یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۱:۲۳ - ۲۶ مهر ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۷۰۳۷۴
هنر و سینما

جستجوی یک هویت عجیب در سینمای مهرجویی/ نامی که بیش از ۵۰ سال مهرجویی آن را افشا کرد!

او تقریبا در بیشتر آثاری که ساخته ردپایی را به ما نشان می‌دهد که شاید قاتلین او، یکی از آن‌ها باشند. اولین‌بار در سال ۱۳۴۸ ملاقاتشان کرد. همان زمان شاید از فکر کردن به آن‌ها نگران بود.

بیش از ۵ دهه، مهرجویی نام‌هایشان را افشا کرد. او تقریبا در بیشتر آثاری که ساخته ردپایی را به ما نشان می‌دهد که شاید قاتلین او، یکی از آن‌ها باشند. اولین‌بار در سال ۱۳۴۸ ملاقاتشان کرد. همان زمان شاید از فکر کردن به آن‌ها نگران بود. بیرحم بودند و غارت‌گر. شاید برای همین بود که تصمیم گرفت فیلم گاو را بسازد و نام‌شان را افشا کند. «بلوری‌ها» همان‌هایی که شبانه می‌آمدند و از روستایی‌های ساده‌دلی دزدی می‌کردند. همان‌هایی که گاو مش حسن را کشتند و همه می‌ترسیدند که حالا دنبال خود مش حسن هستند.

نمی‌دانیم بلوری‌ها نام واقعی‌شان است یا اسم رمزی که مهرجویی و غلامحسین ساعدی ساختند. آن‌ها سایه‌هایی در تاریکی هستند که شبانه رفت‌ و آمد می‌کنند و هیچ قصدی جز چپاول و آدم‌کشی ندارند. بلوری هستند؛ از جنسی فریبنده و خوش‌سیما که حواس آدمی را پرت می‌کنند تا ضربه‌شان را وارد کنند. در فیلم گاو آن‌ها بارها به روستا حمله می‌کنند تا به تصور اهالی روستا مش حسن را که حالا جای گاو خودش نشسته از پا در بیاورند. آخرین کسی که برای دارایی از دست رفته‌اش می‌جنگد. موفق نمی‌شوند ولی سایه به سایه مش حسن می‌روند و وقتی او از بالای کوه به پایین می‌افتد، خیالشان راحت می‌شود و می‌روند. خیلی‌ها می‌گویند سمبل گاو در فیلم، نمادی از دارایی‌های ایران است، چه فرهنگی و چه اقتصادی و حتی سیاسی. مش حسن تلاش می‌کند تا آنچه از دست رفته را زنده نگه دارد اما بلوری‌ها نمی‌خواهند این اتفاق بیافتد.

مهرجویی نه در فیلم گاو که بارها با نام‌های مختلف به بلوری‌ها اشاره می‌کند. در فیلم آقای هالو بلوری‌ها می‌شوند محمدی پور و حبیب که سر آقای هالو را کلاه می‌گذارند و وقتی می‌خواهد قدمی برای خودش بردارد، او را به باد کتک می‌گیرند. آدم‌های شهری که روستایی ساده‌دلی را به مرز فلاکت و ورشکستگی می‌کشانند.

در فیلم پستچی، بلوری‌ها می‌شوند مهندس، برادرزاده ارباب که از فرنگ آمده و می‌خواهد گاوداری خانه را به خوکدانی تبدیل کند. بلوری فیلم پستچی به تقی رحم نمی‌کند و تنها دلخوشی او را که همسرش است و تلاش می‌کند به‌خاطرش درمان شود از او می‌رباید و چنان دیوانه‌اش می‌کند که زن بیچاره را بکشد.

در دایره مینا، داریوش مهرجویی فریاد می‌زند که بلوری‌ها حتی از خون مردم هم نمی‌گذرند. بلوری فیلم دایره مینا، سامری خون فروش است که خون فقرا و معتادها را ارزان می‌خرد و گران به بیمارستان‌ها می‌فروشد. او یکی از بیرحم‌ترین‌هاست و چون پول خوبی می‌دهد، آدم‌های بیچاره بیشتری برای او کار می‌کنند.

اما در فیلم اجاره نشین‌ها بلوری‌ها به قلب ایران می‌زنند. غلام‌ ترکه‌ای و آقا باقری دو املاکی کلاهبردارند که برای خانه‌ای قدیمی دندان تیز کرده‌اند. شکل و شمایل خانه بی‌شباهت به نقشه ایران نیست و اگر اینطور باشد، ساکنین آن هم مردمی هستند که در این سرزمین زندگی می‌کنند. مهرجویی فریاد می‌زند که بلوری‌ها خواهند آمد و همه را به جان هم می‌اندازند، ستون‌های این خانه را هدف می‌گیرند و در آخر، خانه روی سر همه خراب می‌شود.

مهرجویی یک دوره عرفانی در سینما را سپری کرد. دوره‌ای که در آن هامون و پری ساخته شد. تنها دورانی که او برای مدتی بلوری‌ها را فراموش کرد و به دغدغه‌های روحی و ذهنی خودش پرداخت. هامون مهمترین فیلم اوست. فیلمی برآمده از نگاه مهرجویی بر فرهنگ کهن اندیشه و خودشناسی در ایران از گذشته تا کنون. فیلمی که در زمان خود با سینمای مدرن و روز جان رقابت می‌کرد. هامون بعدها تبدیل به ماندگارترین شخصیت سینمای ایران شد.

روح مهرجویی تازه با سینمای عرفانی به پرواز درآمده بود که پری را ساخت. دختری مستاصل که در مواج خروشان حقیقت دست و پا می‌زند. او تنها به دنبال یک نجات بخش است. کسی که دست او را بگیرد و از این گردابی که در آن افتاده نجات دهد.

اما مهرجویی این سفر عرفانی به سینما را با بانو به پایان می‌رساند. فیلمی که نزدیک به یک دهه توقیف ماند. مهرجویی وقتی بانو را ساخت که دوباره ترس از بلوری‌ها به سراغش آمده بود. او قصه زنی را روایت کرد که به تهیدستان و آورگان جا و مکان داد اما آن‌ها زندگی‌اش را به یغما بردند. کسانی که فرصت طلب بودند و ناسپاس. مهرجویی در طول دوران حرفه‌ای و هنری‌اش بارها درباره بلوری‌ها، آن‌هم در قد و قامت‌های متفاوت اخطار داد و همیشه می‌گفت، این فرهنگ و دارایی‌‌های ایران است که در نهایت قربانی می‌شوند.

مهرجویی سایه به سایه بلوری‌ها آمد، تا ویلای شخصی‌اش در زیبا دشت کرج. بلوری‌ها یا هر اسمی که دارند با هر انگیزه‌ای، قتل فجیع‌شان، مثل همیشه، غارت گوهری از فرهنگ ایران بود. همان چیزی که مهرجویی همیشه دغدغه‌اش را داشت و خود نیز بخشی از آن بود. بلوری‌ها اینبار در لباس قاتلینی بیرحم، با نامی جدید، مهرجویی و همسرش را به قتل رساندند. کسی نمی‌داند شاید حالا مثل سایه‌هایی شوم، روی بلندی ایستاده‌اند و منظره دهشتناکی را که به وجود آورده‌اند، نظاره می‌کنند.

حسن ظهوری

asriran.com
  • 18
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر