اسدالله علم
اسداللهخان علم امیر قاینات، پسر محمد ابراهیم خان امیر خان علم امیر قاینات معروف به شوکت الملک در مرداد ۱۲۹۸ در بیرجند بدنیا آمد. امیر اسدالله در دانشکده کشاورزی کرج آموزش دید. وی به توصیه پدرش در سال ۱۳۱۸ و در سن بیست سالگی با ملکتاج، دومین دختر قوام الملک شیرازی، پیوند زناشویی بست. پیش از آن پسر قوام الملک با اشرف پهلوی ازدواج کرده بود. بعد از فارغ التحصیل شدن و به دلیل آشفته شدن وضعیت تهران که تحت اشغال نیروهای بیگانه بود عازم بیرجند شد. امیر شوکت الملک که قبل از پسرش به بیرجند رفته بود در سال ۱۳۲۳ در همانجا درگذشت و علم اداره امور املاک وسیع پدرش را به عهده گرفت.
عزیمت علم از بیرجند به تهران و سپس کرج از چند منظر حائز اهمیت است اول اینکه وی پس از ترک بیرجند به ناگاه خود را در محیط گسترده تری احساس کرد که تحولات مختلف سیاسی- اجتماعی را به صورت کلان تری نسبت به هنگام اقامتش در بیرجند تجربه میکرد. هرچند به لحاظ اقتدار و نفوذ سیاسی، اجتماعی، خاندان علم ریشههای عمیق تری در تاریخ معاصر ایران داشتند اما هرگز به درجه ای از قدرت و امکانات دست نیافته بودند که بتوانند مستقیماً در تحولات کلان کشور سهیم باشند اما علم برغم تمام اجدادش توانست به یکباره با خاندان سلطنتی نسبت فامیلی برقرار سازد و روابطش با خاندان پهلوی را نزدیک کند.اقامت وی در تهران به وی امکان داد تا به شکل جدی تری در جریان وقایع کشوری و جهانی قرار گیرد.
در اواخر سال ۱۳۲۴ علم ضمن مسافرت به تهران به ملاقات قوام السلطنه نخست وزیر رفت که تازه از سفر مسکو به تهران بازگشته بود. قوام السلطنه این جوان ۲۶ ساله را در ظاهر به واسطه سابقه دوستی و آشنایی با امیر شوکتالملک و شاید هم به توصیه انگلیسیها که در آن زمان نقش حساسی در سیاست ایران داشتند، در سال ۱۳۲۵برای فرمانداری کل سیستان و بلوچستان در نظر گرفت. در سال ۱۳۲۹ وزیر کشاورزی و چندی بعد وزیر کشور شد. از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۱ پستهای مختلف دولتی داشت. از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ نخست وزیر، از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۴۵ رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ نیز وزیر دربار ایران بود. طبق اسناد منتشرشده، وی علاوه بر وظایف رسمیاش ریاست و نیابت دهها سازمان و کمیته را برعهده داشت که ۲۲ مورد آن به ثبت رسیده است. وی همچنین در طول حیات سیاسیاش ۵۵ نشان و مدال داخلی و خارجی دریافت کرد.
امیر اسدالله از نوجوانی به دربار رفت و آمد داشت و با محمد رضا پهلوی آشنا بود. به گفته بسیاری او تنها دوست شاه بود. علم در دوره نخست وزیری مصدق به شاه کاملاً وفادار ماند. به دنبال تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران و آغاز نخست وزیری دكتر مصدق كه توطئههای دربار، شاه و محافل نزدیك به سیاست تجاوزكارانه بریتانیا در ایران بر ضد دولت و ملت ایران افزایش روز افزونی پیدا كرد، اسدالله علم هم به خاطر مشاركت در این گونه اقدامات توطئهآمیز به دستور مصدق نخست وزیر به بیرجند تبعید شد (البته قرار بود به خارج از كشورتبعید شود اما دكتر مصدق به دلایلی از این امر چشم پوشید). اسدالله علم در تمام دوران نخست وزیری مصدق و سپس وقوع كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در تبعید در شرق و جنوب شرق كشور بود و از همان منطقه با مخالفان دولت مصدق (در داخل و خارج از كشور) در ارتباط بود.(۱)
در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بویژه سه روز قبل از وقوع کودتا، علم نقش فعالی ایفا کرد و پس از کودتا نیز به گفته ارتشبد فردوست سهم اساسی در برکناری سپهبد زاهدی از مسند نخست وزیری داشت. در دوره نخست وزیری او، قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و تظاهرات طرفداران امام خمینی سرکوب شد. وی وسیعترین باند را در کشور ایجاد کرد و در همه استانها دارای مهرهها وعوامل خود بود و آنها را به وکالت و یا مقامات عالی رساند. مهم ترین پایگاه علم در خراسان و فارس بود. در خراسان و سیستان و بلوچستان به علت این که پایگاه اصلی خانواده اش بود و در فارس به علت وصلت با خانواده قوام شیرازی نفوذ زیادی داشت. مهمترین وقایع دوران نخستوزیری او تصویب طرح لایحه انجمن ایالتی و ولایتی، اعتراض روحانیون و لغو این لایحه، رفراندوم ۶ بهمن و همچنین سرکوب قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و تبعید امام خمینی بود. دربراه این واقعه علم به این صورت با شاه قرار میگذارد كه شاه ۲۴ ساعت فرماندهی ارتش را به علم بسپارد و علم شورش را سركوب كند، اگر در كار خود ناكام شد شاه تمام مسئولیت مسائل پیش آمده را متوجه وی کند و او را عزل و حتی مجازات(اعدام) كند.(۲)
علاوه بر وقایع فوق،انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی و دوره چهارم مجلس سنا را پس از دو سال فترت انجام داد.علم پس از استعفا از نخستوزیری، ریاست دانشگاه پهلوی شیراز را برعهده گرفت و در آبان ۱۳۴۵ به وزارت دربار منصوب شد. تاجگذاری محمدرضا پهلوی و جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در دوران وزارت دربار او انجام شد.
علم نه کاری به احزاب موافق و مخالف و گروههای سیاسی داشت و نه آدمیبود که به طور جدی در کارهای سیاسی دخالت مستقیم نماید و فقط مجری اوامر ملوکانه بود. خاندان علم حداقل از اواخر دوره سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بطور کلی و شخص علم بطور خاص از هنگام بقدرت رسیدن محمد رضا پهلوی به عنوان حامیان و طرفداران جدی سیاست انگلیس در ایران شناخته میشوند. در دوره قاجار خاندان علم در شرق ایران در جلوگیری از توسعه نفوذ روسیه به نواحی جنوبی تر ایران نقش انکار ناپذیری داشته است .
یکی از نکات حائز اهمیت در زندگی علم همکاری وی با سرویسهای اطلاعاتی انگلیس بود. شاپور ریپورتر تقریبا از اواخر جنگ جهانی دوم اصلیترین بخش شبکه اطلاعاتی جاسوسی انگلیس را با همکاری علم هدایت کرد. وی از معدود کسانی بود که جهت احراز سمتهای حساس سیاسی به ماموریتهای بسیاری رفت و در حد مطلوبی از عهده ماموریتهای محول شده از سوی وزارت خارجه انگلیس برآمد و به دریافت نشان خدمات ممتاز نایل گردید. وی جایگاه ویژه ای در ارتباط با شبکه اطلاعاتی انگلیس در ایران داشت و همو بود که در راس تشکیلات اطلاعاتی – جاسوسی انگلیس در ایران رهبری نیروهای بومیطرفدار انگلیس را برعهده داشت که در این میان شخص علم به عنوان شاخص ترین فرد بومیدر همکاری شاپور ریپورتر نقش مشابه را ایفا کرد و پیوند اطلاعاتی این دو نفر از همان اواخر جنگ دوم جهانی ایجاد شده بود. چنانکه یکی از نظامیان ایرانی بنام علی شهبازی که سالها بعد جهت گذراندن برخی از دورههای آموزشی در زمینههای حفاظتی و اطلاعاتی به لندن اعزام شده بود از منابع انگلیسی آگاهی یافته بود که علم وزیر دربار و دوست بسیار نزدیک شاپور ریپورتر از همان زمان جنگ دوم جهانی به شبکه اطلاعاتی – جاسوسی انگلیس پیوسته و این پیوند را کماکان حفظ کرده بود.
نقش علم در دوره پهلوی دوم نه فقط به عنوان یک سیاستمدار مجرب و کارآ بلکه باید به عنوان یکی از کانونهای بسیار مهم قدرت نگریست که پیوسته قدرت و اثر بخشی آن در سیاستهای کلان کشور رو به افزایش بود. وی و جریان تحت هدایت او بویژه از اواسط دهه ۴۰ به بعد به عنوان گروه مسلط در سیاست و قدرت درون حاکمیت پهلوی دوم خود را نشان داد. اعضای باند وی ترکیب یکدستی نداشتند و بنا بر مقتضیات خاص توسط علم جذب شده بودند. در میان باند علم استاد دانشگاه، ادیب، روزنامه نگار، سیاستمدار، شاعر، راهزن و شرور حضور داشتند. وی همچنین مشارکت جدی در امر املاک و مستغلات پهلوی داشت.
وی به دلیل تجارب وسیعی که در خصوص زمین داری داشت بخوبی از عهده این کار برآمد و به سرعت به کار اداره این املاک و اراضی و سایر داراییهای شاه که شامل تعدادی هتل و مهمانسرا و غیره بود، سر و سامان داد و با ایجاد سازمانها و ادارات مستقل تدریجا اداره املاک پهلوی را به نهادی قدرتمند و دارای نفوذ در امور تجاری و اجتماعی و اقتصادی تبدیل کرد. وی در دوره ریاستش بر املاک و داراییهای شاه، علاوه بر اندوختن ثروت قابل ملاحظه ای برای خود از عواید و درآمد این املاک برای پیشبرد اهداف سیاسی خود و شاه و اطرافیان در حد بسیار گسترده ای بهره برداری کرد. اسدالله علم از ثروتمندترین رجال و دولتمردان آن روزگار محسوب میشد و ارزش داراییها و املاك او به میلیونها دلار میرسید. او بارها در خاطرات خود شاكر است كه به یمن حكومت محمدرضا شاه به ثروت سرشاری دست یافته است. ضمن این كه خانواده علم در بیرجند و در سیستان و بلوچستان املاك و داراییهای پرشماری داشتند كه این خود اسدالله علم را در ردیف بزرگترین ملاكان و صاحبان ثروت كشور قرار میداد.
یکی دیگر از نقشهای مهم علم در این دوره، ایجاد حزب مردم و دبیرکلی وی بود. شاه در ارائه اقدامات خود برای دست یابی به قدرت مطلقه، زاهدی را بر کنار کرد و حسین علاء و سپس اقبال را که حرف شنوی بیشتری داشتند به نخست وزیری برگزید. آنگاه برای اجرای اقدامات خشونت آمیز جهت سرکوبی مخالفان و نیز برای کشف مخالفتهای پنهان، ساواک را بنیان نهاد. در واقع هدف رژیم از این ماجرا، سازماندهی گروههای مخالف در قالب تشکلهای حزبی و ارائه یک چهره دموکراتیک از نظام و جلب مشارکت مردمیو کسب مشروعیت بود. حزب مردم که از اوایل سال ۱۳۳۶ شایعه تشکیل آن با عنوان حزب کشاورزان بر سر زبانها بود، در نهایت در ۲۶ اردیبهشت ماه همان سال به دبیر کلی علم رسما تشکیل شد و شروع به عضو گیری نمود. حزب در فلسفه وجودی خود باید نقش حزب اقلیت را ایفا میکرد و هیچ گاه امکان دسترسی به اکثریت نداشت و نباید برای خروج از این وضعیت اقداماتی را صورت میداد.
