استالین
یوسب بساریونیس دزه جوغاشویلی مشهور به ژوزف اِستالین و ملقب به مرد پولادین، رهبر و سیاستمدارکمونیست شوروی بود که از اواسط دهه ۲۰ تا مرگش در ۱۹۵۳ رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی و در نتیجه رهبر دو فاکتوی کل این کشور بود.
او در شهر گوری در گرجستان که آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود به دنیا آمد و در ۱۹۲۲ به مقام دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید. پس از مرگ ولادیمیر لنین، استالین موفق شد در مبارزه قدرت در دهه ۲۰ بر لئون تروتسکی پیروز شود و رهبری حزب را در دست گیرد. در دهه ۱۹۳۰ استالین تصفیه کبیر را آغاز کرد که به کمپینی از سرکوب سیاسی، دستگیری و قتل مخالفان معروف است که در ۱۹۳۷ به اوج رسید.
حکومت استالین آثار ماندگار بسیاری داشت که تا پایان دولت شوروی در آن باقیماندند البته مائوئیستها، خوجه ئیستها، آنتی رویزیونیستها و بسیاری دیگر او را آخرین رهبر سوسیالیست واقعی در تاریخ اتحاد شوروی میدانند و عروج خروشچف و استالین زدایی پس از استالین را «رویزیونیسم» میخوانند. استالین مدعی بود که سیاستهایش بر مارکسیسم-لنینیسم بنا شدهاند اما اکنون نظام اقتصادی و سیاسی او را بیشتر استالینیسم میخوانند.
استالین در ۱۹۲۸ سیاست نِپ (سیاست های نوین اقتصادی) که در دهه ۲۰ جریان داشت را با «برنامههای پنج ساله» و «کشاورزی کلکتیو» تعویض کرد. با این سیاستها و تحت رهبری استالین، اتحاد شوروی تا پایان دهه ۳۰ از کشوری با جمعیت غالب دهقانی به یکی از قدرتهای صنعتی جهان بدل شد.
مصادره گندم و غذاهای دیگر توسط مقامات شوروی به دستور استالین از عوامل قحطی بین سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ بود (بخصوص در اکراین، قزاقستان و قفقاز شمالی). بسیاری از دهقانانی که با مصادره و کلکتیویزاسیون مخالفت میکردند با برچسب «کولاک» سرکوب و دستگیر میشدند.
قحطی مصنوعی که توسط استالین در اوکراین ایجاد شد و به هولودومور مشهور است، باعث مرگ تا ۱۰ میلیون اوکراینی شد. استالین رهبر اتحاد شوروی در زمان جنگ جهانی دوم بود و تحت رهبری او این کشور نقشی حیاتی در شکست آلمان نازی در آن جنگ داشت (این جنگ در شوروی با نام جنگ کبیر میهنی شناخته میشود). پس از جنگ، استالین اتحاد شوروی را به عنوان یکی از دو ابرقدرت جهانی مطرح کرد و تقریباً چهار دهه پس از مرگ او در ۱۹۵۳ این موقعیت همچنان برجا بود.
حکومت استالین را بسیاری به «کیش شخصیت پرستی» و شیوههای مخفی حذف مخالفین محکوم میکنند. نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، حکومت و کیش شخصیت استالین را در کنگره معروف حزب کمونیست شوروی در ۱۹۵۶ محکوم کرد و پروسه استالین زدایی را آغاز کرد که بعدها به جدایی چین و شوروی انجامید. بسیاری استالین را مسئول مرگ مخالفان حکومت او میدانند و قتل لئون تروتسکی دوست انقلابی لنین و از رهبران انقلاب روسیه و جنبش ضد استالینی نیز توسط یکی از عاملان حکومت او انجام شد.
استالین، پس از مرگ لنین در سال ۱۹۲۴م، حاکم مطلق شوروی گردید. از لحظه مرگ لنین، هر دستور استالین واجبالاجرا بود و در این راه هرگونه مخالفتی را با کشتار مردم و حتی بزرگان و افراد برجسته پاسخ داده میشد. استالین پس از مرگ لنین، یاران و همکاران نزدیکش را - که رقبای بالقوه خود تشخیص میداد - یکی پس از دیگری، از مقامات حزبی و دولتی برکنار نمود. وی در سال ۱۹۲۷م، نخستین برنامه پنج ساله اقتصادی شوروی را با هدف اشتراکی کردن کشاورزی و ایجاد واحدهای بزرگ صنعتی آغاز کرد و میلیونها دهقان روسی را - که حاضر نبودند با رها کردن زمین خود، در مزارع دولتی و اشتراکی کار کنند - قتلعام نمود. در دهه ۱۹۳۰م و همگام با تأسیس سازمان پلیس مخفی، صدها هزار نفر از مردم، دچار تصفیههای خونین شدند و میلیونها نفر به سیبری و اردوگاههای کار اجباری تبعید گشتند.
در این دهه، سازمان پلیس مخفی شوروی بهعنوان یکی از منفورترین و سهمناکترین سازمانهای پلیسی جهان، تقریباً از تمامی اقشار جامعه و حتی بسیاری از مقامات میانهرو حزب کمونیست شوروی سابق را به جوخه آتش سپرد. در جریان این تصفیهها، عدهای از برجستهترین فرماندهان ارتش سرخ نیز دستگیر، محاکمه و تیرباران شدند و تعمیم این تصفیه تا ردههای پایین افسران ارتش سرخ، توان نظامی شوروی را در آستانه جنگ دوم جهانی تحلیل برد. واژه سیاسی «استالینیسم»، بیانگر اختناق هولناک سالهای زمامداری استالین بهویژه طی دهه ۱۹۳۰م میباشد.
استالین از سال ۱۹۴۱م تا ۱۹۴۵م، جنگ علیه آلمان را رهبری کرد و با شرکت در کنفرانس تهران و یالتا، نفوذ قابل ملاحظهای برای شوروی در اروپا و سازمان ملل متحد کسب کرد. استالین در سالهای پس از جنگ، سیاست دوری از غرب را در پیش گرفت که بعدها به سیاست «پرده آهنین» معروف شد. مرگ ژوزف ویساریونوویچ جوگاشویلی موسوم به «استالین» سرانجام پس از عمری جنایت و خونریزی در پنجمین روز از ماه مارس سال ۱۹۵۳م رخ داد و بسیاری از مردمان را از شر اعمال ننگین خویش آسوده کرد.
براساس برخی روایات تاریخی، استالین سه یا چهار روز زودتر از این تاریخ مرده بود، اما مقامات وقت که بر سر جانشینی او اختلاف داشتند، ترجیح دادند خبر مرگ این نماد کیش شخصیتپرستی را دیرتر اعلام کنند. چند روز پیش از مرگ، در روز بیست و هشتم فوریه استالین در بلشوی مسکو اپرای دریاچه قو را تماشا میکرد، اما تا پایان نمایش در تئاتر نماند و از آن پس دیگر در انظار دیده نشد. دیکتاتور سرخ که تبلیغات کمونیستی به او لقب «پدر کوچک خلقها» را داده بود، هنگام مرگ هفتاد و چهار سال داشت. انتشار خبر مرگ استالین در فردای پنجم مارس در سراسر جهان موجب حیرت، تأسف، شادی و موجی از آرامش شد. درمورد دلایل مرگ استالین چندین روایت وجود دارد. گفته میشود لاورنتی بریا رئیس پلیس مخفی شوروی که از جان خود بیمناک شده بود، استالین را مسموم کرده بود.
در هر حال، دلیل مرگ استالین هرچه بود موجب آسودگی دهها میلیون نفر از مردم شوروی و کشورهایی شد که استالین پس از جنگ جهانی دوم با برقرار کردن رژیم کمونیستی، آنها را در پشت پرده آهنین جای داده بود. خاطرنشان میسازد؛ در خاطرات خروشچف نیز آمده است که بریا بهوضوح از مرگ استالین خوشحال شد و بهسختی میتوانست خوشحالی خود را از مرگ او کنترل کند. «هنوز جسد استالین را در تابوتش نگذاشته بودند که بریا در صور میدمید.»
درحالیکه اطرافیان استالین بر جنازه او اشک میریختند بریا بهدنبال ماشین فرستاد و همه را در کنار جنازه تنها گذاشت. خاطرات خروشچف در فصل مربوط به مرگ استالین بیشتر مربوط به بریاست و نشان میدهد او لحظهای چشم از بریا برنداشته و درست در آن زمانهایی که مینویسد: «پاکدلانه میگویم که مرگ استالین را سخت یافتم.» بلافاصله از ترس خود از بریا و قدرت یافتن او سخن میگوید. شایسته توجه این است که در رژیمهای توتالیتر که سررشته همه نهادها و اشخاص در دست یک نفر است، مرگ آن نفر نقطه عطفی تاریخی میشود.
تمام آنچه بعد از استالین به وقوع پیوست؛ آزادسازی زندانیان و اعاده حیثیت از متهمان به خیانتی که خیلی از آنها هنگام بهدست آوردن آبرویشان سالها بود که در اردوگاههای کار جان باخته بودند، بیمردن استالین متصور نیست. شاید به این دلیل که دیکتاتورها آنقدر در پیادهروها فرمان میرانند و انسان به زیر میگیرند که بازگشتشان به جاده اصلی با ادامه راه برایشان فرقی ندارد در هر دو صورت محکوم به فنا میشوند. بامداد روز چهارم مارس ۱۹۵۳م رادیو مسکو اعلام کرد استالین دچار خونریزی مغزی شده.
دیکتاتور بزرگ شش و نیم صبح روی زمین افتاده و درحالیکه خودش را خیس کرده بود و حرفهایی نامفهوم میزد، در اتاقش با هراس باز شد و چشمان حیرتزده رفقایش آنچه را میدید باور نمیکرد. در میان جمعیت بالای سر استالین در حال احتضار تنها همسرش از سر صدق گریه کرد. بعد از آن در نوشتههای بهجای مانده تنها شرح دسیسهچینیهای رفقا برای حذف یکدیگر را میخوانیم. هر کس سعی دارد خود را قهرمانی جلوه دهد که میخواسته حزب و خلق آسیبدیده را نجات دهد.