زندگینامه میرزا کوچک خان جنگلی:
نام: ميرزا يونس
معروف به ميرزا كوچك خان
تولد : ۱۲۵۷ شمسی
محل تولد : محله استادسرا در رشت
تاریخ فوت: ۱۳۰۰ شمسي
زندگینامه کامل میرزا کوچک خان جنگلی:
يونس فرزند ميرزا بزرگ که از روحانيون رشت بود در خانوادهاي متوسط و مذهبي چشم به جهان گشود. پدر و مادر وي از خاندان رشوندهاي الموت قزوين بودند.
ميرزا کوچک خان داراي دو خواهر به نامهاي کربلايي خانم و سارا خانم و دو برادر به نامهاي ميرزا محمدعلي خان و ميرزا رحيم خان بود، که هر دو بعد از ميرزا وفات يافتند.
بنا به گفته ها، میرزا کوچک خان جنگلی مردي قوي بنيه، زاغ چشم و داراي سيمايي متبسم بود، و از نظر اجتماعي مردي با ادب، فروتن، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقي، صريح اللهجه، طرفدار عدل و آزادي و حامي مظلومان بود.
میرزا کوچک خان جنگلی اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلي و دخانيات خودداري ميکرد. وي در سنين آخر عمرش همسري برگزيد.
تحصيلات میرزا کوچک خان جنگلی:
ميرزا کوچک خان تحصيلات اوليه خود را در مدرسه حاج حسن، واقع در صالح آباد رشت و نيز مدرسه جامع که در آن موقع رونق خوبي داشت، گذراند. پس از آن به قزوين رفته و در مدرسه صالحيه تحصيل دروس حوزوي را ادامه داد سپس به تهران عزيمت کرد و در مدرسه محموديه به تحصيلات خويش ادامه داد.
پايه آموزش حوزوي، ميتوانست وي را در سلک يک روحاني تربيت کند، امّا حوادث و انقلابات کشور مسير افکارش را تغيير داد و او را به راهي ديگر کشاند.
همچنين اين تغيير در مسير زندگي وي را مي توان تاثير پذيري استاد وي،مرحوم خلخالي، که شيخ يونس عمده تحصيلات خود را نزد او گذراند دانست.
استاد خلخالي مردي وارسته و نيک محضر بود و کلامش تأثير عجيبي در مخاطبان می نهاد.
در کلاس، تنها به درس قناعت نمي کرد و در هر فرصتي سخن از مدينه فاضله به ميان مي آورد، از جامعه عاري از ظلم و جور و فقر و فساد، و از انسان کامل و کمالات و فضايل او صحبت مي کرد.
سخنان اين استاد چنان اثري در يونس نهاد که او را در فکري عميق فرو برد و از آن موقع به دنبال راهي براي بنا کردن مدينه فاضله و پاک کردن جامعه از زشتي ها و پليدي ها بود.
اولين گامهای میرزا کوچک خان جنگلی:
میرزا کوچک خان جنگلی در زمان اقامتش در تهران با اوضاع و احوال اجتماع آن دورانِ جامعه بيشتر آشنا شد. پس از بررسي وقايع و اوضاع آن دوره احساس کرد که موقع تلاش فرا رسيده و هرگونه فعاليتي براي روشن ساختن افکار عامه و مبارزه با زور و استبداد در سرنوشت مملکت و مردم مؤثر خواهد افتاد. لذا به رشت مراجعت کرد و بلافاصله در ميان دوستان و آشنايان، مخصوصا طلاب مدرسه حاجي حسن، شروع به تبليغ روشنگري نمود.
در همان ايام سيد عبدالمجيد، خطيب آزادي خواه، در تهران به قتل رسيد. ميرزا با استفاده از اين حادثه فعاليت هاي خود را تشديد کرد.
احساسات مردم را برانگيخت و به ياري يکي از طلاب، انجمن تحت عنوان «مجمع روحانيان» تأسيس نمود و آماده مبارزه با عوامل استعمار و استبداد و نابساماني شد.
در سال ۱۲۸۶ شمسي، در گيلان به صفوف آزادي خواهان پيوست، در فتح قزوين شرکت داشت و براي سركوبي محمدعلي شاه روانه ي تهران شد.
روسها مدتي او را از رشت تبعيد کردند. در سال ۱۲۹۳ ه.ش ميرزا که تازه از تبعيد آزاد شده و به رشت آمده بود به شدت تحت تأثير ظلم و ستم نيروهاي روس بر مردم گيلان قرار گرفت و تصميم گرفت که به کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قيام بزند.
اما اين بار علاوه بر مطالبه آرمانهاي آزادي خواهانه مشروطه که آن را بر باد رفته ميديد به دنبال نجات ايران و عليالخصوص گيلان از اشغال آشکار نيروهاي نظامي نيز بود.
افکار ميرزا توانست در دل قشرها و طبقات گوناگون مردم گيلان نفوذ کند.
افرادي نظير دکتر حشمت و ميرزا حسين کسمايي که از چهرههاي تحصيل کرده و فرهيخته گيلان بودند، و يا حسن آلياني و شيخ علي شيشه بر که از طبقات معمولي جامعه بودند در ميان طيف طرفداران ميرزا ديده ميشوند؛
و بجز اينها ميرزا توانست از حمايت چند تن از بازرگانان و کسبه معتبر از جمله حاج احمد کسمايي نيز برخوردار شود.
تاريخنگاران عمدتاً قيام جنگل را به دو دوره مجزا تقسيم ميکنند:
دوره ی نخست: در ابتدا به مدت دو سال و به مرکزيت فرماندهي در کسما، و سپس به مدت نزديک به چهار سال به مرکزيت رشت و به صورت يک حکومت جمهوري مستقل در کل ايالت گيلان بوده است.
دوره دوم: مصادف با نزديکي طرفداران بلشويکها به ميرزاکوچک ميباشد.
انسجام تشکيلاتي میرزا کوچک خان جنگلی:
ميرزا کوچک خان در ابتداي کار، مبارزه را نوعي وظيفه تشخيص داد. او با همراهي ساير آزادي خواهان، مجمع روحانيان را تشکيل داد و با تهيه چند قبضه اسلحه، فنون جنگي و نظامي را به ياران خود آموخت.
ميرزا با مشورت دوستان و به اقتضاي زمان خود، شيوه مسلحانه را براي ادامه مبارزه برگزيد.
نهضت مشروطيت میرزا کوچک خان جنگلی:
در ماجراي نهضت مشروطه، آزادي خواهان گيلان بعد از تحصن در کنسولگري عثماني اقدام به قتل حاکم گيلان نمودند و زمام امور آن سامان را به دست گرفتند. ميرزا کوچک نيز با آنان همراه شد و در رأس گروهي در فتح قزوين و تهران شرکت داشت. پس از آن که مشروطه خواهان محمدعلي شاه را از سلطنت خلع نمودند، ميرزا همکاري خود را با آنان ادامه داد ولي شغل دولتي نپذيرفت. محمدعلي شاه با حمايت روس ها دست به تحريک ترکمن ها زد. در اين هنگام مجاهدين، مأمور جنگ با ترکمن ها شدند. ميرزا کوچک خان به سرپرستي يکي از گروه ها خود را به جبهه رسانيد و در بندر گز مورد حمله قرار گرفت و خود نيز مجروح شد.
هيأت اتحاد اسلام:
میرزا کوچک خان جنگلی پس از نااميد شدن از همراهي صاحبان ثروت و موقعيت در تهران، به همراه علي خان ديوسالدر به گيلان بازگشت و در راه به دليل اختلاف نظر از او جدا شد و ابتدا به لاهيجان رفت. در لاهيجان با دکتر حشمت که به کار پزشکي اشتغال داشت تماس گرفت و موافقت او را در خصوص نهضت جلب کرد. سپس مخفيانه با عده اي از روشن فکران و آزادي خواهان و اعضاي حزب دموکرات و حزب اتفاق و ترقي تماس گرفت و آنان را در مسير انديشه ها و اقدامات خود قرار داد. اغلب اين افراد با قبول تعهداتي براي کمک به میرزا کوچک خان جنگلی، خواستار شروع فوري فعاليت شده، او را ترغيب و تشويق مي کردند.
میرزا کوچک خان جنگلی هنگامي که در تهران به سر مي برد، با چند تن از رجال خوش نام وابسته به «گروه اتحاد اسلام» تماس گرفت.
اين سازمان که به زعامت سيدجمال الدين اسدآبادي شکل گرفته بود، هدف آن گردآوردن تمام مسلمانان جهان زير يک پرچم و متحد ساختن آنها براي مبارزه با استعمار و کسب قدرت و ايجاد يک وزنه سياسي براي دنياي اسلام بود.
در ايران افرادي همچون سيدرضا مساوات، سيدحسن مدرس، طاهر تنکابني و چند نفر ديگر از طرف داران اين سازمان بودند.
میرزا کوچک خان جنگلی بعد از مشورت با اين افراد به اين نتيجه رسيد که کانون ثابتي بر ضد تجاوز و بيدادگري خارجيان و عمال داخلي آنها به وجود آورد و از شدت ظلم و فشار بکاهد. بدين ترتيب ميرزا، نهضتِ خود را هيأت اتحاد اسلام ناميد.
آغاز نهضت میرزا کوچک خان جنگلی:
ميرزا کوچک خان و هم فکرانش پس از فراهم شدن زمينه مبارزه علني با عوامل استعمار و استبداد با صدور بيانيه اي نهضت را آغاز نمودند.
در اين بيانيه براي اعلام طرز تفکر و اهداف و آرمان هاي خود چنين نوشتند:
ما قبل از هرچيز، طرفدار استقلال ايران هستيم؛ استقلالي به تمام معني کلمه... با هيچ کس نظر دوستي و دشمني نداريم. با دولت ايران دوستيم و با دشمن اين آب و خاک با تمام خصومت دشمن،... بعد از احراز استقلال، اصلاحات اساسي مملکت و رفع فساد تشکيلات دولتي نقطه نظر ماست؛ چرا که هرچه بر سر ايران آمده از فساد تشکيلات است و بس...
پس از آن که مردم از حرکت ميرزا کوچک خان و دوستانش آگاه شدند، فوج فوج به او پيوستند و بدين وسيله نهضت جنگل توسعه يافت.
شماري از افسران براي تربيت افراد و تعليم فنون نظامي آنان استخدام شدند. در سال ۱۲۹۹ کنگره اي در کسما تشکيل شد و جنگلي ها در اين کنگره مشي آينده خود را تصويب کردند. ابتدا همراهان ميرزا هفده تن بودند که بعدها با پيوستن مبارزان کرد و ديگر مبارزان؛ عده آنها افزوده شد.
حاکميت تدريجي جنگلي ها بر گيلان:
نيروهاي جنگل با سرکوب مخالفان و شکست نيروهاي قزاق، بر مناطق مختلف گيلان سيطره پيدا کردند.
گرچه عده اي از متنفّذان و مالکان عمده محلي به مخالفت با نهضت برخاستند ولي علي رغم تلاش هايي که انجام دادند، کاري از پيش نبردند.
روز به روز نفوذ جنگلي ها گسترش يافت و تشکيلات آن وسعت گرفت.
در گوراب زرميخ مدرسه نظامي تشکيل شد، در کسما مرکز تشکيلات اداري و مالي و در لاهيجان نظام ملي تأسيس شد. هيأت اتحاد اسلام به کميته اي ۲۷ عضوي تبديل گشت. جوانان گيلان براي آموزش فنون نظامي به گوراب زرميخ روي آوردند.
انتشار نشريه جنگل:
يکي از کارهاي «هيأت اتحاد اسلام» که علاقه و اشتياق ميرزا کوچک خان و اطرافيان او را به کارهاي فرهنگي و تبليغاتي به خوبي نشان مي دهد، انتشار نشريه جنگل بود. شماره اول نشريه به مديريت غلامحسين کسمايي در شوّال ۱۳۳۵ ق انتشار يافت.
چند شماره را نيز حسين خان کسمايي، که از مجاهدان معروف جنگل بود، سرپرستي کرد و سپس مديريت آن را دوباره به غلامحسين کسمائي سپرد.
انگليس به دنبال حاکميت بر خزر:
در زماني که نهضت جنگل روز به روز قوّت و قدرت بيشتري پيدا مي کرد؛ انگليسي ها تصميم گرفتند براي استقرار حاکميت خود در درياي مازندران و دست يافتن به مخازن نفت، قفقاز را مورد حمله قرار دهند.
ژنرال دنسترويل فرمانده قواي انگليس و عامل اجراي اين تصميم در خاطرات خود چنين مي گويد:
«تحصيل سيادت و حاکميت بحر خزر آخرين مقصود، و از جمله تصميمات قطعي ما بود. من يقين داشتم که حکومت متبوع من معتقد خواهد شد که حقّ نظارت و تفتيش بحر خزر فقط در درست کسي خواهد بود که شهر بادکوبه را در تصرف داشته باشد».
دنيس رايت هدف انگليسي ها را چنين توصيف مي کند:
«هدف آن بود که مقاومت گرجي ها و ارامنه محل در برابر ترکان عثماني تقويت گردد و دشمن از رسيدن به حوزه هاي نفتي باکو محروم شود».
پس از توافق جنگلی ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در این شهر اعلام حكومت جمهوری كردند. آنان ضمن انتشار اعلامیه ای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل» به مفاسد دستگاه حاكمه ی ایران و جنایات انگلیسی ها اشاره كردند. و در پایان نظریات خود را به شرح ذیل اعلام داشتند:
جمعیت انقلاب سرخ ایران، اصول سلطنت را ملغی كرده، جمهوری را رسماً اعلام می نماید.
حكومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده می گیرد.
هر نوع معاهده و قراردادی را كه قدیماً و جدیداً با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل می شناسد.
حكومت موقت جمهوری، همه ی اقوام بشر را یكی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان قائل است و حفظ شعایر اسلامی را از فرایض می داند.
شکست مذاکرات و حمله روس ها و انگلیسی هاي ضدانقلاب:
پس از اين که مذاکرات انگليسي ها با نيروهاي جنگل به نتيجه نرسيد انگليسي ها با همکاري قواي ضدانقلابِ روس تصميم به جنگ و از بين بردن جنگلي ها گرفتند.
انگليسي ها پشتيباني مالي نيروهاي ضد بلشويکي روس را به عهده گرفتند. مبارزان جنگل که شمار آنها به سه هزار نفر مي رسيد، در منجيل موضع گرفتند.
نيروهاي روس و انگليسي راه قزوين تا منجيل را بدون مانع طي کردند. جنگ در بالاي پل سابق منجيل آغاز شد و با پيروزي بيگانگان و شکست مبارزان ادامه يافت.
انگليسي ها بر رشت و انزلي مسلط شدند و جنگلي ها را تحت فشار قرار دادند.
مذاکره مجدد و امضاي معاهده:
ژنرال دنسترويل با ميرزا کوچک خان معاهده اي امضا کرد و مأموران انگليسي کمک هاي انگليسي را به بادکوبه و سرزمين هاي مورد نظر در آسياي مرکزي رساندند.
اين مأموريت با شکست مواجه شد اسرا مبادله شدند و افسران آلماني، اطريشي و ترک که به تعليم مبارزان جنگل مشغول بودند جنگل را ترک کردند. انگليسي ها بعد از چند ماه معاهده را زير پا گذاشتند.
نفوذ افراد کمونيست و تغيير ماهيت نهضت جنگل:
هيأت اتحاد اسلام با پيوستن افرادي چون احسان الدخان و کاسر قربان از کردستان و ايوکف، ترونين، يولوکلين، آقايوف... از روسيه و حيدرکان عواوغلي از قفقاز تغيير ماهيت داد و به يک تشکيلات پيچيده که در آن کمونيست ها قدرت بيشتري يافتند مبدل شد؛ تشکيلاتي که گاه بر خلاف ميل ميرزا کوچک خان به عملياتي خاص دست مي زدند و اين چپ روي ها را به نام ميرزا کوچک تمام مي کردند.
دولت مرکزی و سرکوب نهضت جنگل:
وثوق الدوله بعد از اين که به نخست وزيري رسيد با دادن وعده حکومت گيلان به ميرزا کوچک خان از باب مذاکره در آمد، ولي ميرزا قبول نکرد و لذا او تصميم به سرکوب گرفت.
بريگاد قزاق مأمور سرکوب نهضت جنگل مي شود. کيکاچتيکوف رئيس قزاقان با هدف تهديد و تطميع سردار جنگل نامه اي به او مي نويسد و از او مي خواهد تسليم شود ولي ميرزا کوچک خان قبول نکرده، مي گويد: «افرادي که داراي شرافت قولي نيستند ملاقات کردن با ايشان از قاعده عقل بيرون است. فقط بين ما و شما بايد خدا حکم فرمايد».
سقوط جنگليان"
بدون شک خود جنگليان نخستين و مهم ترين عامل سقوط خود شدند؛ زيرا عده اي مي خواستند از درون اين حرکت مستحکم نشده به سروري و آقايي برسند.
عده اي مي خواستند جانشين زمين داران و مالکاني شوند که اصولاً حرکت جنگل بر ضد آنها شکل گرفت.
معدودي نيز غارت و چپاول پيشه کردند.
و مجموعا حرکات اين عده با توافق هاي جهاني همراه شد و به شکست نهضت منتهي گشت.
در سال ۱۳۰۰ ش (تنها چند ماه پس از کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹) رضاخان (سردار سپه) مأمور سرکوب ميرزا و تشکيلات جنگليان شد.
عده اي از سران جنگل به حضور رضاخان مي رسيدند و اعلام تسليم و انزجار مي کردند. وابسته نظامي کنسولگري شوروي نيز قدم به قدم به عنوان راهنما با رضاخان حرکت مي کرد.
خالوقربان، از مهم ترين فرماندهان جنگل، خود به نزد سردار سپه رفت و تپانچه خود را تحويل داد. ديگران نيز چنين کردند. اين در جايي بود که ميرزا هم چنان در جنگل بود و در فکر مقاومت.
مذاکره نمايندگان سردار جنگل با سردار سپه:
در آبان سال ۱۳۰۰ ش جلسه اي با حضور عبدالحسين شفايي و محمدعلي خمامي برگزار شد. سردار سپه از ميرزا، تجليل و از زحمات او قدرداني کرد، و مي گفت:
«اکنون من قيام کرده ام و همان منظور انقلابيون جنگل را تعقيب مي کنم... بهتر است ميرزا با ما همکاري کند».
ميرزا حاضر به تسليم شد و قرار شد تا مذاکره نهايي، دو روز آتش بس اعلام شود؛ اما جنگي که در اين فاصله در ماسوله رخ داد اين توافق را دره شکست.
شکست نيروهاي جنگل در درگيري هاي مناطق مختلف:
رضاخان که همه امکانات را براي پيروزي در دست داشت، عمليات جنگي را نقطه به نقطه گسترش داد و با هر درگيري عده اي از جنگليان تسليم مي شدند. کساني هم که مقاومت مي کردند، کشته يا اسير مي شدند؛ چرا که نه پناهگاهي مانده بود و نه سازماني.
بعد از فرار کردن يا تار و مار شدن نيروهاي جنگل ميرزا کوچک خان با جمع کردن نيروهاي خود همه را به تسليم توصيه مي کند و لذا نيروهاي باقي مانده تسليم مي شوند و حتي دکتر حشمت بعد از تسليم شدن اعدام مي شود.
بعد از اين واقعه ميرزا در ادامه مبارزه راسخ تر شده، نيروهاي خود را به مقاومت فرا مي خواند.
آخرین دیدار میرزا کوچک خان جنگلی با همسرش:
میرزا کوچک خان جنگلی، پیش از آنکه در ۱۱آذرماه ۹۲سال قبل کشته شود و دربار رضاخان با سر بریده او عکس بگیرند، به خانه مراجعت کرد تا برای آخرین بار همسرش را ملاقات کند.
جريان آخرين ديدار ميرزا و همسرش را ابراهيم فخرايى در کتاب سردار جنگل، از قول يكى از نزديكان ميرزا که در خانه میرزا حضور داشت این طور روایت می کند:
اوضاع مان از همه جهات مغشوش و نا معلوم است. خطر از همه سو احاطه مان نموده و در معرض طوفان حوادث قرار گرفته ایم. جریانات آینده بقدر کفایت مبهم و تاریک به نظر می رسد و امکان این هست که باز تاریک تر شود و تو گناهی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بی سرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگی ات سیاه و تباه شود یا خدای نکرده در معرض خطر قرار بگیرد. در حقیقت حیف است که هنوز از گلستان زندگی گلی نچیده دچار خزان حوادث شوی و از طراوت و جوانی ات بی بهره بمانی در حالی که (طلاق) حلال همه ی این مشکلات است و تو بعد از طلاق به حکم شرع و عرف مجاز خواهی بود شالوده نوینی را برای زندگی آینده ات بریزی.
همسرش گفت من این پیشنهاد را نمی پذیرم. زیرا مایل نیستم به پیمان شکنی و بی وفائی متهم شوم، قبول این تکلیف در حقیقت به معنی تن در دادن به ملامت ها و سرزنش های مردم است. من اگر این پیشنهاد را بپذیرم مردم به من چه خواهند گفت. آیا نمی گویند هنگام خوشی و اقبال روزگار، با شوهرش انباز بود اما زمان بروز مصیبت ناسازگار گشته است؟
نه نه – تسلیم به چنین امری به من گوارا نیست. من زن بی حقوقی نیستم و تو را هنوز روی پله شهرت و افتخار می بینم. درست است که بین زنان، افراد هوس باز و پیمان شکن نیز یافت می شوند لیکن اکثریت با افراد باگذشت و با حقیقت و با شخصیت است که لوح ضمیرشان از وسوسه های شیطانی پاک و منزه است من که به مراتب از فرزانگی ات آگاهم از آنچه بر من گذشته است تاسفی ندارم و به آنچه به من وارد خواهد شد نیز راضی هستم زیرا به خدای عادل رئوف توکل دارم و همه پستی ها و بلندی ها و تحولات را از سرچشمه مشیت او می نگرم.
من با زندگی ساده و شرافتمند توام با فقر و قناعت خو گرفته ام و چون آمیخته به ریا و تصنع نیست، آن را محبوب و لذت بخش می شمارم و معتقد هستم که بهترین لذات جهان هستی، راحتی روح و آسایش وجدان است.
تو اگر زنده بمانی خدای بزرگ را سپاسگزار خواهم بود از اینکه به کالبدم روح تازه دمیده است و اگر از پای در آئی که طلاق خدایی خود به خود جاری شده است- با این همه محال است به پیوند دیگری در آیم و شخص دیگری را به همسری برگزینم و مطمئن خواهی بود که عهد خود را تا لب گور ادامه خواهم داد { این را گفت و های های گریست و اشک از دیدگانش جاری شد }.
میرزا از این حالت همسرش، سخت منقلب و متاثر گردید و از او پوزش طلبید و شخصیت و نجابتش را ستود و گفت: درس ادب و انسانیت را باید از طبقه شما آموخت زیرا روح و قلبتان از درک حقایق زندگی سرشار است. من زنی به نجابت و سلامت نفس و قدرت فهم و درایت تو کمتر دیده ام با اینکه دهقان زاده ای بیش نیستی معهذا می بینم که در خلال گفته هایت حقایق غیرقابل انکاری نهفته است.
از اینکه وضع مادی ام اجازه نداد که یک زندگی آسوده ای مطابق شانت فراهم کنم شرمنده ام و از اینکه در شدائد روزگار و دشواری های وارده بر من همچون کوه ثابت و پایدار مانده و با این همه، ذره ای از غم خواری و مهر و محبتت نکاست از تو سپاسگذارم . معنی همسر و شریک همین است نه آنچه به دروغ بعضی ها ادعا می کنند، چه بسا زنان محیلی که به غلط و از روی خودستائی متظاهر به صفاتی می شوند که از آنها به کلی عاری اند و چه بسا زنان پارسائی که با داشتن همه ی سجایای اخلاقی ادعائی ندارند و لب از لب نمی گشایند. من تو را به نام یک زن شرافتمند و انسانی که در درجه کمال است می ستایم و از داشتن چون تو همسری که حقایق زندگی را با همان مقدار شعور دهقانی اش درک می کند به خود می بالم. شاید این هم جزء مشیت الهی باشد که امید و آرزوهای چندین ساله ام زیر تلی از حوادث و آلام زندگی مدفون شوند ولی این آخرین کلام را باید بدانی که چون همسرت دزد نبود لاجرم از مال دنیا نیز چیزی نیاندوخت خیلی چیزها درحقم گفته اند اما تو که از همسرت حتی برای روزگار نامعلوم و ابهام آمیز آینده ات کوچکترین ذخیره ای دراختیار نداری بهتر از هرکس دیگر می توانی درباره ام قضاوت کنی من از تو راضی ام که هیچگاه من را مورد مواخذه و سرزنش درباره آن چه نداشته ام قرار نداده ای و از خدای بزرگ خواهانم که از این بزرگواری و کف نفس که مظهر تقوی و فضیلت است از تو راضی باشد تنها چیزی که از دارائی دنیا در اختیار دارم یک ساعت طلا است که یادگار هدیه انور پاشا است من اینک آن را به تو می بخشم که هر وقت زنگ ش به صدا در آمد به خاطرات گذشته رجوع کنی و همسر آزرده و حسرت بر دل مانده را به یاد آوری!
این را گفت و با چشمانی اشک آلوده از همسرش خداحافظی کرد.
مرگ میرزا کوچک خان جنگلی:
ميرزا همراه با تنها يار وفادارش، گائوک آلماني معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو (حاکم خلخال)، که هميشه از ميرزا حمايت ميکرد، به طرف کوههاي تالش حرکت کردند، ولي گرفتار بوران و طوفان گرديدند و سرانجام زير فشار سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰، درحالي که ميرزا، هوشنگ را به کول گرفته بود، هر دو در کوهستان جان دادند.
فردي از کردها که عازم گيلان بود در راه پيکر آن دو را يافت و سعي نمود نجاتشان دهد ولي بي فايده بود و با عجله به خانقاه آمد و با کمک اهالي بدن هايشان را به خانقاه آوردند.
سالار شجاع مانع دفن اجساد شد و به دستور او رضا اسکستاني سر ميرزا را از بدن جدا ساخت. سر ميرزا توسط خالوقربان به سردار سپه تقديم شد.
جسد بدون سر ميرزا کوچک خان در گورستان دهکده به خاک سپرده شد. سر ميرزا کوچکخان را در مجاورت سربازخانه رشت، در جايي که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدتها در معرض تماشاي مردم قرار داده
و سپس خالو قربان که از ياران سابق ميرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر ميرزا را به تهران به نزد سردار سپه فرستاد.
سر ميرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسنآباد دفن کردند. بعد يکي از ياران قديمي ميرزا به نام کاس آقا حسام سر ميرزا را محرمانه از گورکن تحويل و به رشت برده و در محلّي موسوم به سليمان داراب به خاک سپرد.
در شهريور ۱۳۲۰ و هنگام استعفاي رضاشاه آزادي خواهان گيلان قصد داشتند جسد بدون سر ميرزا را با تشريفات شايسته از خانقاه به رشت حمل کنند، ولي مأموران جلوگيري کردند. در نتيجه به جهت پيشگيري از برخورد، جسد ميرزا را بطور عادي به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند.
از آن تاريخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمي ساده در مزار او در سليمان داراب رشت برگزار ميشود.
خانه بازسازی شده میرزا کوچک خان جنگلی:
گردآوری: بخش بیوگرافی سرپوش
- 228
- 67
عبدالله
۱۴۰۱/۹/۱۲ - ۱۰:۰۷
Permalink