چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۳
۱۳:۰۳ - ۱۱ مهر ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۰۷۰۸۳۳
جرم و جنایت

عکس | ۵۹ روز شکنجه ۳ نوجوان درکوه‌های بی‌آب و علف

آدم ربایی و شکنجه با زغال داغ,آدم ربایی در داراب
«وقتی ما را دزدیدند، قرص‌هایی دادند که با خوردن آنها بیهوش شدیم. به هوش که آمدیم، توی کوه‌ها بودیم. آنها ما را کتک می‌زدند، با ذغال داغ می‌سوزاندند و شب‌ها با طناب می‌بستند که فرار نکنیم.»‌ این بخشی از جزئیات ۵۹ روز اسارت ۳پسر نوجوان در بند آدم‌ربایانی است که دست به انتقامجویی اشتباهی زده بودند؛ ماجرایی که با معامله یک خودروی پرادوی میلیاردی آغاز شد اما در ادامه با گروگانگیری‌های انتقامجویانه و شکنجه‌های وحشیانه ۳پسر بی‌گناه در کوه‌های بی‌آب و علف همراه شد.

به گزارش همشهری، شامگاه سه‌شنبه ۱۲ مردادماه، زمانی که ۳پسربچه ۱۲ تا ۱۵ ساله به نام‌های ابوالفضل، حسن و حسین در پارکی در روستای فتح‌آباد از توابع شهرستان داراب استان فارس سرگرم بازی و دیدن کلیپ‌های بامزه موبایلی بودند، حادثه هولناکی برایشان رخ داد. ۴سرنشین یک خودروی پژو ۴۰۵ که ظاهرا در کمین آنها نشسته بودند، وقتی مطمئن شدند که در آن ساعت از شب کسی جز ۳پسربچه داخل پارک نیست به آنها حمله کردند و با زور و ضرب و شتم، هر سه نفر آنها را ربودند، سوار خودروی خود کردند و از آنجا گریختند. 

تماس دلهره‌آور

تا چند ساعت پس از این اتفاق، هیچ کس نمی‌دانست که چه بلایی بر سر این سه پسربچه آمده است. خانواده‌های آنها که نگرانشان شده بودند، وقتی به پارک رفتند و اثری از بچه‌ها پیدا نکردند، همه جا را گشتند اما تلاش‌هایشان بی‌نتیجه بود. در این شرایط بود که راهی اداره آگاهی شدند و خبر از گم شدن آنها دادند. به دنبال این ماجرا، تحقیقات ماموران پلیس برای پیدا کردن بچه‌ها شروع شد تا اینکه با تماس فردی ناشناس با خانواده بچه‌های گمشده، معلوم شد که آنها ربوده شده‌اند. 

آدم‌ربایی اشتباهی 

ماجرای ربوده شدن ۳پسربچه دارابی، ماجرایی عجیب و باورنکردنی است. وقتی معلوم شد که آنها ربوده‌ شده‌اند، تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی داراب برای یافتن ردی از آنها وارد عمل شدند و در ادامه و با انجام بررسی‌های بیشتر معلوم شد که ماجرا انتقامجویی است. 

پدر ابوالفضل(پسربچه ربوده شده) به همشهری می‌گوید: همه ماجرا از معامله یک خودروی پرادوی میلیاردی آغاز شده بود. مدتی قبل یکی از اهالی روستای فتح‌آباد خودروی پرادواش را به فردی از استان‌های مجاور فروخت. خریدار، ماشین را تحویل گرفت اما پولش را نداد. اختلافات آنها ادامه داشت تا اینکه فروشنده تصمیم گرفت با ربودن یکی از بستگان خریدار، آنها را مجبور کند که پولش را پرداخت کنند. 

او ادامه می‌دهد: آنها مدتی بعد پدر خریدار را ربودند و با خودشان به مکانی نامعلوم بردند. بعد هم با خانواده‌اش تماس گرفتند و گفتند که تنها زمانی پیرمرد را آزاد می‌کنند که پولشان را دریافت کنند. این ماجرا اما نتیجه عکس داد. خانواده پیرمرد ربوده‌ شده به جای پرداخت بدهی و کمک گرفتن از پلیس، تصمیم گرفت مقابله به‌مثل کند. آنها به روستای ما آمدند تا به تصور خودشان یکی از اعضای خانواده فروشنده پرادو را گروگان بگیرند، اما اشتباهی پسرم ابوالفضل را که آن شب با ۲نفر از دوستانش در پارک بودند، گروگان گرفتند. 

پدر ابوالفضل می‌گوید: من یک برق‌کار هستم و کارگری می‌‌کنم. ابوالفضل تنها پسرم است و هیچ رابطه‌‌ای هم با کسانی که پیرمرد را ربوده بودند ندارم. به آدم‌ربایان گفتیم که ما هیچ‌کاره‌ایم و شما بچه‌های ما را اشتباهی دزدیده‌اید اما گوششان به حرف ما بدهکار نبود. می‌گفتند که فقط زمانی بچه‌های ما را آزاد می‌کنند که پدرشان آزاد شود. 

تلاش برای آزادی

روزها در بی‌خبری خانواده‌ها از سرنوشت بچه‌های ربوده‌شان می‌گذشت. آدم‌ربایان دیگر تماسی نگرفتند و آنها حتی نمی‌دانستند که بچه‌هایشان زنده‌اند یا نه.  پدر ابوالفضل می‌گوید: شرایط وحشتناکی بود. همه چیز را به ماموران آگاهی سپرده بودیم و آنها به ما امید می‌دادند که بچه‌هایمان را برمی‌گردانند. در آن روزها همسرم آنقدر که چیزی نخورد مریض شد و کارش به بیمارستان کشید. خودم اصلا توانایی خارج شدن از خانه را نداشتم. دست و دلم به کار نمی‌رفت و نمی‌دانستم چه‌کار کنم. فقط در خانه بودم به امید اینکه تماس بگیرند و بگویند که پسرم آزاد شده است. هر بار که به اداره آگاهی می‌رفتم، می‌دیدم که روی پرونده کار می‌کنند و شاید اگر تلاش کارآگاهان آگاهی و ماموران اطلاعات نبود، دیگر پسرمان را نمی‌دیدیم. 

و سرانجام آزادی

حدود ۶۰روز از ربوده شدن ۳پسربچه دارابی می‌گذشت که سرانجام تلاش‌ها برای آزادی گروگان‌ها نتیجه داد و پنجشنبه گذشته بود که گوشی پدر ابوالفضل زنگ خورد و به او خبر دادند که بچه‌ها آزاد شده‌اند. او می‌گوید: بهترین خبر زندگی‌ام بود. نمی‌دانید چقدر خوشحال شدم. به ما گفتند که آدم‌ربایان بچه‌‌ها را به کوه‌های بی‌آب و علف اطراف شهرستان کهنوج برده و در آنجا نگهداری می‌کردند. یک روز طول کشید تا آنها را آوردند و جمعه‌شب بود که پسرم را بعد حدود ۲ماه دلهره و وحشت، در آغوش گرفتم و از ته دل گریه و خدا را شکر کردم. 

به گفته یدالله موحد، رئیس کل دادگستری استان کرمان، این گروگانگیری به‌ علت اختلاف مالی  بر سر خرید و فروش یک خودرو رخ داد که در جریان آن یکی از طرفین معامله که اهل استان فارس است، یک پیرمرد کهنوجی  را ربود. در ادامه نیز خانواده طرف دیگر معامله، ۳پسربچه را ربود که خوشبختانه با اقدامات هماهنگ دستگاه قضایی، اطلاعاتی و انتظامی و ورود مصلحان و حکمین قرآنی و سران طوایف شهرستان کهنوج، در اقدامی هماهنگ، طرفین این معامله گروگان‌ها  را آزاد کردند.

آدم ربایی و شکنجه با زغال داغ,آدم ربایی در داراب

شکنجه با زغال داغ

ابوالفضل پیشرو یکی از ۳نوجوان ربوده شده است؛ کسی که بیشتر از ۲ نوجوان دیگر توسط آدم‌ربایان شکنجه شد و آثار شکنجه‌ها هنوز روی بدنش به چشم می‌خورد. از وقتی آزاد شده، خانواده‌اش او را نزد پزشک برده‌اند و خوشبختانه زخم‌های روی بدنش رو به بهبودی است اما خودش می‌گوید که حالش خوب نیست و زیاد نمی‌تواند حرف بزند. گفت‌وگو با او را بخوانید. 

از شبی که تو و دوستانت ربوده شدید بگو. آن شب چه اتفاقی افتاد؟

آن شب به همراه حسن و حسین که برادرند داخل پارک بودیم. آنها گوشی داشتند و داشتیم کلیپ‌های بامزه می‌دیدیم که یک پژو ۴۰۵ آمد. ۴نفر داخلش بودند و آدرس تعویض روغنی پرسیدند. بلند شدم که تعویض روغنی نشانشان دهم اما یکی از آنها به طرفم حمله کرد. خواستم فرار کنم اما دستم را کشید و افتادم روی زمین. بلندم کرد و داخل ماشین گذاشت و به دست‌هایم دستبند زد. 

برای حسن و حسین چه اتفاقی افتاد؟

آنها را هم گرفتند و انداختند داخل ماشین. بعد هم گفتند که شما مزاحم دختر مردی در شیراز شده‌اید و با او در اینستاگرام لایو گذاشته‌اید و باید به شیراز برویم که صورتجلسه کنند و بعد هم ما را تحویل خانواده‌هایمان بدهند. 

بعد کجا بردنتان؟

ما بیهوش بودیم. داخل ماشین که بودیم یک قرصی به ما دادند که وقتی خوردیم بیهوش شدیم. 

وقتی به هوش آمدید کجا بودید؟

توی کوه. 

ترسیده بودید؟

خیلی. گریه می‌کردیم اما آنها کتک‌مان می‌زدند و می‌گفتند که باید ساکت باشیم. 

همیشه کتک‌تان می زدند؟

بله. با چوب و با زنجیر ما را کتک می‌زدند. پشت کمرمان می‌زدند و هنوز ردش هست. زغال داغ می‌کردند و می‌گذاشتند روی بدنمان. بیشتر روی پایمان. می‌گفتند که پدرشان را گروگان گرفته‌اند و تا او را آزاد نکنند، ما هم آزاد نمی‌شویم. همیشه ۳نفر آنجا و مراقب ما بودند و همان‌ها بودند که ما را کتک می زدند. 

در همه این مدت توی کوه بودید؟

بله. هیچ سرپناه یا خانه‌ای نبود. دور و برمان همه‌اش کوه بود. شب‌ها با زنجیر ما را می‌بستند که فرار نکنیم. بعضی شب‌ها یک پتو به ما می‌دادند برای ۳ نفرمان. شب‌ها خیلی سرد می‌شد و ما باید داخل کوه زیر همان پتو می‌خوابیدیم. 

توی روز چه کار می‌کردید؟

هیچی. یک گوشه نشسته بودیم و از ترس کتک خوردن هیچ کاری نمی‌کردیم. آنها بیشتر من را کتک می‌زدند و حسن و حسین را کمتر می زدند. نمی‌دانم چرا. 

غذا چی بهتان می‌دادند؟

بعضی وقت‌ها کنسرو می‌دادند. این ۲ ماه به ما خیلی سخت گذشت. حمام که نبود و برای دستشویی هم باید همان اطراف می‌رفتیم. آب هم می‌گفتند که خودمان باید برویم و از یک‌جایی در همان نزدیکی‌ها بیاوریم. 

در این مدت چطوری خودتان را سرگرم می‌کردید؟

هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم. فقط بعضی وقت‌ها با حسن و حسین حرف می‌زدم و می‌گفتم که به زودی آزاد می‌شویم. هر شب گریه می‌کردیم و توی دلمان دعا می‌کردیم که آزاد شویم و دوباره به خانه برگردیم. 

تو و حسن و حسین همکلاسی بودید؟

نه. من کلاس هفتمم و آنها کلاس دهم. اما از بچگی با هم دوست بودیم. حالا هم حالم خیلی بد است. نمی‌توانم بیشتر صحبت کنم. یکی ۲ ماه اجازه گرفته‌ام که استراحت کنم و کلاس درس شرکت نکنم. 

  • 15
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش