سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳
۱۰:۳۸ - ۱۶ دي ۱۴۰۳ کد خبر: ۱۴۰۳۱۰۰۹۹۴
جرم و جنایت

قاتلی در یک قدمی قصاص و مقتولی که زنده پیدا شد

قاتل,قاتلی در یک قدمی قصاص
مرد میانسال زنده بود و در کمپ ترک اعتیاد کار می‌کند، اما حافظه اش را از دست داده بود و خانواده او پس از گذشت یک سال درحالیکه مراسم سالگرد فوت او را هم برگزار کرده بودند، در بهت و ناباوری متوجه شدند که وی زنده است. اما جزییات این پرونده چه بود و چطور مشخص شد که مقتول، زنده است؟

به گزارش همشهری، یکی از روز‌های اردیبهشت سال گذشته، خانواده مرد میانسالی به نام صادق قدم در اداره پلیس گذاشتند و خبر از ناپدید شدن وی دادند. آنها می‌گفتند که صادق آخرین بار به همراه یکی از دوستانش به نام ایرج از خانه بیرون رفته و از آن پس به طرز عجیبی ناپدید شده است. آنطور که خانواده مرد گمشده‌ می‌گفتند وی مشکل روحی و روانی داشت و قرار بود دوستش ایرج او را در بیمارستان روانی بستری کند. همین کافی بود تا دستور بازداشت ایرج صادر شود.

همه تصور می‌کردند مرد میانسال به قتل رسیده، چون با دستگیری قاتلش و اعتراف او به جنایت، اسرار پرونده رازگشایی شده بود، اما اتفاق عجیبی رخ داد که مسیر پرونده را تغییر داد.

مرد میانسال زنده بود و در کمپ ترک اعتیاد کار می‌کند، اما حافظه اش را از دست داده بود و خانواده او پس از گذشت یک سال درحالیکه مراسم سالگرد فوت او را هم برگزار کرده بودند، در بهت و ناباوری متوجه شدند که وی زنده است. اما جزییات این پرونده چه بود و چطور مشخص شد که مقتول، زنده است؟

یکی از روز‌های اردیبهشت سال گذشته، خانواده مرد میانسالی به نام صادق قدم در اداره پلیس گذاشتند و خبر از ناپدید شدن وی دادند. آنها می‌گفتند که صادق آخرین بار به همراه یکی از دوستانش به نام ایرج از خانه بیرون رفته و از آن پس به طرز عجیبی ناپدید شده است. آنطور که خانواده مرد گمشده می‌گفتند وی مشکل روحی و روانی داشت و قرار بود دوستش ایرج او را در بیمارستان روانی بستری کند. همین کافی بود تا دستور بازداشت ایرج صادر شود.

پرونده مرد ناپدید شده روی میز قاضی عظیم سهرابی بازپرس شعبه نهم دادسرای جنایی تهران قرار داشت. به دستور وی، ماموران موفق شدند مخفیگاه ایرج دوست مرد گمشده را پیدا و او را دستگیر کنند. ایرج، اما اصرار بر بیگناهی داشت، اما چون مدارک و شواهد علیه بود و بررسی‌ها نشان از این داشت که آخرین بار با صادق مرد گمشده قرار داشته، در بازداشت به سر برد تا اینکه بعد از گذشت ۷ ماه یعنی در آذر ماه اسرار قتل دوستش را فاش کرد.

وی گفت: آن روز با دوستم صادق رفتیم تا وی را در بیمارستان اعصاب و روان بستری کنیم، اما بیمارستان جا نداشت. در بین راه من رفتم در بیابان‌های قرچک مواد مصرف کنم، چون خمار بودم، اما دوستم صادق مدام غر می‌زد و بهانه میگرفت که زودتر برویم. اعتراض او، مرا عصبی کرد تا اینکه با سنگ چند ضربه به او زدم. وقتی دیدم خون آلود روی زمین افتاده و نفس نمی‌کشد، از ترسم فرار کردم.

با اعتراف این مرد، ماموران راهی بیابان‌های قرچک شدند و با انجام جست‌و‌جو‌های گسترده، سنگ خون آلودی که با ضارب با آن به دوستش ضربه زده بود کشف شد. از سوی دیگر بازپرس دستور داد تا استعلامات لازم انجام و مشخص شود که آیا جسد مجهول الهویه در آن منطقه پیدا شده یا نه. فرضیه دیگری که مطرح شد، این بود که احتمالا پیکر بی جان صادق مرد میانسال طعمه حیوانات شده باشد.

پس از رازگشایی از معمای گم شدن مرد میانسال و اعتراف قاتل، خانواده مقتول در دادسرای جنایی تهران حاضر شدند و برای عامل جنایت درخواست قصاص کردند. درحالیکه تحقیقات در این پرونده جنایی تکمیل شده بود، اتفاق عجیبی رقم خورد؛ مقتول زنده بود. ماجرا از این قرار بود که چند روز قبل یکی از دوستان صادق مرد میانسال برای ترک اعتیادش به کمپی در جنوب تهران رفته و به صورت اتفاقی، صادق را در آنجا دیده بود. وی حتی با دیدن او از حال رفته و تا چند دقیقه اول تصور می‌کرد او همزاد صادق است، چون به تازگی در مراسم سالگرد فوت او شرکت کرده بود. اما صادق کشته نشده و زنده بود. او وقتی مطمئن شد که صادق زنده است با خانواده اش تماس گرفت و آنها هم دچار بهت و ناباوری شده بودند.

حافظه‌ام را از دست داده بودم

مرد میانسال، بعد از یک سال هویت خودش را پیدا کرد. او تازه فهمید که چه اتفاقات عجیبی رخ داده و خانواده اش نیز در این یک سال به سوگ او نشسته بودند. وی گفت: وقتی در بیابان‌های قرچک به هوش آمدم نه می‌دانستم چه کسی هستم و نه می‌دانستم آنجا چه کار می‌کنم. تمام سر و صورتم خون آلود بود، اما دردی احساس نمی‌کردم. هرچه فکر می‌کردم چیزی را به خاطر نمی‌آوردم. نه اسمم را، نه فامیلی و نه چیز‌های دیگر. حتی نمی‌دانم چند روز در آن بیابان بی هوش افتاده بودم. وی ادامه داد: آن روز به سختی خودم را به کنار جاده رساندم و از مردم کمک خواستم. سپس سرگردان در خیابان‌ها بودم.

دست به دامن مردم می‌شدم و اگر کسی دلش به رحم می‌آمد، به من غذا یا پتو می‌داد، اما حالم اصلا خوب نبود، چون خمار بودم و مواد می‌خواستم تا اینکه یک روز به پای یک رهگذر افتادم و از او خواستم کمکم کند. برایش تعریف کردم که هویت ندارم و حافظه‌ام را از دست داده‌ام. به او التماس کردم که مرا به کمپ ببرد تا ترک کنم و یک جا برای خواب داشته باشم. خدا، آن فرشته را سر راهم قرار داده بود، چون آن فرد خیر، دلش به حالم سوخت و با هزینه خودش کمکم کرد و مرا به کمپ برد. فرشته نجاتم، هزینه بستری شدنم را پرداخت کرد و رفت. من نیز در آنجا ماندم و رفته رفته مواد را کنار گذاشتم.

بعد از ترک هم، مدیر کمپ از من خواست بمانم و به معتادان کمک کنم؛ از نظافت کمپ گرفته تا دارو دادن به افراد معتاد. او می‌دانست که حافظه‌ام را از دست داده‌ام و نمی‌دانم خانواده‌ام چه کسانی هستند و کجا زندگی می‌کنند تا اینکه چند روز قبل به صورت اتفاقی یکی از دوستان قدیمی‌ام وارد کمپی شد که من در آنجا کار می‌کردم. او با دیدن من شوکه شد، اما بعد برایم توضیح داد که چه بلایی برسرم آمده است. آن روز رفته رفته یادم آمد هویتم را؛ اینکه اسمم چیست و خانواده‌ام کجا زندگی می‌کنند.

سپس دوستم به خواهرم زنگ زد و همه چیز را برایش تعریف کرد. خواهرم وقتی وارد کمپ شد، باورش نمی‌شد من زنده‌ام. خانواده‌ام حتی مراسم سالگرد فوت مرا هم گرفته بودند و تصور می‌کردند به قتل رسیده‌ام، اما حالا زنده در مقابل خواهرم ایستاده بودند.

وقتی حافظه مرد میانسال برگشت، او راهی دادسرای جنایی تهران شد و دوستش را که به قتل اعتراف کرده بود بخشید. چون او اگرچه از اتهام قتل عمدی تبرئه می‌شد، اما به خاطر ضرب وجرح باید مجازات می‌شد، چون شاکی خصوصی داشت، اما شاکی او را بخشید و متهم که در زندان کابوس چوبه دار می‌دید، وقتی متوجه شد دوستش زنده است و خودش هم فرصت زندگی یافته، از خوشحالی، به گریه افتاد. او دیروز، بعد از گذشت ۲۰ ماه از زندان آزاد شد.

  • 19
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش