ازدواج در ۱۲ سالگی
شوهرش معتاد و چشم چران بود، من که ۱۱سال بیشتر نداشتم پس از مدتی از حضور ناپدریم متوجه شدم دیگر منزل جای امنی برای ماندن من در آنجا نیست و پس از مدتی در سن ۱۲سالگی با اجبار مادرم ازدواج کردم، خواستگارم عروس و داماد داشت و همسرش فوت کرده بود و بهخاطر پول و ثروت زیادی که داشت به اجبار مادرم به عقد او درآمدم و با بیمیلی به زندگی و تنفری که نسبت به او داشتم یک مدت باهم زندگی کرده و من تصمیم گرفتم از وی جدا شده و مستقل زندگی کنم.
طلاق بعد از یکسال
بعداز طلاقم در سن ۱۳ سالگی تصمیم گرفتم با خالهام زندگی کنم. او در خانه قالی بافی میکرد و یک سال پیش او بودم. دیدم پسر او نیز به من نظر سوء داشته که با طرح این موضوع خالهام با من دعوا کرد و در سن ۱۴ سالگی به منزل داییام رفتم.
زن داییام به دلیل محبتهای داییام نسبت به من ناراحت شده و حسودی میکرد و دائماً با من دعوا میکرد، تصمیم گرفتم از منزل آنها نیز بیرون بیایم اما جایی برای من وجود نداشت تصمیم گرفتم به تهران بروم و در ایستگاه مترو بخوابم.
در ایستگاه مترو یکی از دوستان دوران بچگیام را دیدم و صدا زدم او با دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت، تو کجا اینجا کجا؟ همدیگر را بغل کردیم گفت امشب یک میهمانی است میایی بریم خیلی بهمون خوش میگذره و من بدون هیچ تردیدی پیشنهاد آن دختر را قبول کردم و با هم رفتیم وقتی وارد شدم دیدم که آن میهمانی یک جمع مختلط است.ترس و دلهره دلم را فرا گرفته بود که آرش به سمت من آمد و گفت تو با این افرادی که در این میهمانی هستند فرق میکنی و در آنجا از من خواستگاری کرده و قبول کردم چون سرپناهی نداشتم.
ازدواج دوم در ۱۵ سالگی
بعد از ازدواج با آرش در سن ۱۵ سالگی مجدد مشکلاتم شروع شد و با شک زیادی که آرش داشت من را کتک میزد که بعد از یک سال تصمیم گرفتم از او نیز جدا شوم و حتی تصمیم به خودکشی گرفتم.
دنیای تبهکاری از ۱۷ سالگی
همسرم پس از اطلاع از خودکشی با قرص، من را به بیمارستان برد و پس از بهبودی و طلاق از او با پسری آشنا شده و پس از مدتی متوجه شدم سارق است و با پیشنهاد زندگی مرفه، با همکاری هم زورگیری و خفتگیری را در سن ۱۷ سالگی شروع کردیم.من سر راه ماشینهای لوکس قرار میگرفتم و رانندگان با وسوسه دوستی من را سوار میکردند و بعد دوستم وارد عمل میشد و از راننده زورگیری میکرد!
نظرکارشناس
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی اداره مشاوره آرامش قم در بررسی سبب شناسی سرنوشت تلخ «سهیلا» میگوید:احساس حقارت و خود کم بینی سهیلا از دوران کودکی و سرخوردگیهای انجام شده در طول زندگی و تعارض بین نهاد و وجدان اخلاقی، ابتلا به اختلال پارانوئید، دوستان و همسالان ناباب و تأثیر پذیری از آنها و عدم احساس مسئولیت در قبال خانواده، داشتن خانواده ازهم پاشیده وگسیخته، حقارتها و سرکوبهای اجتماعی در طول رشد و سرخوردگی و میل به انتقامجویی اجتماعی از سایرین از جمله علل رفتارهای ناکارآمد است.
رئیس مرکز مشاوره آرامش معاونت فرهنگی اجتماعی فرماندهی انتظامی استان قم در خصوص اقدامات پیشگیرانه با هدف کنترل و کاهش آسیب بوجود آمده، اظهار داشت: آموزش شیوه نوین تربیت کودکان از خانواده، آموزش مهارتهای زندگی: شامل حل مسأله؛ ارتباط مؤثر؛ مدیریت بحران، آموزش مهارتهای تفکر انتقادی به افراد خانواده، گسترش خدمات مددکاری اجتماعی و در دسترس بودن آن برای جامعه، آموزش مدیریت کنترل هیجانات و آگاهی بیشتر جامعه در خصوص آسیبهای فرد مطلقه و نحوه مواجهه با آن از جمله اقدامات شاخص در پیشگیری اولیه محسوب میشود.سرهنگ «محمد رحیمی دستجردی» ادامه داد: تغییر و اصلاح باورهای نادرست سهیلا در خصوص پول باد آورده حاصل از اغفال و سرقت از دیگران، انجام اقدامات درمانی روی اعتماد به نفس و افزایش مهارتهای اجتماعی- رفتاری و اصلاح سبک زندگی سهیلا با اقدامات مکرر حضور در جلسات مشاوره و اقدام مددکاری در کاریابی پیشنهاد میشود.
- 17
- 1