پریناز ایزدیار (زاده ۸ شهریور ۱۳۶۴، بابل ، مازندران) بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون ایرانی است. او بعد از بازی در سریال زمانه ساخته حسن فتحی به شهرت رسید. اولین کار بازیگری پریناز ایزدیار بازی در فیلم یک مرد، یک شهر میباشد.
زندگی پریناز ایزدیار
پریناز ایزدیار در سال ۱۳۶۴ در بابل زاده شد و پدرش اهل ساری و مادرش اهل بابل بوده و به گفته خودش به زبان مازندرانی تسلط کامل دارد.[۱] وی دارای تحصیلات لیسانس گرافیک میباشد. در سال ۱۳۸۵ برای بازی در فیلم سینمایی یک مرد، یک شهر تست بازیگری داد و قبول شد. وی با ایفای نقش در تلهفیلم «ماه در سایه» (۱۳۸۸) به کارگردانی سعید ابراهیمیفر، قدم به عرصهٔ تلویزیون گذاشت. ایزدیار در تله فیلمهای زیادی بازی کرد و با کارگردانهایی همچون فرزاد مؤتمن، مسعود آبپرور و علیرضا امینی کار کرد. پنج کیلومتر تا بهشت، اولین سریال او بود که در ماه رمضان پخش شد. وی در این سریال موفقیت زیادی کسب کرد. او همچنین در فیلم ورود آقایان ممنوع در چند سکانس بازی کرد ولی نسبت به بازی در سریال پنج کیلومتر تا بهشت موفقیت چشمگیری کسب نکرد.
در دوران كودكی به شدت شیطان بودم. اغلب اوقات خرابكاری میكردم و روی در و دیوار نقاشی میكشیدم و اصولا كوچه را برای بازی انتخاب میكردم تا به خانه آوردن من، امری مشكل برای خانواده محسوب شود. چون تمام مدت، در حال حركت بودم و به همراه برادرم فوتبال بازی میكردم. به یاد دارم، در آن زمان، مادرم اجازه نمیداد كه ظهرها بیرون بروم و با بچهها بازی كنم و من را مجبور میكرد كه بخوابم، اما متاسفانه هر چه سعی میكردم، خوابم نمیبرد، به همین دلیل برای آنكه، آن ساعات طی شود، آن قدر از زیر در با دوستانم صحبت میكردم، تا یكی از اعضای خانواده بیدار شود و به من مجوز بیرون رفتن را بدهد
ظهرها باید میخوابیدم
در دوران كودكی به شدت شیطان بودم. اغلب اوقات خرابكاری میكردم و روی در و دیوار نقاشی میكشیدم و اصولا كوچه را برای بازی انتخاب میكردم تا به خانه آوردن من، امری مشكل برای خانواده محسوب شود. چون تمام مدت، در حال حركت بودم و به همراه برادرم فوتبال بازی میكردم. به یاد دارم، در آن زمان، مادرم اجازه نمیداد كه ظهرها بیرون بروم و با بچهها بازی كنم و من را مجبور میكرد كه بخوابم، اما متاسفانه هر چه سعی میكردم، خوابم نمیبرد، به همین دلیل برای آنكه، آن ساعات طی شود، آن قدر از زیر در با دوستانم صحبت میكردم، تا یكی از اعضای خانواده بیدار شود و به من مجوز بیرون رفتن را بدهد!!
حضور در كار مناسبتی
در تله فیلم «فال قهوه» به كارگردانی فرزاد موتمن با شبنم قلیخانی همبازی بودم. در آن زمان شبنم قرارداد بازی در «سریال پنج كیلومتر تا بهشت» را بسته بود و به من اطلاع داد كه برای یكی از نقشهای اصلی، به شدت دنبال بازیگر هستند و با خیلی از چهرهها صحبت كردهاند. شبنم به من توصیه كرد كه در خصوص این نقش با آقای افخمی حتما صحبت كنم. ابتدا جدی نگرفتم. چون بر این باور بودم كه حضور در كار مناسبتی نیاز به معرف و یا یك سابقه كاری چشمگیری دارد. اما به هر حال با این كش و قوسهای ذهنی سر لوكیشن رفتم و با آقای افخمی صحبت كردم و چند سكانس از بازیام در تله فیلم «مسعود آبپرور» را هم به عنوان نمونه كار برده بودم كه خوشبختانه آقای افخمی پذیرفتند. من كمی دیرتر به گروه پیوستم.
این بازیگر جوان ادامه میدهد: فیلمنامه را كه خواندم، خیلی تحت تاثیر نقش قرار گرفتم و چند شب اول خوابهای بدی میدیدم. اما به نظرم این كاراكتر واقعیتی است كه وجود دارد و میتواند بسیاری از مفاهیم را به مردم منتقل كند و تاثیرگذاری مثبتی بر آنها داشته باشد. خصوصا توجه بیشتر به مرگ.
تست احمد نجفی
خانوادهام موافق نبودند كه تحصیلاتم در زمینه بازیگری باشد، به همین خاطر در دوران دبیرستان رشته تجربی را خواندم و در پیشدانشگاهی، به هنر تغییر رشته دادم، تا در دانشگاه گرافیك بخوانم. ولی علاقه به بازیگری همیشه در وجودم موج میزد و دوستان من هم از این علاقه باخبر بودند. تا اینكه یكی از همین دوستان به من اطلاع داد حسن هدایت مشغول گرفتن تست از افرادی است، كه چهره نیستند. من هم با توجه به علاقهام مراجعه كردم و پس از تستی كه احمد نجفی از من گرفتند، برای آن نقش انتخاب شدم. سه روز بعد برای فیلمبرداری به آبادان رفتم.
یا وكیل یا پزشك
پدرم از مخالفان سرسخت من برای حضور در این عرصه بودند و تمایل داشتند كه من وكالت بخوانم. اما در حال حاضر نگاه بهتری به آن پیدا كردهاند و من شخصا رضایت نسبی ایشان را از حضورم در بازیگری حس میكنم. اما برعكس پدرم، مادرم همیشه از مشوقان اصلی من در این عرصه به حساب میآیند و با وجود اینكه برادر و خواهرم، پزشك هستند، هیچ وقت رشته و شغلی را به من تحمیل نكردهاند. همچنین برادرم، با نگاهی منتقدانه به كارها و بازیهای من توجه میكند و بیتعارف نظر شخصیاش را میگوید، كه بسیار برای من موثر است.
ذهنیتم به بازیگری عوض شد
پس از ورود به عرصه بازیگری، ذهنیتم نسبت به این شغل تغییر پیدا كرد. به نظرم دورنمای بازیگری كه سبب جذب خیلی از افراد میشود، با واقعیتهایی كه در این شغل هست، تفاوت بسیاری دارد و مقولهای بسیار جدی و سخت است، كه نیاز به گذشت فراوان از خیلی از امور زندگی دارد. همچنین لازمههای موفقیت در این حیطه، صبر، اخلاق خوب و تمرینات مكرر است.
پشت میزنشینی
به غیر از بازیگری، مدتی در رابطه با رشتهام، در یك شركت گرافیك كار كردم. اما این سبك مشاغل و یكنواختی پشت میز نشستن هیچ سازگاری با روحیات من ندارد زیرا مانند بازیگری نیست كه هر لحظه از آن لذت ببرم و رضایت شغلی داشته باشم.
خانه امنتر از هر جای دیگر
مواقعی كه حال خوبی دارم، به همراه خانواده و دوستان به سفر میروم و یا اوقات فراغتم را با دیدن فیلمهای فرانسوی و لهستانی پر میكنم. در غیر این صورت، اگر روزی حال مساعدی نداشته باشم، خانه را مكانی ارجحتر از هر جای دیگر برای رفع این حال ملتهب میدانم. در این مواقع، صحبت جدی با مادر و گرفتن راهنمایی از ایشان، آرامترم میكند.
كودكان كار
فیلمسازی هم جزء علاقههای من به حساب میآید و مطمئنا روزی با ساخت فیلم مستند، راجع به معضل حل نشده «كودكان» كه واقعا من را از نظر روحی آزار میدهد، كار خواهم كرد. اما فعلا این توانایی را در خودم نمیبینم و نیاز به زمان بیشتری برای تفكر در این موضوع دارم.
احترام به عقاید فرزندان
«احترامی كه پدر و مادرم به عقاید و شخصیت من گذاشتند، باعث شد تا من هم در مورد فرزندانم اینگونه باشم و رابطه خوبی با آنها برقرار كنم. اما این رابطه خوب، تا به حال دلیلی نشده كه در كارهایشان دخالت كنم.» این مادر مهربان ادامه میدهد: به عقیده من هر بچهای دارای هویت و شخصیت مخصوص به خود است و اگر خانوادهها درك مناسبی از فرزندانشان داشته باشند، میتوانند رابطه بهتری با آنها برقرار كنند.
مادر: در مدرسه معلم دخترم بودم
زمانی كه پریناز علاقهاش به بازیگری را با من مطرح كرد، هیچ مخالفتی نكردم، چون از حس و طبع شاعرانه و هنری او باخبر بودم و میدانستم كه اگر در این عرصه گام بردارد موفق خواهد شد. البته من خودم سالها دبیر بودم و به شاگردانم توصیه میكردم كه با توجه به علاقه و استعدادشان هدف و شغل آینده خود را انتخاب كنند.
زنگهای تفریح
در دوران راهنمایی كه دبیر ادبیات و عربی پریناز بودم، همیشه به او سفارش میكردم كه زنگهای تفریح به سراغ من نیاید، اما چون پریناز بسیار یك دنده بود باز هم در این ساعات به سراغ من میآمد، تا با فداكاری پول تغذیه دوستانش را از من بگیرد. شاید همین خصوصیات اخلاقی و خاص پریناز از دوران كودكی تا به امروز باعث جذب اطرافیان او شده است.