بدون تعارف، دولت اعتدال گرای مورد حمایت اصلاح طلبان در عین حال که از نقاط قوت بسیاری بهره میبرد، ضعفهای کم و بیش آشکاری دارد که دستمایه هجوم رقبا به اندیشه اصلاحطلبی شده است.
اصولگرایان با درک بالا رفتن میزان ناراضایتیهای عمومی ، به فکر ماهی گرفتن از آب گلآلود هستند و در این راه، آیندهنگری را قربانی مصالح موقت گروهی و جناحی میکنند.
هدف اصولگرایان حذف کامل جریان رقیب از سپهر سیاسی و اجتماعی کشور است که با اتکا به شرایط فعلی جامعه، آن را دور از دسترس نمیدانند و آروزی آن را بیش از هر زمان دیگری در دل میپرورانند.
زنده باد مخالف
زنده ماندن هر جریان فکری، نیازمند داشتن نظریه مخالف است تا بتواند به نوزایی و زایشهای جدید اندیشهای دست یابد. کشورهای توسعهیافته به دلیل رشد و پیشرفت در علوم انسانی و اجتماعی این مهم را درک کردهاند و به همین دلیل است که رقبا و احزاب سیاسی در آن کشورها حتی اگر منتقد دولت حاکم باشند، مورد احترام دولت هستند و در حقیقت در نظامهایی که آزادی بیان بیشتر نمود دارد، دولتها از انتقادهای سازنده برای ترمیم نقاط ضعف و تقویت راهبردها و سیاستهای خود بهره میبرند.
ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست . بعد از فروکش کردن هیجانات و تب و تابهای سالهای اولیه انقلاب و نیز به محض آنکه گروههای همسو از غیرهمسو شناسایی و ارکان قدرت بین گروههای همسو تقسیم شد، جریانهای سیاسی و فکری نیازمند آن بودند تا با رقیبی جدی به مقابله و مبارزه فکری بپردازند. این گروههای همسو همان راست و چپهای اواسط دهه ۱۳۶۰ هستند که بعدها با عنوان محافظهکارها و رادیکالها و سپس اصولگرایان و اصلاحطلبان، به معرفی هویت و تفکر و استراتژی سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی خود پرداختند.
این دوقطبی فکری و سیاسی که تمام گروههای کوچکتر را مجاب کرد تا خود را ذیل یکی از آنها تعریف و معرفی کنند، فضایی شاداب به سپهر سیاسی ایران بخشیده است. بر این اساس پربیراه نیست اگر بگوییم که اصولگرایی و اصلاحطلبی ایران، نمونهای نادر و کمنظیر در منطقهای است . شادابی نظام حکومتی ایران، وابسته به شادابی هر دو جریان عمده سیاسی کشور است واگر نگوییم تمام، اکثر فعالان سیاسی و اجتماعی ایران وابستگی فکری به یکی از دو جریان اصولگرا و یا اصلاحطلب دارند.
آلترناتیوهای خطرناک
در این بین گزینه دیگری مطرح است که باید از آن با عنوان «گزینه خطرناک» یاد کرد؛ حذف یکی یا هر دوی این جریانهای فکری از صحنه سیاسی ایران است. شاید نخستین بار و به صورت آشکار در جریان اعتراضهای مدنی دیماه ۱۳۹۶ این گزینه در زبان معترضین به صورت شعار مطرح شد: اصلاح طلب ، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا .با حذف هر دو تفکر اصولگرایی و اصلاحطلبی بدون هیچ شک و شبههای جایگزین آن براندازان وسلطنت طلبان ،عوام گرایان پوپولیست و آنارشیسم از یک سو و تحول خواهان از سوی دیگر خواهد بود.
تکلیف براندازان مشخص است؛ تدوین قانون اساسی جدید با شاکله حکومتداری غیر از آنچه در ۴۰ سال گذشته آن را تجربه کردهایم. در اندیشه براندازان، هیچ یک از کارگزاران سیاسی، مذهبی و نظامی، جایگاهی نخواهند داشت و نقشه راه جدید ی برای کشورترسیم خواهد شد. تحقق آمال براندازان، به معنای از دست رفتن تمام داشتههای کنونی نظام است. در راس براندازان که اپوزوسیون خارج از کشور آن را مدیریت میکند، سلطنتطلبان قرار دارند، بماند که گروههایی با اندیشههای چپ کلاسیک و لیبرالدموکراتها نیز منتظر عرض اندام در آن فضای احتمالی هستند. براندازان در داخل ایران هیچ گروه و جریان سیاسی را نمایندگی نمیکنند و مخالف جدی تمامی آنها هستند.
