بعداز ظهر یک روز جمعه در اواسط شهریور سال ۹۸ بود که هیاهوی عجیبی در ساحل شنی عباس آباد به راه افتاد. موج بی رحم دریای خزر چند زن و مرد را بلعید و به اعماق آب های توفان زده برد.
غواصان ساحل بی محابا دل به دریا زدند و به یاری زن و مردانی شتافتند که درون دریا دست و پا می زدند و فریادهای دلخراش آنان حتی به ساحل هم نمی رسید. طولی نکشید که پیکر نیمه جان «مهرانا» (عروس ۱۷ ساله تایبادی) از اعماق آب بیرون کشیده شد و همزمان غواصان دریا، دخترخاله و شوهر دختر خاله مهرانا را نیز نجات دادند و بی درنگ عملیات احیا را آغاز کردند اما از «علیرضا» (شوهر مهرانا) خبری نبود.
دقایقی بعد «مهرانا» که بیهوش بود با تلاش امدادگران دریا از مرگ نجات یافت و بستگانش نیز چشمان خود را دوباره به روی زندگی گشودند اما جست وجوها برای یافتن پیکر علیرضای ۲۸ ساله نتیجه نداد تا این که بالاخره پیکر بی جان او روی آب دریا نمایان شد و بدین ترتیب صدای جیغ و گریه های دلخراش مادر مهرانا و دیگر بستگان آن ها که از روز چهارشنبه برای تفریحی چند روزه عازم شمال کشور شده بودند، فضای ساحل عباس آباد را در هم شکست.
مادر مهرانا که داماد جوانش را از دست داده بود با دستانی لرزان و اشک ریزان با شوهرش در مشهد تماس گرفت و در میان های های گریه این حادثه تلخ را بازگو کرد و ...با انتقال جسد علیرضا (تازه داماد) به تایباد، مراسم عزاداری و سوگواری برگزار شد اما هنوز چند ماه بیشتر از این حادثه هولناک نگذشته بود که زمزمه هایی از شک و تردید در بین فامیل پیچید چرا که تازه داماد وارث ثروت زیادی بود. در این میان «سارا» (مادر مهرانا) که دخترش را در اوایل سنین نوجوانی بیوه می دید با مادر «علیرضا» (مرحوم) تماس گرفت و از او خواست تا سهم الارث دخترش را نیز بدهند!
اگر چه آن ها چک چندصد میلیونی به عروسشان پرداخت کردند که از بستگان خودشان بود اما این ماجرا و حرف و حدیث های دیگر به اختلافات فامیلی دامن زد تا جایی که کینه عمیقی در دل غلام رسول (برادر علیرضا) به وجود آمد و او با یک تصمیم عجیب، نقشه قتل سارا و مهرانا (زن دایی و دختر دایی اش) را طراحی کرد. «مهرانا» بعد از مرگ همسرش نیز هنوز در همان خانه ای زندگی می کرد که دیوار به دیوار منزل ابراهیم (برادر دیگر علیرضا) بود.
با آن که چند ماه بیشتر از ماجرای تلخ دریای خزر سپری نشده بود یک روز غلام رسول نزد برادرش ابراهیم رفت و نقشه قتل سارا و مهرانا را با او در میان گذاشت ولی ابراهیم به او گفت: با این کار خودت را به دردسر می اندازی!
غلام رسول که تصور می کرد نقشه زیرکانه اش بی نقص است به برادرش گفت: یکی از دوستانم را که اهل سرخس است به کار می گیرم!این گونه بود که ابراهیم کلید در حیاط را به برادرش داد و بدین ترتیب سیگنال های جنایت در آن سوی دیوار روشن شد و عاملان انتقام جویی منتظر اشاره ای برای انجام جنایت بودند تا این که اوایل شب نوزدهم بهمن سال ۱۳۹۸، «محمدصدیق» (همسر سارا) در حالی از خانه دخترش بیرون آمد که مقابل در حیاط با ابراهیم روبه رو شد و به احوالپرسی پرداخت.
از روزی که «علیرضا» در آب های شمال غرق شده بود، محمدصدیق و همسرش نیز در کنار دخترشان (مهرانا) زندگی می کردند تا او تنها نباشد. او بعد از گفت و گوی کوتاه با ابراهیم، سوار بر خودرو به طرف فروشگاهی حرکت کرد که معمولا خریدهایش را در آن جا انجام می داد.دقایقی بعد «محمدصدیق» از درون فروشگاه با گوشی همسرش تماس گرفت تا از او سوال کند چه نوع بستنی دوست دارد؟ ولی سارا گوشی را پاسخ نمی داد. تکرار تماس ها نیز بی فایده بود تا این که به شماره تلفن دخترش زنگ زد که هنگام خروج از خانه در کنار مادرش روی مبل نشسته بود ولی باز هم پاسخی نشنید.
نگرانی و دلشوره عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفته بود که دوباره به ناچار به سوی منزل دخترش به راه افتاد اما باز هم فقط صدای زنگ منزل را می شنید و کسی در حیاط را باز نمی کرد. در حالی که هر لحظه بر اضطراب «محمد صدیق» افزوده می شد او با کمک رهگذری جوان به روی دیوار منزل رفت و به درون حیاط پرید. او سراسیمه خود را به پذیرایی رساند اما با صحنه وحشتناکی روبه رو شد که زبانش بند آمد و قلبش از حرکت ایستاد. همسر و دختر ۱۷ ساله اش به طرز دلخراشی در خون غوطه ور بودند و گردنشان زیر تیغ سلاخی قرار داشت.
دسته کارد بزرگی که تیغه آن در جمجمه همسرش فرو رفته بود از جنایت هولناکی حکایت می کرد که دقایقی قبل رقم خورده بود.طولی نکشید که با فریادهای حزن انگیز مرد جوان، همسایگان متوجه ماجرا شدند و این گونه معمای دو جنایت وحشتناک در برابر پلیس قرار گرفت. تحقیقات مقدماتی کارآگاهان نشان داد که عاملان قتل، با تاکسی تلفنی به محل وقوع جنایت آمده اند و از سوی دیگر نیز بررسی های غیرمحسوس حاکی از انتقام جویی فامیلی بود. پس از مدت کوتاهی با دستورات ویژه قضایی و تلاش پلیس تایباد بالاخره دو مظنون اصلی این پرونده جنایی درحالی شناسایی شدند که رصدهای اطلاعاتی از حضور جوانی به نام «مجتبی» به همراه غلام رسول (خواهرزاده محمدصدیق) در محل قتل حکایت داشت.
با دستگیری دو جوان مذکور بازجویی ها آغاز و مشخص شد که ابراهیم (برادر غلام رسول) نیز در قتل سارا و مهرانا نقش دارد. چند روز بعد دو برادر و مجتبی (دوست غلام رسول) درحالی مورد بازجویی های فنی قرار گرفتند که دیگر با اسناد و مدارک موجود چاره ای جز اعتراف به قتل نداشتند.پس از پایان تحقیقات و بازسازی صحنه جنایت، این پرونده با توجه به مطالبه عمومی و حساسیت ویژه آن که موجب احساس ناامنی در یکی از شهرهای مرزی شرق کشور شده بود به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و بدین ترتیب محاکمه عاملان این جنایت هولناک به ریاست قاضی «هادی دنیادیده» و مستشاری قاضی «غلامرضا مصطفوی» در حالی ادامه یافت که بررسی های قضایی نشان داد سیگنال های جنایت از آن سوی دیوار و از منزل ابراهیم (یکی از متهمان) آغاز شده است و او نه تنها کلید خانه، بلکه اطلاعات ورود و خروج اهالی منزل «مهرانا» را در اختیار برادرش گذاشته بود.
اگرچه متهمان تلاش می کردند تا با داستان سرایی های ناقص، مسیر جلسات دادگاه را تغییر دهند اما در تنگنای سوالات تخصصی و گاهی انحرافی قضات با تجربه دادگاه، به ناچار سناریوی این جنایت هولناک را فاش کردند و به تشریح ابعاد مختلف آن پرداختند.نورافکنی قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی در دهلیزهای تاریک این پرونده جنایی بیانگر آن بود که مطالبه ارث و حق و حقوق «مهرانا» توسط مادرش، انگیزه قتل را شدت بخشیده است تا جایی که غلام رسول از برادرش ابراهیم می خواهد او را برای قتل سارا و مهرانا یاری دهد.
تا این که روز حادثه ابراهیم خبر بیرون رفتن محمدصدیق از منزل را به برادرش اطلاع داد و او نیز بلافاصله به همراه مجتبی (یکی از دوستانش) و با تاکسی تلفنی عازم محل سکونت برادرش شد و خیلی زود با کلیدی که ابراهیم در اختیارش گذاشته بود در حیاط را باز کرد و سپس به همراه مجتبی از روی دیوار به داخل حیاط محل سکونت «مهرانا» پریدند. «سارا» (مادر مهرانا) روی مبل نشسته و مشغول گفت وگوی تلفنی با یکی از دوستانش بود که ناگهان با دیدن غلام رسول و مرد چاقو به دست، وحشتزده جیغی کشید و از شدت ترس چشمانش گرد شد.
در همین حال غلام رسول ضربه ای با کارد به شانه سارا زد و بی درنگ تیغه کارد را از کتف او بیرون کشید و به طرز هولناکی بر جمجمه زن دایی اش فرود آورد به طوری که تیغه کارد در سر سارا باقی ماند و بیرون نیامد. در این هنگام «مهرانا» با شنیدن جیغ مادرش هراسان خود را از اتاق خواب به پذیرایی رساند و با مشاهده این صحنه ترسناک در جا میخکوب شد.
غلام رسول با خشم به طرف «مهرانا» رفت و به «مجتبی» اشاره کرد که «بزن!» او نیز تیغه کارد را به گلوی مهرانای ۱۷ ساله کشید و پیکر غرق در خون او را روی زمین انداخت سپس غلام رسول قدرت خشمش را در پاهایش جمع کرد و چند ضربه لگد به صورت «مهرانا» زد. در حالی که غلام رسول و دوستش قصد خروج از منزل را داشتند ناگهان متوجه شدند که هنوز «سارا» جان دارد و تکان می خورد. در این هنگام بود که مجتبی به سوی «سارا» بازگشت و تیغه چاقو را بر گلوی او کشید چرا که تصور می کرد او هنوز زنده است!
با پایان یافتن جلسات محاکمه که با حضور وکلای مدافع متهمان در مشهد برگزار شد، قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به شور نشستند و در نهایت مجتبی را به عنوان عامل اصلی قتل «سارا و مهرانا» تشخیص دادند و بدین ترتیب رای خود را درباره این پرونده جنایی حساس صادر کردند. در رای صادرشده که به امضای قاضی دنیادیده (رئیس دادگاه) رسیده به دلایل قاطع و محکمه پسندی اشاره شده است که نشان می دهد بریدن گلوی سارا در لحظات خروج از محل جنایت، علت اصلی مرگ وی بوده و اقدام هولناک غلام رسول برای قتل وی نافرجام مانده است.
به همین دلیل دادگاه «مجتبی» را به دو بار قصاص نفس محکوم و تاکید کرد با توجه به جو رعب و وحشتی که در پی وقوع این جنایت در شهر تایباد به وجود آمده است و همچنین برای درس عبرت دیگران و پیشگیری از جرایم مشابه، این حکم در ملأعام اجرا شود.قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی همچنین غلام رسول (متهم دوم) را به پرداخت دیه سنگین و تحمل ۲۵ سال زندان به دلیل معاونت در قتل و تحمل ۲۰ سال زندان به جرم شروع به قتل «سارا» محکوم کردند. از سوی دیگر ابراهیم (متهم سوم پرونده) نیز به دلیل معاونت در قتل سارا و مهرانا به تحمل ۱۵ سال زندان محکوم شده است. رای صادرشده از سوی دادگاه قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.
- 20
- 2