به گزارش همشهری، در یکی از روزهای مرداد سال۱۴۰۰ گزارش قتل یک مرد به قاضی محمد وهابی، بازپرس جنایی تهران اعلام شد. مقتول، مردی میانسال و سرایدار شرکتی در شمال غرب پایتخت بود که بر اثر ضربهای به سرش زخمی شده و پس از ۳روز در بیمارستان جان باخته بود. اولین فردی که مأموران به تحقیق از او پرداختند، همسر مقتول بود. این زن گفت: من و همسرم سرایدار شرکت هستیم و او اغلب شبها در اتاق خودش به تنهایی میخوابید. من هم به همراه ۲دختر نوجوانم در اتاق دیگر میخوابیدم. شب حادثه همه ما خواب بودیم که نیمههای شب با شنیدن صدای فریاد همسرم از خواب پریدم. او داد میزد: «دزد، دزد». صدای شوهرم از داخل محوطه ساختمان شنیده میشد؛ درست مقابل در ورودی. سراسیمه از اتاق سرایداری بیرون رفتم و لحظاتی بعد با پیکر غرق در خون شوهرم مواجه شدم. او از ناحیه سر زخمی شده بود، اما من ضارب را ندیدم. بهنظر میرسید پیش از رسیدن من، فرار کرده بود.
بازداشت ۳مظنون
همسر مقتول در حالی چنین ادعایی مطرح میکرد که مأموران پس از بررسی دوربینهای مداربسته متوجه ورود فرد ناشناسی به داخل ساختمان شرکت نشدند. از سوی دیگر تحقیقات نشان میداد که مقتول و همسرش از مدتها قبل با یکدیگر دچار اختلاف شده بودند و مدام با هم درگیری داشتند. همه شواهد نشان میداد که همسر مقتول راز قتل شوهرش را میداند و با داستانسرایی سعی در گمراه کردن تیم تحقیق داشته است. در این شرایط دستور بازداشت این زن صادر شد و اگرچه در ابتدا اصرار داشت که شوهرش قربانی سرقت مرگبار شده است، اما در نهایت اعتراف کرد که راز قتل او را میداند.
این زن گفت: من و شوهرم اختلافات زیادی با یکدیگر داشتیم. شرکتی که ما سرایدار آنجا بودیم، ۲نگهبان داشت که من گاهی با آنها درددل میکردم. تا اینکه یکی از آنها به نام حجت وقتی از بدرفتاریهای شوهرم شنید، به من گفت که قصد دارد جان او را بگیرد. بعد هم وعده داد که وقتی شوهرم را به قتل رساند، با من ازدواج میکند و زندگی خوبی برای من و دخترانم میسازد. زن جوان ادامه داد: من مخالفت کردم، چون نمیخواستم فرزندانم یتیم شوند، اما حجت تصمیمش جدی بود تا اینکه شب حادثه با صدای درگیری شوهرم و حجت از خواب پریدم. وقتی بالای سر آنها رفتم متوجه شدم که حجت با ضربات میله آهنی به سر همسرم جانش را گرفته است.
بعد از این ماجرا او از من خواست تا قاتل خیالی به پلیس معرفی کنم و به دروغ به مأموران بگویم که سارقانی وارد ساختمان شده و قصد سرقت از شرکت را داشتند که شوهرم در جدال با آنها کشته شده است. من هم از ترسم حقیقت را بازگو نکردم، اما حالا دچار عذاب وجدان شده وتصمیم گرفتهام حقایق را بیان کرده و قاتل اصلی را معرفی کنم. گفتههای این زن کافی بود تا حجت بازداشت شود، اما او منکر قتل شد و گفت ادعای تازه این زن همانند اعترافات قبلیاش، داستانسرایی است.
وی گفت: میترا و شوهرش سرایدار شرکت بودند و با هم اختلافات زیادی داشتند. این زن اخیرا از مشکلات زندگیاش با من صحبت میکرد و من سعی میکردم او را آرام کنم؛ همچنین تشویقش میکردم تا به زندگیاش در کنار شوهرش ادامه بدهد چون همسر او مرد خوبی بود و وی را میشناختم. تا اینکه شنیدم او به قتل رسیده است.
اظهارات حجت در حالی بیان میشد که دومین نگهبان شرکت که مردی به نام علی بود نیز در تحقیقات پلیسی به مأموران گفت: من به حجت مشکوک هستم. این اواخر متوجه رابطه او با همسر مقتول شده بودم و مطمئن هستم که وی سرایدار شرکت را به قتل رسانده تا بتواند با همسرش ازدواج کند. با دستور بازپرس پرونده، همسر مقتول به همراه ۲نگهبان شرکت بازداشت شدند.
چرا که احتمال میرفت عامل جنایت یکی از آنها باشد. آنها به بازداشتگاه اداره دهم پلیس آگاهی تهران منتقل شدند تا اینکه پس از گذشت ۸ماه، میترا، همسر مقتول اسرار جنایت را فاش کرد. او گفت: قاتل کسی جز من نیست. وی ادامه داد: علی(یکی از نگهبانان شرکت) مرا اغفال کرد و بهدلیل اختلافاتی که با شوهرم داشتم خواست که وی را به قتل برسانم و جنایت را به گردن نگهبان دیگر بیندازم. با اعترافات این زن، حجت(نگهبان دیگر شرکت) که بیگناه بود آزاد شد و بازپرس جنایی تهران برای همسر مقتول به اتهام مباشرت در قتل عمدی و برای علی(نگهبان شرکت) به اتهام معاونت در قتل عمدی قرار قانونی صادر کرد و تحقیقات از آنها ادامه دارد. این در حالی است که پدر و مادر مقتول نیز با حضور در دادسرای جنایی تهران، برای عروسشان درخواست قصاص کردهاند.
عذاب وجدان قاتل
میترا پس از ۸ماه بازداشت سرانجام به قتل شوهرش اعتراف کرده و میگوید که خودش به تنهایی دست به جنایت زده است. او میگوید بهخاطر عذاب وجدانی که این روزها گریبانگیرش شده تصمیم به بازگو کردن حقایق گرفته تا مرد جوان که ۸ماه بیگناه در بازداشت است، آزاد شود. گفتوگو با این زن را بخوانید.
انگیزهات از قتل چه بود؟
شوهرم اهمیتی به حرفهایم نمیداد. با آبروی من و زندگیمان بازی میکرد؛ بهطوریکه همه ما را مورد تمسخر قرار میدادند.
مگر چه کار میکرد؟
از جزئیات زندگیمان همه جا صحبت میکرد؛ تا حدی که همه دوستان، آشنایان و حتی کارکنان شرکت از تمام اسرار زندگی ما با خبر بودند. حتی بچههایم هم از این اخلاق شوهرم عصبی میشدند و به او اعتراض میکردند، اما اعتراض ما فایدهای نداشت. شوهرم مردی لجباز بود که اصلا به حرفهای من و فرزندانش توجهی نمیکرد. همه اینها باعث شده بود تا از شوهرم کینه به دل بگیرم. نسبت به او احساس تنفر پیدا کردم تا اینکه علی(نگهبان شرکت) مرا اغفال کرد و خواست که شوهرم را به قتل برسانم.
چرا او چنین خواستهای را مطرح کرد؟
علی میدانست با شوهرم اختلاف دارم. او هم در آستانه جدایی از همسرش بود و هرازگاهی با یکدیگر صحبت میکردیم تا اینکه بین ما علاقه به وجود آمد. قرار شد موضوع طلاق را با همسرم در میان بگذارم، اما شوهرم عصبانی شد و گفت حاضر نیست طلاقم بدهد. به علی گفتم که شوهرم طلاقم نمیدهد و او پیشنهاد قتل را مطرح کرد و خواست که جانش را بگیرم و جسد را داخل چاهی که در شرکت بود، بیندازم. ابتدا میترسیدم اما علی به من جرأت داد و گفت هیچکس متوجه راز قتل نخواهد شد.
خب، بعد چه شد؟
شب حادثه وقتی شوهرم در خواب بود بالای سرش رفتم و با یک میله آهنی دو ضربه به سرش زدم. دست و پایم میلرزید و وحشت کرده بودم. ضربه به حدی نبود که او دردم فوت شود. وحشت زده به علی زنگ زدم و گفتم شوهرم زنده است. او به من آموزش داد تا فریاد بزنم، نمایش بازی کرده و وانمود کنم سارقانی وارد ساختمان شرکت شده و جان شوهرم را گرفتهاند.
اما در تمام این مدت فرد بیگناهی را قاتل معرفی کردید؟
خیلی پشیمانم. از اینکه او ۸ماه بیگناه در زندان بوده عذاب وجدان دارم، اما این موضوع را هم با دستور علی انجام دادم. او از من خواست تا با حجت رابطه صمیمی برقرار کنم تا پلیس به او مشکوک شود. در تمام این مدت خانواده حجت بارها به ملاقاتم آمدند و از من خواهش کردند حقایق را بگویم. دیگر نتوانستم به دروغبافی ادامه بدهم. ماههاست که به خوبی نمیخوابم و دیگر تصمیم گرفتم خودم را از این عذاب وجدان خلاص کنم و حقیقت را بگویم.
- 18
- 1