علم به دنبال تشکیل حزب مردم به تلاش گسترده برای عضوگیری و توسعه حزب دست زد و در راستای هدف حزب برای جذب مخالفان رژیم و تعدیل فعالیتهای آنها تعداد زیادی از اعضای حزب منحله توده را به عضویت حزب در آورد که چگونگی فعالیت آنها خود داستان دیگری است. بنا به گزارشهای ساواک، حزب تا مدتها پس از تشکیل آن از تشکیل حوزههای حزبی عاجز بود و اعضای آن تمایلی به شرکت در جلسات حزب نداشتند. موفقیت نسبی حزب هم چیزی جز حاصل نفوذ علم نبود و ماهیت دولتی و فرمایشی حزب از اشتیاق اعضا برای مشارکت فعال به شدت میکاست. با برگزاری کنگره در سال ۱۳۳۸، علم دوباره در مقام دبیر کلی باقی ماند.
بی تردید اصلی ترین ماموریت وی در تمام دوران نخست وزیری اش در سالهای ۴۲-۱۳۴۱ تحکیم موقعیت سلسله پهلوی بود. علم بر آن بود تا شرایط لازم را برای مشروعیت بخشیدن به رژیم پهلوی از منظر آمریکاییهای فراهم آورد. در این دوره به دلیل قدرت شاه، علم فقط مجری دستورات او بود و عمده وظیفه وی پدید آوردن شرایطی بود که در آن هر کس در هر مقامیکه هست خود را خدمتگزار و نوکر بلا شرط شاه بداند. وی در این دوره بارها در سخنانش تاکید کرده بود « نوکر اعلیحضرت همایونی و فرمانبردار اوست». از دیگر اقدامات وی در این دوره کنترل و سانسور نشریات و مطبوعات مخالف بود. در شرایطی که در دوره علی امینی مطبوعات مجالی هرچند محدود برای فعالیت یافته بودند در دوره علم محدودیتهای مطبوعاتی افزایش یافت.
علم در آخرین سالهای زندگی خود و در شرایطی که مسئولیت وزارت دربار کلیدی ترین نقش را در سیاست گذاری و طرحهای کلان و ریز کشور را برعهده داشت ، بیش از هر کس دیگری به روند سیاسی – اقتصادی کشور و خطرات و مشکلاتی که پیش روی رژیم پهلوی قرار داشت، واقف بود. وی علی رغم همه خدمات خود به پهلوی از مشکلات عدیده ای که کشور در چارچوب نظام سیاسی موجود با آن روبرو بود و اینکه نظام حاکم بر کشور یک نظام عقب مانده به لحاظ سیاسی و اقتصادی است به خوبی آگاهی داشت. در نوشتههای خصوصی پس از دیدار با شاه با حالتی از بیم و امید تحولات سیاسی را پیگیری میکرد و تصمیمات و برنامه ریزی غلط اقتصادی هویدا را اصلی ترین علت نارضایتی مردم میدانست. در خاطرات علم به موارد مختلفی از نگرانیهای وی در زمینه پایگاه رژیم در میان مردم ،عدم حس مسئولیت و وجدان کاری مسئولین دولتی ،سوء مدیریت ،عدم مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی و نارضایتیهای عمومیدیده میشود.
زمانی که علم به وزارت دربار رسید تجربیات زیادی در مسائل خارجی و ارتباط گسترده ای با شخصیتها و ماموران سیاسی سایر کشورها بویژه انگلیس و آمریکا داشت. او در این دوره میبایست با تنظیم دقیق روابط شاه با دو کشور یاد شده زمینههای مورد تائید این دو کشور را فراهم سازد. به گفته فردوست علم در مسائل مهم مجری سیاستها انگلیس و آمریکا بود. علم در سیاست خارجی مهمترین رابط محمد رضا با انگلیس و آمریکا بود. در خرداد ۱۳۵۶ علم سعی كرد جلوی مبادله قرارداد تقسیم آب رودخانه هیرمند را میان ایران و افغانستان بگیرد و در این باره مستقیم از شاه تقاضا كرد اما تلاشهای وی به جایی نرسید و قرارداد مبادله شد. علم این قرارداد را خیانت به ایران میدانست. به صورتی كه در یادداشتهای خود نوشته است:« مثل این است كه یك قطعه از گوشت تن مرا بریده اند و پیش چشم من جلوی سگ انداخته اند». این مسئله باعث كدورت شدید علم شد به گونه ای به فكر استعفا از وزارت دربار افتاد. این اتفاق و شرایط وخیم بیماری وی باعث شد كه از این پس دیگر دل و دماغ كار نداشته باشد. این تغییر از یادداشتهای وی كاملا نمایان است.(۳)
علم به علت بیماری سرطان خون بارها مجبور شد کشور را ترک کند و در بیمارستانهای اروپایی بستری شود. بیماری وی عملا از اواخر دهه ۴۰ آغاز شده و علتش کاهش تدریجی وزن او بود. وی در همان حال به عنوان وزیر دربار مسائل سیاسی و اجتماعی را پیگیری میکرد. علم سرانجام به دلیل شدت بیماری از سوی شاه کنار گذاشته شد و به جای او هویدا به وزارت دربار منصوب شد. او متقاعد شده بود که این بیماری سرانجام به مرگش منتهی خواهد شد. وی در سال ۵۵ احساس خستگی و ضعف زیادی از خود نشان میداد و از شرکت در بیشتر مجالس و مراسمها خودداری میکرد.
وی در یکی از یادداشتهایش مینویسد« ... پای تلفن و در نامههایم از شاه تقاضا کرده ام که مرا از مسئولیتهای فعلی ام معذور بدارد و یا به شغلم کم مسئولیت تری بگمارد یا اجازه بدهد برای گذراندن روزگار پیری در بیرجند بازنشسته شوم ... من میتوانم ادعا کنم که این نقش را برعهده داشته ام و حداقل ۹۹ درصد محرم اسرار شاه بوده ام... هیچکس دیگری از چنین اعتمادی برخوردار نبوده است. شرفیابی من چقدر طولانی و چقدر متنوع بود، از هر دری صحبت میکردیم، مسائل خارجی، سیاستهای داخلی مشکلات با خانواده، زنها، تقریبا هیچ چیز ناگفته باقی گذاشته نمیشد».
وی سرانجام در ۱۴ مرداد ۵۶ طی نامه ای که با جمله غلام خانه زاد! پایان یافته است استعفای خود را تقدیم شاه مینماید. وی در یادداشت ۱۸ شهریور خود تاکید دارد « افتخار میکنم که بمدت سی و هفت سال تمام به شاه خدمت کرده ام. هرگز حتی یکبار هم از واقعیات چیزی بر زبان نیاورده ام و آگاهانه او را گمراه نکرده ام».اعلم بعنوان نزدیک ترین دوست شاه و محرم اسرار و بعنوان فردی که بیشترین نقش را در تثبیت سلطنت پهلوی داشت سرانجام در ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در بیمارستانی در نیویورک درگذشت و روز ۲۷ فروردین در آرامگاه خانوادگی واقع در حرم مطهر حضرت رضا (ع) به خاک سپرده شد. از وی یادداشتهای به جای مانده است. این یادداشتها به عنوان گزارشی دقیقی از وضعیت دربار پهلوی و شخص شاه اعتبار زیادی دارد. یادداشتهایی که سالها بعد دکتر علی نقی عالیخانی آنها را ویرایش کرد و کتاب « یادداشتهای علم» را منتشر ساخت.( ۴)
پانوشتها:
۱- اسدالله علم و قیام ۱۵ خرداد، مظفر شاهدی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
۲- معمای هویدا، عباس میلانی، نشر اختران صفحه ۱۹۳.
۳- یادداشتهای علم، جلد ششم انتشارات مازیار صفحه ۴۸۰ .
۴- یکی از مهمترین اقدامات اسدالله علم در طول دوران طولانی وزارت دربارش، تدوین تقریباً منظم خاطرات روزانه بود كه از سال ۱۳۴۷ تا واپسین ماههای عمرش در سال ۱۳۵۶ تداوم یافت. کتاب یادداشتهای علم در ایران تاکنون از سوی انتشارات ثالث، مازیار و کتاب سرا انتشار یافته است.
منابع:
- گفتگوهای من با شاه، خاطرات محرمانه امیر اسدالله اعلم، نشر نی.
- مردی برای تمام فصول، مظفر شاهدی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
- رجال عصر پهلوی شماره ۱۸ – مرکز بررسی اسناد تاریخی.