به گزارش خراسان؛زن ۲۹ساله ای که برای شکایت از مردی شیطان صفت وارد کلانتری میرزا کوچک خان مشهد شده بود، با بیان این که اعتماد بی جا به مردی غریبه و بی مسئولیتی شوهر معتادم، مرا درگیر این مخمصه تلخ کرد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: خانواده ام ۳۰سال قبل به ایران مهاجرت کردند و در مشهد ساکن شدند.
پدرم کارگر ساده بود و نمی توانست مخارج خانواده هفت نفره ما را تامین کند. به همین دلیل مرا در ۱۳سالگی شوهر داد تا کمی اوضاع اقتصادی اش بهتر شود. با آن که فهم درستی از ازدواج نداشتم و نامزدم را نیز نمی شناختم، اما به اصرار خانواده ام پای سفره عقد نشستم و یک زندگی تلخ را شروع کردم.
نامزدم که هموطنم بود، انگار هیچ علاقه ای به من نداشت و همواره مرا کتک می زد و بدرفتاری می کرد. مدتی بعد تازه فهمیدم که شوهرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی دارد و این رفتارهای وحشتناک به دلیل عوارض ناشی از توهم مصرف مواد مخدر است. او جوانی بیکار و بی مسئولیت بود تا جایی که مرا وادار می کرد در خانه های مردم کار کنم و دستمزدم را به او بدهم تا مواد مخدر تهیه کند.
من هم مجبور بودم برای حفظ آبرو و مراقبت از دو فرزندم به خواسته هایش عمل کنم. بالاخره یک روز آگهی استخدام کارگر برای نظافت منزل را در اینترنت دیدم و با شماره زیر آگهی تماس گرفتم. مردی گوشی تلفن را برداشت و پس از گفت وگو درباره نوع کار، با هم قرار گذاشتیم اما زمانی که من سر قرار حاضر شدم، آن مرد نیامد. مدتی بعد محل را ترک کردم و به طرف خانه ام بازگشتم اما در همین هنگام آن مرد تماس گرفت و با عذرخواهی از این که تاخیر کرده است، از من خواست به سر قرار بازگردم.
او با یک پراید سفید رنگ در محل منتظرم بود. خودم هم نمی دانم که چگونه به مردی غریبه اعتماد کردم و به منزلش رفتم. شاید هم به دلیل نیاز مالی نتوانستم به عاقبت این بی احتیاطی فکر کنم. خلاصه وقتی به منزل رسیدیم، او حدود دو ساعت درباره همسر و زندگی اش با من صحبت کرد.
او می گفت همسرش را به شدت دوست دارد اما قرار است از یکدیگر طلاق بگیرند. آن مرد با حرف هایش احساسات مرا تحت تاثیر قرار داده بود و من از نیت پلید او خبر نداشتم. وقتی سخنانش به پایان رسید، در حالی که اشک از چشمانم جاری شده بود، از من خواست یکی از لباس های همسرش را بپوشم و مشغول کار شوم چرا که از دیدن آن لباس ها حس آرامش می گیرد.
من هم که زنی احساسی و عاطفی بودم، خیلی راحت پذیرفتم و با پوشیدن یکی از مانتوها به امور نظافت خانه مشغول شدم. وقتی کارم به پایان رسید، داخل اتاق خواب رفتم تا مانتوی همسرش را در کمد لباس هایش بگذارم، در همین لحظه ناگهان آن مرد غریبه داخل اتاق شد و دستم را گرفت.
زمانی که فهمیدم در چه دامی افتاده ام، فریادزنان قصد فرار داشتم که آن مرد جلوی دهانم را گرفت. بالاخره با دست و پا زدن های زیاد و به هر سختی بود از آن خانه فرار کردم ولی تا چند روز ترس و وحشتی عجیب وجودم را فرا گرفته بود و مانند انسان های افسرده در خودم فرو رفته بودم. از همه چیز و همه کس می ترسیدم ولی در نهایت تصمیم گرفتم به پلیس مراجعه کنم تا آن مرد شیطان صفت به سزای عملش برسد. با این حال، خودم و همسر معتادم را عامل اصلی این حادثه هولناک می دانم و ... شایان ذکر است، بررسی های تخصصی پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.
- 12
- 5