اوایل امسال خانم دکتر داروسازی به اداره چهارم پلیس آگاهی تهران بزرگ رفت و از دو مردی که در پوشش مسافرکش از وی زورگیری کرده بودند، شکایت کرد.
به گزارش جوان، شاکی گفت: «در یک شرکت داروسازی کار میکنم. ساعتی قبل از شرکت بیرون آمدم و در حکیمیه تهرانپارس منتظر ماشین بودم تا به خانهام در سهراه تهرانپارس بروم. یک خودروی پراید نقرهای توقف کرد و سوار شدم. در صندلی عقب مرد جوانی نشسته بود، به همین خاطر میخواستم روی صندلی جلو بنشینم، اما صندلی شکسته بود بنابراین مجبور شدم روی صندلی عقب کنار آن مرد بنشینم. راننده شروع به حرکت کرد، اما به یکباره تغییر مسیر داد و به جای اینکه وارد یاسینی جنوب شود، وارد یاسینی شمال شد.
با اعتراض من، مرد جوانی که کنارم نشسته بود قمهای بیرون آورد و به طرفم گرفت. او به زور سرم را زیر صندلی ماشین برد و خواست لوازمی را که همراه دارم به او بدهم. به سختی دستم را به طرف دستگیرههای در بردم که فهمیدم همه دستگیرهها از داخل خراب است و درهای ماشین فقط از بیرون باز میشود. مرگم را مقابل چشمانم دیدم، به همین دلیل کارت عابربانکم را که ۱۵۰ میلیون تومان در آن پول بود به همراه رمز، مقداری پول نقد و گوشی تلفن همراهم به آنها دادم. زورگیران بعد از گرفتن اموالم، مرا در گوشه خلوتی از بزرگراه رها کردند و رفتند.»
پس از طرح این شکایت، مأموران با شکایتهای مشابه و متعددی روبهرو شدند که بررسیها نشان داد زورگیران در روزهای غیرتعطیل دختران و زنان جوان را در پوشش مسافربر، سوار خودرو و اموال آنها را سرقت میکنند. مأموران سرانجام دو متهم را شناسایی و بازداشت کردند. روز گذشته دو متهم کنار دیگر متهمان دستگیر شده در پلیس آگاهی حاضر بودند. به طرف یکی از آنها که کلاه مشکی سرش بود، رفتم. میگفت تا دیپلم درس خوانده و فقط به خاطر حماقت مرتکب جرم شده است.
*چند سال داری؟
۲۷ سال.
*گفته بودی وضع مالی خوبی داشتی. شغلت چی بود؟
آشپز یک هلدینگ بودم و درآمد خوبی هم داشتم.
*پس چرا فکر سرقت به سرت زد؟
چند ماه قبل هلدینگ یک نیرو استخدام کرد. او وقتی به هلدینگ آمد، مدام زیر گوش من زمزمه میکرد که درآمد خوبی نداریم و بهتر است سراغ سرقت برویم. میگفت تو جوان هستی، چرا باید عمرت را با آشپزی بگذرانی. او آنقدر مرا وسوسه کرد تا بالاخره طمع کردم و همراه او به سرقت رفتم و الان هم دستگیر شدهام.
*از نقشه خفتگیریها بگو.
برای انجام نقشه قبل از سوار کردن مسافر، دستگیرههای داخل ماشین را از کار میانداختیم. بعد صندلی جلو را هم به سمت داشبورد خم میکردیم تا کسی که میخواهد سوار شود، فکر کند صندلی شکسته است و مجبور شود در صندلی عقب بنشیند.
*از چه کسانی زورگیری میکردید؟
به پیشنهاد همدستم، دخترانی را که تیپ و وضع خوبی داشتند، مثلاً لباسشان مارکدار بود، شناسایی میکردیم.
*چرا در روزهای تعطیل سرقت نمیکردید؟
به خاطر اینکه سوژههایمان فقط زن بودند. آنها در روزهای کاری از خانه بیرون میآمدند و روزهای پنجشنبه و جمعه در خانه بودند. از طرفی آخر هفتهها خیابان شلوغ بود، به همینخاطر کار خفتگیری خیلی سخت میشد.
*تا حالا از خودت سرقت شده است؟
زمان نوجوانی یک موتوری سد راهم شد و از من خفتگیری کرد. او گوشی تلفن همراهم را سرقت کرد.
*پس چطور خودت مرتکب این کار شدی درحالیکه رعب و وحشت آن را احساس کرده بودی؟
به خاطر حماقت و طمع پولدار شدن.
*پولهایی را که به دست آوردی، چه کردی؟
خوشگذرانی و تفریح کردم تا تمام شد. مثلاً لباس میخریدیم یا آخر هفتهها رستورانهای خوب میرفتیم و شام میخوردیم. نتوانستم چیزی پسانداز کنم و الان هم آه در بساط ندارم.
- 14
- 1