جمعه ۰۶ مهر ۱۴۰۳
۰۹:۰۵ - ۱۰ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۲۴۸۳
تئاتر شهر

عارف شریفی کارگردان نمایش «این خانه، من است»؛

مسئولان تئاتری، تئاتر نگاه نمی‌کنند

نمایش این خانه من است,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

عارف شریفی که کارشناسی تئاتر را در دانشگاه شهسوار و ارشد کارگردانی تئاتر را در دانشگاه هنر تهران خوانده است و جایزه بهترین کارگردانی برای نمایش هملت از جشنواره ترنج را در کارنامه دارد، از ۱۶ تا ۳۰ مهرماه ۱۳۹۷ کاری متفاوت را در تماشاخانه هنر به روی صحنه برده است. گفت‌وگوی ما را با او بخوانید.

 

در مورد ایده نمایش برای ما صحبت کنید، ایده اولیه چه بود و در طول تمرینات به چه سمتی هدایت شد؟

کار کاملا به صورت کارگاهی جلو رفت و مفید ۱۵ ماه تمرین را در پی داشت. ایده نخست از رمان «حصار و سگ‌های پدرم» از «شیرزاد حسن» گرفته شده بود. رمان با یک سری ایده‌هایی که در ذهن من بود مثل تکرار، همسو بود. آنجا هم پدری هست که خانه بزرگی دارد، دورش را حصار کشیده و اجازه نمی‌دهد کسی از این خانه خارج شده و یا به آن وارد شود. این موقعیت ابتدایی بود و ما سعی کردیم بیشتر روی مکان تمرکز کنیم؛ مکانی که قوانین خودش را دارد و تمام این قوانین را جلاد تعریف کرده است. ایده ابتدایی به مثابه یک دوربین است که دارد از بالا به خانه نگاه می‌کند؛ وارد آشپزخانه شده، بیرون می‌آید، وارد اتاق می-شود، بیرون می‌آید و به همه قسمت‌های خانه سر می‌زند. ایده اولیه مبتنی بر موقعیت بود، موقعیتی که به هیچ عنوان جلورونده نیست.

 

اما ایده دیگری که در خیلی موقعیت‌ها سوار بود، مفهوم جریان «سیال ذهن» است. «ژیل دولوز» مفهومی دارد به نام «تکرار و تفاوت» و اینگونه تعریف می‌کند که تکرار به ما یاد می‌دهد عمل ما قبل ما چه چیزی بوده است. خود عمل تکرار کردن، مسئله مورد بحث در اجرای ما است که شاخه‌ای از گذشته را هم شامل می‌شود؛ یعنی بعضی چیزها که تکرار می‌شود، در لحظه ما را به گذشته برمی‌گرداند یا وارد یک مسیر ذهنی می‌کند که می‌توانیم به این موقعیت فکر کنیم، به عبارتی، زمان حال چیزهایی را در زیست ما تکرار می‌کند که این تکرار، گذشته را برای‌مان ما تداعی می‌کند.

 

داستان نمایش را می‌توان فهمید اما نمی‌توان تعریف کرد، دلیل این موضوع چیست؟

 در رابطه با داستان باید بگویم کار ما بسیار تجربی بود و سعی کرده بودیم عناصری که در حال حاضر در تئاتر وجود دارد را کنار بگذاریم. قصد ما این بود که موقعیت‌هایی را در این خانه ببینیم، موقعیت‌هایی به شکل‌های مختلف و دیالوگ‌هایی که از زبان آدم‌های مختلف تکرار می‌شود. اینکه ما موقعیت، تکرار، ابتدا، انتها، ترس و همه اینها را می‌فهمیم اما نمی‌توانیم تعریف کنیم در واقع به مفهوم نتیجه‌گیری برمی‌گردد، چیزی که مخاطب به دنبال آن است و ما قصد نداشتیم به مفهوم گل‌درشتی به نام نتیجه‌گیری برسیم.

 

قصد بر این بود که مخاطب در این فضا قرار بگیرد و با توجه به همه اتفاقات و روابطی که می‌بیند به نتیجه شخصی خودش از دیدن این نمایش برسد. در این راستا باید رجوعی به شعرهای مدرن داشته باشیم از شاعرانی مانند «پل والری» یا «آرتور رمبو». سوال اینجاست که شما وقتی این اشعار را می‌خوانید آیا می-توانید توضیح بدهید در مورد چه هستند؟! آیا این شعر قابل تعریف است؟ ساختار کل اثر شاعرانه است اما تعریف کردنش سخت است. در سینما هم می‌توانیم به کارهای تارکوفسکی یا آنجلوپولوس، ارجاع بدهیم. در این قسم کارها هم، تعریف کردن قصه سخت است. چرا سخت است؟! چون نمی‌خواهد چیزی را بگوید که شما بعد از دیدن آن بتوانید به گزاره تبدیلش کنید.

 

من ارجاع می‌دهم به تئاتر کانتور. هنوز هم بعد از سی، چهل سال کسی نمی‌تواند به طور دقیق بگوید نمایش کانتور در مورد چه چیزی بوده است، آدم‌های مرده‌ای که سر از قبر بیرون آورده، کنار هم می‌نشینند و گفت‌وگو می‌کنند؛ شاید این به اعتقاد او و باورش به رستاخیز برمی‌گردد، شاید هم نه! اما نکته مهم در مورد این کارها احتمال دل‌زدگی تماشاگر است، این ریسک وجود دارد که مخاطب از این دست نمایش‌ها خوشش نیاید و تصور کند این فقط یک فرم است؛ البته به قول سوزان سانتاگ فرم خودش بخشی از محتوا است.

 

در مورد اسم کار هم توضیح بدهید، «این خانه، من است» درست است یا «این، خانه‌ من است»؟

قطعا اولی! نویسندگانی مانند «پروست» یا «جویس» دست به ساخت واژه می‌زدند. ساخت واژه چیزی است که در ادبیات مدرن وارد می‌شود و برای ما نیز مهم بود و سعی کردیم آن را انجام دهیم. وقتی می‌گویید «این خانه‌ من است»، بحث مالکیت وسط می‌آید، یعنی این خانه مالِ من است ولی وقتی می‌گویید «این خانه، من است» مانند این است که بگویید این موبایل، من است یا این کیف، من است؛ یک جور این همانی است، یعنی کلیت همه این عناصر، من است. به قول یکی از مخاطب‌ها شاید «این خانه، ما است»، یعنی خود اسم این اجازه را به شما می‌دهد که دخل و تصرف کرده و خود را در اجرا و درک آن سهیم بدانید. 

 

پروسه تمرینات به چه صورت بود و تمرینات چطور به شکل فعلی اجرا هدایت شد؟

 ایده ما در تمرینات، در مورد بدن‌های مکانیکی یا «تن به مثابه ماشین» که «میرهولد» از آن حرف می‌زند نبود. تمرینات ما بسیار رئال بود، موقعیت می‌دادیم و بازیگرها به صورت بداهه اتود می‌زدند. این پروسه هر روز نوشته می‌شد و بعد به آن فکر کرده و موارد جذاب تمرینات را جدا می‌کردیم، مواردی که به مفاهیم ذهنی ما نزدیک بود.

 

قسمت‌هایی را حذف کرده، بخش‌هایی را اضافه می‌کردیم و مدام اتود می‌زدیم. تا شش ماه اول کاملا بداهه کار کردیم تا به ایده‌هایی که می‌خواستیم رسیدیم و نویسنده که از ابتدا با ما بود، بعد از این مرحله مستقیم ورود کرد، یعنی بعد از رسیدن به این مرحله که چه طور کنش‌ها را به واسطه تن ارائه دهیم. نکته اصلی در پروسه تمرین این بود که چه طور بتوانیم به تعاریف فردی برای کاراکترها برسیم، ما برای نشان دادن هر کدام از کاراکترها یک فرم مجزا داریم و این فرم کم کم ساخته شد.

 

نوبت به صحنه می‌رسد، سوال مهم این است که چرا صحنه شیب‌دار را برای اجرای این نمایش انتخاب کردید؟

شیب ذوزنقه‌ای صحنه برای من تداعی‌کننده تیغه گیوتن است و در واقع همه افراد این خانه به واسطه ترسی که در این خانه حاکم است، خود را هر روز و هر لحظه روی لبه گیوتن می‌بینند، حتی خود موسیو نیز روی این لبه حرکت می‌کند. در مورد ارتفاع شیب هم باید اشاره کنم ارتفاع سطح، موضع قدرت را نشان می-دهد و البته به خاطر چشم نواز بودن صحنه هم هست تا مخاطب از این که همه چیز را در یک سطح و یک ارتفاع نمی‌بیند لذت ببرد. 

 

دلیل انتخاب تماشاخانه هنر که معمولا زیاد مورد استقبال اهالی تئاتر نیست، چه بود؟

ما در تماشاخانه هنر اجرا رفتیم و گفتیم اجرا رفتن در یک سالن کوچک خیلی بهتر از کلا اجرا نرفتن است. من می دانم که خیلی از مسئولان سالن‌ها، وقتی یکی از اجراهایی که برنامه‌ریزی کرده‌اند کنسل می-شود، سریعا به دوستان‌شان زنگ می‌زنند و کار با دو هفته تمرین در همان سالن به روی صحنه می‌رود. این فاجعه است، ناامید کننده است، توهین به گروهی مثل ماست که نزدیک دو سال زحمت کشیدیم. متاسفانه حتی بعضی از مسئولین سالن ها حاضر نبودند یک ساعت از وقت شان را برای دیدن کار بگذارند و اولین چیزی که به محض برقراری تماس می‌گفتند این بود که پول سالن فلان قدر می‌شود، اگر داشتیم وارد ادامه مکالمه می‌شدند و گرنه مکالمه را ادامه نمی‌دادند چه برسد که بیایند و کار را ببیند تا شاید قابلیت‌های نفهته در کار آنها را مشتاق کند. 

 

کار شما از جشنواره دانشجویی کنار گذاشته شد، چه دلیلی داشت که کاری با این کیفیت و این حجم تمرینات از این جشنواره کنار گذاشته شود؟

متاسفانه چهار، پنج سال است که اتفاق ناخوشایندی در جامعه دانشگاهی افتاده و به جای این که دانشجوها را در کنار هم قرار بدهد، در مقابل هم قرار می‌دهند و من شروع این اتفاق را از جشنواره دانشجویی می‌دانم. شما سطح کارهای دانشجویی را دیده‌اید و می‌دانید کارها چه کیفیتی دارند، اما کار ما از جشنواره دانشجویی بدون هیچ دلیلی کنار گذاشته شد. متاسفانه داورهای جشنواره رفتارهای نامناسبی دارند، به خصوص آقای ی.ب که نمی‌تواند بیشتر از پنج دقیقه از اجرا را ببیند و جبهه‌گیری‌اش از همان ابتدا، آغاز می‌شود و باید متاسف بود به حال دبیر جشنواره که این افراد را به عنوان داور می‌پذیرد. 

 

چه برنامه‌ای برای آینده این نمایش دارید؟

من امیدوارم که نمایش در جشنواره فجر دیده شود و به خاطر حضور در فجر بود که ما تصمیم گرفتیم در تماشاخانه هنر تا قبل از پایان مهرماه پانزده شب اجرا برویم و شرایط حضور در فجر را پیدا کنیم و ان‌شاالله بعد از فجر تلاش می‌کنیم کار را روی صحنه مولوی اجرا ببریم. و در پایان، تشکر می‌کنم از تک تک اعضای گروهم که بداخلاقی‌های من را تحمل کردند و این قدر انرژی گذاشتند.

 

از تمام عزیزانی که دو سال کمک کردند، کسانی که آمدند، رفتند و تجربه‌ای به یاد ماندنی را ساختند. تشکر می‌کنم از مسئولان دانشکده سینما تئاتر، از دکتر ناصر بخت، دکتر جلالی‌پور، آقای مهدی‌زاده، آقای فراهانی، آقای جاوید و همه عزیزانی که یاری‌مان کردند و در نهایت به قول حافظ شیرازی: «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» و این شعر را هم تقدیم می‌کنم به همه آدم‌هایی که آمدند و پشت کار حرف زدند، بدون اینکه بخواهند ذره‌ای انرژی بدهند.

 

سمانه استاد

 

ebtekarnews.com
  • 14
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش