وجدان كجا رفته؟ عذاب وجدان ديگر معني دارد؟ بين دزد بودن با آدم سنگدل و بيرحم بودن فاصله خيلي، خيلي زياد است؛ دزد هستيد، باشيد ولي وجدان داشته باشيد.
بين خلافكارها هم خط قرمزهايي وجود دارد كه عبور از آنها معني ندارد؛ «مرامي» نوشته و نانوشته كه رد شدن از آنها پشت پا زدن به همهچيز محسوب ميشود اما انگار همانها هم از بين رفته و در جامعه رنگ باخته است.
رها كردن يك طفل ۸ ماهه داخل خودروي سرقتي و كنار خيابان تا مرگ؛ آن هم بر اثر تشنگي و گرسنگي به جز بيوجداني و سنگدلي هيچ نام ديگري ندارد؛ چگونه ميتوان در خودرو را روي طفلي بست و رفت و به گريههاي كودك فكر نكرد و تصوير او را در ذهن به ياد نياورد و سر آسوده روي بالش گذاشت؟
«بنيتا پر كشيد»؛ كودك ۸ ماههاي كه هفته گذشته داخل يك خودرو سرقتي بود بعد از چندين روز تلاش خانواده، نيروهاي پليس و حتي مردمي كه در فضاي مجازي تصاويرش را دست به دست ميكردند و دنبال نشاني از او در سطح شهر ميگشتند، بر اثر گشنگي و تشنگي و رها شدن در خودرو از سوي دو سارق درگذشت؛ مرگي كه هيچ از يك تراژدي انساني كم ندارد... .
ديروز فقط خبر درگذشت يك طفل در سطح اين شهر و كشور منتشر نشد، ديروز خبر خشك شدن بخشي از ريشه انسانيت در اين جامعه پخش شد، درست است كه قاتل اين كودك دو سارق بودند ولي رخ دادن اين حادثه در جامعه به معني تيشه خوردن به بخشي از ريشه انساني ما در ايران بود؛ لحظهاي به اين فكر كنيم كه چه چيزي باعث ميشود دو نفر (سارق) كه بزرگ شده همين آب و خاك هستند كودكي را در خودرو رها ميكنند تا از تشنگي و گرسنگي فوت كند.
چه بلايي سر جامعه ما آمده؟ به اين سوال همه خوب فكر كنيم؛ همه ما، مسوولان و... چرا در كمتر از يك ماه شاهد انتشار خبر قتل و تعرض به آتنا دختر بچه ۷ ساله پارس آبادي و سرقت و رها شدن تا مرگ بنيتا ۸ ماهه هستيم؟
باز نشر خبر مرگ بنيتا در شبكههاي مجازي، رسانهها و... را رها كنيم، اين تنها مسووليت ما نيست؛ حالا زمان گريه كردن براي خودمان رسيده است؛ لحظهاي به صداي گريههاي كودك رها شده در ماشين زير آفتاب سوزان تابستان كه بين صداي خودروهاي عبوري و شهر گم شد فكر كنيد؛ ديگر گهواره بنيتا خالي است... .
ولي خليلي
- 14
- 4