یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۸:۱۹ - ۲۶ دي ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۱۰۰۰۵۲۵
هنر و سینما

فیلم/ غم‌انگیزترین سکانس‌های سینمایی؛ لحظاتی که اشک‌تان را در می‌آورد

گاهی هم لازم داریم که اشک بریزیم و سوگواری کنیم. اگر انیمیشن درخشان «inside out» (درون بیرون) را دیده باشید متوجه می‌شوید که اندوه هم مثل شادی مکانیزم موثری است. اگر از آن‌هایی هستید که می‌توانند با فیلم‌ها گریه کنند این فیلم‌ها و سکانس‌ها کمک می‌کنند که سبک شویم. البته خطر اسپویل وجود دارد اما آن‌قدر تاثیرگذار هستند که ده بار هم ببینید باز هم می‌توانید با آن‌ها اشک بریزید.

۱) بخت پریشان ما

عنوان اصلی: The fault in our stars

کارگردان: جاش بون

دختر و پسر نوجوان، هیزل و گاس در مرکز مربوط به بیماران سرطانی با هم آشنا می‌شوند. دختر از زندگی ناامید است. از سرطانی که ذره ذره جانش را می‌گیرد. گاس اما پسری است که آمده به مرکز درمانی تا به بقیه روحیه بدهد. سرطانش درمان شده و برعکس هیزل سرشار از امیدواری است. گاس و هیزل با هم دوست می‌شوند و به یکی از آرزوهای بزرگ هیزل جامه‌ی عمل می‌پوشانند اما این وسط معلوم می‌شود که تومور سرطانی گاس پیشرفت کرده و اوست که پیش از هیزل محکوم به مرگ می‌شود. آن سکانسی که هیزل در مراسم گاس صحبت می‌کند به شدت تاثیرگذار و غم‌انگیز است.

هیزل جایی از فیلم می‌گوید که در بیمارستان به او گفته بودند به دردش از یک تا ده امتیاز بدهد. هیزل در اوج درد گفته بود نه. خواسته بود آن عدد ده را برای خودش نگهدارد. برای دردی که لابد نمی‌شد تحملش کرد.

۲) مسیر سبز

عنوان اصلی: Green mile

کارگردان: فرانک دارابونت

این درام جنایی اقتباسی از کتاب استفان کینگ است. داستان افسر پلیسی که سال ۱۹۳۵ افسر بند محکومان به اعدام است. در بند اعدامیان مردی به نام جان کافی است که هیکلی درشت و قلبی مهربان دارد. او به اتهام تعدی و به قتل رساندن دو دختر کوچک به مرگ محکوم شده است. اتهامی که ثابت نشده است. جان کافی قدرت‌های ماورالطبیعه دارد و از نیرویی شفابخش برخوردار است.

پل همان افسر پلیس از جان می‌خواهد که از نیرویش برای مداوای زندانیان استفاده کند. او که به قدرت‌ و قلب خوب کافی ایمان دارد با او درباره‌ی فرار از زندان صحبت می‌کند. کافی هر چند به اتهام گناهی که مرتکب نشده در خطر مرگ است می‌گوید که آن‌قدر با خشونت‌های انسانی روبه‌رو بوده که حالا ترجیح می‌دهد بمیرد. آخرین درخواست او این است که یک فیلم تماشا کند چون پیش از آن هیچ وقت فیلمی ندیده بوده. صحنه‌ی اعدام جان کافی روی صندلی برقی دردناک است و چشم‌تان را خیس می‌کند.

۳) تایتانیک

عنوان: Titanic

کارگردان: جیمز کامرون

این فیلم احتمالا مهم‌ترین محصول دهه‌ی نود است. فیلمی که تا سال‌ها بعد از خودش روی نسل نوجوان و جوان تاثیرگذار بود. جک یکی از کسانی است که با بلیت بخت‌آزمایی موفق می‌شود در طبقه‌ی پایین کشتی بزرگ تایتانیک جایی برای خودش بگیرد. طبقه‌ای که مخصوص قشر فقیرتر است.

در طبقه‌ی بالا رز دختری اشرافی است که مادرش نقشه کشیده با مردی ثروتمند ازدواج کند. جک و رز روی عرشه با هم آشنا می‌شوند و عاشق یکدیگر می‌شوند. تا این که کشتی به کوه یخ برخورد می‌کند. از این جا به بعد سکانس‌های اشک‌آور فیلم کم نیستند اما می‌شود به آن لحظه‌ای اشاره کرد که رهبر گروه موسیقی تصمیم می‌گیرد روی عرشه بماند و در حالی که بقیه‌ی مسافران مشغول سوار شدن به قایق‌های نجات هستند به کارش ادامه بدهد و بقیه‌ی گروه به او می‌پیوندند و رویاهای بر آب رفته را می‌بینیم.

و آن سکانس آخر. وقتی جک خودش برای رز فداکاری می‌کند و در نهایت رز او را در زندگی بعد از مرگ می‌بیند.

۴) من سم هستم

عنوان: I am Sam

کارگردان: جسی نلسون

سم داوسون مردی است که دچار عقب‌ماندگی ذهنی است و همسرش او را ترک کرده و به تنهایی از دخترش لوسی مراقبت می‌کند. او همسایه‌ای مهربان دارد که زمان‌هایی که سم نمی‌تواند از لوسی مراقبت کند، او را نگه می‌دارد. بچه‌ها لوسی را برای داشتن پدری عقب‌مانده مسخره می‌کنند و علیرغم این که سم پدری مهربان و باملاحظه است، یک مددکار اجتماعی در جشن تولد لوسی او را با خودش می‌برد.

سم وکیلی می‌گیرد که حضانت لوسی را پس بگیرد اما دادستان او را قانع می‌کند که پدر شایسته‌ای نیست. لوسی پیش خانواده‌ی جدیدی که قرار است از او نگهداری کنند نمی‌ماند و دائم فرار می‌کند و پیش سم برمی‌گردد. صحنه‌های دوتایی پدر و دختری سم و لوسی و تلاش سم با بازی درخشان شان پن احساسات تماشاگر را تحریک می‌کند.

۵) زندگی زیباست

عنوان: Life is beautiful

کارگردان: روبرتو بنینی

یکی از بهترین فیلم‌هایی که درباره‌ی جنگ جهانی دوم ساخته شده است و در اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان فیلم «بچه‌های آسمان» مجید مجیدی را شکست داد و روبرتو بنینی برنده‌ی اسکار شد.

سال ۱۹۳۹ گوییدو مرد جوان یهودی برای کار به توسکانی می‌رود جایی که عمویش یک رستوران دارد. آن‌جا عاشقی دختری به نام دورا می‌شود ازدواج می‌کنند و صاحب پسری به نام جوزه می‌شوند. جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود و در روز تولد جوزه آن‌ها را به عنوان یهودی سوار قطار می‌کنند و به اردوگاه می‌فرستند. دورا هم برای این که نزدیک خانواده‌اش باشد داوطلبانه سوار قطار می‌شود. اما زن‌ها و مردها را جدا می‌کنند و دورا و گوییدو همدیگر را نمی‌بینند. جوزه شانس می‌آورد که به دلیل نفرت از حمام به اتاق گاز نمی‌رود.

گوییدو همه‌ی تلاش‌اش را می‌کند تا پسرش را از صدمات فیزیکی و روانی جنگ در امان نگهدارد. گوییدو شرایط‌شان را از پسرش پنهان می‌کند و جوری به او نشان می‌دهد که انگار همه‌ی این‌ها یک بازی است. در نهایت گوییدو به سمت مرگ می‌رود اما قبل از آن به پسرش چشمکی می‌زند که او تصور کند هنوز وسط بازی هستند. جنگ تمام می‌شود و جوزه فکر می‌کند که زندگی زیباست.

۶) دامبو

عنوان: Dumbo

کارگردان: گروه کارگردانان دیزنی

اول این که باید تاکید کنیم «دامبو»یی که در این فهرست حضور دارد نسخه‌ی سال ۱۹۴۱ و انیمیشن است نه آن فیلم لوسی که تیم برتون ساخته.

وقتی لک‌لک‌ها بچه‌ فیل‌ها را به مادرشان تحویل می‌دهند بچه‌ی خانم جامبو گوش‌های بزرگی دارد که باعث می‌شود بقیه او را مسخره کنند. خانم جامبو اسم او را دامبو می‌گذارد و علیرغم ظاهر عجیبش به او عشق می‌ورزد. اما وقتی خانم جامبو سر یک دعوا می‌خواهد از دامبو حفاظت کند مدیر سیرک تصور می‌کند که او دیوانه شده و در قفس حبس‌اش می‌کند. دامبو حالا وسط سیرک تنهاست. تا این که توسط موشی که تبدیل به دوستش شده اعتماد به نفس پیدا می‌کند و با گوش‌هایش قرار می‌شود برنامه‌هایی اجرا کند اما برنامه‌ی اولش خراب می‌شود و بقیه‌ی فیل‌ها از او به عنوان دلقک استفاده می‌کنند.

سکانسی که تیموتی موشه او را به دیدن مادر دربندش می‌برد تا شاید کمی روحیه بگیرد اشک‌تان را سرازیر می‌کند.

۷) مری و مکس

عنوان: Mary and Max

کارگردان: آدام الیوت

این انیمیشن دوست‌داشتنی که به روش استاپ موشن ساخته شده قصه‌اش سال ۱۹۷۶ اتفاق می‌افتد. داستان «مری و مکس» از یک شهر زشت و سیاه شروع می‌شود. وقتی کامپیوتر و اینترنتی در کار نبود و برای همین هم پل ارتباطی دو آدم اصلی فیلم، نامه است. مری دختر هشت ساله‌ای است که همکلاسی‌هایش او را مسخره می‌کنند.

در نیویورک مردی ۴۴ ساله به نام مکس از یک سندروم رنج می‌برد. یک روز مری به صورت تصادفی در اداره‌ی پست یک آدرس پیدا می‌کند و به آن نامه می‌نویسد. آدرس مکس. مری دائم از سوالاتی می‌نویسد که ذهنش را مشغول کرده‌اند. حتی یک‌بار با نامه با هم دعوا می‌کنند اما دوستی‌شان ادامه پیدا می‌کند. ۱۸ سال بعد از شروع دوستی‌شان مری بالاخره به مکس سر می‌زند اما دیگر دیر شده است.

digikala.com
  • 16
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر