شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳
۱۰:۰۲ - ۰۷ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۱۸۳۸
موبایل و تبلت

پرونده‌ای برای وابستگی عمیق این سال‌ها به موبایل

وابستگی به موبایل,اخبار دیجیتال,خبرهای دیجیتال,موبایل و تبلت

ساعت ۵ بعدازظهر قرار داریم. مثل اکثر وقت‌ها، جای دقیق قرار را مشخص نکرده‌ایم. فقط می‌دانم که ساعت پنج باید تجریش باشم، اما این‌که کجای این تجریش درندشت بایستم تا ببینمش، به رسم معمول با تلفن زنگ‌زدن و پرسیدن این سوال ‌که: «‌کجا ایستادی؟» مشخص می‌شود، اما آن روز، همان روز بارانی چهارم دی‌ماه قضیه فرق داشت؛ یک فرق بزرگ و اساسی. من موبایلم را خانه جا گذاشته‌ام. تقریبا ۲۰ دقیقه‌ای از ترک خانه گذشته که این موضوع را متوجه می‌شوم. برای برگشتن به خانه دیر شده و تنها چاره‌ای که مانده این است که بدون موبایل به مسیرم ادامه دهم.

 

در مترو نشسته‌ام، نزدیکی‌های ایستگاه قیطریه شروع می‌کنم به نگاه‌کردن به آدم‌ها، به این‌که به کدام‌شان می‌آید دل‌رحم‌تر باشد و موبایلش را به من قرض دهد تا یک زنگ بزنم و بگویم که بدون موبایل آمده‌ام و باید از الان یک جای مشخص را تعیین کنیم تا من نیازی به پیدا کردنش نداشته باشم. به دختر جوانی که ایستاده و با گوشی مشغول بازی‌کردن است نگاه می‌کنم. معذب هستم، اما با لبخند می‌گویم:

 

«ببخشید من موبایلم را جا گذاشته‌ام. امکانش هست یک زنگ به دوستم بزنم؟» جوابش با اکراه مثبت است. شماره را سریع می‌گیرم. بوق‌های ممتد اما نتیجه‌ای ندارد. کسی آن‌طرف خط، گوشی را برنمی‌دارد. نمی‌توانم بیشتر از این معطل کنم. زن جوان زل‌زده به من و احتمالا از این نگران است که وقتی در مترو باز شد، سریع با گوشی‌اش فرار کنم. از نظر او من شبیه یک دزد و یا مزاحم هستم که وسط بازی وقتش را گرفته‌ام. با لبخند ماسیده، گوشی را تحویل می‌دهم و می‌گویم: «جواب نداد، ببخشید که اذیت شدید.»

 

رسیده‌ام به تجریش. دوباره شانسم را امتحان می‌کنم، اما در شلوغی‌های ایستگاه آخر، کسی گوشی‌اش را به من قرض نمی‌دهد. «ببخشید شارژ ندارم!»، «ببخشید عجله دارم.» و «ببخشید خودم منتظر زنگ کسی هستم.» جواب‌ها ناامیدکننده است. بعد از مدت‌ها هجوم جواب‌های منفی با خودم می گویم پس قبل‌ترها چطور قرار می‌گذاشتیم؟ مثلا وقتی دبیرستان بودیم و می‌دانستیم باید رأس چه ساعتی در کدام خیابان بایستیم و همدیگر را پیدا کنیم چطور این اتفاق می‌افتاد؟ ایستاده‌ام وسط ایستگاه تجریش و به این فکر می‌کنم کاش این موبایل نبود که بخواهد یک روز جا بماند و آدم را این قدر اسیر خودش کند. ساعت ۵ و ۱۰دقیقه شده، به او فکر می‌کنم که رسیده و حتما مدام شماره من را می‌گیرد. شماره‌ای که کسی آن‌طرف خطش نیست تا گوشی را بردارد.

 

او حتما کلی نگران شده که منِ خوش‌قول چرا باید تاخیر داشته باشم و گوشی را جواب ندهم. توی همین فکرها هستم که زن جوانی روی شانه‌ام می‌زند. از سر و کولش گل سر و ساک‌های استخری و لوازم آرایشی آویزان است. فروشنده مترو است. گوشی را می‌گیرد سمتم. «شنیدم از مردم موبایل می‌خواستی. حالا چرا عزا گرفتی؟ بیا یک زنگ بزن. قرار داشتی؟ حالا زنگ بزن. تازه شارژ هم خریدم. معذب نباش.» دیدن یک موبایل، آن هم حوالی ۵ و ۲۰ دقیقه می‌تواند به‌اندازه پیدا کردن یک چاه نفت معجزه باشد. شماره را می‌گیرم. با بوق دوم گوشی را جواب می‌دهد. بدون سلام فقط می‌گویم: «من موبایلم را جا گذاشتم.

 

کجای تجریش ایستادی؟» جواب او هم کوتاه است. ما هر دو ملاحظه آدمی را می‌کنیم که موبایلش را به ما قرض داده و قرار نیست پول تلفنش را زیاد کنیم، مخصوصا این‌که من می‌دانم زن فروشنده تازه شارژ خریده و احتمالا می‌خواهد این شارژ را حالا حالاها داشته باشد. گوشی را در کمتر از ۱۵ ثانیه قطع می‌کنم و به صاحبش پس می‌دهم. با خنده می‌گوید: «حالا چه عجله‌ای بود؟ اصلا فهمیدی کجا باید بروی؟» دست‌ودلبازی‌اش را دوست دارم. برای همین برایش توضیح می‌دهم که: «گفته سر خیابان دربند ایستاده. ممنون که نجاتم دادی» با خنده می‌گوید: «حالا نجات‌دادنی هم در کار نبود. این همه تلفن عمومی؛

 

نهایت یک کارت تلفن می‌خریدی. هنوز کلی تلفن عمومی توی شهر هست.» راست هم می‌گفت، اما از لحظه اول فقط به این فکر کرده بودم که موبایلم نیست و این موبایل‌نداشتن را باید با موبایل دیگران جبران کنم. چرا فکر نکرده بودم که تلفن عمومی هست؟ چرا اصلا قبل از بیرون‌آمدن از خانه، قرار را دقیق مشخص نکرده بودم؟ به میدان تجریش رسیده‌ام. از دور برایم دست تکان می‌دهد. حس بچه‌ای را دارم که توی شلوغی بازار گم شده بود و حالا پیدایش کرده‌اند. لعنت به این موبایل که نبودنش پر از حس گم‌شدن است!

 

 

 

asemandaily.ir
  • 16
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش