یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۴:۳۵ - ۰۳ خرداد ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۳۰۲۲۹
سایر اخبار حوادث

انتظارهای بی‌سرانجام

کودکان و بزرگسالان گمشده,مفقودشدن مرموز
شاید هر ‌روز اعلامیه گمشده‌ای در دیوارهای شهر نصب شود، گمشده‌هایی که جگرگوشه خانواده‌های منتظرند. انتظار شاید برای خانواده‌هایی که روزی عزیزشان ناپدید شد و ماه‌ها و سال‌ها در بی‌خبری او رنج می‌کشند، جنس دیگری داشته باشد.

در ۱۰ سال گذشته تعداد بسیار زیادی از موارد مفقودی در رسانه‌ها منتشر شده که این تنها بخشی از آنها بوده، در ‌واقع بسیاری از گمشده‌ها حتی با وجود مژدگانی‌های بالا همچنان مفقود و بی‌نشان هستند. طبق برخی گزارش‌های سال‌های قبل در رسانه‌ها روایت تعدادی از کودکان و بزرگسالان گمشده را مرور می‌کنیم.

۹ سال رنج

مهر سال ۹۰ شهیاد سلیمان‎زاده هشت‌ساله ناپدید شد. او نخستین کودک گمشده دهه ۹۰ است. کودکی که هرگز پیدا نشد. او پس از تعطیلی از مدرسه سوار خودروی مردان ناشناسی شد. با ربوده‌شدن این کودک بازار شایعات در ارومیه داغ شد. سه روز پیش از ربوده‌شدن شهیاد پسربچه دیگری گروگان گرفته شده بود؛ همین هم شد که کودک‌ربایی زنجیره‌ای شایعه شود.

اما این آدم‌ربایی‌ها زنجیره‌ای نبود. کودک ۱۱‌ساله ربوده‌شده در سیستان‌وبلوچستان پیدا شد اما از شهیاد خبری نشد. هیچ آدم‌ربایی با خانواده آقای سلیمان‌زاده تماس نگرفت و هیچ درخواست پولی نشد. این در حالی بود که این خانواده با هیچ‌کس اختلافی نداشت و علت این ربایش را نمی‌دانستند. از زمان فقدان کودک هشت‌ساله پلیس آگاهی استان وارد عمل شد. اما ردپایی از شهیاد پیدا نکرد. در و دیوار شهر پر شد از عکس‌های شهیاد تا شاید نشانی از این پسر هشت‌ساله پیدا شود. اما با وجود گذشت بیش از یک‌دهه از ربایش شهیاد، پسر هشت‌ساله ارومیه‌ای، خانواده‌اش چشم‌انتظار دیدار پسرشان هستند تا بار دیگر او را به آغوش بگیرند.

پدرش به شهروند گفته بود: «همه‌جا را زیر پا گذاشتیم. عکس‌های شهیاد را همه‌جا پخش کردیم اما پیدا نشد که نشد. هم‌کلاسی‌هایش می‌گفتند جلوی در مدرسه سوار خودرو پژو ۴۰۵ شده است اما هویت راننده و سرنشین آن مشخص نشد. هنوز هم عکس‌هایش را در صفحات مجازی منتشر می‌کنیم، گاهی تماس‌هایی گرفته می‌شود و اطلاعاتی می‌دهند. هر‌بار دلخوش می‌شویم اما بی‌نتیجه است».

امیدم  نابود  شد

سجاد رئوفی گمشده سال ۹۱ است؛ پسربچه چهارساله‌ای که در نزدیکی محل کار پدرش ناپدید شد. از او هم هیچ نشانی نیست. تنها آخرین تصویری که از او به یاد مانده، همان لباس‌هایی است که به تن کرد تا همراه پدرش به سر کار برود. با گم‌شدن سجاد زندگی خانواده آقای رئوفی هم ویران شد. دیگر هیچ‌‌چیز و هیچ‌کس نتوانست جای کودک گمشده‌شان را بگیرد.

آنها ماندند با دنیایی پر از درد و رنج. پر از اشک و غم. بدون شیطنت‌های کودک چهار‌ساله‌شان؛ کودکی که پر از شور بود و انرژی.

مادر سجاد گفته بود: «این‌همه سال گذشته است اما انگار همین لحظه سجاد را گم کرده‌ایم. داغ ازدست‌دادن پسرم هیچ‌وقت کم رنگ نمی‌شود. او در چشم به‌هم‌زدنی ناپدید شد؛ اما انتظار دیدارش عمرمان را گرفت. خوشی از زندگی‌مان پر کشید و غم و اندوه در زندگی‌مان جا خوش کرد. بیست‌وپنجم اسفند سال ۹۱ به همراه پدرش به کارگاه بلوک‌زنی رفت؛ محل کار پدرش بود و در یک محوطه باز قرار داشت. معمولا همراه پدرش همه‌جا می‌رفت. آن روز همسرم رفت که نماز بخواند، برگشت دید سجاد نیست. پلیس و آتش‌نشانی آمدند اما فایده‌ای نداشت. از آن روز منتظر برگشتن سجاد هستیم. الان دیگر ۱۳ سال دارد. کاش ما را فراموش نکرده باشد. سجاد یک خواهر بزرگ‌تر هم داشت که الان ازدواج کرده است. نوه‌مان هم‌سن سجاد گمشده‌مان است».

ربوده‌شدن محمدامین  و  واکنش‌های  بی‌نتیجه

سال ۹۲ هم با گم‌شدن محمدامین پنج‌ساله همراه بود. او پس از تعطیلی کلاس ورزش ناپدید شد. مسئولان باشگاه لباس محمدامین را تنش کرده بودند و او را به جلوی در فرستاده بودند تا پدرش بیاید. اما پدر به خاطر چند دقیقه تأخیر عمرش را پای جست‌وجوی پسر پنج‌ساله‌اش گذاشته است. گم‌شدن محمدامین وکیلی در رسانه‌ها خبرساز شد. خبر ربوده‌شدن این پسربچه پنج‌ساله و در پی آن، مرگ تنها مظنون و سرنخ این پرونده در حین رسیدگی، بازخوردهای زیادی به همراه داشت؛ از واکنش هنرمندان و بازیگران تا تأکید مسئولان محلی و نمایندگان مجلس بر پیگیری این موضوع.

تلاش‌ها برای یافتن سرنخی از رد‌پای این کودک ادامه داشت اما نه کودک پیدا شد و نه متهمان. حالا ۹‌ سال از ناپدیدشدن این کودک می‌گذرد اما سرنوشت محمد در هاله‌ای از ابهام باقی مانده است.

پدرش گفته بود: «بارها خوابش را دیده‌ام که می‌خندد و می‌گوید: «بابا من برمی‌گردم». از این‌همه انتظار و تلاش خسته‌‌ام. همه‌جا را زیر پا گذاشته‌ام، به همه رو انداخته‌ام اما نمی‌دانم او در این هفت ‌سال کجاست، چه می‌کند. احتمال می‌دهم پسرم را از مرز خارج کرده باشند تا در حمل مواد مخدر از او استفاده کنند. شب و روزمان با رفتن محمدامین سیاه شده است».

۱۸ساعت بعد از گم‌شدن محمدامین، مرد ناشناسی با خانواده محمدامین تماس گرفت. تماسی که رنگ‌و‌بوی آدم‌ربایی داشت. بعد از این تماس، روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله تازه‌ای شد. مرد ناشناس دوباره تماس گرفت و برای آزادی او ۵۰۰ سکه بهارآزادی خواست.

مرد کودک‌ربا از یک باجه تلفن همگانی تماس می‌گرفت که بلافاصله باجه مورد‌نظر، تحت نظر قرار گرفت و هنگامی که متهم قصد داشت مجددا با خانواده کودک پنج‌ساله تماس بگیرد، از سوی کارآگاهان دستگیر شد. با انتقال مرد تبهکار به اداره آگاهی مشخص شد که او از مجرمان حرفه‌ای است که ۱۷سال سابقه زندان دارد.

درحالی‌که  متهم مدعی بود وضعیت جسمانی‌اش خوب نیست، مأموران او را به بازداشتگاه انتقال دادند تا پزشک او را مورد معاینه قرار دهد اما قبل از اینکه پزشک در محل حاضر شود، تنها مظنون این کودک‌ربایی مرموز جان خود را از دست داد و با مرگ مرد تبهکار معمای این کودک‌ربایی پیچیده‌تر شد.

پرونده محمدامین با نگارش نامه چند نفر از بازیگران به فرمانده ناجا وارد فاز تازه‌ای شد؛ مظنونان زیادی در این پرونده دستگیر شدند اما هیچ ردی از محمدامین پیدا نشد. محمدامین حالا ۱۲سال دارد و پدر و مادرش همچنان چشم‌انتظار او هستند.

صبح  منحوس  خرداد  ۹۳

سال ۹۳ گم‌شدن مائده کبریایی بار دیگر واکنش‌های زیادی به همراه داشت. مائده هشت‌ساله چهارم خردادماه ۹۳ از مقابل مدرسه ابتدایی شهید جعفری‌نیا واقع در خیابان معلم از مناطق پرجمعیت شهر بندر انزلی مفقود شد. بهزاد کبریایی‌آبکنار پدر مائده از روزهای سیاه دلتنگی می‌گوید: «دختر کوچولویمان زنده است و جایی در این دنیا نفس می‌کشد؛ نمی‌دانیم کجاست؛ اما منتظرش می‌مانیم تا نفس در سینه داریم. می‌دانیم روزی برمی‌گردد». حتی جایزه ۲۰۰ میلیونی برای برگرداندن مائده هم کارساز نبود.

پدر از آن صبح منحوس گفته بود «صبح‌ها دخترم را ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه به مدرسه می‌رساندم و ساعت ۱۰ و ۴۵ دقیقه نیز به سراغش می‌رفتم ولی آن روز که به مقابل مدرسه رفتم، دیدم دختربچه‌ها مقابل در مدرسه منتظر خانواده‌هایشان ایستاده‌اند و در مدرسه نیز بسته است. خبری از دخترم نبود. مدرسه بدون اطلاع خانواده‌ها کلاس‌ها را ۲۰ دقیقه زودتر تعطیل کرده‌ بودند. در ابتدای تحقیقات، پلیس به پیرمردی مشکوک شد که چهره‌اش از سوی هم‌کلاسی‌های مائده ترسیم شده بود. اما در بررسی‌ها مشخص شد که آن پیرمرد به دنبال نوه‌اش آمده بود. عکس‌هایی از مائده تهیه کردیم و همه‌جای انزلی و حتی بیرون شهر را زیر پا گذاشتیم و عکس‌هایش را پخش کردیم. هیچ نشانی از مائده نبود. تلاش‌هایمان تاکنون به نتیجه‌ای نرسیده، ولی امیدواریم».

دنیای  گمشده  انزلی

از دنیا گریزان شده‌اند اما هنوز دست از دنیایشان نکشیده‌اند. دنیا علمی کودک گم‌شده سال ۹۴ در بندر انزلی است. آنها هم نمی‌دانند چه بر سر دنیایشان آمده است. زهرا عاشوری مادر دنیا هنوز هم تا نام دختر سه‌ساله‌اش می‌آید، اشک می‌ریزد. هنوز نمی‌داند دخترش مفقود شده یا ربوده شده، او را کشته‌اند یا به کار گرفته‌اند. تنها دخترشان بیستم مردادماه همان سال در حوالی حرم بی‌بی‌حوریه در محله‌ای به نام شالیور درست دم در خانه‌شان ناپدید شد. مادر گفته بود: «دنیا در حیاط خانه‌مان بود که به آشپزخانه رفتم تا یک قالب یخ را در پارچ آب خالی کنم، به‌سرعت به حیاط برگشتم و دنیا را صدا کردم اما نبود. به کوچه رفتم اما انگار از اول دنیایی در آن محله وجود نداشته است. با پلیس تماس گرفتیم، همسایه‌ها هم همراه شدند، کوچه‌ها را یک‌به‌یک گشتیم اما انگار ذوب شده بود. هر‌چقدر بیشتر گشتیم و می‌گردیم کمتر سرنخی پیدا می‌کنیم؛ اصلا انگار از اول دختری به نام دنیا نداشتیم».

نذر و نیاز کردند و مژدگانی هم تعیین کردند تا به دنیایشان برسند اما گره این مفقودی هرگز باز نشد.

مادر گفته بود دنیا برایمان سیاه شده است اما چشم‌انتظار دیدار دنیایمان هستیم. پنج سال از ماجرای گم‌شدن دنیا می‌گذرد. تماس‌های بی‌هدف هم ردی از دنیا به خانواده علمی نشان نداد.

سرنوشت معمایی  ابوالفضل

سال ۹۵ باز هم کودک دیگری در خراسان‌ رضوی ناپدید شد. معمای رازآلود گم‌شدن ابوالفضل ۱۰ساله همچنان ادامه دارد.

ابوالفضل جهانشیری هجدهم اسفند ۹۵ زمانی که برای بازی از خانه‌شان خارج شده بود، گم شد و دیگر کسی او را ندید. پدرش گفته بود: «بعدازظهر بود که پسرم لباس و کفش ورزشی‌اش را پوشید و برای فوتبال از خانه خارج شد. او پسری درس‌خوان و باهوش بود که به فوتبال علاقه زیادی داشت. ساعتی بعد به خانه برگشت، لباس‌هایش را عوض کرد و دوباره رفت تا در مقابل خانه بازی کند. هنوز خاطرم هست که دمپایی‌های آبی‌رنگش را پوشید و رفت. ساعتی بعد دنبالش رفتم اما اثری از ابوالفضل نبود؛ همه‌جا را گشتم اما هیچ ردی از پسرم نبود. خانه‌مان در منطقه‌ای به نام جاده سیمان است که هیچ دوربین مداربسته‌ای در آن زمان وجود نداشت.

با کسی کینه و دشمنی ندارم. هفت سال از این ماجرا گذشته است. ما یک خانواده پنج‌نفره بودیم که در این سال‌ها زندگی‌مان پای انتظار تباه شد. بعد از گم‌شدن ابوالفضل سکته کردم که کارم را هم از دست دادم».

از  خلخال  تا  تهران به ‌دنبال ردی  از  حسین

حسین اسدی چهارساله ‌سال ۹۶ گم شد. خانواده حسین برای سیزده‌بدر به حوالی رودخانه هروچای شهرستان خلخال رفته و چادری بر پا کرده بودند. حسین نیز داخل چادر بود که ناگهان ناپدید شد. رسیدگی به این پرونده از سیزدهم فروردین‌ سال ۹۶ آغاز شد.

آتش‌نشانان و غواصان وجب به وجب همه رودخانه را گشتند اما بی‌نتیجه بود. در ادامه تحقیقات فرضیه کودک‌ربایی قوت گرفت. شکایت آدم‌ربایی مسیر تحقیقات را تغییر داد. پرونده پسربچه‌ای که سال‌ها قبل در شهرستان خلخال به ‌طرز مرموزی ناپدید شده بود، به دستور رئیس قوه‌ قضائیه برای ادامه تحقیقات در اختیار بازپرس جنایی پایتخت قرار گرفت. در ادامه بررسی‌های میدانی، کارآگاهان مطلع شدند که چند متر آن طرف‌تر از چادری که خانواده حسین برپا کرده بودند، خانواده‌ای اتراق کرده بودند که نظرشان به حسین جلب شده بود؛ بنابراین دو عضو آن خانواده که یک داماد و پدرزنش بودند، بازداشت شدند، اما آنها نیز پس از تکمیل تحقیقات با قرار وثیقه آزاد شدند.

به دنبال آیناز  سیاه‌چشم

چهار سال پوچ گذشت. آیناز هنوز هم پیدا نشده است؛ دختربچه هفت‌ساله‌ای که درست جلوی در خانه‌شان هنگام بازی با خواهر کوچکش ناپدید شد و هیچ اثری از او به جا نماند.

از آن مهر غم‌انگیز دوسالی می‌گذرد؛ رنج و عذاب برای خانواده غلامی پایانی ندارد. آیناز به‌ طرز مرموزی ناپدید شد و هیچ‌‌کس نتوانست حتی ردی از او پیدا کند. جست‌وجو‌ها بی‌نتیجه مانده و حتی یک نشانه هم از این دخترک نیست.

تصویر آیناز هشت‌ساله با چشم و ابروهای مشکی بارها در فضای مجازی منتشر شده است. اکبر غلامی پدر این دختربچه، گفته بود: «زمان از پنجم مهر ۹۷ برای ما متوقف شد، ایستاد و دیگر حرکت ندارد. با گم‌شدن آیناز زندگی هم برای ما تمام شد. به امید برگشت آیناز این روزها را می‌گذرانیم. هنوز چشمانش در خیابان به دنبال آیناز می‌دود. هیچ‌‌چیز نمی‌دانم. هیچ احتمالی هم نمی‌دهم؛ نه دشمنی داشته‌ایم، نه اختلافی با کسی. هنوز با هر تماسی قلبم سریع‌تر می‌تپد. شاید نشانی از دخترم باشد؛ اما هیچ ردی از او نیست. همه‌جا را گشتم. آیناز سیاه‌چشمم را گم کردم».

در جست‌وجوی  زهرا  ورامینی

شهریور سال ۹۸ هم زهرای دوساله درست جلوی در خانه‌شان ناپدید شد. او در محله قلعه‌نو ورامین وقتی همراه ‌خواهر کوچکش می‌خواست وارد خانه شود، دور زد و مسیرش را تغییر داد. داخل کوچه ‌شد، دوربین‌های مداربسته تنها تصویر ۲۰ثانیه‌ای از این دختربچه ورامینی ثبت کرده‌اند که در معرض دید بود.

نه پلیس، نه هلال‌‌احمر، نه سلبریتی‌ها، نه مردم محل و نه خانواده‌اش هنوز ‌نتوانسته‌اند رد و نشانی از زهرا پیدا کنند. پدر و ‌مادر زهرا سال‌هاست در آرزوی پیداشدن حتی یک نشانه از دختر کوچک خود هستند. این در حالی است که پلیس آگاهی پایتخت تحقیقات را متوقف نکرده است. جست‌وجوها برای دریافت ردی از این دختربچه هنوز ادامه دارد. تیم‌های هلال‌احمر کانال نزدیک خانه را سه مرتبه جست‌وجو کردند اما دریغ از یک نشانه. احتمال اینکه زهرا داخل کانال ‌آب افتاده باشد، صفر است.

حسن حسینی‌شیرازی، پدر زهرای دوساله گفته بود: «زندگی‌مان ویران شد. مادر زهرا مدام خواب دخترمان را می‌بیند. وضعیت روحی خوبی ندارد. یک رد و نشانه از زهرا زندگی‌مان را تغییر می‌دهد. روزهای نخست همه به دنبال زهرا بودند اما دیگر کم‌رنگ شده است. همه ناامید شده‌اند اما ما منتظریم. به معجزه ایمان داریم».

مفقودشدن مرموز   یک دانش‌آموز  ۱۲ساله

محله شریف‌آباد شیراز، اردیبهشت سال ۱۴۰۰، ملیکا:

دانش‌آموز ۱۲ساله در مدرسه‌ای مشغول به تحصیل بود که در کوچه محل زندگی‌شان قرار داشت، روز حادثه ملیکا برای خرید از خانه تا سوپرمارکت سر کوچه‌شان رفت اما دیگر هرگز به خانه بازنگشت. هنگامی که خرید این دختر ۱۲ساله تمام می‌شود دوربین‌های مداربسته در داخل کوچه بازگشت او را به سمت خانه ثبت می‌کنند، اما برخی شاهدان عینی پس از مفقودشدن مرموز ملیکا به خانواده او گفته بودند که ملیکا را دیدند که به داخل حیاط مدرسه رفته بود. یک ماه پس از مفقودشدن ملیکا، سرایدار مدرسه به عنوان مظنون شناسایی و توسط پلیس بازداشت می‌شود اما درخصوص ماجرای مربوط به ناپدیدشدن این دختر ۱۲ساله اعترافی نمی‌کند. پلیس از همسر این سرایدار نیز بازجویی می‌کند و با سرنخ‌هایی که در بازجویی از او به دست می‌آورد مشخص می‌شود مظنون اصلی همین مرد سرایدار ۳۸ساله بوده است تا اینکه مظنون این پرونده مبهم حدود سه ماه پیش در زندان خودکشی می‌کند.

بیشتر از دو سال است که از مفقودشدن ملیکا می‌گذرد اما هنوز خانواده‌اش هیچ خبری از او ندارند و نمی‌دانند چه بلایی بر سر دخترشان آمده است. پلیس در همان ابتدای ماجرا تا قبل از دستگیری مظنون به خانواده ملیکا گفته بود که با هیچ رسانه‌ای صحبت نکنند، زیرا امکان دارد متهم دخترشان را به قتل برساند اما پلیس نمی‌دانست مظنون در زندان به زندگی خود پایان می‌دهد و این راز را همراه با خود دفن می‌کند.

گم‌شدن دختر  اصفهانی در  شیراز

همه چیز از ساعت ۹ شب ۲۵ تیرماه سال ۱۴۰۱ آغاز شد. خانواده سما جهانباز برای سفر به شیراز و خانه عمه «سما» رفته بودند. قرار بود همان شب یا فردا صبح او به همراه خانواده‌اش به اصفهان برگردند. «سما» ساعت ۷:۲۰ عصر، از منزل عمه‌اش، برای خرید بیرون می‌رود. دو ساعت بعد، سما به خانواده‌اش خبر می‌دهد که در حال برگشتن به خانه است و ۱۰ دقیقه دیگر می‌رسد. اما پس از آن، گوشی او خاموش می‌شود و دیگر هیچ خبری از «سما» نمی‌شود تا همین امروز.

در این میان، سعید جهانباز پدر «سما» همچنان امیدوار است که دخترش را پیدا کند. همان روزها تصویری تلخ از او منتشر شد که با پلاکارد‌هایی در خیابان از مردم تقاضای کمک می‌کرد. این تصویر بازتاب زیادی در شبکه‌های مجازی داشت.

در این میان نام بسیاری از گمشدگان دیگر هم خالی است که هرگز رسانه‌ای نشده است... .

sharghdaily.com
  • 19
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش