پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۰۸:۴۸ - ۲۲ آبان ۱۴۰۳ کد خبر: ۱۴۰۳۰۸۱۵۶۶
سایر اخبار حوادث

جزئیات خودکشی آرزو خاوری از زبان شاهدان/ پدر: شب آرزو گفت «بابا به خدا من فقط شلوار جین پوشیده بودم»

خودکشی آرزو خاوری,آرزو خاوری

روزنامه فراز نوشت: «رفیقم داد و هوار کرد نرو بالا، نرو بالا! سرم را چرخاندم دیدم آن بالاست. یک نگاه این طرف کرد یک نگاه آن طرف ... مستقیم آمد پایین. رفتیم بالا سرش. فقط یک کلمه گفت معلمم... این را من شنیدم که گفت معلمم» این را یک شاهد خودکشی «آرزو خاوری» می‌گوید؛ دختر نوجوانی که چندی پیش در شهرری از یک ساختمان چند طبقه خود را پایین انداخت. پدر آرزو خاوری از او چه می‌گوید و در محله‌شان چه خبر است؟

روز سه‌شنبه ۱۵ آبان ماه اولین بار یک خبرگزاری خبر خودکشی او را به صورت رسمی منتشر کرد. اداره آموزش و پرورش تهران با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «آرزو پس از ترک مدرسه بر اثر سقوط از ارتفاع یک ساختمان مسکونی جان خود را از دست داد».

روایت‌های ضدونقیض

خبر خودکشی او خیلی زود به صدر اخبار آمد. هرکس که در فضا‌های مجازی، مخاطبی داشت به تحلیل خودکشی این نوجوان مشغول شد. همه به دنبال علت بودند، اما علت را نه در محل وقوع حادثه و از طریق بررسی تمام ابعاد آن، بلکه در ذهن خود دنبال می‌کردند. عده‌ای مهاجر بودن او را علت درگیری با مدیر مدرسه‌اش می‌دانستند و برخی مشکلات خانوادگی را عامل خودکشی آرزو می‌پنداشتند. از این مسیر بود که مرگ یک نوجوان دستمایه فضاسازی علیه مردم ایران و برچسب نژادپرستی شد. اما چنین تلاش‌های غیراخلاقی و غیرکارشناسانه نتیجه‌ای جز مبهم ماندن علت خودکشی آرزوی نوجوان نداشت.

کاربران شبکه‌های اجتماعی همچنین با مقصر دانستن مدیر و معاون مدرسه، انگشت اتهام را به سمت ساختار آموزش و پرورش نشانه گرفتند و از تجربیات خود در سال‌های دانش‌آموزی گفتند که چطور «به خاطر زیر ابرو برداشتن و تنگ کردن پاچه شلوار فرم تحقیر شده‌اند.» فراز در همان روز‌های اول انتشار خبر، در کوچه‌ پس‌کوچه‌های شهرری دنبال مدرسه و خانه آرزو گشت تا داستان او را آن‌چنان که هست روایت کند.

در خانه آقای خاوری

رتبه ایران در میان کشور‌ها از نظر خودکشی در گزارش‌های مختلف متفاوت است و از ۵۸ تا ۱۲۸ گزارش شده، اما آخرین رتبه ایران در فهرست سازمان جهانی بهداشت ۱۲۸ است. بر اساس آخرین آمار سالانه حدود ۱۳۰ هزار اقدام به خودکشی در ایران ثبت می‌شود و ۷ هزار نفر جان خود را بر اثر خودکشی از دست می‌دهند.

به خانه آرزو می‌رسیم؛ دیوار‌های دو طرف خانه پر از پارچه سیاه است. مردی پنجاه ساله که لهجه‌ای تهرانی دارد، در را باز می‌کند. خانه یک پذیرایی کوچک دارد با آشپزخانه اپن در گوشه‌ای؛ خبری از اتاق خواب نیست. جز تلویزیون و بخاری و پشتی، اسباب‌اثاثیه دیگری نیست. پدرش می‌گوید: «از ده سالگی آمدم ایران. همین جا ازدواج کردم و دو پسر و دختر من همین‌جا به دنیا آمدند. نه سال است در همین محل زندگی می‌کنیم. پارسال برای این‌جا دو و نیم اجاره می‌دادم، امسال صاحبخانه اجاره را هشت میلیون کرده است». آقای خاوری در کار ضایعات آهن است و با وانت کار می‌کند. می‌گوید: «آرزو همه این چند سال همین جا مدرسه می‌رفت. مدرسه‌اش دولتی بود، شهریه زیادی نداشت. برای ثبت‌نام هم جز این دو سه سال که مدیر سر مسائلی مثل پوشش آرزو را اذیت می‌کرد، هیچ وقت مشکل دیگری نداشتیم».

پدر آرزو می‌گوید در محله دیگری خودشان خانه دارند. «گفتم بابا بیا از این محل برویم. گفت نه، می‌خواهم پیش دوست‌ها و همکلاسی‌هایم باشم. من هم رفتم از بنیاد شهید نامه گرفتم بردم مدرسه که ثبت‌نامش کنند». عموی آرزو انگار در حادثه‌ای شهید شده و نامه از «بنیاد شهید» توانسته به او در فرایند ثبت‌نام کمک کند.

از داخل کمد دیواری کنار پذیرایی، یک بسته کاغذ درمی‌آورد. کاغذ زردرنگ برای بهشت‌زهراست و کاغذ آبی‌رنگ جواز دفنی که از پزشکی قانونی گرفته‌اند. «آرزو سالم بود، تازه داشت ورزش می‌کرد که وزن کم کند». در نامه پزشکی قانونی علت مرگ را صدمات متعدد بدنی و اصابت جسم سخت نوشته‌اند. دم در، جلو جاکفشی فلزی می‌گوید: «همیشه کفش‌های آرزو را می‌شستم می‌گذاشتم داخل کیسه که خاک نگیرد». سه جفت آل‌استار ساق‌بلند سفید و مشکی و سبز انگار که نو باشد، داخل کیسه است.

آرزو این ساختمان را می‌شناخت

به سمت ساختمان می‌رویم؛ از خانه تا ساختمانی که آرزو در آن خودکشی کرده دو کوچه بیشتر فاصله نیست. اهل محل آقای خاوری را می‌شناسند و به او احترام می‌گذارند. هرکس را که می‌بینی، پس از سلام و علیک، به خاطر درگذشت دخترش به او تسلیت می‌گوید و همدردی می‌کند. دوباره سر حرف را باز می‌کند: «وضعیت مالی خیلی خوبی ندارم، ولی نخواستم برای دخترم کم بگذارم. یک قبر دو طبقه پیش مادرم برایش خریدم که راحت باشد. سخت بود ولی همین کار از دستم برمی‌آمد».

پدر آرزو ماجرای اردوی مدرسه را این طور تعریف می‌کند: «شنبه ساعت پنج بعد از ظهر بود، من هنوز سرکار بودم. از مدرسه به من زنگ زدند گفتند آقای خاوری می‌دانی دخترت چه کار کرده؟ گفتم نه والا، چه کار کرده؟ نگفت. فقط گفت فردا بیایید مدرسه. شب آرزو آمد خانه. من می‌دانستم اردو بودند. گفتم بابا چه کار کردی باز از مدرسه به من زنگ زدند؟ گفت بابا به خدا من فقط شلوار جین پوشیده بودم».

به ساختمان می‌رسیم. آقای خاوری می‌گوید: «آرزو این ساختمان را می‌شناخت. پریا دوستش تا یک سال و نیم پیش که رفتند دو خیابان آن طرف‌تر، همین جا زندگی می‌کرد. آرزو زیاد به خانه‌شان می‌رفت». در کرکره‌ای سفید پارکینگ، آرام آرام باز می‌شود و یکی از اهالی با ماشین بیرون می‌آید. پدر آرزو می‌گوید: «نمی‌دانم چرا و چطور وارد ساختمان شده. شاید دوستانش خبر داشته باشند. من فکر می‌کنم شاید از مدرسه بیرون دویده و نمی‌دانسته کجا برود، دیده در این پارکینگ مثل الان باز است، رفته داخل. راه پشت بام را هم از قبل بلد بوده حتما».

خودکشی سومین علت مرگ و میر نوجوانان

بر اساس آمار سال ۲۰۲۱، خودکشی سومین علت مرگ و میر افراد ۱۵ تا ۲۹ ساله در جهان است و سالانه بیش از ۷۰۰ هزار نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهند. ویروس خودکشی در حالی به جان نوجوان جهان افتاده است که که برخی نوجوانی را دوره آشوب و استرس می‌نامند؛ به همین دلیل است که برای پیشگیری از خودکشی نوجوانان، معلمان و والدین آن‌ها باید آموزش ببینند.

گزارش‌های مربوط به خودکشی نوجوانان ایرانی در سال‌های اخیر بیشتر شده است. روز شنبه ۱۹ آبان، خبر دیگری از خودکشی یک دختر دانش‌آموز دیگری آمد: «آیناز کریمی، دانش‌آموز کلاس دوازدهم در روستای دریس شهرستان کازرون به دلیل تهدید به اخراج از سوی مدیر مدرسه خود را حلق‌آویز کرد».

محله زندگی خانواده خاوری

آرزو ۲۸ مهر ۸۸ در تهران به دنیا آمد و ظهر روز یکشنبه ۱۳ آبان خودکشی کرد. پدر آرزو، آقای خاوری در محل بسیار خوشنام است و چند روز پس از مرگ آرزو، وقتی در کوچه به سمت ساختمان می‌رویم، همه برای تسلیت به سمت او می‌آیند. کارگر یک مکانیکی که شاهد افتادن آرزو بوده است، از روز حادثه می‌گوید: «آن روز بارانی بود. همان یکشنبه حوالی یک و نیم ظهر، داشتیم اینجا کار می‌کردیم. ناگهان دیدیم یک دختر لب پشت بام ایستاده است».

ساختمانی که به آن اشاره می‌کند تا خیابان بیست قدم فاصله دارد و همه مغازه‌دارهای سر خیابان خیلی زود متوجه قصد آرزو شده‌اند. یکی از مکانیک‌های آن راسته می‌گوید: «رفیقم داد و هوار کرد نرو بالا، نرو بالا! سرم را چرخاندم دیدم آن بالاست. یک نگاه این طرف کرد یک نگاه آن طرف ... مستقیم آمد پایین. رفتیم بالا سرش. فقط یک کلمه گفت معلمم... این را من شنیدم که گفت معلمم» یکی دیگر از مکانیک‌ها می‌گوید: «هیچ‌کس نمی‌داند قبلش چه اتفاقی افتاد. ما فقط بعدش را دیدیم که آمد بالا، به بیست‌ثانیه نکشید روی پاهایش آمد پایین و بعد اورژانس سریع آمد بردش».

در مدرسه آرزو چه خبر است؟

مدرسه یک کوچه تا ساختمان فاصله دارد. در بزرگ ورودی و دیوار‌های مدرسه پر از رنگ و نقاشی است، شبیه همه مدرسه‌های دیگر. مدرسه دو شیفت است؛ دبستانی‌ها صبح می‌آیند تا دوازده و نیم. بعد شیفت دبیرستانی‌هاست تا پنج و نیم عصر. زن چهل‌ساله لاغری با مانتوشلوار و شال ساده مشکی از مدرسه بیرون می‌آید: «دختر من با آرزو همکلاسی بود. از وقتی این طوری شده اصلا حرف نمی‌زند، خیلی حالش بدست. همه بچه‌ها همین طور شده‌اند. الان هم جلسه گذاشته‌اند، مادرها شاکی اند. از اداره هم بازرس فرستاده‌اند.» مادر‌ها یکی دوتا می‌آیند و می‌روند. دختربچه‌های سیزده چهارده‌ساله، گوشه کنار باغچه با هم حرف می‌زنند و بازی می‌کنند. همه یک‌دست لباس پوشیده‌اند؛ مانتو سورمه‌ای‌رنگ بلندی که تا زیر زانو می‌آید، با شلوار‌های گشاد و مقنعه تنگ‌شده. کفش‌های رنگ به رنگ آل‌استار تنها چیزی است که در ظاهرشان تغییر می‌کند.

بابای مدرسه که مردی چهل و پنج شش ساله قدبلندی است با صورت استخوانی کشیده، می‌گوید: «باید منتظر بمانید تا جلسه بازرس‌ها و مسئولین مدرسه تمام شود». ساختمان یک‌طبقه مدرسه وسط حیاط است و سرویس بهداشتی دقیقا کنار در ورودی. چند مادر با بچه‌هایشان از مدرسه می‌روند و سرایدار هربار در را پشت سرشان قفل می‌کند. «من همیشه در مدرسه را قفل می‌کردم. آن روز بچه‌های پیش‌دبستانی داشتند می‌آمدند، مادرها و معلم‌ها هم دم در ایستاده بودند. من گفتم تا این‌ها هستند، سالن را تی بکشم که مدیر می‌آید تمیز باشد. یکهو دیدم یکی از کنارم رد شد. فکر کردم می‌رود دستشویی. ساعت چهار پنج که برادر آرزو آمد مدرسه، تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده.» بعد از یک ربع، بالاخره دو زن از سالن بیرون می‌آیند. مثل این که یکی از آن‌ها از اداره آمده و دیگری از مسئولین مدرسه است. می‌گویند: «بفرمایید بیرون، بفرمایید. فعلا نمی‌توانید با کسی صحبت کنید. سوالی داشتید از روابط عمومی آموزش و پرورش بپرسید».

کسی که خودکشی می‌کند، قهرمان نیست

این‌ها بخشی از داده‌های میدانی بود که خبرنگار فراز با حضور در محله محل سکونت خانواده خاوری در «شهر ری» به دست آورد. اطلاعاتی که در فضای مجازی و رسانه‌ای کمتر کسی به دنبال آن است، چون هدف چیز دیگری است. در فضای مجازی عده‌ای در حال ساختن قهرمان از «آرزو خاوری» هستند. بدون آن که بدانند خود می‌توانند به عامل شیوع ویروس خودکشی در میان نوجوانان تبدیل شوند. این افراد خودکشی آرزو خاوری را به دستاویزی برای رسیدن به اهداف خود تبدیل کرده اند.

این در حالی است که ساختن تصویر قهرمانانه از افرادی که خودکشی کرده‌اند می‌تواند پیامد‌های زیان‌آوری برای جامعه، به‌ویژه نوجوانان و جوانان داشته باشد. تحقیقات روان‌شناختی نشان می‌دهد که وقتی رسانه‌ها یا جامعه به شکل ستایش‌آمیزی درباره خودکشی صحبت کنند، احتمال بروز موارد جدید خودکشی افزایش می‌یابد. به این پدیده «اثر وِرتِر» می‌گویند که از نام رمان «رنج‌های ورتر جوان» نوشته گوته گرفته شده است. این اثر نشان می‌دهد که تمجید از افرادی که خودکشی کرده‌اند، می‌تواند به تکرار رفتار‌های مشابه در افراد دارای شرایط روحی و روانی نامناسب منجر شود، چون ممکن است به‌اشتباه فکر کنند که خودکشی راهی برای رهایی یا به‌دست آوردن توجه و همدلی است. از سوی دیگر ساختن چهره قهرمانانه از فردی که خودکشی کرده، این باور نادرست را تقویت می‌کند که پایان دادن به زندگی می‌تواند پاسخی مشروع یا حتی باشکوه به رنج‌ها و مشکلات باشد.

برای نوجوانان و جوانان تصویرسازی‌های قهرمانانه از خودکشی بسیار خطرناک است. این گروه سنی معمولا بیشتر تحت تأثیر رفتار و عقاید دیگران، قرار می‌گیرند و ممکن است به اشتباه خودکشی را به عنوان روشی برای مطرح شدن یا جلب توجه تلقی کنند.

  • 17
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش