سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۰۹:۰۴ - ۰۵ مرداد ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۰۵۰۳۵۶
جرم و جنایت

عشق سیاه تا قتل فرانک کوچولو

قتل فرانک توسط پدر,فرزندکشی توسط پدر
گفت وگو با پدر سنگدلی که دختر ۵ساله اش را با شربت متادون به قتل رساند و ...

شب بیست و پنجم تیرماه گذشته، حادثه ای تلخ اهالی شهرک نوید مشهد را در شوک فرو برد به گونه ای که ساکنان خیابان شقایق ۱۷ ناباورانه در جست وجوی علت و انگیزه قتل هولناک فرانک کوچولو به دست پدرش بودند اما هیچ کس از راز این جنایت تکان دهنده خبر نداشت تا این که حضور قاضی ویژه قتل عمد در محل، کنجکاوی ها را بیشتر کرد. نیروهای اورژانس قاتل ۳۵ ساله را که به خاطر مسمومیت حال مناسبی نداشت به بیمارستان امام رضا (ع) منتقل کرده بودند و او هم قادر به سخن گفتن نبود اما کشف چند صفحه دست نوشته در «اتاق مرگ» راز این جنایت وحشتناک را فاش کرد. بررسی های میدانی قاضی دکتر حسن زرقانی که تا پاسی از شب طول کشید بیانگر آن بود که مرد ۳۵ ساله ای به نام «فراز» به دلیل اختلافات خانوادگی دختر پنج ساله اش را با خوراندن شربت متادون (داروی ترک اعتیاد) به قتل رسانده و سپس با بازگذاشتن سه شیر گاز شهری و مصرف مقداری متادون دست به خودکشی زده است.

ادامه تحقیقات نشان داد: برادر کوچک فراز که واحد آپارتمانی را در اختیار برادرش گذاشته بود آن شب وقتی وارد طبقه همکف شد با استشمام بوی گاز، هراسان به خانه برادرش رفت و پیکر فرانک (برادرزاده پنج ساله اش) را به حیاط خلوت پشت ساختمان انتقال داد و سپس با اورژانس تماس گرفت که همزمان با رسیدن نیروهای امدادی، مشخص شد فرانک کوچولو علایم حیاتی ندارد اما آن ها پدر فرانک را که هنوز نفس می کشید به مرکز درمانی انتقال دادند.

دو روز بعد از بهبودی «فراز» که از مرگ نجات یافته بود، تحقیقات پلیسی برای کشف انگیزه و ریشه این جنایت هولناک با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی زرقانی آغاز شد و او توسط ستوان قرایی(رئیس تجسس کلانتری سپاد) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت و به قتل دختر معصوم با انگیزه اختلافات خانوادگی اعتراف کرد. این قاتل سنگدل در حاشیه بازجویی های قضایی، به سوالات خبرنگار خراسان درباره سرگذشت خود و چگونگی این ماجرای دلخراش پاسخ داد. آن چه می خوانید ادعای قاتل فرانک کوچولو در  گفت وگوی ۲ ساعته با خبرنگار خراسان  است.

نامت چیست: فراز – ب

چند سال داری؟ متولد ۱۳۶۵ هستم.

تا چه مقطعی تحصیل کردی؟ نتوانستم دیپلم بگیرم، در واقع دیپلم ردی هستم! 

چرا؟ همان سال مادرم فوت کرد من هم دیگر در امتحانات شرکت نکردم. 

مادرت بیمار بود؟ نه ! سکته کرد البته قبل از آن سه بار سکته کرده بود بار چهارم جان سپرد.

پدرت زنده است؟ نه! اوهم حدود ۱۰ سال قبل در ۸۵ سالگی فوت کرد.

چند خواهر و برادر داری؟ پدرم سه زن داشت که مادر من آخرین همسر او بود! در واقع ۹ خواهر و برادر هستیم اما با برادران و خواهران ناتنی رابطه‌ای نداریم. من دو برادر دارم که یکی از آن ها نابیناست و دیگری هم که مرا از مرگ نجات داد مشکلات روحی و روانی دارد.

با همسرت چگونه آشنا شدی؟ در روزهایی که پدرم فوت کرده بود من خیلی مغموم و ناراحت بودم که یکی از دوستانم «ر» را به خانه‌ام آورد و گفت این خانم جا و مکانی برای خواب ندارد! اجازه بده امشب را در منزل شما بماند! ولی من قبول نکردم! به او گفتم ما این جا آبرو داریم و دختری را به خانه راه نمی دهم! آن زمان در منطقه آزادشهر ساکن بودیم ولی با اصرار دوستم پذیرفتم که یک شب را در خانه ما بماند چراکه دوستم مدعی بود «ر» کسی را ندارد. 

با همین خانم ازدواج کردی؟ بله! بعد از این ماجرا او مرا جادو کرد به طوری که نمی توانستم  به خواسته هایش بی توجهی کنم! 

او گفت من همین جا در منزل شما می مانم و امور خانه و آشپزی و شست و شو را انجام می دهم چون شما در این خانه با این اوضاع برادرانت به یک زن نیاز داری. من هم که جا و مکانی برای زندگی ندارم! و ... البته تا یک ماه مقاومت کردم ولی بعد دیدم برایم مهم شد. به او علاقه مند شدم در واقع یک عشق جادویی بود! ولی با او شرط کردم که نباید باردار شود تاکید کردم که اگر صاحب فرزند شوی، حتما بیرونت می کنم! او هم قبول کرد و به عقد موقت من درآمد.

پس چه شد که فرانک را به دنیا آورد؟ تا چند سال صاحب فرزند نشدیم اما همان طور که گفتم او  با عشق سیاهش مرا جادو کرده بود! حرف شنوی عجیبی داشتم بعد از حدود ۴ سال روزی مدعی شد که دچار افسردگی شده است. او را نزد پزشک بردم اما در بین راه گفت راستش می دانم داروی افسردگی من چیست ! اگر صاحب فرزند شوم بیماری ام درمان می شود! من هم قبول کردم و او باردار شد ولی من خوشحال نشدم.  ناراحت بودم که او بالاخره کار خودش را کرد! 

اختلاف شما از کجا شروع شد؟ همسرم معتاد به «شیشه» بود. به او گفتم باید مواد مخدر صنعتی را کنار بگذاری! اما او فقط مرا سر کار می گذاشت و به مصرف مواد ادامه می داد.

خودت معتادی؟ من نه! متادون مصرف می کنم! قبلا تریاک می کشیدم.

اولین بار کجا و چگونه مواد مصرف کردی؟ حدود ۲۰ سالم بود که با یکی از دوستانم مصرف کردم. او از من بزرگ تر بود و به من خیلی بها می داد. بعد هم استعمال تفریحی را شروع کردم.

نام «فرانک» را چه کسی انتخاب کرد؟ من خودم انتخاب کردم چون نام بیشتر اطرافیانم و خودم با «ف» آغاز می شد.

دخترت را دوست نداشتی؟ اول نه! ولی بعد مهرش به دلم نشست و همه چیزم شد ولی وابستگی عجیبی به مادرش داشت به حدی که اگر مادرش درحالت خواب از او فاصله می گرفت بلافاصله بیدار می شد! باید حتما دست در دست مادرش به خواب می رفت! وقتی مادرش نبود آسمان و زمین را با گریه به هم می دوخت! حتی در خواب هم بوی مادرش را حس می کرد.

چرا همسرت تو را ترک کرد؟ او معتاد بود و دوست داشت با افراد خلافکار زندگی کند! حتی یک بار دخترم را با خودش برد ولی من او را پیدا کردم و دخترم را بازگرداندم. او می دانست «فرانک» دوری اش را تحمل نمی کند و مرا اذیت می کند به همین دلیل هم هیچ نگرانی نداشت!

در واقع فرانک قربانی اختلافات شما شد؟ نه! من به همسرم گفتم که نمی گذارم دخترم را به خانه افراد خلافکار ببرد ولی او توجهی نکرد. یک بار به خانه بازگشت و اجازه دادم حتی شیشه بکشد اما روز بعد باز هم مرا رها کرد و رفت و گفت می خواهم از تو طلاق بگیرم! من در خانه تو زندانی هستم! تو بچه را جمع کن من هم به دنبال سرنوشت خودم می روم!

قتل فرانک توسط پدر,فرزندکشی توسط پدر

آن روز که فرانک از مادرش جدا شد، گریه نکرد؟ چرا! ولی سر او را با خرید شکلات گرم کردم تا مادرش دور شود اما بعد از آن با گریه ها و بیتابی هایش مرا اذیت می کرد. 

چه شد که تصمیم به قتل کودک معصوم گرفتی؟ او می گفت: من می خوابم تا مادرم بیاید! وگرنه می میرم! من هم طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم او را از این دنیا خلاص کنم! به او شربت متادون دادم  و شیرهای گاز شهری را باز کردم تا خودم را هم بکشم.

آن لحظه چه احساسی داشتی؟ هیچ حسی نداشتم فقط می خواستم او هنگام مرگ زجر نکشد.

برای همین رگ دستانش را با تیغ بریدی؟ بله! تیغ روی اپن بود وقتی دیدم هنگام مرگ زجر می کشد رگ دستانش را زدم ولی خونی نیامد! خودم هم تعجب کردم.

آخرین جمله ای که هنگام مرگ به تو گفت چه بود؟ فرانک به چشمانم نگاه کرد و با اشاره دستش به من گفت: بابا کنارم بخواب! چون به او گفتم تو شربت را بخور! من کنارت می خوابم!

زمانی که به چشمان و صورت دخترت نگاه کردی، پشیمان نشدی؟ نه! فقط می خواستم او خفه نشود و زجر نکشد! به او گفتم بخواب وقتی بیدار شوی مادرت هم می آید!

یعنی خودت را مقصر این حادثه تلخ نمی دانی؟ نه! من مقصر نیستم من توسط همسرم جادو شده بودم چه از زمانی که با او ازدواج کردم، چه هنگامی که دخترم را کشتم!

الان چه احساسی داری؟ خودم هم نمی دانم شاید دوست دارم بمیرم!

اگر الان دخترت زنده شود به او چه می گویی؟ می گویم همه تلاشم را می کنم تا مادرت را بازگردانم! که پاپ بکشد! چون دخترم می گفت مادر پاپی شده است (پایپ از ادوات استعمال مواد مخدر صنعتی است) به او می‌گویم خودم بزرگت می کنم ولی ...

آخرین بار چه موقع مانند یک «پدر» به چهره فرانک نگاه کردی؟ به خاطر ندارم!

چگونه فهمیدی قبل از تو جان باخته است؟ با دست زیر بغلش کوبیدم! دیدم از هوش رفته است چون گریه نکرد! رنگ صورتش هم سفید شده بود!

آن زمان هم هیچ احساس پشیمانی نکردی؟ نه! دیگر خسته شده بودم، خیلی برای مادرش بیتابی می کرد!

قبل از آن هیچ وقت تصمیم به قتل فرانک نگرفته بودی؟ نه!

ولی حدود ۱۲ روز قبل از این حادثه، استامینوفن زیاد خورده بود که مادرش او را به بیمارستان برد و بستری شد!

آخرین کلام؟ حرفی ندارم، اشتباه کردم. الان پشیمانم!

  • 23
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱۰
غیر قابل انتشار: ۹
جدیدترین
قدیمی ترین
در یک ویدیوی معروف وقتی چند شیر می بینند که آهوی مورد شکارشون حامله هستش . از شکار و کشتنش صرف نظر می کنند و می گذارند که بره. حالا این موجود به جایی می رسه که یک انسان رو ، اونم یه بچه یبگناه، نه هر بچه ای، فرزندخودش رو میکشه . دیدن چهره معصوم این بچه معصوم،قلب سنگدل ترین آدم رو هم به رحم میاره . و اون مادری که این طور این بچه رو رها کردو... نمی دونم جه طوری می خوان این دوتا از این دنیا برند؟؟!! چه طوری می خوان این زندگی رو ادامه بدن؟؟!!
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش