این اتفاق در این سالها بارها تکرار شد و بارها نیز به در بسته خورد، اما عدهای همچنان سعی دارند از سکوت دامنهدار چاوشی سوء استفاده کنند و به هدف خودشان برسند. ۱۳ سال پیش که محسن چاوشی آلبوم "نفرین" را در یکی از استودیوهای زیر زمینی شهر تهران ضبط کرد، همه متوجه صدای حیرتانگیز او شدند، اما کسی فکرش را نمیکرد که صدای زخمی او یک دهه بعد همه قواعد موسیقی پاپ را به هم بریزد و نقل محافل شود.
شاید موفقیت چاوشی برای عدهای قابل پیشبینی بود ولی کسی فکرش را نمیکرد که یک دهه بعد، چاوشی بدون کنسرت، بدون حضور در تلویزیون یا محافل عمومی و بدون ارتباط مستقیم با مخاطب، در موسیقی پاپ به یک برند تبدیل شود.
تا سال ۸۷ که چاوشی هنوز مجوز فعالیت نگرفته بود، کسی از او توقع خاصی نداشت. هیچکس نمیگفت که کنسرت بگذارد یا تصویرش را نشان دهد. همه چیز از اولین آلبوم رسمی او یعنی "یه شاخه نیلوفر" شروع شد. طبیعتاً شرایط یک خواننده زیرزمینی با یک خواننده مجاز فرق دارد. همین الآن هم که یک خواننده از بند زیرزمینی بودن رها میشود و روی زمین میآید، همه میپرسند که کنسرتت کِی شروع میشود؟ این اتفاق برای چاوشی هم افتاد. از سال ۸۷ دیگر از چاوشی انتظار میرفت که کنسرت بگذارد. او هم ابتدا بیمیل به برگزاری کنسرت نبود؛ یا حداقل اینطور نشان میداد.
چاوشی ابتدا گفت آلبوم بعدیاش بیاید این کار را میکند ولی آلبوم بعدیاش هم آمد و این کار را نکرد. حتی بعد از آلبوم "حریص" که سومین آلبوم رسمیاش بود، یک بند هم تشکیل داد که قرار بود شهاب اکبری رهبریاش کند، چند وقتی هم تمرین کردند و در نهایت همه چیز را به هم زد و گفت بروید پی کارتان. چند سال بعد هم بهروز صفاریان با محسن چاوشی اخت شد و خواست چاوشی را به صحنه بکشاند، اما اینبار دیگر شرایطش با همان سالهای ۸۹ و ۹۰ هم متفاوت بود. او اینبار نه به بهانه آلبوم دوم و نه به خاطر صندلیهای غیر استاندارد فلان سالن غیر تخصصی شهر، بلکه به خاطر ایدئولوژی تازهای که در درونش شکل گرفته بود، به کنسرت گذاشتن حتی فکر هم نمیکرد. انگار از همان ابتدا هم دلش به این اتفاق رضا نمیداد و صرفاً می خواست در استودیو بماند و دست به خلق تازه بزند.
کنسرت گذاشتن حق مخاطب است و کنسرت نگذاشتن حق خواننده. این تناقض است که هم به چاوشی حق میدهد و هم نه. در واقع مخاطب خودش را مستحق دیدن خواننده محبوبش بر روی صحنه میبیند و خواننده نیز خودش را مقید به ایدئولوژی یا تفکری که در ذهنش دارد؛ یا حتی مقید به حال خوبش! حال که گویا برای چاوشی با کنسرت گذاشتن خوب نمیشود. در این بین حق با چه کسی است؟ به لحاظ هنری با مخاطب و به لحاظ انسانی با چاوشی. کنسرت نگذاشتن چیزی نیست که بشود از آن تعریف کرد. چه کسی میتواند بگوید که تماشای راجر واترز را وقتی از صحنه کنسرت "دیوار" بالا میرود و دیوید گیلمور را در آغوش میگیرد دوست ندارد؟ یا کدام مخاطب حرفهای موسیقی است که وقتی گری مور با فریادهای گیتار الکتریک عرقریزان همه را به وجد میآورد، لذت نبرده باشد؟ یقیناً همه اینها تصاویری است که برای یک مخاطب حرفهای مخصوصاً مخاطب چاوشی حسرتآور است.
با این وجود، کنسرت نگذاشتن، یک ضعف هم به شمار نمیرود. چاوشی میخواهد پیامش را به مخاطب برساند که این کار را از مجاری مختلفی انجام میدهد و انصافاً از هر طریقی هم که امتحان کرده، بیشترین تأثیر را روی مخاطب گذاشته است. دیگر آن که کنسرتی نمیگذارد، به شرایطی بستگی دارد که باور انسانی حق را به جانب او میدهد تا در این مورد خودش تصمیم بگیرد، همچنانکه هر انسانی به خودش حق میدهد که کنسرت برود یا نرود.
به هر حال چاوشی تا به حال کنسرتی برگزار نکرده است. این اتفاق را نه میشود مثل برخی از سینهچاکهای چاوشی به عنوان یک امتیاز برای او تلقی کرد و نه میشود به آن تاخت؛ چون کنسرت نگذاشتن چاوشی دلیلی جز ایدئولوژی و تصمیم شخصی خود این خواننده ندارد. در این بین تنها چیزی که قابل تأمل است، باوری که است چاوشی به خاطر آن قید خیلی چیزها را زد؛ پول، شهرت و آرامش.
ماجرای افکتیو بودن یا نبودن صدای چاوشی هم به ماجرای کنسرت نگذاشتن او ربط دارد. در واقع وقتی محسن چاوشی قید کنسرت گذاشتن را زد، بخش عمدهای از جامعه مخاطبین موسیقی گفت صدای او افکت و اتو تیون دارد و نمیتواند زنده بخواند. البته هر چه به اعتبار چاوشی در موسیقی کشور افزوده شد، باور افکتیو بودن صدایش در ذهن مخاطب واقعبین رنگ باخت. با این وجود، همچنان هم افرادی هستند که صدای چاوشی را افکتیو میدانند.
در اینجا لازم است که پرسید چرا میگویند این صدا با افکت درست میشود؟ مطمئناً دلیلش تک بودن آن است. مخاطب ایرانی به دور و برش نگاه میکند و میبیند که چنین صدایی وجود ندارد. تاریخچه موسیقی کشورمان را هم بررسی میکند و میبیند که بیشتر خوانندگان صدا مخملی هستند که مخاطب دارند و صدایی نمونه چاوشی نیست.
به همین علت، و مضاف بر آنکه چاوشی کنسرتی نگذاشته و همین برای یک عده شبههبرانگیز است، بخشی از مخاطب ایرانی صدای چاوشی را غیر طبیعی میداند و میگوید که او صدایش را با دستگاه درست میکند. اما همه اینها بخش سادهانگارانه قضیه است، چراکه مسئله دستگاهی بودن صدای چاوشی را با طرح چند مسأله میتوان به سادگی رد کرد.
محسن چاوشی از بهار سال ۸۴ تا کنون با خوانندگانی چون محسن یگانه، حامد هاکان، فرزاد فرزین، امید آمری، مهدی مدرس، مهدی مقدم، سینا حجازی، ایمان قیاسی، حجت اشرفزاده و سینا سرلک قطعه مشترک خوانده است. در واقعه تمام این افرادی که یک روزی دوست چاوشی بودند و یا هنوز هم هستند، صدای این خواننده را در استودیو شنیدند و با ایمان به طبیعی بودن صدایش با او همخوانی کردند. حتی بعدها برخی از این خوانندگان رابطهشان با چاوشی قطع شد اما هیچگاه نگفتند که او از افکت خاصی استفاده میکند.
بهروز صفاریان، شهاب اکبری، کوشان حداد و امید حجت هم تنظیمکنندههای معتبری هستند که بارها چاوشی را تأیید کردهاند. در اینجا باید یقین صورت بگیرد که تهمت دستگاهی بودن صدای چاوشی، فقط تهمت به او نیست، بلکه اگر چنین شیطنتی صورت بگیرد، پای چند موزیسین معتبر هم گیر است چون یک قطعه موسیقی برای آنکه در نهایت با یک خروجی خوب به دست مخاطب برسد، باید از فیلتر صدابردار، تنظیمکننده و مهندس صدا بگذرد که چنین کارهایی را امثال بهروز صفاریان برای چاوشی انجام میدهند که خود صفاریان یک وزنه در موسیقی ایران است و هیچگاه در چنین شیطنتی سهیم نمیشود. اصلاً چرا باید درگیر این شیطنت شوند؟ مگر چاوشی چه کرده که همه این افراد بخواهند به او باج بدهند؟
سوای از اعتباری که چاوشی نزد اهالی موسیقی و حتی در یک گستره بزرگتر، نزد اهالی هنر دارد، این خواننده امسال با پخش ویدئویی از زنده خواندن خود، حجت را تمام کرد و کسانی که دوست نداشتند صدای او طبیعی باشد را نگران کرد. البته او پیشتر هم با فایلهای صوتی این کار را انجام داده بود اما کسی که نمیخواهد چنین واقعیتی را بپذیرد، دیروز میگفت که روی فایل اجرای زنده صوتیاش هم افکت گذاشته و حالا میگوید که ویدئوهایش هم افکتی است.
به هر حال حتی اگر ویدئویی هم وجود نداشت، صحبتکردن در مورد یک صدای دستگاهی که خاطرهانگیزترین موسیقیهای سالهای اخیر را اجرا کرده، کمی مسخره به نظر میرسد اما با توجه به باور عجیبی که عدهای برای قبول نکردن صدای خدادادی چاوشی دارند، گویا لازم است که در چنین موارد پیش پا افتادهای هم ورود کرد.
اصولاً وقتی فردی ادعایی را مطرح میکند، اوست که باید بر روی ادعایش صحه بگذارد نه شخص مقابل. مثلاً مادامی که یک نفر میگوید صدای چاوشی ماشینی و دستگاهی است، باید دستگاهی که در موردش صحبت میکند را هم معرفی کند تا همه بدانند که او در مورد چه چیزی حرف میزند.
در این شرایط اگر آن فرد مدعی باشد که یک عمر است در استودیو بوده و تنظیم و آهنگسازی میداند، پس وظیفهاش خیلی خطیرتر میشود چون حتماً فردی با آن سابقه، اگر به دستگاه اعتقاد دارد باید در طول این سالها خودش هم با چنین دستگاهی برخورد کرده باشد. فرد مدعی یا محسن چاوشی را مهندسی میداند که خودش دستگاه میسازد و یا... . یایی نمیماند و به عقیده او، چاوشی دستگاهساز است. در این صورت میشود از محسن چاوشی خواهش کرد تا دستگاهی را که ساخته است تکثیر کند تا مخاطب موسیقی از این و آن صدای فالش و غیر جذاب نشوند. مگر نه اینکه همه چیزمان کامپیوتری شده است؟ صدای خوانندههایمان هم کامپیوتری، دستگاهی و ماشینی باشد!
اما واقعیت امر چیز دیگری است. محسن چاوشی صدایی مردانه و جذاب دارد که روز به روز پخته میشود و با قراردادن صدای امروز او در کنار صدای ۱۳ سال پیشش، نمیشود او را به استفاده از دستگاه متهم کرد. طرح این مسأله که صدای چاوشی دستگاهی است و آن دستگاه هم مشخص نیست که کجاست، مسخره به نظر میرسد. هر کسی که صدای چاوشی را یک صدای دستگاهی میداند، باید به این باور داشته باشد که خودش هم میتواند با پیدا کردن آن دستگاه، برای فیلم "سنتوری" یا سریال "شهرزاد" بخواند. پس چرا آن فرد معطل میماند و به جای تاختن به چاوشی، زحمت پیدا کردن دستگاه مدنظر را به خودش نمیدهد؟ این دستگاه کجاست که حرفش را میزنند؟ چرا هیچکس آن را ندارد؟ همه اینها سوالاتی است که جواب مشخصی دارند.
پاسخ به این سوالها را باید در حقانیت چاوشی جست. آیا برای کسی سوال نمیشود که چرا همه به چاوشی میتازند و او ۱۳ سال است که چیزی نمیگوید؟ میتازند که به جایگاهی برسند، غافل از اینکه اندک جایگاه خودشان را هم از دست میدهند. کافی است فقط نام دکتر اصفهانی، حبیب و خیلی دیگر از بزرگان موسیقی را به عنوان مدافعان موسیقی چاوشی در مقابل نام کسانی که به چاوشی انگ میزنند گذاشت تا متوجه شد که بازی از چه قرار است.
حال و روز امروز محسن چاوشی مثل ماجرایی است که از زندگی آلبرت اینشتین نقل میکنند و میگویند که او وقتی غرق در یک نظریه میشد، خود را از جامعه و حتی اطرافیانش میکند و به جایی دیگر میرفت و تا به نتیجهای نمیرسید، به اجتماع برنمیگشت. البته نه آنکه چاوشی هم مشخصاً چنین کاری را کند اما او هم استودیویی دارد که چراغش را همزمان با خاموش شدن چراغهای خیابان خاموش میکند و فرصت کار کردن به وقت شب را از دست نمیدهد. خلق کردن موسیقی را به همان اندازه نمیشود از چاوشی گرفت که نوشتن را از یک نمایشنامهنویس.
او اکنون در یک دنیای دیگر سیر میکند و سخت است که فردی بخواهد از آن حال و هوا بیرونش بیاورد و بگوید یادت رفت کنسرت بگذاری، بیا کنسرت بگذار. شاید یک روزی این اتفاق بیفتد و شاید هم نه. حتی در صورتی که هیچگاه هم چنین اتفاقی نیفتد، چاوشی به کسی بدهکار نیست که بخواهد دینی را پرداخت کند. او همین که در آشفتهبازار موسیقی پاپ، با صدای {ظاهراً} دستگاهی خود برای مردمش به بهترین نحو ممکن از مولانا میخواند، یعنی به وظیفهاش عمل کرده است. در چنین شرایطی هر کس بخواهد سنگی جلوی پای او بیندازد، آن سنگ را جلوی پای هنر موسیقی انداخته است، چون چاوشی الآن تنها خواننده پاپی است که مولانا را جوری میخواند که مردم به آن گوش میدهند؛ اگر انگیزه او هم گرفته شود که دیگر کارمان زار است.
- 11
- 4