«وقتی به دنیا آمدم نافم را با نام عبدالله پسر عمهام بریدند و بعد اذانی که در گوشم خواندند هم باز نام عبدالله را گفتند تا من را شش قفله به اسم عبدالله درآورند. عبدالله ۴،۵ سالهای که در حیاط مشغول بازی بود حالا صاحب نامزد شده بود، مرد من شده بود. سالها از پی هم میگذشتند و...