به گزارش شرق، رسیدگی به این پرونده از یکم آبان سال ۹۷ آغاز شد. مأموران پلیس فیروزکوه در حال گشتزنی بودند که به پسر جوانی به نام پیمان که کیسهای خونآلود بر دوش داشت و هراسان از کوه پایین میآمد، مشکوک شدند و او را بازداشت کردند. این جوان مدعی بود بیدلیل بازداشت شده است؛ اما آثار خون روی کیسه و چند تار مو روی آن شک پلیس را برانگیخت و پیمان ۲۷ساله که دانشجو بود، تحت بازجویی قرار گرفت. او به قتل دوستش به نام سیاوش اعتراف کرد.
پیمان گفت: من و سیاوش با هم دوست بودیم. ما برای تفریح به فیروزکوه رفتیم و کمپ زدیم. قرار بود چندین روز را در چادر بمانیم و خوشگذرانی کنیم، اما یکباره با هم درگیر شدیم. او به سمتم حمله کرد و ناسزا گفت. من که عصبانی شده بودم، با سنگ به سرش چند ضربه زدم و او را کشتم. در حال بازگشت به خانه بودم که مأموران به من مشکوک شدند و دستگیرم کردند.
ساعتی بعد از اظهارات پسر دانشجو، جسد سیاوش در کوههای فیروزکوه پیدا شد و شواهد نشان میداد او با ضربههای متعدد سنگ به سرش از پا درآمده است.
جسد با دستور قضائی به پزشکی قانونی منتقل و با اعترافات پسر دانشجو برای او کیفرخواست صادر شد. پیمان در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد، اما ادعای عجیبی را مطرح کرد و قتل را گردن نگرفت.
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده، مادر مقتول درخواست قصاص را مطرح کرد و گفت: پسرم و پیمان با هم دوست بودند و نمیدانم پیمان با چه انگیزهای پسرم را کشته است. من برای او تقاضای اشد مجازات دارم و از قصاص گذشت نمیکنم. او باید حقیقت را بگوید. ما هنوز نمیدانیم او چه اختلافی با پسرمان داشت که چنین کاری کرد.
وقتی متهم روبهروی قضات ایستاد، گفت: من و سیاوش با هم دوست بودیم و هیچ خصومتی با یکدیگر نداشتیم. ما آن روز برای خوشگذرانی به فیروزکوه رفته بودیم. داخل چادر گرم صحبت بودیم که یک مرد نقابدار به ما نزدیک شد. او نقاب مشکی به صورت داشت و میگفت این منطقه متعلق به اوست و ما حق نداریم آنجا کمپ بزنیم. او با ما درگیر شد و ما را بهشدت کتک زد. من که ترسیده بودم، توانستم فرار کنم و او احتمالا با ضربههای سنگ سیاوش را کشته است. من در حال فرار بودم که مأموران پلیس به من مشکوک شدند و من را بازداشت کردند. متهم در پاسخ به این سؤال که سنگ خونی چرا همراه او بود، گفت: همانطور که گفتم من و سیاوش در چادر بودیم. وقتی مرد نقابدار به ما حمله کرد، من سعی کردم از خودم محافظت کنم و با سنگ به او زدم. سنگ خونی بههمیندلیل همراهم بود. من داشتم فرار میکردم که پلیس من را گرفت. اصلا نفهمیدم سیاوش چطور کشته شده است؛ اما اطمینان دارم مرد نقابدار او را کشته است.
در این هنگام قاضی به متهم گفت: در محلی که جسد پیدا شده، چند کمپ دیگر هم بوده است و کسانی که در آن کمپها بودند، گفتهاند تو و سیاوش را دیدهاند که با هم درگیر شدید و تو او را زدی. دراینباره چه میگویی؟
متهم گفت: من و سیاوش در چادر خودمان دراز کشیده بودیم که مرد نقابدار آمد. شاید آنها مرد نقابدار را با من اشتباه گرفتهاند. من سیاوش را نزدم و فقط داشتم فرار میکردم تا مرد نقابدار من را نکشد. من ترسیدم و فرار کردم؛ اما سیاوش مقاومت کرد و بههمیندلیل مرد نقابدار او را به قتل رساند.
متهم در پاسخ به این سؤال که چرا مرد نقابدار به سمت دیگر کمپها نرفت، گفت: من خودم هم تعجب کردم؛ چون به جز ما افراد دیگری هم آنجا بودند، اما مرد نقابدار مستقیم به سمت ما آمد و با من و سیاوش درگیر شد. او در ادامه گفت: جایی که ما چادر زدیم، محلی است که او همیشه چادر برپا میکرد. من به سیاوش گفتم درگیر نشو، بیا برویم؛ چون دیدم مرد نقابدار چاقو دارد و میخواهد دعوا کند؛ ولی سیاوش قبول نکرد و گفت اینجا ملک شخصی نیست و ما میتوانیم چادر بزنیم. وقتی مرد نقابدار به سمت ما حمله کرد، من با سنگ به سر او زدم و بعد هم فرار کردم، اما از اینکه بعد از آن چه اتفاقی افتاد، بیاطلاع هستم.
پیمان درباره اعترافات اولیهاش در دادسرا گفت: من آن روز ترسیده بودم و تحت فشار روانی به قتل اعتراف کردم؛ اما بیگناه هستم و مرد نقابدار دست به قتل زده است. اینکه چرا دیگران مرد نقابدار را ندیدهاند، نمیدانم، ولی من قاتل نیستم. با پایان دفاعیات متهم، وکیلمدافع او پشت تریبون قرار گرفت و دفاعیات خود را مطرح کرد و سپس متهم آخرین دفاعیات خود را خطاب به قضات گفت. بعد از پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، او را به قصاص محکوم کردند. این حکم مورد اعتراض متهم قرار گرفت و پرونده در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی قرار گرفت و تأیید شد. بهاینترتیب پسر دانشجو در لیست اعدام قرار گرفت و در صورت انجام استیذان و عدم گذشت اولیایدم، قصاص میشود.
- 18
- 4