یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۷:۲۳ - ۰۲ خرداد ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۳۰۰۴۹
اقتصادی

مرد نامرئی؛ گزارش از روستای مالک مرموز پتروشیمی میانکاله

بایع کلا قطب تولید هلوی مازندران، زادگاه عبدالله عبدی ابربدهکار بانکی و سرمایه‌گذار پتروشیمی میانکاله است. روستایی که اهالی‌اش هم، چهره هم ولایتی‌شان را به خاطر نمی‌آورند، زیرا زمانی که عبدی ۲۰ ساله بود، با جذب در دستگاه‌های دولتی از روستا خارج می‌شود. حالا اهالی روستا از ثروت افسانه‌ای عبدی، شرکت‌هایش در خارج و چندین و چند ساختمان و ویلایی که در اقصی نقاط ایران دارد، سخن می‌گویند. مردی که برای اهالی روستای ۳۵۰ نفره‌اش در کارخانه‌های متعددی که تحت مدیریت دارد، هیچ شغلی ایجاد نکرده، خانه پدری‌اش در روستا را به مجلل‌ترین شکل ممکن با دیوار‌های چهار متری احیا کرده است. اهالی روستا می‌گویند، عبدی را فقط چند بار از پشت شیشه دودی ماشین گران قیمتش دیده‌اند و او با مسئولان رده بالای کشور حشر و نشر دارد. آن طور که اهالی می‌گویند، گویا او در ترکیه و کانادا هم کارخانه و شرکت دارد.

عبدالله عبدی نامی که بعد از جنجال‌ها بر سر ساخت پتروشیمی در مراتع حسین آباد و لله مرز بر سرزبان‌ها افتاد. شخصی که مالک شرکت فولاد البرز ایرانیان است و نامش در لیست ابربدهکاران بانکی درج شده است. اما او کیست؟ آیا ثروت هنگفتش را از پدر به ارث برده؟ پتروشیمی میانکاله که در ۹۰ هکتار از اراضی ملی نزدیک تالاب بین‌المللی میانکاله کلنگ احداث آن به زمین زده شده تمام ثروت اوست یا مال و اموال دیگری هم دارد؟ پاسخ همه این سئوالات را شاید با جستجو در زادگاه او بتوان یافت.

بایع کلا، روستایی واقع در شهرستان نکا که به قطب تولید هلوی مازندران شهرت دارد، زادگاه فردی است که این روز‌ها نامش در صدر اخبار محیط زیستی قرار گرفته است. روستایی با ۳۵۰ نفر سکنه، کوچک و جایی برای تولید نهال و محصولات باغی مثل هلو و شلیل.

برای رسیدن به بایع کلا باید از جاده نکا به زاغمرز عبور کنید. جاده‌ای که در سمت راستش روستای حسین آباد یعنی محل احداث پتروشیمی میانکاله قرار گرفته و سمت چپش، جاده خورشید است که به بایع کلا منتهی می‌شود.

قبل از رفتن به بایع کلا سر و گوشی در مراتع حسین آباد آب می‌دهیم تا ببینیم آیا پروژه واقعا متوقف شده است یا نه؟ دامدارانی که در مسیر می‌بینیم کمتر حاضر به گفتگو هستند. انگار از چیزی ترسیده‌اند یا ممنوع المصاحبه شده‌اند. اگرچه در فحوای کلامشان کاملا پیداست که خیلی چیز‌ها می‌دانند، اما از مصاحبه خسته شده‌اند.

یکی از دامداران با چشمانی روشن در حالی که گوسفندانش را نهیب می‎‌زند، حاضر به گفتگو می‌شود. از او درباره عبدالله عبدی می‌پرسم.

این دامدار ساکن منطقه به «انتخاب» از توقف عملیات فنس کشی پروژه خبر می‌دهد، اما می‌گوید که در زمین پروژه درخت کاشته‌اند و کارگران هر روز به این درخت‌ها آب می‌دهند.

او می‌گوید: ۲۰ روزی می‌شود که دادستان به منطقه آمده است. خیلی‌ها و مردم آمدند تا جلوی پتروشیمی میانکاله گرفته شود.

این دامدار تاکید می‎کند: اگر اراضی حسین‌‎آباد گرفته شود، تکلیف این گوسفندان چه می‌شود؟ تکلیف این زراعت چیست؟ ما چه‌کار کنیم؟ برویم فعله‌گری (کارگری)؟ اگر مرتع پتروشیمی شود، ما باید گوسفند را به کشتارگاه ببریم.

او تا نام مالک پتروشیمی را می‌شنود، به بدهی انباشته او اشاره می‌کند. این مرتعدار بیان می‌کند: «قرض عبدی به اندازه این ابر هم بیشتر است. از آسمان بالاتر است. به دولت بدهکار است. این زمین ملی است. مال همه هست نه مال آقای عبدی. درست است؟ باید این زمین را بگیرد؟ از دست هر کس بربیاد باید بیچاره و بدبخت را بدبختر کند؟ یا دستش را بگیرد و بلند کند؟ هر کسی زور دارد باید هر کاری بکند؟»

او تاکید می‌کند: «آقای عبدی سرمایه‌دار است. برود زمین کشاورزی را بخرد. چرا نان بدبخت و بیچاره را آجر می‌کند. آدمی که از دستش برمی‌آید، جای دیگر برود. اما فقیر و بیچاره را می‌زند له می‌کند. بدبخت را له می‌کند. خدایی هست، پیغمری هست، دینی و اسلامی هست».

کارگران سخت مشغول کارند

از این مرتعدار که عبور می‌کنم، به نزدیکی فنس‌های پتروشیمی می‌رسم. چندین کارگر به شدت مشغول کارند. همان‌طور که دامداران گفته‌اند، کارگرانی که لباس‌های متحد الشکل پوشیده‌اند، مشغول آبیاری نهال‌ها هستند. حاضر به صحبت کردن نمی‌شوند و من را به مسئول حراست ارجاع می‌دهند. فنس دور پتروشیمی کامل نشده و چند کانکس در فضایی که به نظر می‌رسد به‌عنوان ورودی پروژه در نظر گرفته شده، مستقر شده است. از همان مسیری که آمده‌ام باز می‌گردم. در مسیر بازگشت، باز هم دامداران را می‌بینند که خوشحالانه از عزیمت معاون دادستان کشور به پروژه میانکاله خبر می‌دهند. به آن‌ها گفته‌اند که برای مصاحبه و اعلام خواسته‌هایشان در محل اراضی در نظر گرفته شده برای پروژه پتروشیمی جمع شوند.

خانه‌ای با دیوار‌های چهار متری

مراتع حسین آباد را پشت سر می‌گذارم. پس از ورود به مسیر اصلی یعنی جاده نکا به زاغمرز به سمت بایع کلا حرکت می‌کنم. در ورودی روستا تابلوی بزرگی نصب شده است. روی تابلو، این روستا به‌عنوان قطب تولید هلو و شلیل مازندران معرفی می‌شود.

شغل اغلب اهالی مرتبط با تولید نهال، پرورش مرکبات و باغداری است. در اولین چهارراه پس از ورود به روستا، خانه پدری عبدالله عبدی قرار دارد. خانه‌ای با دیوار‌های بلند به رنگ سفید با در‌های قهوه‌ای سوخته که هیچ شباهتی به بافت روستا ندارد. از بچه‌هایی که جلوی خانه سوار بر موتور هستند، می‌پرسم که آیا این ملک متعلق به عبدالله عبدی است؟ اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند. انگار اصلا چنین اسمی به گوششان هم نخورده است. وارد سوپرمارکت روبروی خانه می‌شوم و از صاحب سوپرمارکت درباره اسم مالک خانه سئوال می‌کنم. تشخیصم درباره مالکیت خانه درست بوده، اما خانمی که در سوپرمارکت حضور دارد، می‌گوید که از ساکنان اصلی روستا نیست و اطلاعاتی درباره عبدالله عبدی ندارد.

او می‌گوید که عبدالله عبدی فرد خوبی است و هیچ بدی از او ندیده است. به پشت سرم که نگاه می‌کنم، مردی جوان با ریش‌های مشکی را می‌بینم. وقتی از سوپر مارکت خارج می‌شوم، مردی جوان که خود را خواهرزاده عبدی معرفی می‌کند، درباره علت فیلمبرداری از منزل دائیش سئوال می‌کند. گویا مالک سوپرمارکت روبروی خانه هم خواهرزاده عبدی است!

ماجرای کوپن

پیدا کردن فردی که علاقمند باشد درباره عبدی صحبت کند، کار راحتی نیست. با جوان‌تر‌ها هیچ شانسی برای کسب اطلاعات ندارم و باید سراغ مسن‌تر‌ها بروم.

به خانه یکی از اهالی می‌روم. او اطلاعات جالبی درباره عبدی دارد. این ساکن روستای بایع کلا از روز‌هایی صحبت می‌کند که ابر سرمایه‌دار روستایشان در ارتباط با فعالیت‌هایی در حوزه کوپن، به همراه فردی به نام حمید رضایی به عنوان همدستش با مشکلاتی مواجه می‌شود. عبدی بعد از مدتی تبرئه می‌شود، اما کار برای رضایی پیچیده می‌شود.

به گفته این ساکن روستای بایع کلا، آن روز‌ها عبدی فقط ۲۰ سال سن داشته و حالا او مردی چهل و چند ساله است.

آن طور که او می‌گوید: پدر عبدی مال و منال چندانی نداشته و در یک زمین سه تا چهار هکتاری کشاورزی می‌کرده است. مدتهاست که از فوتش می‌گذرد، اما در آن سال‌ها، زمین‌های کشاورزی‌اش قیمت چندانی نداشته و بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان قیمت داشته است.

اهالی درباره اینکه کار عبدی دقیقا پس از ورود به دستگاه دولتی چه بوده، اطلاعاتی در دسترس ندارند و معتقدند که کارش مراقبت از کارخانه بوده است.

اهالی، خانه پدری عبدی که چند سالی است توسط او مرمت شده را بسیار مجلل توصیف می‌کنند و می‌گویند که خانه پدری او قبل از بازسازی با چوب و نرده ساخته شده بود و این خانه مشابه بافت روستا بوده است، اما پسرش وقتی این خانه را از نو می‌سازد، میلیارد‌ها تومان خرج آن می‌کند تا چنین کاخی ساخته شود.

به گفته اهالی، عبدی علاقه زیادی به کنترل امور با دوربین مدار بسته دارد و از طریق رصد با دوربین، حتی کارگران را به دلیل کم کاری اخراج کرده است.

آن‌ها کوچکترین اطلاعاتی درباره همسر و فرزند عبدی ندارند، چون اصلا آن‌ها را ندیده‌اند. نمی‌دانند عبدی در تهران ازدواج کرده یا از ساری زن گرفته است. حتی نمی‌دانند اگر او را در روستا ببینند، می‌شناسند یا نه. فقط می‌دانند که با ماشین آخرین مدل از پشت شیشه‌های دودی چند باری به منزل در حال ساخت پدری‌اش سر زده و هر بار هم که به روستا می‌آید، با ماشین میلیاردی وارد خانه‌اش می‌شود. حتی در مراسم ختم خواهرزاده‌اش که چند ماه قبل در روستا و در منزل مجلل عبدی برگزار شده هم کسی او را درست ندیده است.

آسفالت آرامگاه، تنها اقدام عبدی برای زادگاهش

مرتضی‌قلی مافی برادر شهید محمدرضا مافی درباره دلیل بازسازی خانه پدری عبدی به نقل از برادرش می‌گوید که اشک چشمان برادر بزرگتر عاملی بوده که سبب شده عبدی منزل پدریشان را بازسازی کند. گویا برادر عبدی از اینکه منزل پدریشان تبدیل به جنگل شده است، ناراحت بوده و در این رابطه به برادر کوچکتر گله می‌کند. همین گله‌گذاری سبب می‌شود مرد ثروتمند روستا، یک خانه مجلل در محل خانه پدری‌اش بسازد.

آن طور که مافی می‌گوید: تنها اقدام عبدی برای روستا آسفالت آرامگاهی بوده که پدر و مادرش در آنجا دفن هستند، اما او اهالی روستا را در کارخانه‌های متعددش جذب نکرده است و فقط خواهرزاده‌هایش با او کار می‌کنند.

او هم مثل دیگر اهالی عبدی، را ندیده و نمی‌شناسد، چون آخرین باری که او را دیده مربوط به ۲۰ سال قبل است و در مراسم ختم خواهرزاده‌اش هم به دلیل اینکه یک چشمش آب سیاه دارد، نتوانسته درست عبدی را ببیند.

مافی اضافه می‌کند که پدر و مادر عبدی مثل سایر اهالی روستا فقیرانه زندگی می‌کردند، اما حالا فرزندشان به عبدالله عبدی تبدیل شده است که در استان مازندران و کشور حرف اول را می‌زند.

او بیان می‌کند: «قدیم‌ها می‌گفتند درخت که رفت بالا سرش پایین می‌آید، اما عبدالله عبدی سرش پایین نیامده است به آسمان هم می‌رود».

خواسته مافی از عبدی این است که زادگاهش را فراموش نکند و اگر می‌خواهد اهالی به او افتخار کنند، او هم باید افتخار کند که در بایع کلا به دنیا آمده است.

اگرچه بحث‌هایی درباره تحت پوشش قرار دادن هزار نفر توسط عبدی در قالب یک خیریه در سطح روستا مطرح است، اما مافی بر این باور است که اگر هم اقدامی انجام شده، مربوط به اهالی بایع کلا نبوده است. فقط در یک مقطع یکساله به پنج تا ۱۰ نفر از اهالی ۵۰ هزار تومان توسط عبدی کمک مالی شده است.

او می‌گوید که مراسم ازدواج عبدی در روستا برگزار نشده و شنیده است که همسر عبدی دختر یک دکتر است.

مافی درباره مایملک عبدی عنوان می‌کند: یک خانه در روستا دارد. در لب دریا نزدیک به دو سه هکتار زمین دارد و آنجا هم یک ساختمان دارد. می‌گویند طرف‌های ییلاق ساختمان دارد. در ساری و تهران ملک دارد. در خارج هم دارد. اصلا معلوم نیست چقدر سرمایه دارد. نمی‌دانم کجای خارج ملک دارد، اما یک ساختمان هفت طبقه در مشهد و نزدیکی حرم امام رضا دارد. بچه‌های روستا برای این ساختمان کار کرده‌اند.

او ادامه می‌دهد: نمی‌دانم عبدی چند کارخانه دارد. فقط در کارخانه فولاد نزدیک محله‌مان است و در نکا واقع شده است. هیچ کس از روستا در کارخانه‌های او کار نمی‌کند و فقط یکی از خواهرزاده‌هایش به نام احمد، در شرکت فولاد همه کاره کارخانه است.

سرمایه‌های خارجی عبدی

به گفته اهالی روستا، عبدی علاوه بر کارخانه فولاد در جاده اسرم، کارخانه روغن و پلاستیک سازی هم دارد. آن‌ها آمار دقیقی از دارایی‌های عبدی ندارند، اما شنیده‌اند که او در ترکیه و کانادا هم شرکت یا کارخانه دارد. تنها جایی هم که خودش حضور دارد، کارخانه فولاد ایرانیان است.

از نگاه اهالی روستا، ثروت عبدی بی‌نهایت است و او با بزرگان سیاسی نشست و برخواست دارد. آن‌ها عبدی را شخصیتی پنهان توصیف می‌کنند که انگار همه کارهایش را مخفی انجام می‌دهد. خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌هایی دارد که به آن‌ها حقوق می‌دهد تا کارهایش را برایش هماهنگ کنند.

ویلایی مجلل با دیوار‌هایی سر به فلک کشیده

بر اساس اطلاعاتی که از اهالی دریافت می‌کنم؛ قصد عزیمت به سمت ویلای عبدی را دارم که در خروجی روستا با فردی عجیب مواجه می‌شوم. فردی که خود را از اعضای حزب جمهوری اسلامی معرفی می‌کند و مدعی است که از انفجار حزب جان سالم به در برده است، در مسیر کوتاهی همراهم می‌شود.

صحبت‌هایش کمی بوی تهدید دارد و شاید هم سعی می‌کند توی دلم را خالی کند. به سخنان قالیباف در صحن علنی مجلس اشاره کرده و می‌گوید که رئیس مجلس هم از پروژه پتروشیمی میانکاله دفاع کرده، و بحث تصمیم برای ساخت پروژه، فراتر از یک شخص خاص است، پس من کاره‌ای نیستم و نباید به عبدالله عبدی گیر بدهم.

به دنبال آن است که ببیند چرا به روستای بایع کلا آمده‌ام. گاهی سعی می‌کند تهدیدم کند که می‌تواند تمام ابزار‌های صوتی‌ام را ضبط می‌کند. اگرچه دائما از ارائه کارت شناسایی‌اش و دوربینی به اندازه یک خودکار که می‌تواند از همه صحنه‌ها فیلمبرداری کند، صحبت به میان می‌آورد، اما هیچ کارت شناسایی ارائه نمی‌کند.

گاهی از در تطمیع بر می‌آید و وعده می‌دهد که اگر شماره تلفن همراهم را به او بدهم، با من همکاری کرده و اطلاعات بیشتری به من خواهد داد.

چهره مردی میانسالی را روبروی خود دارم که حداکثر ۵۰ ساله نشان می‌دهد، اما معلوم نیست چرا دوست دارد سر از کار من در بیاورد. از لابه‌لای تهدیدهایش هم پیداست که فقط سعی دارد توی دل من را خالی کند.

او که از ماشین پیاده می‌شود، به سمت نیروگاه شهید سلیمی نکا می‌روم تا ویلای عبدالله عبدی که رسما تافته‌ای جدابافته در میان آن همه ویلای ساحلی است را پیدا کنم.

ویلا در کنار یکی از شاخه‌های رودخانه نکا که به دریا منتهی می‌شود، واقع شده است. دیوار‌های بلندی با دست کم چهارمتر ارتفاع دارد. این در حالی است که گویا طبق قانون باید دیوار تمامی مستحدثات خارج از بافت شهر و روستا بلند نباشد و حداکثر نیم متر ارتفاع داشته باشد و برای جلوگیری از تجاوز به حریم این ساختمان‌ها، تنها ابزار مجاز استفاده از فنس است. مدلی که حتی در ویلا‌های متعلق به نهاد‌های نظامی هم رعایت شده است، اما ویلای عبدی تافته جدا بافته است.

دیوار‌های بلندش منتهی به سیم خاردار‌هایی است که می‌گویند مجهز به دوربین مدار بسته است. درب ویلا قهوه‌ای سوخته است. ساختمان ویلا دست کم ۶ تا هفت متر ارتفاع دارد. ویلا در حریم ۶۰ متری دریا واقع شده و بالای سقفش چیزی شبیه به روف گاردین یا شبیه به این مستقر شده است.

می‌گویند تمام پرسنل ویلا لباس متحد الشکل دارند و به هیچ پرسشی هم پاسخ نمی‌دهند.

در مسیر برگشت، از مقابل نیروگاه نکا، همان نیروگاهی که قرار است سهم گازش را با پروژه پتروشیمی میانکاله شریک شود، عبور می‌کنم. چندین تانکر حمل سوخت مازوت صف کشیده‌اند که وارد نیروگاه شوند تا سوخت کافی برای نیروگاه تامین شود.

آن‌طور که ناصر ابوطالبی عضو شورای شهر زاغمرز به «انتخاب» می‌گوید: این منطقه به شدت با مشکل فشار گاز به‌ویژه در فصل زمستان روبرو است.

او اضافه می‌کند: خط گازی که از سرخس برای منطقه کشیده شده و گاز فراهم می‌کند، همواره با افت فشار مواجه است. از آنجا که بخش صنعت برای مسئولان در اولویت قرار دارد، در زمستان عمده فشار گاز را برای نیروگاه استفاده می‌کنند و این مسئله فشار مضاعفی روی واحد‌های مسکونی وارد می‌کند.

او ادامه می‌دهد: در حال حاضر روزانه معادل پنج تا شش میلیون لیتر سوخت برای نیروگاه لازم هست تا بتواند این نیروگاه به کار خود ادامه دهد. این در حالی است که حدود ۸۰۰ هزار لیتر نفت گاز (گازوئیل) هم برای این نیروگاه حرارتی با سیکل ترکیبی باید تامین شود. مصرف سوخت گاز نیروگاه ۱۱۰۲۹۴ متر بر ساعت و غیر گازی ۹۴۹۴۸ کیلوگرم بر ساعت است. در چنین شرایطی مسئولان قصد دارند حدود دو میلیون و ۳۰۰ هزار متر مکعب در سال از سهم گاز نیروگاه را به پتروشیمی میانکاله بدهند.

او می‌گوید: صحبت‌هایی که با نمایندگان مجلس درباره پتروشیمی میانکاله شده است. متاسفانه آن‌ها خیلی پافشاری می‌کنند که پروژه اجرا شود. آن‌ها گفته‌اند که قرار است فشار گاز از سمت سرخس زیاد شود تا مشکل کمبود گاز منطقه در فصل زمستان حل شود.

او با تاکید بر اینکه در حال حاضر این منطقه به شدت با مشکل کمبود گاز در زمستان روبرو است، یادآور می‌شود: اگر کمبود گاز بیاوریم طبیعتا در نیروگاه مازوت سوزانده می‌شود و مازوت‌سوزی تبعات وحشتناکی برای مردم منطقه دارد. یکی از تبعات آن مصرف سموم بیشتر به دلیل سوخت مازوت در بخش کشاورزی ّاست، زیرا زمینه بروز آفت در گیاهان را فراهم می‌کند.

او تاکید می‌کند: مازوت سوزی برای خود میانکاله و محیط زیست منطقه مشکل ایجاد می‌کند و اثرات زیادی بر منطقه زاغمرز خواهد داشت.

گزارش: لیلا مرگن

  • 9
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر