دیگر صدای شادی و خنده در آن شنیده نمیشود مگر گریههای شبانه مینا و بگو مگوهای او با شوهرش. زن باورش نمیشود مردی که برای به دست آوردن او زمین و زمان را به هم ریخته بود، دیگر علاقهای به او ندارد. دیگر مهری میان آن دو نمانده است. رشتههای محبت آنها رنگ باخته است. باورش نمیشود یک روز به این بنبست در زندگی برسند. حتی یک لحظه هم در این دو سال فکر نمیکرد روزی شرایط برایش به گونهای رقم بخورد که به جای عشق، نفرت جای آن را بگیرد. شوهرش شیفته بازیهای رایانهای به ویژه کلشآف کلنز شده بود. این وضع دیگر برای مینا قابل تحمل نبود و نمیتوانست با مردی که بازیهای رایانهای را هوویش کرده، زندگی کند.
دیگر از این وضع خسته شده بود. دلش میخواست فریاد بزند و بگوید اشتباه کردم. رویش نمیشود به خانوادهاش بگوید به آخر خط رسیده است. اما شرایطی که شوهرش برای او بهوجود آورده به گونهای است که دیگر تاب ماندن در آن خانه را نداشته است. دل به دریا زد و ماجرای بیمهری شوهرش رابا خانوادهاش در میان گذاشت. اعضای خانواده با شنیدن این حرفها خیلی تلاش کردند اختلاف به وجود آمده راحل کنند و آنها کنار هم به زندگیشان ادامه دهند، اما اینگونه نشد و مینا دیگر حاضر به ادامه این زندگی نشد و تصمیم به جدایی گرفت.
شوهرش هم برای منصرف کردن او از طلاق تلاش میکرد، اما خیلی دیر شده است.
منشی دادگاه خانواده تهران، با خواندن شماره پرونده زردرنگی که در دستش بود، نام آندو را صدا زد و زوج جوان وارد اتاق قاضی شدند. قاضی بعد از بررسی پروندهشان، از زن جوان که دادخواست جدایی داده بود، خواست علت جداییاش را بگوید.
زن جوان درحالی که آرام و قرار نداشت، گفت: دوسال قبل با شوهرم آشنا شدم و ازدواج کردیم. عاشق شوهرم بودم. او مرد ایدهآلی بود. همه چیز خوب پیش میرفت، اما فکر نمیکردم روزی ما نیز پایمان به دادگاه خانواده باز شود. تا اینکه سه ماه قبل شوهرم با بازی کلشآف کلنز ودیگر بازیهای رایانهای آشنا شد. اوایل گمان میکردم شوهرم برای تفریح این بازی را در گوشی تلفن همراهش نصب کرده است. توجهی نمیکردم و میگفتم بعد از چند روز از این بازی ودیگر بازیهای رایانه خسته میشود و آن را ترک میکند، اما انگار اشتباه میکردم.
شوهرم حتی وقتی به مهمانی میرفتیم یا در مسافرت بودیم، دستبردار نبود و همیشه مشغول بازی بود. دیگر عشق و علاقهای به من نشان نمیداد. پرخاشگر شده بود و حوصله هیچکس را نداشت. حتی برای شام خوردن مدتها باید سرسفره مینشستم تا او حملهاش را در بازی انجام دهد و بیاید. وقتی به او اعتراض میکردم، بحث میکرد و ساعتها در اتاقش میماند. سعی کردم با این رفتارهایش کنار بیایم، اما بیفایده بود. او اعتیاد شدیدی به بازی کلشآف کلنز دارد. آرامش از خانهمان رفته است.
دیگر این بازی رقیب سرسختی برای زندگیمان شده و حتی گفتوگوی خانوادههایمان نیز او را سر بهراه نکرده است. تصمیم گرفتم مهریهام را ببخشم و از شوهرم جدا شوم. تحمل ادامه این زندگی را ندارم. اگر بازگردم، او دوباره کارش را از سر میگیرد و من میمانم و هوویی به نام بازی رایانهای.
مرد جوان رشته کلام را در دست گرفت و گفت حرفهای همسرم را قبول دارم. اشتباه کردهام. او حق دارد. من اعتیاد شدیدی به این بازی پیدا کردهام و ترک کردن آن برایم سخت است. میدانم همسرم تصمیم خود را گرفته و پشیمانیام دیگر سودی ندارد و او دیگر نزدم بازنمیگردد. برای این که او بیش از این عذاب نکشد، به خواستهاش احترام میگذارم و با درخواست جدایی او موافق هستم.
قاضی دادگاه با شنیدن گفتههای این زوج، آنها را به مشاوره قضایی معرفی کرد تا شاید این دو نفر بتوانند فرصت دوبارهای به یکدیگر بدهند.
اعتیاد شوهر به بازی رایانهای
زن جوان زمانی که دید شوهرش به بازیهای رایانهای علاقه زیادی دارد، به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق داد.
زن جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده، درخواست طلاق داد و به قاضی گفت: آقای قاضی شوهرم به بازیهای رایانهای اعتیاد دارد. او از صبح تا شب پای این بازیها مینشیند و همه زندگیاش را رها کرده است. به حرف من و هیچ کس دیگر هم گوش نمیکند. فقط به دنبال این است که چه بازی جدیدی آمده تا آن را تهیه و بازی کند. او مثل بچهها میماند.
وی افزود: هر جا هم به مهمانی میرود اول بازیهای جدیدش را به بقیه معرفی میکند. رفتارهایش باعث شده من جلوی همه خجالت بکشم و سعی کنم کمتر در جمع حاضر شوم. همه شوهرم را مسخره میکنند و من خجالت میکشم. هرچه با او صحبت میکنم فایدهای ندارد و او باز کار خودش را میکند.
زن جوان ادامه داد: این بازیها حتی از زندگی مان هم برای شوهرم مهم تر شده است. حاضر است مرا ناراحت کند، ولی دست از این بازیها نکشد. برای همین رفتارهایش تصمیم به جدایی دارم.
بعد از صحبتهای این زن، قاضی شوهرش را هم به دادگاه احضار کرد تا صحبتهای او را هم بشنود.
طلاق از زنی که شیفته بازی است
مردی با مراجعه به دادگاه خانواده شهید محلاتی دادخواست جدایی خود را به قاضی یکی از شعب ارائه کرد.
این مرد ۳۲ ساله در برابر قاضی مجتمع قضایی خانواده با بیان این که از زندگی با همسرم به ستوه آمدهام و طلاق میخواهم، گفت: ما با یکدیگر همدانشگاهی بودیم و بعد از آشنایی کوتاه ازدواج کردیم. پنج سال از زندگی مشترکمان میگذرد.همسرم به امور زندگی رسیدگی نمیکند و از صبح که از خانه خارج میشود تا بعدازظهر که بازمیگردد، مشغول بازی رایانهای است.
وی افزود: همسرم به من توجه ندارد و دائم به فکر زندگی خود به شکل مجردی است. میخواهم از همسرم جدا شوم چون دیگر تحمل این رفتارهایش را ندارم. ابتدا رفتارهای همسرم به این شکل نبود تا این که با رفتوآمد با یکی از دوستانش به طور کلی تغییر کرد و دیگر اهمیت چندانی به من نداد.
زن که در دادگاه خانواده حضور داشت، گفت: شوهرم هر موضوع کوچکی را بزرگ میکند. من حاضر به جدایی نیستم، چرا که در این پنج سال به او وابسته شدهام و شوهرم باید این وابستگی را درک کند و او نباید از روی خودخواهی با احساساتم بازی کند. برای این که شوهرم خرجی بیشتری ندهد، ما دارای فرزند نشدیم و این امر حسننیت و خوبی و علاقه مرا به شوهرم نشان میدهد. شوهرم در حال حاضر مظلومنمایی میکند.
او برای این که فرزند، مانع تفریح او نشود با فرزند دار شدن مخالف بود. درست است که من بازی میکنم، اما هنوز به آن معتاد نشدهام که از وظایف خود شانه خاله کنم. من زندگیام را دوست دارم و به شوهرم علاقهمندم، بنابراین شوهرم نمیتواند به تنهایی تصمیم به طلاق بگیرد. اگر شوهرم نمیتواند با این وضع کنار بیاید که من نباید از تکنولوژی و بازیهای رایانهای استفاده نکنم، خودش هم باید اخلاق و رفتارش را تغییر دهد در غیر این صورت من هم جدا خواهم شد.
طلاق بهخاطر شوهر مجازی
زن میانسالی با حضور در دادگاه خانواده به خاطر اعتیاد شوهرش به بازیهای رایانهای درخواست طلاق داد.
زن میانسالی با درخواست عجیبی به دادگاه خانواده مراجعه و شکایتی را علیه شوهرش ارائه کرد. این زن ۴۵ساله در حضور قاضی دادگاه خانواده مدعی شد شوهرش رفتاری بچگانه دارد و دائم مشغول بازی با رایانه است.
این زن گفت: شوهرم صبح تا شب پای بازیهای رایانهای است و این وضع مرا عاصی کرده است. ما حدود ۲۸ سال است با هم زندگی میکنیم و دو فرزند داریم ولی اینها دلیل برای ادامه زندگی با او نیست، چرا که از او خسته شدهام. او نسبت به من بیتوجه دائم پای رایانه یا پلیاستیشن است. شوهرم باید در این سن به فکر من و خودش باشد و دیگر از زمان بازی کردن و بچهبازیاش گذشته است. میخواهم از شوهرم جدا شوم، چرا که از این وضع خسته شدهام.
مرد ۵۱ ساله که در دادگاه حضور داشت، گفت: من عاشق زندگیام هستم، ولی به بازی کردن عادت کردهام. اگر همسرم هم بازی رایانهای کند، او هم مانند من معتاد به بازی میشود و مانند من هر روز صبح تا شب مشغول بازی رایانهای خواهد شد. من همیشه به همسرم توجه دارم، ولی میخواهم اجازه بدهد باز هم بازی کنم. من به این بازیها معتاد شدهام و قادر نیستم از آن رها شوم.
- 12
- 4