به گزارش خراسان؛ حدود ساعت ۱۳:۴۵ شانزدهم آبان بود که "علی-ب" به دنبال تماس تلفنی یکی از دوستانش به محل قرار در تقاطع خیابان گاز و رسالت آمد و در کنار پیادهرو منتظر ماند. طولی نکشید که "مرتضی-ب" از راه رسید و "علی-ب" برای احوال پرسی به طرف او حرکت کرد اما هنوز لحظاتی از این قرار دوستانه نگذشته بود که ناگهان مرتضی (جوان ۲۸ ساله) کارد بزرگی را از زیر کاپشن خود بیرون کشید و تیغه آن را بر قلب دوست قدیمی خود فرو برد. مجروح ۳۵ ساله در حالی که خون از سینه اش بیرون می زد به سوی کسبه حاشیه خیابان رفت و با صدایی گرفته، ضارب فراری را به آن ها نشان داد و سپس بر سنگ فرش پیادهرو افتاد.
در همین حال یکی از مغازه داران به سرعت به سوی ضارب دوید و در حالی به او رسید که سوار بر پراید پشت چراغ قرمز مانده بود و نمیتوانست از لابهلای خودروها عبور کند. جوان مغازهدار نفسزنان مشت خود را گره کرد و او را از پشت فرمان خودرو پایین کشید. لحظاتی بعد دیگر کسبه نیز با وی همراه شدند و در حالی از فرار ضارب جلوگیری کردند که صدای آژیر امدادگران اورژانس نیز به گوش رسید و "علی-ب" به مرکز درمانی شهید هاشمی نژاد مشهد انتقال یافت اما تلاش کادر درمانی برای نجات وی به نتیجه نرسید و جوان ۳۵ ساله بر اثر عوارض ناشی از اصابت تیغه کارد به ناحیه قلب جان سپرد.
از سوی دیگر نیز متهم به قتل، تحویل نیروهای گشت کلانتری رسالت شد و پشت میلههای بازداشتگاه قرار گرفت. حدود ساعت ۱۵ عصر بود که ماجرای این جنایت هولناک به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد و دقایقی بعد قاضی "محمود عارفی راد" تحقیقات قضایی خود را آغاز کرد. بررسیهای میدانی قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد از قراری مرگبار حکایت داشت اما متهم ۲۸ ساله انگیزه خود از این جنایت خیابانی را به سوءظنهایی گره زد که مدعی بود بر اثر رفت و آمدهای خانوادگی ایجاد شده است.
با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی "قاضی عارفی راد"، متهم برای انجام بازجوییهای تخصصی و ریشه یابی دقیق انگیزه این جنایت وحشتناک خیابانی، به پلیس آگاهی خراسان رضوی انتقال یافت و مقابل افسران کارآزموده دایره قتل عمد قرار گرفت. او این بار از خشمی هولناک سخن گفت و ادعا کرد با حرفهایی که همسر "علی-ب" درباره برخی مسائل خصوصی و خانوادگی ام به من زد، روح و روانم به هم ریخت و خشم و سوءظن همه وجودم را فرا گرفت. وقتی مدتی رفتارهای همسرم را زیر نظر گرفتم دیگر نتوانستم این حرفها را تحمل کنم به همین دلیل هم به سراغ دوستم رفتم و او را با ضربه کارد به قتل رساندم!
در حالی که متهم مذکور به تناقض گوییهایش ادامه میداد، با دستور مقام قضایی مقدمات بازسازی صحنه جنایت، در تقاطع چهارراه رسالت و خیابان گاز فراهم شد و او توسط کارآگاهان اداره جنایی در حالی به محل قتل انتقال یافت که این بار سخن چینی دوستش را انگیزه ای برای خشم خود عنوان کرده بود.
متهم این پرونده جنایی که هیچ سابقه کیفری هم ندارد مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد و پس از تفهیم اتهام از سوی قاضی ویژه قتل عمد مشهد و تأکید بر مواد قانونی که مراقب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند، خود را "مرتضی-ب"معرفی کرد و گفت: علی از دوستان قدیمی من بود به طوری که با هم روابط خانوادگی داشتیم. این رفاقت به جایی رسید که خیلی به او اطمینان پیدا کردم و میخواستیم با یکدیگر در امور کاری و اقتصادی هم شراکت کنیم اما متاسفانه او نزد پدرزنم از من بدگویی کرده بود. او از همه ریز و درشت زندگی شخصی من خبر داشت و به همین دلیل به پدر زنم گفته بود که من به خاطر پول با دخترش ازدواج کردهام! و حتی ادعا کرده بود که همسرم را دوست ندارم و با انگیزه دیگری به منزل او رفت و آمد میکنم! این سخن چینیها و تهمتهای ناروا به اندازه ای خشم مرا برانگیخت که دیگر حال خودم را نمیفهمیدم به همین دلیل هم به خیابان رفتم و یک کارد بزرگ آشپزخانه خریدم و سپس با او به صورت تلفنی در خیابان قرار گذاشتم. وقتی به محل رسیدم و او را دیدم دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم چرا که به قصد قتل به محل قرار رفته بودم! در یک لحظه تیغه چاقو را به سینه اش زدم و فرار کردم اما خیلی زود توسط شهروندان دستگیر شدم.
پس از آن که سروان منفرد (افسر پرونده) خلاصه ای از محتویات پرونده و اعترافات متهم در مراحل بازجویی را مقابل دوربین قوه قضاییه بیان کرد، قاضی ویژه پروندههای جنایی مشهد نیز دستور داد وی برای ادامه روند دادرسی به زندان مرکزی انتقال یابد. اما در حاشیه بازسازی صحنه قتل، وی به چند سوال خبرنگار روزنامه خراسان نیز پاسخ داد:
*تا چه مقطعی تحصیل کردی؟
بعد از دیپلم در رشته گرایش صنایع چوب به دانشگاه غیرانتفاعی رفتم اما دو ترم بیشتر نخواندم و انصراف دادم.
* چرا؟
چون همزمان کار هم میکردم و ادامه تحصیل برایم سخت شده بود.
*با همسرت چگونه آشنا شدی؟
آن زمان در یکی از فروشگاههای زنجیرهای کار میکردم که دختری را با مادرش دیدم آن ها مشتری بودند و این گونه عاشق شدم!
*معتادی؟
نه حتی به سیگار هم لب نزدهام!
*با علی (مقتول) چند سال دوست بودی؟
از سال ۹۷ با هم دوست شدیم و بعد هم همسرانمان با یکدیگر آشنا شدند.
*فکر میکنی چرا این حادثه رخ داد؟
فقط به خاطر خشم و غرور! دوستم نباید این حرفها را به پدر زنم میگفت اگر مشکلی هم بود باید با خود من در میان میگذاشت. آن روز هم زنگ زدم که بگویم چرا این تهمتها را به من زده است ولی وقتی سر قرار رسید دیگر کنترل خودم را از دست دادم! من اگر از نظر مالی خیلی در تنگنا بودم ولی هیچ وقت غرورم اجازه نمیداد به دیگران بگویم پول ندارم! همیشه چنین وانمود میکردم که خوب میخورم و خوب میپوشم! ... زیر قسط و قرض بودم ولی بروز نمیدادم. آن قدر فشارها را تحمل کردم که بالاخره کار دست خودم دادم! او نزد پدر زنم آبروی مرا برده بود و من چنین انتظاری را نداشتم....
*پشیمانی؟
خیلی! هیچ وقت در طول عمرم تا این اندازه پشیمان نبودم و ابراز ندامت نکردم. مدام گریه میکنم که چرا یک لحظه خودم را نتوانستم کنترل کنم و اینگونه صمیمیترین دوستم را به قتل رساندم! یک لحظه آرامش هم ندارم...
- 13
- 4