تحولخواهان خواستار بازنگری در قانون اساسی هستند. آنها اعتقاد دارند؛ انقلاب اسلامی نسخه شفابخش مردم ایران در طول تاریخ معاصر بوده است که البته باید در برخی مفاد و محصولات آن باید تجدید نظر شود. قشر خاموش جامعه که به مثابه آتش زیر خاکستر در پیشانی تحولخواهان قرار دارند. آن دسته از افراد جامعه که مشارکت نامنظم در رایگیریها و انتخابات مختلف دارند و کسانی که بعضا اعتراض های مدنی خود را در کف خیابان به نمایش میگذارند را میتوان در زمره تحولخواهان قرار داد. تحولخواهان در بزنگاههای مختلف سیاسی ـ اجتماعی و زمانی که برای مشارکت در این بزنگاهّها تهییج و ترغیب میشوند، عموما گرایش به اصلاحطلبی دارند؛ هر چند که تمایل به عبوراز اصلاحات نیز در بین آنها وجود دارد.
ترجیح براندازی به اصلاح طلبی
در چنین وضعیتی اصولگرایانی که تنها به منافع کوتاهمدت جناحی و گروهی میاندیشند با اصرار لجوجانه و کودکانه، از تمام ابزارهای خود برای حذف رقیب ریشهدار خود استفاده میکنند. متاسفانه برخی ارگانها و نهادهای نظارتی مسئول که نقش مهمی در حفظ و نگهداری تعادل و تلورانس سیاسی کشور دارند، به دلیل فاصله گرفتن از نیازسنجیهای روز جامعه، خواسته و یا ناخواسته، اصولگرایان را در این امر یاری میرسانند؛ بدون توجه به اینکه مشارکت سیاسی بدون حضور همزمان اصلاحطلبان و اصولگرایان ممکن نیست و در فقدان حضور این دو طیف ، بستر برای رشد گروهّهای جایگزین برانداز مهیا خواهد شد.
سیاستمداری همراه با عقلانیت
در بین سیاسیون کشور از هر دو طیف البته شاهد شخصیتهای تاثیرگذاری هستیم که متوجه این مهم شدهاند رفتار سیاسی اخیر آنها این را نشان میدهد که به دنبال رقابت سالم گروهی و در عین مراقبت از گروه مقابل هستند. نمونه بارز این دیدگاه در جریان اصولگرایی ناطق نوری وعلی لاریجانی است که فعالیتهای سیاستمدارانهاشان برای مراقبت از جریان رقیب، سبب شده تا برخی اصولگرایان تندرو، برچسبهایی به آنها بزنند، مانند اینکه آنهااز دایره اصولگرایی خارج شده اندو میل به اصلاحات دارند. ناطق نوری ولاریجانی اما تلاش خود را صرف این کرده اند تا کشور سرمایههای سیاسی و اجتماعی خود را از دست ندهد و در این باره به سبقه اصولگرایی و اصلاحطلبی این سرمایهها توجهی ندارند. البته آنها در قامت بانفوذترین چهرههای ایران، نسبت به فعالانی که دانسته و یا نادانسته در حال ضربه زدن به کشور و نظام هستند، ساکت نمینشیند و رفتارهای قهری با آنها دارند.
محمدرضا باهنر نیز در این جرگه میگنجد. او که به لابیگرترین چهره سیاسی کشور مشهور است، بدون هیاهو کارهای خود را پیش میبرد و چون اهل تعامل و حساب و کتاب است، فضای سیاسی را به نحوی میبیند که در آن جریانهای فکری مقابل، یک نتیجه مشترک را تشکیل دهند و آن دفاع از انقلاب و نظام سیاسی برخواسته از آن است .
این تلاش در جبهه اصلاحطلبی هم دیده میشود. حضور یافتن سه چهره اصولگرایی چون علی مطهری، بهروز نعمتی و کاظم جلالی در لیست امید تهران که با اصرار رئیس دولت اصلاحات تمامی آنها نمایندگان مردم تهران در مجلس دهم شدند، از جمله دلایل اثبات فهم بالای جمعی از بزرگان اصلاحطلبان برای مراقبت و نگهداری از جریان رقیب یا اصولگرایی است تا به مدد آن، جریان فکری خود نیز مراقبت و نگهداری شود.
از این روست که به فعالان سیاسی و اجتماعی اصولگرا توصیه میشود؛ از وضع موجود برای رشد و تعالی خود از جمله پیروزی در انتخاباتهای پیش رو بهره ببرند؛ اما به هیچ وجه به دنبال حذف جریان اصلاحات نباشند که در صورت تحقق آن، خود نیز از سپهر سیاسی کشور حذف خواهند شد.
- 15
- 5