گزارشی از زندگی ساکنان کوی مجاهدین اهواز درپی سقوط تخته سنگ ١٢٠ تنی روی تعدادی از ساختمانهای محله
پنج روز از حادثه مرگبار خیابان شماره ٤ اهواز میگذرد. حادثهای که در آن تختهسنگی ١٢٠تنی روی سر اعضای دو خانواده فرود آمد. خانهها تخریب شد و دو خانواده زیر آوار ماندند. تنها قربانیان این حادثه دو کودک ٤ و ٥ساله بودند که هنگام خواب در اتاقشان، زیر آوار جان دادند. حالا دو خانواده، سرگردان و بیسرپناه، در ماتم کودک از دست رفتهشان اشک میریزند. فقط دلتنگی، سوگ از دستدادن فرزند و سرگردانی است که برای این دو خانواده مانده است. حادثهای که در خیابان شماره ٤ تکراری است و پیش از این نیز کوه یک خانه دیگر را هم تخریب کرده بود. حالا دو خانواده عزادار، درحالیکه هنوز شوکهاند، روزهای خود را سپری میکنند تا مسئولان فکری به حال آنها و بقیه همسایگانشان کنند.
ساعت ٧ صبح روز ٣٠مهرماه امسال بود که این حادثه رخ داد. در آن ساعت ناگهان صدای مهیبی سکوت خیابان شماره ٤ بختیاری در کوی مجاهدین مرکز اهواز را شکست. دو خانه تخریب شد و آواری روی سر اعضای این دو خانواده فرو ریخت. تختهسنگی بزرگ از روی کوه به پایین حرکت کرده و روی خانهها فرود آمده بود. خیلی زود ماجرای سقوط تختهسنگ به تیمهای امدادی مخابره شد. تیمهای هلالاحمر، آتشنشانی و امدادگران اورژانس در محل حاضر شدند و در بررسیهای ابتدایی مشخص شد که ٦نفر از اهالی این دو خانه زیر آوار گرفتار شدهاند. تیمهای نجات در گام نخست عملیات جستوجو را برای پیداکردن اهالی دو خانواده آغاز کردند و در همان لحظات ابتدایی موفق شدند یک دختر ٤ساله و مادرش را از زیر آوار بیرون بکشند.
تیمهای امدادی این مادر و دختر را به بیمارستان منتقل کردند، اما در میان راه مشخص شد که دختربچه به نام شقایق تسلیم مرگ شده است. در ادامه تیم جستوجو موفق شد مرد ٣٢سالهای به نام عباس کاظمی را که زیر آوار مصدوم شده بود، نجات دهد. این مرد نیز به بیمارستان منتقل شد و دقایقی بعد امدادگران جسد یک پسربچه ٥ سالهای را پیدا کردند. یک زن و پسربچه ٩ ساله هم که زیر آوار گرفتار شده بودند، نجات پیدا کردند و به بیمارستان منتقل شدند. ٤ مصدوم از یک خانواده که زیر آوار گرفتار شده بودند، از سوی امدادگران اورژانس به بیمارستان منتقل شدند که ٣نفر از آنها در بیمارستان گلستان و یکنفر در بیمارستان امام خمینی(ره) تحت درمان قرار گرفتند.
زهره حیدری ۲۵ساله، عباس کاظمی ۳۲ساله، مرضیه کاظمی ۵ساله و مهرشاد منصوریانی ۹ساله مصدومان این حادثه هستند و شادمهر منصوریانی ٥ساله و شقایق کاظمی ۴ساله در این حادثه به کام مرگ فرو رفتند. بعد از این حادثه بازپرس شعبه یک دادسرای اهواز اعلام کرد که پس از انجام تحقیقات قضائی با مقصران حادثه برخورد قاطع و قانونی صورت میگیرد.
این درحالی است که ارسلان جعفریشهنی، شهردار منطقه ٧ اهواز زمانی که در جریان این حادثه مرگبار قرار گرفت، برای بررسی موضوع در محل حاضر شد که در این صحنه درگیریهایی رخ داد. ماموران پلیس نیز با حضور در محل آرامش را به منطقه بازگرداندند. اهالی این منطقه در اعتراض به شهرداری اهواز، خواستار جابهجایی خانههای ساختهشده در حاشیه کوه شدند. به گفته آنها، کسی تا الان به این خواستهشان رسیدگی نکرده و حالا جان دو کودک به دلیل سهلانگاری مسئولان گرفته شده است.
نگرانی ساکنان محله
این تنها حادثه در این خیابان نیست. چندسال پیش هم سنگ دیگری روی یک خانه ریزش کرد و خانهای خراب شد. خیابان شماره ٤بختیاری در کوی مجاهدین مرکز اهواز حالا ساکنانی دارد که بعد از این حادثه بیشتر از گذشته نگران هستند. با ترس و اضطراب در خانههایشان زندگی میکنند، چراکه ممکن است باز هم آواری روی سرشان خراب شود. آنها این روزها در خانههایشان احساس امنیت نمیکنند و نمیتوانند با آرامش زندگی کنند. این درحالی است که محمدجعفر فلسفی، استاندار خوزستان پس از وقوع این حادثه جلسه ستاد بحرانی را تشکیل داد و در این جلسه گفت: «اگر دولت امکان همکاری در ساماندهی خانههای حاشیه کوه را ندارد، اعلام کند تا از خیران و عموم مردم کمک گرفته شود. چراکه فقر امکان جابهجایی را از مردم گرفته است.
درواقع میتوان بهصورت بلاعوض مبالغی را در اختیار این خانوارها برای رهن منزلی در منطقهای دیگر از اهواز قرار داد.» همچنین فرامند هاشمیزاده، معاون عمرانی استاندار خوزستان در این جلسه گفت: «این حادثه به امروز تعلق ندارد و در گذشته نیز تکرار شده است، از اینرو باید راهی برای جلوگیری از تکرار این حوادث یافت. در گذشته برخی از خانوارها جابهجا شدند، ولی افرادی مجدد از این بیغولهها استفاده کردند، از اینرو باید شرکت عمران منطقه را با اولویت ٨٤ خانوار بهتدریج جابهجا کند.»
حاجیور یکی از ساکنان خانهای در خیابان ٤بختیاری کوی مجاهدین است. او لحظه حادثه در خانهاش بود و به این دو خانواده کمک کرد. او دراینباره به «شهروند» میگوید: «سال ٨١ بود که مشابه این حادثه اتفاق افتاد. یک عروس و داماد رفتند زیر آوار و مصدوم شدند. خانهشان هم تخریب شد.
بعد از آن حادثه بود که مسئولان پیگیر ماجرا شدند. آنها متوجه شدند که خانهها در این خیابان چقدر ناایمن است. برای همین به چند نفر خانه دادند، اما بعد از آن بقیه ماندند و دیگر کسی پیگیر ماجرا نشد. برای همین بقیه خانهها بلاتکلیف ماند. باور کنید اینجا، جای زندگی نیست. همه خانهها زیر کوه است. همین تختهسنگی که روی دو خانه آوار شد، ١٢٠ تن بود. گویا زیرش خالی بوده و کمکم با آب ریزش پیدا کرده بود. در این خیابان ٨٤ خانوار زندگی میکنند، خیابان ٤ بختیاری کوی مجاهدین مرکز اهواز. لحظهای که این حادثه رخ داد، من از صدایش متوجه شدم.
صدای خیلی وحشتناکی بود. همه خانهها لرزید. بلافاصله بیرون رفتم و وقتی خانه همسایه را دیدم که تخریب شده، شوکه شدم. همان لحظه دیدم که خانواده منصوریانی جلوی در هستند. مادر و دو پسرش به خانه نگاه میکردند و شوکه بودند. مادر میخواست پسرش را به مدرسه بفرستد. دو تیرچه به حالت عمود بود که روی خانهها مانده بود. ما بومیها بودیم که مصدومان و قربانیان را از زیر آوار نجات دادیم. من خودم صاحبخانه هستم. بارها پیگیر این موضوع بودم. حتی در جلسه استانداری هم شرکت کردم. فرماندار هم که بشدت پیگیر این موضوع شد. به ما قول دادند خیابان را درست و تا یک هفته آینده ٨٤ خانوار را جابهجا کنند.
اما قرار است به آنها در شیرینشهر و شهرک رامین خانه بدهند. همین موضوع ممکن است خیلیها را از زندگی بیندازد. چون این دو محله خیلی دور است و مشکلات زیادی دارد. حتی خیلیها بیکار میشوند. به نظر من بهتر است به همه پول پیش بدهند تا بتوانند یک جای نزدیکتر خانهای رهن کنند که زندگیشان سخت نشود. ما امیدواریم که به وضع سخت ما رسیدگی شود. چراکه الان بیشتر از قبل نگرانیم و هر لحظه را که در خانههایمان هستیم با ترس سپری میکنیم. با هر صدایی از جا میپریم و میترسیم آوار روی سرمان خراب شود.»
مثل یک کابوس وحشتناک
شادمهر ٥ساله تنها قربانی در میان اعضای خانواده منصوریانی است. هنگام وقوع حادثه در اتاقش خواب بود که زیر آوار ماند. مادر و دو برادرش درحال رفتن به بیرون از خانه بودند که توانستند خودشان را نجات دهند. پدر شادمهر درحالیکه با یادآوری آن لحظات اشک میریزد، در گفتوگو با «شهروند» لحظات هولناک وقوع حادثه را با جزییات تشریح میکند.
لحظه وقوع حادثه شما در خانه بودید؟
نه، من از خانه بیرون رفته بودم. میخواستم برای خانوادهام صبحانه بخرم. همسرم از خواب بیدار شده بود. داشت مهرشاد را که ٩ساله است، آماده میکرد تا با هم به مدرسه بروند. چند دقیقه بعد از رفتنم با من تماس گرفتند. همسایهها بودند. گفتند بیا که خانهات خراب شد. خیلی شوکه شدم و به سرعت خودم را به خانه رساندم.
وقتی به خانه رسیدید با چه صحنهای مواجه شدید؟
از خانه و زندگیام فقط خاک باقی مانده بود. آنقدر شوکه بودم که نمیدانستم باید چهکار کنم. حتی نمیدانستم که اعضای خانوادهام سالماند یا خیر؛ آن لحظه دنیا برایم سیاه شد. مثل یک کابوس وحشتناک بود. وقتی به خودم آمدم، دیدم همسرم به همراه دو پسرم روی زمین نشستهاند و هر سهشان شوکه شدهاند. ولی شادمهر را ندیدم.
شادمهر کجا بود؟
گویا درست هنگام وقوع حادثه همسرم به همراه مهرشاد و پسر کوچکم جلوی در بودند. داشتند از خانه خارج میشدند که به مدرسه بروند. برای همین آنها سالم ماندند. ولی شادمهر در خانه خواب بود. او زیر آوار ماند و جان باخت.
چند فرزند دارید؟
ما سه پسر داشتیم. شادمهر که ٥ساله بود، مهرشاد ٩ساله و آرشام که ٥٠روزش است.
بعد از حادثه چهکار کردید؟
آنقدر شوکه بودیم که کاری از دستمان برنمیآمد. همسایهها کمکمان کردند. جسد پسرم از زیر آوار بیرون آمد. همان لحظه مرگش را اعلام کردند. بعد از آن همسرم و پسرم که کمی صدمه دیده بودند به بیمارستان منتقل شدند.
چند وقت بود که در آن خانه ساکن بودید؟
نزدیک به ٣سال بود که آنجا زندگی میکردیم ولی قصد داشتیم نقل مکان کنیم.
چرا؟
چون شنیده بودم که خانههای آن خیابان ایمن نیست. همگی زیر کوه هستند و هر لحظه ممکن است کوه ریزش کند. گویا سال ٨١ هم یکبار کوه ریزش کرده و یک خانه تخریب شده بود. برای همین خیلی وقت بود که میخواستیم از آن خانه برویم.
چرا نرفتی؟
چون صاحبخانه پولم را نمیداد.
مستاجر بودی؟
بله، وقتی این خانه را اجاره کردم تازه متوجه ناایمن بودنش شدم. از بهمنماه سال گذشته بود که به صاحبخانهام گفتم پولم را بده، اما گفت ندارم. از آن زمان به بعد چندینبار از او پولم را خواستم اما اهمیتی نداد. خودش اهل چهارمحالوبختیاری بود و آنجا زندگی میکند. همیشه هم میگفت که پولی ندارد تا پول پیش مرا پس بدهد.
این خانه را چقدر اجاره کرده بودی؟
٤میلیون، ماهی ٢٠٠هزار تومان اجاره.
در این مدت در رابطه با ناایمن بودن خانههایتان با کسی صحبت نکرده بودید؟
اهالی منطقه گفته بودند که در این مدت چندینبار به مسئولان اعتراض کردهاند. حتی قولهایی هم به آنها داده شده است، ولی کسی به قولش عمل نکرده؛ چون قبلا هم این حادثه رخ داده بود، مردم بیشتر از همیشه نگران بودند، ولی کسی به این مسأله توجه ویژه نکرده است. فقط در این میان ما دو خانواده عزادار شدیم و کودکانمان را بیدلیل از دست دادیم.
در حالحاضر کجا زندگی میکنید؟
خانهای نداریم. هیچ سرپناهی نداریم. در خانه دوست و آشنا شب را میگذرانیم. نمیدانیم از این به بعد باید چهکار کنیم.
مسئولان چه میگویند؟
شهردار، استاندار و فرماندار قولهایی دادهاند. گفتهاند که به ما سرپناهی میدهند، ولی فعلا به این چیزها فکر نمیکنیم. تمام زندگیمان از دست رفت و از همه مهمتر پسرم بود که دیگر در میان ما نیست. حاضر بودم همه چیزم را بدهم ولی پسرم زنده باشد. دیگر خانه برای ما چه فایدهای دارد. من پسرم را میخواهم. زندگیام را میخواهم، اما دیگر کسی نمیتواند آن را به ما پس بدهد.
شغلت چیست؟
در شهرداری منطقه ٨ اهواز کار میکنم. درآمدم پایین است و وضع مالی خوبی هم ندارم.
سرگردان و ماتمزده
شقایق کاظمی هم تنها ٤سال داشت. دخترکی که پس از سقوط سنگ ١٢٠تنی، زیر آوار جا ماند و خانوادهاش را عزادار کرد. او هم مانند پسر همسایه قربانی یک حادثه ناگهانی آن هم در خانهاش شد. خانواده شقایق هم سرگردان و بیسرپناه ماندهاند و روزهای سختی را سپری میکنند. پدر شقایق که هنوز هم شوکه است، در گفتوگو با «شهروند» از این روزهای سخت میگوید:
از لحظه وقوع حادثه بگویید.
آن روز ساعت ٦ صبح بود که برای انجام کاری از خانه خارج شدم. تقریبا ساعت ٧ بود که برگشتم. همسرم و بچهها داخل خانه خواب بودند. من هم میخواستم دوباره بخوابم که ناگهان همهچیز روی سرمان آوار شد.
خودتان هم زیر آوار ماندید؟
بله، من دو ساعت زیر آوار بودم. به هوش بودم و مرتب فریاد میزدم که کمکم کنید. لحظات سختی بود. در آن دقایق بیشتر نگران همسر و فرزندانم بودم. نمیدانستم چه بلایی سر آنها آمده. هیچ صدایی هم از آنها نمیشنیدم. فقط فریاد میزدم و کمک میخواستم.
چطور نجات پیدا کردید؟
بعد از دو ساعت همسایهها را دیدم که آوار را از رویم برداشتند و نجاتم دادند. بعد از آن از سوی امدادگران به بیمارستان منتقل شدم.
چقدر صدمه دیدید؟
صدمه زیادی نبود. بیشتر از صدمه بدنی، از لحاظ روحی به هم ریخته بودم. شوکه بودم. حتی نمیدانستم سر خانوادهام چه بلایی آمده است.
خانوادهات هم زخمی شدند؟
همسر و دخترم زخمی شدند، اما شقایق یکی دیگر از دخترهایم جان باخت.
فقط همین دو دختر را داشتید؟
بله، شقایق ٤ ساله بود. مرضیه هم ٥ ساله است.
مرضیه در چه حالی است؟
او هنوز در بیمارستان بستری است. سرش خونریزی کرده و زخمی شده است.
میداند که خواهرش فوت کرده است؟
هنوز خبر ندارد. همسرم هم تازه متوجه شده؛ چون حالشان خوب نبود به آنها نگفته بودیم. مرضیه به خواهرش خیلی وابسته بود. نمیدانیم چطور به او خبر دهیم.
چند وقت بود که در آن خانه ساکن بودید؟
سهسال بود که آنجا زندگی میکردم.
مستاجر بودید؟
خانه برای دامادمان بود. دومیلیون تومان پول پیش داده بودم و آنجا زندگی میکردیم.
با وجود اینکه میدانستید آنجا زیر کوه است، چرا جابهجا نشدید؟
پول نداشتم. توانایی مالی اینکه بخواهم از آن خانه نقل مکان کنم را نداشتم.
بعد از حادثه چه اتفاقی برایتان رخ داد؟
زندگی نداریم. همه چیز را از دست دادهایم. دخترم فقط ٤سال داشت. بیدلیل کشته شد. خودمان هم که هیچچیز نداریم. حتی لباسهای تنمان را هم همسایهها به ما دادند. پول بیمارستان را هم همسایهها پرداخت کردند. همه زندگیمان در آن خانه بود که به یکباره از دست رفت. دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم.
از مسئولان چه تقاضایی دارید؟
من زندگیام را میخواهم. من، همسر و دخترم حتی جای خواب هم نداریم. در خانه فامیلها و بستگانمان میمانیم. ما از شهرداری شکایت داریم. قبلا هم به آنها هشدار داده بودیم که در معرض خطر هستیم، ولی کسی پیگیری نکرده بود.
شغلت چیست؟
کارگر آزاد ساختمانی هستم. اگر کاری باشد سر ساختمان میروم و دستمزد میگیرم.
- 14
- 1