به گزارش همشهری، سردار حسین رحیمی، فرمانده انتظامی تهران صبح دیروز در جمع خبرنگاران حاضر شد و درباره دستاوردهای پنجمین مرحله از طرح کاشف امسال گفت: همکارانم در این طرح موفق شدند ۳۲۱ مجرم را که دست به سرقت، زورگیری، سرقت خودرو، موبایل قاپی، سرقت منزل، قتل، جعل، آدم ربایی و کلاهبرداری زده بودند، دستگیر کنند. ۲۰۴نفر از این افراد سابقهدار هستند اما بقیه برای اولینبار دستگیر شدهاند.
وی با بیان اینکه در اجرای این طرح ۶۸ باند، شناسایی و منهدم شدند، افزود: از دستگیرشدگان در این طرح ۵قبضه سلاح جنگی کشف شده و آنها در مجموع به دستکم ۲هزار و ۱۲۸فقره سرقت اعتراف کردهاند.
سردار رحیمی از انهدام دو شرکت هرمی با ۳۰ عضو اشاره کرد و گفت: در این طرح همچنین ۲۷محکوم فراری و تحت تعقیب محاکم قضایی به دام پلیس افتادند. بهگفته رئیس پلیس تهران، ۶باند حرفهای سرقت از منازل و چهار باند سرقت خودرو بهخصوص سرقت مزدا۳ نیز در این طرح منهدم شد و یکی دیگر از باندهای دستگیر شده سارقان حرفهای تلفن همراه هستند که ارزش گوشیهایی که سرقت کردهاند، بیش از یک میلیارد تومان بوده است. این افراد گوشیهای سرقتی را از طریق مرز نیمروز به کشور افغانستان منتقل کرده و در آنجا میفروختند. انهدام شرکتی که تحت پوشش لیزینگ خودرو از ۲۰۰ نفر کلاهبرداری کرده بود، بازداشت عامل ارتکاب دو قتل که به کشور ترکیه فرار کرده بود و بازداشت سارقان موتور سیکلت نیز از دیگر دستاوردهای طرح کاشف پلیس آگاهی تهران بود. بهگفته سردار رحیمی، متأسفانه طی ۲ماه اخیر و در جریان اغتشاشات رخ داده در نقاط مختلف پایتخت و کشور و صرف بخشی از تمرکز و توان پلیس به این موضوع، شاهد افزایش ۱۰درصدی وقوع جرائم در تهران بودیم و این در حالی است که قدرت کشف پلیس نیز در این مدت ۳۰درصد کاهش داشته است.
گفتوگو۱
شکارچی سالخوردگان
چند پیرمرد و پیرزن در حیاط پلیس آگاهی جمع شدهاند و همه آنها برگهای در دست دارند؛ برگه شکایت. آنها به دام مردی شیاد گرفتار شدهاند که با زیرکی توانست حسابشان را خالی کنند. متهمی که دستگیر شده ۴۸ساله و سابقهدار است و میگوید با اینکه توبه کرده و دور خلاف را خط کشیده بود، اما یک شب وقتی دوستش را در حال سرقت دیده، وسوسه شد و خلاف را از سر گرفت.
با چه شگردی دست به کلاهبرداری و سرقت میزدی؟
اینبار فقط افراد سالخورده را به دام میانداختم و برای اینکه پیش خلافکاران دیگر خودی نشان بدهم میگفتم شکارچی مادربزرگها و پدربزرگها هستم. اما پشیمانم، این افراد هم مانند پدربزرگ و مادربزرگ خودم هستند. شگردم این بود که به مقابل دستگاههای خودپرداز یا ایستگاههای اتوبوس میرفتم و به بهانه کمک به افراد سالخوردهای که نمیتوانستند از دستگاه خودپرداز یا بلیت الکترونیک استفاده کنند، کارتشان را میگرفتم. وقتی رمز آنها را بهدست میآوردم میگفتم عملیات را انجام دادهام اما به جای آنکه کارت خودشان را پس بدهم، یکی از کارتهای عابربانکی که از قبل همراهم بود را به آنها میدادم و به این ترتیب کارت عابربانکشان را سرقت میکردم. بعد از سرقت کارت طعمههایم، چون رمزشان را هم داشتم اکثر اوقات با آنها خرید میکردم؛ از صرافیها دلار میخریدم، از طلافروشیها سکه و یا از فروشگاههای بزرگ، وسایل خانه میخریدم.
چند نفر را با این شگرد به دام انداختی؟
بالای ۱۰۰نفر!
چقدر پول به جیب زدی؟
بالای یک میلیارد تومان.
گفتی سابقهداری. قبلا به چه جرمی دستگیر شده بودی؟
چند بار به اتهام کلاهبرداری و سرقت بازداشت شدم اما آخرین بار که سال ۹۷ از زندان آزاد شدم دور خلاف را خط کشیدم و توبه کردم. دیگر سراغ خلاف نرفتم تا اینکه یک روز با دوستم در خیابان بودیم و او گوشی موبایل زنی را قاپید و هر دو فرار کردیم. پس از این اتفاق بود که من هم وسوسه شدم و دلم خواست بار دیگر سراغ خلاف بروم. چون بهشدت مشکل مالی داشتم.
گفتوگو ۲
فریب طلافروشها با دلارهای تقلبی
زن و مرد جوان که از مدتها قبل در فضای مجازی با یکدیگر آشنا شده بودند، تصمیم گرفتند برای سرقت از طلافروشان نقشه تازهای بکشند. آنها سفارش طلا میدادند و در ازای خرید، دلارهای تقلبی به فروشنده پرداخت میکردند اما در نهایت دستشان رو شد و گیر افتادند. گفتوگو با مرد جوان را بخوانید.
از کجا طلا میخریدید؟
همدستم سمیه، بهصورت آنلاین از طلافروشها خرید میکرد. البته قبل از آن با طلافروشها آشنا میشد و چندبار از آنها خرید میکرد تا اعتمادشان را جلب کند. سپس آنلاین سفارش طلا میداد و میگفت برادرم آن را تحویل میگیرد و در ازای آن دلار میدهد. من هم سر قرار میرفتم و پس از تحویل طلا، به جای پول ایرانی، دلار تقلبی به طلافروشان یا پیکی که فرستاده بودند میدادم.
دلارهای تقلبی را از کجا تهیه کرده بودید؟
چند وقت قبل که به یکی از شهرهای غربی کشور رفته بودم یک دسته بزرگ دلار تلقبی که با اصل آن مو نمیزد را حدود ۹۰میلیون تومان خریدم برای اجرای این نقشه.
این ایده چطور به ذهنتان رسید؟
یکی از دوستانم گفت فردی است در فلان شهرستان که دلارهای تقلبی میفروشد که تفاوتی با اصل ندارد، ما هم تصمیم گرفتیم تا با این نقشه دست به سرقت و کلاهبرداری بزنیم تا یک شبه پولدار شویم.اما پس از کلاهبرداری از ۴ نفر دستگیر شدیم.
گفتوگو ۳
ماجرای سرقت دستبند ناصر حجازی
۳نفر از مجرمانی که در تازهترین طرح کاشف دستگیر شدهاند، یکی از سرقتهای عجیب پایتخت را رقم زدهاند. آنها دستبند مرحوم ناصر حجازی، فوتبالیست مطرح کشورمان را دزدیدند تا با فروش آن به پول برسند. اما این سرقت عجیب چطور اتفاق افتاد؟ماجرا از این قرار بود که ۲نفر از پیشکسوتان فوتبال به نامهای محسن تهرانی و جعفرمختاری فرد، از دو سه سال قبل برای کمک به معتادان بستری شده در کمپ ترک اعتیاد و روحیه دادن به آنها به این کمپ در نزدیکی خانهشان میرفتند، تا اینکه مدتی قبل حادثهای برایشان رخ داد و آنها را راهی بیمارستان کرد. محسن تهرانی که دیروز در در محوطه پلیس آگاهی تهران حضور داشت، درباره این اتفاق به همشهری گفت: رئیس کمپ از دوستانم بود و من به همراه دوست عزیزم جعفر مختاریفرد هرازگاهی به آنجا میرفتیم و کمک میکردیم که آخرین بار وقتی در آنجا بودیم برایمان شربت آوردند اما پس از نوشیدن آن از هوش رفتیم. روز بعد که به هوش آمدیم، متوجه شدیم که سارقان، گوشی موبایل، گردنبند طلایمان، ۱۲میلیون تومان پول از کارت عابر بانکم و دستبند مرحوم ناصر حجازی که به من هدیه داده بود را سرقت کردهاند. آنجا بود که فهمیدیم ۳نفر از افرادی که در کمپ بودند سرقت را اجرا کرده و متواری شدهاند.
پیشکسوت فوتبال پس از آنکه ماجرا را توضیح میدهد به متهمان دستگیر شده اشاره میکند و میگوید: خوشبختانه پلیس خیلی زود این سارقان را دستگیر کرد و دستبند یادگاری ناصرحجازی به من برگردانده شد. متهمان با دیدن پیشکسوت فوتبال، از خجالت سرشان را پایین میاندازند و یکی از آنها که حدود ۲۹سال سن دارد.در گفتوگو با همشهری جزئیات سرقتی که انجام دادهاند را شرح میدهد.
از قبل خبر داشتید که آن دستبند، متعلق به ناصر حجازی بوده است؟
یک جورایی بله. ۲پیشکسوتی که از آنها سرقت کردیم بارها به کمپ آمده بودند و میان صحبتهایشان شنیده بودیم که یکی از آنها دستبند آن خدا بیامرز را به یادگاری گرفته است. فکر میکردیم اگر آن را سرقت کنیم، خیلی قیمتی و ارزشمند است، چون اسم ناصر حجازی روی آن است.
پس چرا آن را نفروختید؟
چون فرصت نکردیم. وسایل سرقتی را باهم تقسیم کردیم و میخواستیم مشتری خوب برای دستبند پیدا کنیم اما پلیس خیلی زود دستگیرمان کرد.
از روز حادثه بگو. چطور نقشه سرقت را اجرا کردید؟
من اعتیاد دارم و در کمپ بستری هستم. البته در آنجا کار هم میکنم و از قبل تصمیم گرفتیم این بار که ۲پیشکسوت فوتبال رسیدند نقشه را عملی کنیم. روز حادثه رئیس کمپ نبود و با هماهنگی جانشین کمپ، نقشه را عملی کردیم؛ داخل آبمیوه آنها داروی بیهوشی ریختیم و زمانی که آنها بیهوش شدند وسایلشان را سرقت کردیم.
فکر نمیکردید با این نقشهای که کشیدهاید، خیلی زود لو میروید؟
یک آدم معتاد، فکرش درست کار نمیکند اگر فکر میکردیم به این سرعت دستگیر میشویم که نقشه را عملی نمیکردیم.
چه شد که معتاد شدی؟
شکست عشقی خوردم و بعد از جدایی، دوستانم دورم را گرفتند و گفتند برای فراموش کردن عشق از دست رفتهات مواد مصرف کن. من هم گرفتار مواد شدم و زندگیام را با دستان خودم نابود کردم.
گفتوگو۴
کودک سرراهی قاتل ۲ نفر شد
گوشهایش شکسته و بهنظر میرسد کشتیگیر است. ۲۰سال بیشتر ندارد اما با وجود این سن کم، جان ۲نفر را گرفته است. پسر جوان میگوید کودک سرراهی بوده اما با حمایت مادر و پدرخواندهاش تبدیل به قهرمان کشتی شده است. او اما قدر داشتههایش را ندانسته و سر از دنیای تبهکاران در آورده است. این پسر ۲۰ساله پس از قتل اول به ترکیه فرار کرد و مدتی بعد به ایران برگشت و قتل دوم را رقم زد. او حالا در گفتوگو با همشهری از از جزئیات قتلها میگوید.
با وجود این سن کم، اتهامات زیادی در پروندهات ثبت شده، چرا؟
نمی دانم شاید مقصر اصلی خودم باشم. چون پدر و مادرخواندهام خیلی در حق من خوبی کردند و برایم کم نگذاشتند. پس مقصر خودم بودهام.
از پدر و مادر واقعیات خبر نداری؟
نه، آنها معتاد بودند و سالها قبل من و برادر کوچکم را در پارک رها کردند. مادرم بهخاطر حمل مواد بازداشت شده بود و پدرم در دنیای خماری غرق بود و اصلا وجود ما برایش اهمیت نداشت. برادرم خیلی خوشگل بود و در آن زمان یکی از آشنایانمان حضانت و نگهداری او را بهعهده گرفت. من هم درآن زمان ۶سال بیشتر نداشتم که به بهزیستی منتقل شدم. چون زمانی که ما را رها کردند ناچار بودیم شبها در پارک بخوابیم.
از برادرت خبر داری؟
نه. البته در آن زمان چند باری به برادرم سر زدم اما خانواده جدیدش به من گفتند دیگر به آنجا نروم چون برادرم هر وقت مرا میبیند بهانهگیر میشود. آنها خانواده درست وحسابی بودند. مدتی بعد از آن محل رفتند اما شک ندارم که برادرم وضعیت و زندگی خوبی دارد. دستکم شرایطش از وضعیت من خیلی بهتر است.
بعد از اینکه به بهزیستی منتقل شدی برای تو چه اتفاقی رخ داد؟
یک خانواده آمدند و سرپرستی مرا بهعهده گرفتند. خیلی به من محبت کردند اما من جواب خوبیهایشان را درست ندادم. بهخاطر این اشتباهاتی که مرتکب شدهام. من عاشق کشتی بودم و خانواده جدیدم مرا وارد دنیای کشتی کردند. شدم قهرمان کشور، اسمم را در اینترنت بزنید عکسهایم میآید. پدر خواندهام در این راه خیلی به من کمک کرد اما زندگی من از روزی به تباهی کشیده شد که دستانم به خون آلوده شد.
برویم سراغ قتل ها؛ نخستین جنایت چطور رخ داد؟
شهریور پارسال بود که با یکی از بچهمحلهایمان درگیر شدم. او خیلی به من حسادت میکرد. چون میدید که پدر و مادر ندارم و از هیچی به همهچیز رسیدهام. درصورتیکه مدل ماشین او از مدل ماشین من بالاتر بود اما با این حال چشم نداشت مرا ببیند و به من حسودیاش میشد. آن روز دوست دختر من و او هم در حال عبور از محل بودند که مقتول میخواست جلوی آنها خودی نشان بدهد. به مقتول گفتم برو، گفت نه باید تو را بکشم. دوستم خواست ما را جدا کند که با او هم درگیر شد و اصلا نمیدانم چه شد که جانش را گرفتم.
اما تحقیقات در پرونده ات نشان میدهد که شما سارق بودید و بهخاطر گوشی سرقتی دعوایتان شد؟
متهم سرش را پایین میاندازد و سکوت میکند.
بعد چه کردی؟
قاچاقی از کشور خارج شدم و به ترکیه رفتم. بعد به خیال اینکه آبها از آسیاب افتاده برگشتم اما دستانم به دومین جنایت آلوده شد!
از جزئیات قتل دوم بگو؟
۱۴آبان امسال بود که با دوستم و همسرش و مقتول به گردنه قوچک رفتیم و مشروبات الکلی مصرف کردیم. بر سر نگاه چپ با مقتول درگیر شدم. گفت به چی نگاه میکنی؟ منم همین سؤال را از او پرسیدم که درگیری شروع شد و با قتل پایان یافت. مقتول کتکم میزد و من هم برای دفاع از خودم با چاقو به او ضربه زدم اما فکر نمیکردم بمیرد.
ماجرای گوشیقاپی که در پروندهات ثبت شده چیست؟
متهم باز سکوت میکند اما همدستش میگوید: ما باهم کار میکردیم. حدود ۲۳گوشی سرقت کردهایم و همه آنها را به مالخر فروختیم.
- 17
- 1