به گزارش همشهری، بامداد پنجم دیماه و با پیدا شدن جسد پسر جوانی در یک گونی در خیابانی حوالی مشیریه تهران، تحقیقات برای کشف راز این جنایت کلید خورد. مقتول حدود ۲۲ساله بود و بر اثر ضرباتی که به سرش وارد شده بود، به قتل رسیده و حدود ۸روز از مرگش میگذشت، اما آثار خونی که روی زمین به چشم میخورد نشان میداد که جسد به تازگی به این محل منتقل شده و تا پیش از آن در جای دیگری نگهداری میشده است. تیم جنایی با دنبالکردن رد خون به مقابل خانهای ۳طبقه رسید. صاحبخانه، مردی میانسال بود که با دیدن جسد، مقتول را شناسایی کرد و مدعی شد که پسرش است. او میگفت که حدود ۱۱روز پیش پسرش به طرز مرموزی گم شده و او گزارش ناپدید شدن وی را به پلیس اعلام کرده و در این مدت نمیدانست چه اتفاقی برای وی افتاده است.
مأموران در ادامه و با پیدا کردن آثار خون در داخل حیاط خانه مطمئن شدند که جسد مقتول از داخل این خانه به کوچه منتقل و در آنجا رها شده است. در این شرایط پدر مقتول به همراه نامادری او که در آنجا زندگی میکردند دستگیر شدند. آنها منکر جنایت بودند، اما پس از چند روز در نهایت اسرار جنایت برملا شد.
پدر و نامادری مقتول در بازداشت بودند و در این میان ظن تیم جنایی به نامادری بیشتر بود. چرا که مأموران در جریان بررسیها متوجه اختلافاتی میان این زن و مقتول شده بودند. بازجویی از این زن ادامه داشت تا اینکه او اسرار جنایت را فاش کرد و گفت بهدلیل اینکه مقتول با رفتارهایش او را آزار میداده، وی را به قتل رسانده است. او پس از اقرار به قتل با دستور بازپرس جنایی در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.
مقتول از من نفرت داشت
متهم میگوید که پسر شوهرش (مقتول) از او خوشش نمیآمد و بارها از وی خواسته بود که از زندگی پدرش بیرون برود. همه اینها باعث شد که وی در نهایت دست به جنایت بزند، اما حالا پشیمان است و در ارتکاب جنایت شوهرش نقشی نداشته است.
چرا مقتول از تو خوشش نمیآمد؟
او میگفت من جای مادرش را گرفتهام و وی تحمل دیدن مرا در خانه ندارد. مادر وی سالها پیش فوت شده بود و مدتی قبل من با پدرش ازدواج کردم، اما احساس میکردم که او از من متنفر است و مدتی قبل اتفاقی افتاد که این احساس بیشتر شد.
چه اتفاقی افتاد؟
پسر شوهرم عکسها و فیلمهای شخصی مرا بهدست آورده بود و با آنها تهدید میکرد که اگر از زندگی پدرش بیرون نروم آنها را در فضای مجازی منتشر میکند و آبرویم را میبرد. علاوه بر این من رازی داشتم که کاملا شخصی بود، اما او متوجهاش شده بود و تهدیدم میکرد که رازم را به پدرش میگوید.
به خاطر همین راز او را کشتی؟
راستش تا قبل از این اتفاقات همه رفتارها و اذیتهای مقتول را بهخاطر شوهرم تحمل میکردم، اما این دو ماجرای اخیر برایم غیرقابل تحمل بود. او میخواست با آبروی من بازی و زندگیام را نابود کند.
از روز حادثه بگو ؟
قصد قبلی نداشتم و همهچیز ناخواسته و در یک لحظه رخ داد. روز حادثه به گمان اینکه پسر شوهرم به سرکار رفته به طبقه سوم که او در آنجا زندگی میکرد، رفتم. در طبقه اول ساختمان من و شوهرم زندگی میکردیم و طبقه سوم هم محل زندگی او بود. میخواستم از آنجا وسیلهای بردارم برای پخت غذا که با مقتول مواجه شدم. او به سرکار نرفته بود و باز شروع کرد به تهدید من. دیگر خسته شده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم. میخواستم فیلمهای شخصیام را از او بگیرم و از تهدیدهایش خلاص شوم. ناگهان چشمم افتاد به یک میله آهنی که کنار دیوار بود. ناخواسته و درحالیکه عصبانی بودم آن را برداشتم و ضربهای به سرش زدم. بعد از آشپرخانه چاقویی برداشتم و ضرباتی به او زدم. بهخودم که آمدم دیدم نفس نمیکشد و وحشت زده به جسد نگاه میکردم. از کاری که کرده بودم پشیمان بودم، اما دیگر نمیتوانستم زمان را به عقب برگردانم.
بعد از قتل با جسد چه کردی؟
جسد را کشاندم و بردم انداختم داخل حمام. پس از آن نقش بازی کردم تا شوهرم متوجه نشود. وقتی شوهرم از سرکار برگشت به او گفتم پسرش برای رفتن به محل کار از خانه خارج شده، اما بازنگشته است. حتی به او گفتم تمام خانهاش را گشتهام، اما اثری از پسرش نبوده است. شوهرم اوایل فکر میکرد که پسرش با دوستانش جایی رفته، ولی ۲ روز که گذشت و خبری از او نشد، نگران شد و وقتی فهمید که پسرش در این مدت به محل کارش هم نرفته، به کلانتری رفت و گزارش گم شدن او را اعلام کرد.
چطور جسد را از خانه بیرون بردی؟
چند روز جسد داخل حمام بود، اما میترسیدم که بالاخره پیدا شود. یک شب که شوهرم در خانه نبود جسد را از حمام بیرون آوردم و داخل قالیچه گذاشتم. کشان کشان و به سختی جسد را پایین آوردم و داخل حیاط درون گونی قرار دادم. بعد منتظر شدم هوا تاریک شود و وقتی خورشید غروب کرد، گونی را به بیرون از خانه بردم. بعد به یک کارتنخواب مقداری پول دادم و از او خواستم آن را دور از خانه رهایش کند. البته به او گفتم که آشغال است. سپس برگشتم حیاط و راهپلهها را شستم تا اینکه جسد کشف شد و رد خون راز قتل را فاش کرد.
شوهرت در قتل با تو همکاری نداشت؟
نه. همه این کارها را به تنهایی انجام دادم. حتی بعد از قتل گوشی مقتول را شکستم و از بین بردم. بهدلیل اینکه میخواستم ردی از فیلمهای شخصی من داخل گوشی او نباشد. بعد سیم کارت پسرشوهرم را برداشتم و برای اینکه صحنهسازی کنم با آن بهخودم و شوهرم پیامک دادم و از قول او نوشتم که دیگر به خانه برنمیگردد.
شوهرت با این پیامک نگران نشد؟
فکر میکنم اصلا متوجه پیامک نشد.
- 15
- 3