دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۰۹:۳۲ - ۲۱ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۲۹۸۶
سایر اخبار حوادث

لحظه‌های وحشت ۴ دختر گمشده در کویر

اخبار حوادث,خبرهای حوادث,حوادث امروز,گمشده
چهار دختربچه کرمانی که در شب سرد کویر «شهداد» کرمان و پس از ساعت‌ها سرگردانی با تلاش نیروهای مردمی، انتظامی، هلال احمر و مسئولان استانی به آغوش خانواده بازگشتند، از ساعت‌های پردلهره نیمه شب کویرگفتند.

به گزارش روزنامه ایران، عصر جمعه ۱۹ فروردین، سهیلا، مبینا، مهناز و الهام بعد از خوردن ناهار با بزرگترهایشان به سمت کوه رفتند تا کمی در اطراف بازی کنند. دخترها کنار مادربزرگ می‌رفتند و پدرانشان جلوتر بودند. مادربزرگ می‌خواست سبزی کوهی بچیند و دخترها هم کنارش بودند.

 

ساعت نزدیک ۴ بود. همه به سمت پایین کوه در حرکت بودند. اما دختران نمی‌خواستند به این زودی برگردند چراکه دوست داشتند دنبال پدرهایشان بروند. دخترها با تصور اینکه مسیر سمت چپ، آنها را به پدران‌شان می‌رساند از مادربزرگ جدا شدند و پیش رفتند.ساعتی بعد ودرحالی که مسافت زیادی طی شده بود اما هیچ نشانی ازخانواده‌شان ندیدند. دخترها که ترسیده بودند کمی عقب برگشتند و به یک سه راهی رسیدند.ازآنجا که فکر می‌کردند از مسیر رود به خانواده‌هایشان می‌رسند کنار رودخانه حرکت کردند. اما...

 

لحظه‌های پردلهره درکویر

مهناز که ۹ سال دارد و کلاس سوم دبستان است، وقایع شب حادثه رابخوبی در یاد دارد. انگار تجربه آن شب تاریک در ذهنش مو به مو حک شده است.او  گفت: «آن روز عصر با مادرجون از کوه پایین آمدیم. اما وسط راه مادربزرگ پایین رفت و ما به سمت بالا رفتیم تا پیش بابا‌های‌مان برویم. ولی هر چه رفتیم به هیچ جا نرسیدیم. فکر کردیم شاید اگر از کنار رودخانه برویم پیش بقیه می‌رسیم اما هر چه جلوتر می‌رفتیم بیشتر گم می‌شدیم.

 

خیلی خسته بودیم و هوا هم تاریک شده بود. به همین خاطر همان جا نشستیم. هوا خیلی سردشده بود.به همین خاطر با روسری‌هایمان پتو درست کردیم و در نزدیکی کوه خوابیدیم. همگی ترسیده بودیم. می‌ترسیدیم مار و عقرب سراغمان بیاید. به همین دلیل با هم نماز خواندیم و دعا کردیم خطری سراغ‌مان نیاید و زود پیش خانواده‌هایمان برویم. تا نزدیک صبح خوابیدم تا اینکه هوا کمی روشن شد. چراغ موتوروماشین‌ها را می‌دیدیم اما چون صدایمان از سرما گرفته بود صدای فریادمان را نمی‌شنیدند. تا اینکه یک موتورسوار ما را دید و پرسید: «شما همان چهار دختر گمشده هستید؟» و ما خوشحال شدیم و گفتیم بله. بعد هم به عمو امیر زنگ زد و ما را پیش خانواده‌مان بردند.»

 

 

مادر مهناز هم که می‌گفت پراسترس‌ترین ساعت‌های زندگی‌اش را پشت سر گذاشته، گفت: «ما تا به حال به روستای کشتوییه نرفته بودیم و محیط برای‌مان غریب بود. اما بچه‌ها با این جور محیط‌ها غریبه نیستند. شرایط پراسترسی بود. تقریباً ۲۰ دقیقه از بازگشت همه از کوه گذشته بود که متوجه غیبت دخترها شدیم. همه جا را گشتیم اما خبری از بچه‌ها نبود. به همین خاطر با ۱۱۰ تماس گرفتیم و دقایقی بعد نیروهای پلیس و هلال احمر به محل رسیدند. ما خیلی بی‌تاب بودیم به همین دلیل حدود ساعت ۱۲ شب مردان ماندند و زن‌ها را به کرمان بردند. در آن چند ساعت فکرهای وحشتناکی به سراغ‌مان آمد. با این حال فقط دعا کردیم ونمازخواندیم تا اینکه بالاخره نذرونیازهایمان به درگاه الهی جواب داد. حالا هم خوشحالیم که خدا دوباره بچه‌ها را به ما برگرداند.»

 

 

با سنگ دورمان دیوار ساختیم

مبینا چند ماه دیگر ۱۱ ساله می‌شود. او از بقیه دخترها بزرگتر بود به همین خاطرآن شب همه به حرفش گوش می‌دادند. او گفت: «وقتی مسیر رود را جلو رفتیم و راه را گم کردیم، هوا تاریک شده بود و نمی‌توانستیم برگردیم. شب سردی بود. برای اینکه گرم شویم به بچه‌ها گفتم با سنگ دیوار درست کنیم و روسری هایمان را گره زدیم و مثل پتو رویمان انداختیم. من و الهام نشستیم و مهناز و سهیلا روی پای ما خوابیدند تا گرم شویم. ما ترسیده بودیم. نگران بودیم مار وعقرب از جایی بیاید به همین خاطر بیدار ماندیم و نگهبانی دادیم. نیمه‌های شب وقتی تیر هوایی می‌زدند که گرگ‌ها و شغال‌ها را فراری دهند ما فکر می‌کردیم شکارچی‌ها هستند و بیشتر استرس می‌گرفتیم. من و سهیلا دل درد گرفته بودیم. چیزی برای خوردن نداشتیم. با هم نماز خواندیم و دعا کردیم.نور چراغ ماشین پلیس‌ها معلوم بود اما هر چه به بچه‌ها گفتم جلو برویم گوش نکردند. صبح که شد راه افتادیم و دو موتورسوار ما را دیدند و نجات پیدا کردیم.»

 

پدر مبینا نیز گفت: «واقعاً خدا می‌داند که چه شب سختی بود. با اینکه نیروهای انتظامی، هلال احمر استان، همشهری‌هایمان در کرمان و مردم بومی خیلی تلاش می‌کردند اما چون ما سمت راست مسیر را بیشتر می‌گشتیم و بچه‌ها در جهت دیگری رفته بودند ناامیدتر می‌شدیم. استرس آن شب هنوز در بند بند وجودمان مانده است و سردرد شدیدی دارم. وقتی این اتفاق افتاد دهیار روستا و رئیس اورژانس منطقه و البته همه نیروهایی که در محل بودند سنگ تمام گذاشتند. چند نفر از بومی‌ها خیلی لطف کردند و انگار که بچه‌های خودشان گم شده‌اند بی‌منت به دنبال دخترها گشتند. شایعات زیادی بود؛ یکی می‌گفت ممکن است گروگانگیری شده باشد، شاید هم بچه‌ها را به خاطر النگو و گوشواره هایشان دزدیده باشند. پلیس هم این احتمالات را رد نمی‌کرد. همه اقوام ما آمده بودند.به همین خاطر در کنار نیروهای حاضر در محل یک جای پارک هم نبود. یک بار نیمه‌های شب شایعه شد بچه‌ها پیدا شدند و عملیات متوقف شد. اما خیلی زود فهمیدیم شایعه است. وقتی صبح خبر پیدا شدن بچه‌ها را دادند و دخترم را دیدم، ۵ دقیقه فقط گریه کردم. حتی نمی‌توانستم روی پایم بایستم.اما عملیات تجسس فوق‌العاده و عالی بود.ولی مطمئن هستم اگر دوربین مدار بسته در محل بیشتر بود خیلی حرف و حدیث‌ها کمتر می‌شد و شاید زودتر به نتیجه می‌رسیدیم.»

 

پاهایمان از سرما یخ زده بود

الهام هم مثل مهناز ۹ ساله است. او درباره شب حادثه گفت: «مبینا از همه بزرگتر بود و ما همه امیدمان بعد ازخدا به او بود. آن شب وقتی گم شدیم و هوا تاریک شد چند موتوری دیدیم. سهیلا می‌گفت آنها دزد هستند و نباید نزدیک شان برویم. آنقدر راه رفتیم تا خسته شدیم. من و مبینا نخوابیدیم. سهیلا و مهنازدائم از مار و عقرب می‌گفتند و ترس به جانمان انداخته بودند. به همین دلیل تا صبح کشیک می‌دادیم. صبح که بچه‌ها بیدار شدند پاهایشان از سرما یخ زده بود. با روشن شدن هوا به هر زحمتی بود راه افتادیم تا اینکه آن موتوری‌ها ما را دیدند و به خانواده‌مان خبر دادند. بعد هم منتظر شدیم تا یک ماشین پلیس آمد و ما را سوار کرد. تا صبح هیچ چیزی نخورده بودیم و به ما خوراکی دادند. وقتی به روستا رسیدیم مردم زیادی را دیدیم که زبانمان ازدیدن آنها بند آمده بود. همه اقوام‌مان آمده بودند؛ شاید ۵۰۰ نفر. تا ساعت ۱۲ ظهر ما را به کرمان رساندند و خدا را شکرحالا کمی ترسم ریخته است.ولی هنوزهم ضعف دارم. خانم معلم‌مان گفت ماجرا را از تلویزیون شنیده و من می‌توانم برای استراحت به خانه بروم.»

 

صد بار مردیم و زنده شدیم

پدر الهام با ابراز تشکر از نیروهای انتظامی، هلال احمر، استان و مردم محلی گفت: «تا پیدا شدن بچه‌ها صد بار مردیم و زنده شدیم. شب کویر تاریک و بسیار سرد است و بچه‌ها خیلی ترسیده بودند. بعد از این اتفاق جلسات مشاوره برای بچه‌ها گذاشته‌اند و خدا را شکر حال شان بهتر شده است.»

 

موتوری می‌دیدیم قایم می‌شدیم

سهیلای ۱۰ساله هم گفت: «هوا تاریک شده و ما خسته بودیم. همانجا دیوار درست کردیم و ماندیم. من از ترس خوابم نمی‌برد. با هم نماز خواندیم تا در آن تاریکی خدا کمک‌مان کند. صبح که شد نور زرد و سفید ماشین‌ها را دیدیم و به طرف آنها حرکت کردیم. دست‌های همدیگر را گرفته بودیم که گم نشویم. راستش شب چند باری موتورسواران هلال احمر را دیدیم اما چون فکر کردیم دزد باشند قایم شدیم. خوشحالم که نجات پیدا کردیم و مطمئنم با توکل به خدا سالم ماندیم.»

 

پدر سهیلا هم گفت: «ساعت نزدیک ۶ بود که متوجه غیبت بچه‌ها شدیم. وقتی چند تا شغال دیدیم بشدت ترسیدیم.هرکسی یک طرف می‌رفت.تا اینکه نیروهای امدادی رسیدند.

 

کارشان عالی بود و می‌خواهم از همین جا از نیروهای هلال احمر، پلیس، مسئولان استانی و مردم روستا تشکر کنم. مردم منطقه واقعاً خالصانه کمک کردند و بدون هیچ چشمداشتی، خودجوش به کمک ما آمدند. از همه آنها بی‌نهایت تشکر می‌کنم.»

 

بسیج همگانی برای نجات دختربچه ها

 خلیل همایی راد  مدیر کل امنیتی استانداری کرمان دراین باره، گفت: «با گزارش این اتفاق ساعاتی پس از غروب، تعداد زیادی از نیروهای امداد، هلال احمر، پلیس و استانداری و حتی شخص بخشدار، استاندارو فرمانده انتظامی استان شخصاً به محل رفتند. عملیات بی‌وقفه ادامه داشت و حتی چند قلاده سگ زنده یاب به محل اعزام شد و خوشبختانه با تعامل خوب نیروها و مردم محلی این چهار دختر در سلامت کامل به آغوش خانواده هایشان بازگشتند. عملیات جست و جو با همه امکانات دنبال شد و حتی دوربین‌های جاده‌ای همه خودروهای محور شهداد - کرمان را زیر نظر گرفت و همه ترددها تحت کنترل بودند.»

 

وی ادامه داد: «این دختران پس از ۱۷ ساعت سرگردانی حسابی ترسیده بودند. شاید یکی از موضوع هایی که کمتر کسی در زمان‌های بحران به آن توجه می‌کند لزوم بررسی روانی قربانیان این گونه حوادث است. صبح شنبه شخصاً به محل رفتم و پس از پیدا شدن دختران، آنها و خانواده‌هایشان را به مرکز فوریت‌های کرمان معرفی کرده و پس از بررسی سلامت جسمانی، جلسات مشاوره‌ای برای بچه‌ها تعیین شد. با توجه به اینکه تبعات ناشی از ترس کودکان سال‌ها بعد ممکن است بروز کند این جلسات برای کنترل سلامت بسیار مفید است. نکته‌ای که نباید فراموش کرد تعامل خوب مردم با مسئولان استانی، پلیس و هلال احمر در این جست و جو بود. دراین حادثه اگر خانواده‌ها کمی در مراقبت از فرزندان شان دقت می‌کردند این اتفاق رخ نمی‌داد. مطمئناً بحران پیش آمده هم استرس زیادی به همه وارد کرد و هم هزینه زیادی را برای تجمیع نیرو به منطقه تحمیل کرد. این عملیات و تعامل همچنین ضریب بالای امنیتی منطقه را نشان داد و بسیار سازمان یافته انجام شد.»

 

 

 

 

  • 10
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش