تریلر جدید فیلم House of Gucci با هنرنمایی لیدی گاگا
بخشی از تریلر فیلم «خاندان گوچی» (the House of Gucci) این روزها در فضای مجازی دست به دست میشود که لیدی گاگا را در نقش پاتریشیا رجیانی در حال نوشیدن اسپرسو در پیست اسکی نشان میدهد که میگوید: «من خودم را آدم پایبند اخلاقی نمیدانم، اما منصفم.» و بعد سه بار به شکلی واقعاً ترسناک با قاشق به فنجان ضربه میزند. هنرمندی که با نام استفانی جوآن انجلینا جرمنوتا به دنیا آمد، سرنوشت از ابتدا برایش رقم زده بود که درام را به معنای واقعی کلمه در زندگیاش تجربه کند. استفانی دیروز و لیدی گاگای امروز که بزرگشدهی منهتن نیویورک است، از همان کودکی نشانههای فراتر رفتن از مرزهای زندگی روزمره را از خود نشان میداد. او که با الگوهایی همچون مدونا، اندی وارهول و دیوید بویی بزرگ شد، سال ۲۰۰۹ در مصاحبهای با گاردین گفته بود: «من میخواستم وارهول زن باشم. میخواستم یک روز فیلم و موسیقی بسازم، عکاسی کنم و نقاشی کنم. موزهی هنری، اینستالیشن بسازم.»
شاید چنین رؤیاهای بلندپروازانهای از نگاه همکلاسیهای او در هنرستان تیش دانشگاه نیویورک، که گاگا مدتی پیش از آغاز حرفهی هنری موسیقاییاش از آن انصراف داد، مضحک و دستنیافتنی به نظر بیاید؛ اما امروز ما با ستارهی پاپی مواجهیم که به طرق و در موقعیتهای مختلف، استعداد هنری خود را در ژانرهای هنری مختلف ثابت کرده است. او که کارش را با آلبومی در سبک پاپ دنس الکترونیک دربارهی موضوعاتی همچون شهرت، هوس، وسواس، هندوئیسم و پول، با عنوان کنایهآمیزی به نام «شهرت» (Fame) آغاز کرد، در ادامه در همین نقطه متوقف نشد؛ دست به همکاریهایی هوشمندانه با دیگر ستارگان پاپ زد، در کنار بزرگانی چون تونی بنت خودش را در موسیقی جز محک زد و به عنوان یک خوانندهی جز قدرتمند ثابت کرد، با آلبومی به نام «امریکانو» (Americano) به ریشههای ایتالیایی خود برگشت، پیامهای جهانشمولی در راستای پذیرش خود به جهان صادر کرد، در صحنهی گرمی سال ۲۰۱۶ به یادبود از دیوید بویی، راکر بریتانیایی، با گریمی مشابه او به الگوی ابدیاش ادای احترام کرد و در قامت یک راکر خوش درخشید و در نهایت حتی در قالب جولی اندروز «اشکها و لبخندها» (The Sound of Music) هم فرو رفت و بر صحنهی اسکار ثابت کرد که حتی از پس اجرای قطعات کلاسیک این موزیکال محبوب و تحسینشده هم برمیآید، آن هم با مهارت هرچه تمامتر. و همین جا ورود به مسیر تازهای برایش رقم خورد که باعث شد امروز ما او را در نقش اول فیلمی دربارهی یکی از مهمترین پروندههای جنایی مربوط به سلبریتیها میبینیم.
این دقیقاً خاصیت گاگاست؛ فراتر از انتظارها ظاهر شدن و هر دم به قالب تازهای فرو رفتن و آن را از آن خود کردن. اگر روزی همکلاسیهایش برایش صفحهی با عنوان «تو هیچوقت معروف نمیشوی استفانی جرمنوتا» ساختند، یا منتقدان آلبوم اولش را «سخیف، مهمل، فاقد اصالت» خواندند، گاگا که به سلیقهسازان صنعت موسیقی اعتماد نداشت، مسیری را در پیش گرفت که مخاطب خاص خودش را داشته باشد، مخاطبانی در آینده که او ایمان داشت با کارش ارتباط برقرار خواهند کرد. امروز او با فروش بیش از بیست و هفت میلیون آلبوم و چندین جایزهی گرمی، از دختری که او را تنها با نام و لباسهای عجیب و غریبش میشناختند، به یکی از موفقترین آرتیستهای تمام دوران تبدیل شده است و به گفتهی اُوِن گِلایبِرمَن، منتقد فیلم ورایتی، ستارهی پاپی که در هر نسل یک بار ظهور میکند.
گاگا همزمان با موفقیت در عرصهی موسیقی و قرار گرفتن در صدر فهرست ترانهها و آلبومهای پرفروش، با گریم و شمایل عجیب و غریبش بر صحنه و فرش قرمز هم جنجالی و بحثبرانگیز شد؛ جنجالهایی که حرف برای گفتن و هدفی مشخص داشته باشد. مراسم سال ۲۰۱۰ جوایز امتیوی را لباس گوشت معروف او، که پیغام مهمی در راستای حفاظت از محیط زیست با خود داشت، بهکل تحتالشعاع قرار داد. او تا پیش از ورود به عرصهی نمایش، تقریباً در هر صحنه و مراسمی به شکلی نامتعارف ظاهر شد، روندی که همچنان در مراسم موسیقیمحور و کنسرتهایش ادامه دارد.
اما حضور گاگا در عرصهی نمایش ابتدا سال ۲۰۱۶ با جایزهای که برای بهترین بازیگر زن سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی گلدن گلوب به خاطر بازی در سریال «داستان ترسناک امریکایی» (American Horror Story) دریافت کرد، مورد توجه قرار گرفت. گاگا همان سال در مراسم اسکار برای ترانهی «تا وقتی برای تو اتفاق میافتد» (Til it Happens to You)، که با همکاری دایان وارن برای مستندی به نام «شکارگاه» (The Hunting Ground) ساخته بود، نامزد دریافت بهترین ترانه شد. او چند سال بعد در همین رشته، برای ترانهی «سطح» (Shallow) از فیلم «ستارهای متولد شده است» (A Star is Born) موفق شد جایزه را از آن خود کند. گاگا برای بازی در این فیلم نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش اول زن هم شده بود. جفری مکناب در ریویوی خود برای نشریهی ایندیپندنت (The Independent) بازی گاگا در این فیلم را «پر از احساس و خالصانه» خواند و نوشت که او و بردلی کوپر «مهر و صمیمیت خارقالعادهای را در کنار هم پدید آوردهاند.»
گاگا معمار شهرت خودش است. او به طور غریزی میداند چه چیز مخاطبان و البته بقیهی دنیا را به وجد میآورد. حرفهای گاگا، با حالتی خشک و بیروح، در مصاحبهها و کنفرانسهای مطبوعاتی نشان میدهد که او از بزرگی خودش مطمئن است. گزارشهایی که دربارهی تعهد او به متد اکتینگ (بازیگری متد) از اینجا و آنجا به گوش میرسد، بارها از سوی خودش تأیید و تأکید شده است. گاگا میگوید برای نقشش در «خاندان گوچی» خودش را یک یوزپلنگ تصور میکرده است. او ادعا میکند که هجده ماه در شخصیت پاتریشیا رجیانی مانده است تا بتواند رفتار و حرکات او را در خودش نهادینه کند. چنانچه در گفتوگو با مجلهی ووگ (Vogue) گفته است: «من یا در اتاق هتلم بودم و مثل رجیانی زندگی میکردم و حرف میزدم، یا سر صحنهی فیلمبرداری بودم و مثل او حرف میزدم و زندگی میکردم.» یا خاطرهای را دربارهی گذشتن از کنار محل قتل مائوریزیو گوچی در ایتالیا تعریف میکند که آنقدر در شخصیت رجیانی (همسر مائوریزیو و عامل پشت پردهی قتل او) مانده بوده است که دچار وحشت میشود و پیش خود میگوید: «من واقعاً چه کردهام؟»
پائولین کائل در شمارهی بیست و نه سپتامبر ۱۹۶۸ نیویورکر در ریویویی دربارهی موزیکالی تازه در هالیوود مینویسد: «باربارا استرایسند زمانی با «دختر مسخره» (Funny Girl) روی پرده رفت که سینما نیاز مبرمی به او داشت. زمانبندی عالی بود.» اون گلایبرمن ادعا میکند که میتوان دربارهی لیدی گاگا هم همین را گفت. از نگاه او، گاگا به ناگاه، جوری پیشتاز فیلمهای امسال است که کسی به گرد پایش نمیرسد. البته نظر بسیاری از منتقدان همچون او نیست و عمدتاً بازی گاگا را به خاطر لهجهاش که بیشتر روسی به نظر میرسد تا ایتالیایی (حتی از نگاه مربی لهجهی خودش) زیر سؤال بردهاند. اما نویسندهی ورایتی نه تنها با این نظر مخالف است که لهجهی گاگا را ایتالیایی و بازیاش را دقیقاً مناسب فضای فیلمی میداند که یادآور ستارهها و دوران خوش کلاسیک هالیوود است.
گاگا در «خاندان گوچی» نقش پاتریشیا رجیانی، زنی جاهطلب از طبقهی متوسط را که به واسطهی وصلت با خاندان برجستهی گوچی در صنعت مد میخواهد از طبقهی اجتماعی خودش بالاتر برود و برای این هدف دست به هر کاری میزند، با حرارت و ظرافت و مهارت و خلوص بازی کرده است، نه در قالب زن شیطانصفت که در چشمهایش تصویر دلار نقش میبندد، که ملکهای واقعی که به همان اندازهی جاهطلبیاش، بیرحمانه واقعبین و عملگراست. اگرچه هیچ جای شکی نیست که حضور گاگا در این فیلم با اهداف تبلیغاتی همراه بوده است. مردم میآیند که این ستارهی پاپ را ببینند. سر و صدایی که در هالیوود به بهانهی بازی او در «خاندان گوچی» راه افتاده هم به همین خاطر است. چه کسی فکرش را میکرد که یک فیلم، نه فیلمی از دنیای مارول، که فیلمی واقعی بتواند تا این اندازه بحثبرانگیز باشد؟
البته که گاگا پیش از این با «ستارهای متولد شده است» هم سر و صدا کرده بود؛ فیلمی که تقریباً به حکم کارما سرنوشت او را به استرایسند گره میزند، آخرین زنی که هالیوود را تحریک کرد نسخهای دیگر از «ستارهای متولد شده است» بسازند (او هم همچون گاگا این موزیکال را به راک موزیکال تبدیل کرد.) «ستارهای متولد شده استِ» لیدی گاگا و بردلی کوپر فیلم هیجانانگیزی بود که همان مسیری را طی کرد که کوتهنظری نپختهی فرسایشی قرن بیست و یکمی گریبانش را میگیرد و از عرش به فرش میآورد. اول به طرز اغراقشدهای غرق در عشق شد، تا جایی که دیگر نشد، تا جایی که فرهنگ فروکاهندهی امروز فیلمی را، که باید جایزهی بهترین فیلم اسکار را با خود به خانه میبرد، «آبکی» و «بیکلاس» خواند. اما در مراسم اسکار این اجرای بینظیر کوپر و گاگا از ترانهی «سطح» بود که با شکوه و زیباییاش باعث شد این پرسش احتمالاً میان تمام سینمادوستان جهان دهان به دهان بچرخد که «آیا فیلم لیدی گاگا را دیدهای؟»
گاگا یکی از چندین ستارهی موسیقی پاپ است که قدم به عالم سینما گذاشته است. باربارا استرایسند مدتها تقریباً یکتنه بار حضور قدرتمندانهی بازیگران زن را در هالیوود به دوش میکشید. حتی در فیلمهای متوسط هم او با غمی درونی و لبخندی دلنشین در مخاطبان سینما کشش ایجاد میکرد. گاگا هم چنین وضعیتی دارد. او که بزرگترین ستارهی پاپ بیست سال گذشته بوده است، طبعاً راحت میتواند طرفدارانش را به سالنهای سینما بکشاند. اما باید به این نکته هم اشاره کرد که این دربارهی تمام ستارههای پاپ اتفاق نمیافتد. از لحاظ تئوری، ستارگان پاپ باید جز صحنه روی پردهی بزرگ هم خوش بدرخشند، چرا که به ذات بازیگر زاده شدهاند. اما عموماً ثابت شده است که خیلیهاشان چنین نیستند و این دلیل دارد. روی پرده، ستارگان پاپ بازی را با ادا اشتباه میگیرند. و روی صحنه، آنها البته بازیگرند، اما بازیگرانی صمیمی نیستند و صمیمیت دقیقاً همان چیزی است که پردهی بزرگ میطلبد. به ندرت پیش میآید، یک ستارهی پاپ بتواند از این مرز عبور کند و تبدیل به ستارهی سینما بشود. به همین خاطر است که دنیای سینما پر است از ستارگان موسیقی که تلاش کردهاند بازیگر شوند اما شکست خوردهاند. نمونههای مشهورش دیوید بویی، پرینس و از همه پررنگترین مدونا که واقعاً برای ستارهی سینما شدن تلاش زیادی هم کرد. شِر از نمونههای نادری بوده است که از موسیقی پا به سینما گذاشت و توانست ثابت کند بازیگر توانمند و بااستعدادی است.
گاگا کاملاً شانس این را دارد که در سطح ویژهای، محدود به افرادی خاص، تبدیل به ستارهی سینما شود. شاید او به خوبی شر نباشد (که بهترین نقشآفرینیاش را در «ماهزده» (Moonstruck)، که برایش یک اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن هم به همراه داشت، دیدهایم) اما او پتانسیل همان چیزی را دارد که استرایسند با حضورش به فیلمها اضافه میکرد. آنچه در «خاندان گوچی» از او یک ستاره میسازد، اندک معصومیت اوست، اینکه هرگز نمیگذارد از آن جنگندهی خردهپای درون طراح [توطئهی] درجهیک غافل بمانیم. قویترین لحظات بازی او در فیلم زمانی است که در قهر است، مثل صحنهای که با آلبوم خانوادگی جلو در خانهی مائوریزیو ظاهر میشود. در این لحظات او واقعاً مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد. نه، گاگا صحنه را مال خود نمیکند، اما فقط میخواهد آنچه را که فکر میکند حقش است، بگیرد و از پس این کار خوب برمیآید. قصهای که «خاندان گوچی» روایت میکند، بدون شک و به شکل میخکوبکنندهای بیرحمانه و تکاندهنده است، اما لیدی گاگا آن را ملموس و واقعی میسازد و بار احساسیاش را به دوش میکشد. این فیلم سکوی پرتاب اوست. ستارهای متولد شده است.
- 14
- 1