدی ترجمه کند: «نمیدونم چطور به کرمانشاه رسیدم، هوش نداشتم ولی بیمارستان طالقانی کرمانشاه اصلا تحویل نمیگرفتند. نمیتوانم پاهایم را تکان دهد، سرم هم شکسته است.
ما در خانه بودیم که یکمرتبه دیدیم همه چیز تکان میخورد و بعدش هم که کرمانشاه بودم. خانه ما یکطبقه بود و میگویند کامل خراب شده، دخترم هم اینجاست.» هرچه که زمان میگذرد، بیمارستان شلوغتر میشود و زبان کردی در همه بخشها شنیده میشود. مسافرانی از کرمانشاه در جایجای بیمارستان دیده میشوند و مصدومان هم شرایط بحران را پشتسر گذاشتهاند؛ بیمارانی که با شکستگیها در دست، پا و سر خود، بیش از آنکه درباره خود حرف بزنند، نگران آشنایان در غرب ایران هستند.
بیمارستان لقمان، صبح سهشنبه
«من ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه با دوستانم بیرون بودم، سرپل ذهاب. میخواستم برویم خانه که زلزله آمد و همه خانهها ریختند پایین. برگشتم خانه و دیدم همه زخمی شدند. میخواستیم با مادرم اینا بیاییم بیمارستان و دیدم که بیمارستان خراب شده و برق هم قطع شده بود. به سمت کرمانشاه حرکت کردیم ولی جاده اصلی بسته بود. توی مسیر کوه ریزش کرده بود و مجبور شدیم از یک راه دیگر به کرمانشاه برویم.» در حیاط بیمارستان لقمان، احمد که حالا پرستار مادر و خواهر خود است، شب زلزله در سرپل ذهاب را اینطور ادامه میدهد: «توی ماشین با مادرم بودیم. مادرم حالش خوب نبود. خواهرم هم پایش شکسته بود.
با ماشین شخصی خودمان رفتیم. بابایم دستش شکسته بود ولی رانندگی میکرد. به هر شکل که بود، رسیدیم کرمانشاه. آنجا دیگر علاجی نداشتند و مادر با خواهرم را به تهران فرستادند.» احمد ١٦ساله به تهران آمده تا پدرش با دست شکسته سراغ دیگر آشنایان در روستاهای آسیبدیده برود: «نزدیک به ۳۰نفر از فامیلهای ما کشته شدند. خانه یکی از فامیلها جمع شده بودند و میهمانی بود که زلزله آمد. آنجا که میهمانی بود، خانه خیلی خراب شد. عموهام و بقیه فامیل کشته شدند. در روستاها هم فامیل و آشنا زیاد داریم. آنجا زلزله نیمساعت زودتر آمده بود و هنوز خبری از آنها نداریم. میدانیم که چندنفری هم کشته شدند.» خواهر احمد شرایط جسمی نسبتا خوبی دارد، چندین شکستگی در سروپای راست: «من خوبم، نگران خودم نیستم. ای کاش بیشتر رسیدگی کنند به مردم توی روستاها. الان هرچی تماس میگیرم، خبری نیست. نمیدانم در این سرما چه بلایی سر مردم میآید.» چند تخت آنطرفتر، مردی با سر پانسمانشده کنار تخت برادرش ایستاده است.
از روستایی نزدیک به کرمانشاه و در مسیر سرپل ذهاب به تهران منتقل شدند. مصطفی، برادر بزرگتر است و هر دو کشاورز. او میگوید که شب زلزله خانه بوده و فقط صدای عجیب شنیده است: «خانه ما تقریبا خراب شده ولی خداراشکر فوتی نداشتیم. من سرم شکسته بود ولی بلافصله بعد از زلزله بچههایم را بیرون بردم. بعدش سراغ بقیه همسایهها رفتم که هنوز هم نمیدانم چه حال و روزی دارند.» محمد از روی تخت، حرفهای برادرش را کامل میکند: «من شاید ١٠دقیقه یا بیشتر زیرآوار بودم. اولش نمیدانستم چه شده و توی شوک بودم اما بعدش فقط تلاش میکردم که بیایم بیرون. تا موقعی که ما توی روستا بودیم، کسی برای کمک نیامده بود. مردم خودشان خرابهها را اینور و آنور میکردند تا کسی پیدا کنند. من را همین برادرم به کرمانشاه برد ولی بیمارستان غلغله بود. الان اینجا شرایط خوبی داریم.»
کسی سراغی از همراهان نمیگیرد
از دوشب پیش، افرادی از غرب کشور با اتوبوس یا وسیله شخصی به سمت تهران میآیند تا همراه مصدومان خود در بیمارستان باشند. دوشنبهشب کسی سراغی از این همراهان نگرفتند و تعدادی از آنها شب را روی صندلیها به صبح رساندند. دیروز صبح در بیمارستان سینا و لقمان، همه یک جمله مشترک داشتند که کسی سراغی از آنها نمیگیرد. شهرداری تهران، در آخرین ساعات دوشنبهشب در خبری از امکان اسکان همراهان این مصدوم سخن گفت اما عملا خانواده مصدومان، شب اول را در بیمارستان سرکردند.
دیروز اما مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران بار دیگر از امکان اسکان خانوادههای مصدومان در همراهسراهای شهرداری سخن گفت. «رضا قدیمی» توضیح داد که: «ظرفیت همراهسراهای تهران در قالب اجاره میهمانپذیرهای مناسب و نزدیک به مراکزدرمانی از امشب تا صددرصد افزایش پیدا میکند. سازماندهی یک تیم بزرگ مددکاری اجتماعی متشکل از کارشناسان متخصص و زبده سازمان مذکور جهت ارایه مشاوره به این عزیزان، از دیگر خدمات شهرداری تهران خواهد بود.» بسیاری از خانوادههای مصدومان اما اطلاعی از آدرس این میهمانسراها ندارند و به نظر میآید اسکان این مسافران نیاز به عزم بیشتری دارد. در ٢ روز گذشته ٦١٣ مجروح برای درمان از استان کرمانشاه به بیمارستانهای تهران و کرج منتقل شدهاند.
محمد باقرزاده
- 13
- 3