به گزارش خراسان، متهم این پرونده جنایی بعد از آن که به سوالات تخصصی قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) در پلیس آگاهی خراسان رضوی پاسخ داد و ابعاد دیگری از قتل زن جوان را فاش کرد، در حالی که مدام تکرار می کرد «جنایت من، نتیجه خیانت به همسرم بود!» با خبرنگار خراسان نیز به گفت وگو نشست و پشت میله های بازداشتگاه به تشریح سرگذشت خود پرداخت. آن چه می خوانید حاصل گفت و گوی یک ساعته با آدمکشی است که بعد از دستگیری، از وقوع این جنایت وحشتناک ابراز پشیمانی می کند.
نامت را می گویی؟ مرتضی – گ هستم.
سواد داری؟ بله! تا سوم راهنمایی (سیکل) درس خواندم.
چند ساله هستی؟ ۳۵ سال دارم.
کجا زندگی می کنی؟ دوران جوانی ام را در منطقه گلشهر مشهد گذراندم اما در یکی از روستاهای تربت جام به دنیا آمدم.
چه شد که به مشهد مهاجرت کردی؟ پدرم منزلی را در کوی گلشهر خریده بود ولی خودشان در روستا زندگی می کردند. بعد از آن که ترک تحصیل کردم به همراه برادرم به مشهد آمدیم و در همان خانه ای ساکن شدیم که پدرم خریده بود. در واقع برای کار کردن به مشهد آمدیم.
شغلت چیست؟ من کارهای مختلفی را تجربه کرده ام و شغل های زیادی داشتم اما آن زمان شاگرد گچ کاری بودم و به گچ کاری ساختمان مشغول شدم.
متاهلی؟ بله! یک پسر هشت ساله هم دارم .
چند سال قبل ازدواج کردی؟ ۱۳ سال پیش بود که پای سفره عقد نشستم.
همسرت از بستگانت است؟ نه! غریبه بود.
چگونه با هم آشنا شدید؟ در خیابان! یک روز در قلعه ساختمان (شهرک شهید رجایی) ایستاده بودم که در یک لحظه دختری از مقابل چشمانم عبور کرد و من هم به او دل دادم. بلافاصله تعقیبش کردم تا این که نشانی منزلشان را پیدا کردم. بعد هم شماره تلفنش را گرفتم و به او زنگ زدم. این آشنایی و تماس های تلفنی ۳ یا ۴ ماه طول کشید که بعد به خواستگاری اش رفتم و ازدواج کردیم.
معتادی؟ نه! اهل چیزی نیستم!
یعنی سیگار هم نمی کشی؟ نه سیگار نمی کشم ولی گاهی قرص های مخدردار مانند متادون استفاده می کنم!
هنوز هم گچ کاری می کنی؟ نه! چندین سال در کار تجارت پسته بودم ولی بعد یک کارواش راه اندازی کردم که درآمدم خوب بود.
با زنی که او را به قتل رساندی، چگونه آشنا شدی؟ حدود ۴ سال قبل زمانی که در کار پسته فعالیت داشتم، تعدادی از زنان و دختران ایرانی و اتباع خارجی را برای شکستن پسته استخدام کرده بودم. یک دستگاه خودروی اقساطی (لیزینگی) هم برای خودم خریدم ولی با آن خودرو مسافرکشی نیز می کردم به همین دلیل بعد از پایان کار برخی از کارگران را به منزلشان می رساندم و کرایه می گرفتم. از سوی دیگر شماره تلفنم را به مشتریان و کارگرانم می دادم که اگر نیاز به سفر درون شهری داشتند با من تماس بگیرند. آن زمان «ز» (مقتول) در کوره های آجرپزی کار می کرد که چند بار با من تماس گرفت و من هم او را به محل کارش رساندم در این میان او از زندگی خودش می نالید و برایم درددل می کرد که نتوانسته خودش همسرش را برای ازدواج انتخاب کند و بالاخره دچار مشکل شده و از همسرش طلاق گرفته است. من هم که به حرف هایش گوش می دادم خیلی دلم به حالش سوخت و از سر دلسوزی به او پیام دادم و این گونه ارتباط ما آغاز شد.
یعنی فقط به خاطر دلسوزی با او ارتباط داشتی یا وسوسه های شیطانی هم به سراغت آمده بود؟ البته نمی توانم دروغ بگویم ۱۰ درصد هم به خاطر خودم بود!
نتیجه این ارتباط تلفنی چه شد؟ روابط ما هر روز بیشتر می شد تا این که با هم بیرون می رفتیم و او هم در آرایشگاه زنانه کار می کرد. خلاصه این ارتباط به جایی رسید که از سر دلسوزی تصمیم گرفتم برای او منزلی اجاره کنم!
اما آن زن متاهل بود، چگونه برایش خانه اجاره کردی؟
من نمی دانستم که او متاهل است به همین دلیل هم او را به عقد موقت خودم درآوردم.
چند ماه قبل این تصمیم را گرفتی؟ حدود هشت ماه قبل بود که منزلی را در کوی پنجتن برایش رهن و اجاره کردم و زیر قولنامه نوشتم که پول رهن را بعد از پایان قرارداد از بنگاه املاک دریافت کند. همه لوازم زندگی هم برایش تهیه کردم ولی فریب خوردم!
پشیمانی؟ خیلی زیاد! زندگی ام نابود شد هیچ گاه فکر نمی کردم که چنین سرنوشتی برایم رقم بخورد.
اگر زمان به گذشته برگردد و دوباره در شرایطی قرار بگیری که آن زن را سوار خودرو کرده ای! چه تصمیمی می گیری؟ دیگر غلط می کنم که با توجیه دلسوزی خودم را فریب بدهم! همان جا پایم را روی ترمز می کوبم و او را از خودرو بیرون می اندازم! و هیچ گاه به حرف هایش توجهی نمی کنم!
همسرت از ارتباط تو با آن زن جوان خبر داشت؟ بله! حدود ۳ ماه قبل یک بار مرا به همراه او دیده بود که مدتی از منزل قهر کرد و سپس از من تعهد گرفت که به او خیانت نکنم ولی ...
چرا به تعهد خودت پایبند نبودی؟ وسوسه های شیطان! قول دادم آن زن را رها می کنم اما نتوانستم و بالاخره «جنایت» عاقبت این خیانت شد! و من تاوان این خیانت را باید خیلی سنگین بپردازم.
اگر چند سال دیگر، دوستان فرزندت او را تحقیر کنند که پدرش یک خیانتکار قاتل است؟ چه حسی خواهد داشت؟
نمی دانم! چگونه می تواند این سرشکستگی را تحمل کند. همین الان وقتی به همراه همسرم به پلیس آگاهی آمد، قلبم درد گرفت.
همسرت را هم ملاقات کردی؟ بله!
چیزی نگفت؟ او سکوت کرد اما من گفتم! این سزای آه و ناله های تو ست که گریبان مرا گرفت! حلالم کن!
فکر نمی کنی به خاطر هوسرانی های خودت، زندگی و آینده خانواده ات را هم نابود کردی؟ درست است ولی آن زمان هیچ وقت به این روزها فکر نمی کردم.
برای افرادی که مانند تو در این شرایط قرار بگیرند چه توصیه ای داری؟ فریب نخورند! خودشان را با حرف های پوچ توجیه نکنند! فرجام «خیانت» همین است که من امروز در آن شرایط قرار دارم. البته کمتر کسی به این توصیه ها توجه می کند و زمانی به این جمله پی می برد که دیگر پشیمانی سودی ندارد!
چرا قصد داشتی صحنه قتل را خودکشی جلوه دهی؟ می ترسیدم! فکر می کردم شاید بتوانم راه گریزی برای رهایی از مجازات پیدا کنم ولی قاضی در همان دقایق اولیه متوجه شد که «ز» (زن ۲۲ ساله) کشته شده است.
چرا او را کشتی؟ تهدیدم می کرد روز حادثه هم شال خودش را به نردبان بست تا مرا تهدید به خودکشی کند که من هم عصبانی شدم و ...
بنزین برای چه تهیه کرده بودی؟ اول قصد داشتم پیکرش را بیرون از منزل ببرم و آتش بزنم که شناسایی نشود اما قبل از آن با یکی از دوستانم که در نیروی انتظامی خدمت می کند، تماس گرفتم و به دروغ گفتم «زنی در خانه ام خودکشی کرده است!» که او هم با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و قبل از آن که من بتوانم چاره ای برای رهایی از این وضعیت بیندیشم، پلیس از راه رسید که بعد هم دستگیر شدم.
چه شد که بعد از گذشت ۱۰۰ روز از ماجرای قتل اعتراف کردی؟ دیگر هیچ راه گریزی نداشتم آن قدر اسناد و مدارک روی میز گذاشتند که خودم داستان سرایی هایم را باور نمی کردم!
نقشه قتل را از قبل طراحی کرده بودی؟ نه! اتفاقی او را کشتم!
ولی شال همسرت را با چاقو بریده بودی! و از سوی دیگر کلید منزل را به فرد دیگری هم داده بودی چرا؟ فقط می خواستم صحنه قتل خودکشی جلوه کند به طوری که انگار من برای نجات آن زن، شال را با چاقو بریده ام ولی عقلم نکشید که آن کارد بزرگ در کیف دستی آن زن (مقتول) جا نمی گیرد! و ...
سابقه خبر
عصر روز نهم دی، خبر مرگ مشکوک یک زن جوان در کوی پنجتن مشهد، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی را به محل کشف جسد کشاند. بررسی های تخصصی کارآگاهان که زیر نظر سرهنگ کارآگاه مهدی سلطانیان آغاز شده بود، آثاری از یک جنایت عمدی را به تصویر کشاند به همین دلیل با حضور دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد) در این منزل مسکونی، تحقیقات به تاریکخانه این پرونده جنایی کشید و مقام قضایی با کنار هم گذاشتن قطعات پازل به هم ریخته این جنایت، در حالی دستور بازداشت مرد ۳۵ ساله را صادر کرد که وی مدعی بود مقتول همسر صیغه ای اوست! و دست به خودکشی زده است!
با انتقال متهم به پلیس آگاهی ، بازجویی های فنی از وی به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) و با راهنمایی های قاضی دکتر صفری ادامه یافت تا این که متهم بعد از گذشت ۱۰۰ روز از این حادثه ، تصمیم گرفت حقیقت ماجرا را بازگو کند. به همین دلیل او اوایل فروردین مقابل سرهنگ مرادی (افسر پرونده) نشست و در حالی به قتل زن ۲۲ ساله اعتراف کرد که مقام قضایی نیز در پلیس آگاهی حضور داشت.
- 9
- 5