به گزارش جوان، سوم خردادماه سال ۹۴، مأموران پليس شهرستان ملارد از قتل زن ميانسالي باخبر و در محل حاضر شدند. جسد متعلق به زني ۴۷ ساله به نام كبري بود كه با ضربات چاقو به قتل رسيده بود.
پسر مقتول كه در محل حاضر بود، گفت: پدرم وقتي از محل كارش به خانه برگشت با مادرم درگير شد. او كه از قبل به مادرم بدگمان بود، وقتي عصبانيت و جوابهاي تند مادرم را شنيد با چاقو به او حمله كرد و چند ضربه زد.
بعد از اين توضيحات، جسد براي تحقيقات بيشتر به پزشكي قانوني فرستاده شد و شوهر آن زن كه مردي ۵۰ ساله به نام رحمان بود، دستگير شد. او در بازجوييها به قتل اعتراف كرد و گفت: شغلم نانوايي است و هر روز براي كار به تهران ميروم. به خاطر دوري محل كار خيلي در خانه نبودم به همين خاطر به رفتارهاي همسرم مشكوك شدم. فكر ميكردم از نبود من سوءاستفاده ميكند و دنبال كارهاي غيراخلاقي ميرود.
مدتي قبل پسرم مهرزاد به مصرف مواد اعتياد پيدا كرد. او چند روز قبل براي خريد مواد از مادرش پول ميخواست، اما همسرم به او پول نداد. پسرم از رفتار مادرش عصباني و مدعي شد كه مادرش در نبود من از خانه بيرون ميرود. حرفهاي مهرزاد مرا بيشتر مشكوك كرد، اما هر چه تلاش كردم تا بدگمانيام برطرف شود، فايده نداشت. شب حادثه وقتي از كار برگشتم با همسرم بحثم شد و او خيلي تند جوابم را داد. از حاضرجوابيهاي او عصباني شدم و چاقو را برداشتم و چند ضربه زدم.
متهم در تحقيقات بعدي هم اقرارهاي خودش را تأييد كرد و گفت: از كاري كه كرده پشيمان است و بدگماني او بيمورد بوده است. با كامل شدن بررسيها، بازپرس وي را به اتهام قتل عمد مجرم شناخته و كيفرخواست عليه وي صادر شد.
رحمان روز گذشته مقابل هيئت قضايي شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي قربانزاده محاكمه شد. بعد از قرائت كيفرخواست و درخواست قصاص از سوي اولياي دم متهم در جايگاه ايستاد.
او با قبول اتهام قتل عمد در شرح ماجرا گفت: به خاطر درآمد بيشتر مجبور شدم در تهران مغازه بگيرم ولي منزلم در ملارد بود. اين دوري راه باعث شده بود كه از خانوادهام فاصله بگيرم. به خاطر اختلافهايي كه با همسرم داشتم، فكر ميكردم مرا دوست ندارد و با كسي ديگر ارتباط دارد. اين فكر ذهنم را درگير كرده بود تا اينكه روزي به پسرم مهرزاد گفتم به همسرت بگو وقتي بيرون ميرود، بيشتر رعايت كند، ما در محل آبرو داريم. مهرزاد به خاطر اعتياد خيلي بدخلقي ميكرد.
اين حرف را كه شنيد عصباني شد و گفت لازم نيست نصيحت كني. بهتر است خودت مراقب زنت باشي. اين حرف مهرزاد مرا بيشتر تحريك كرد و شوكه شدم. فكر ميكردم درست ميگويد و همسرم چيزي را از من پنهان ميكند. يك روز كه با هم درگير شديم و به او گفتم شنيدهام با كسي رابطه داري؟ عصباني شد و گفت آره ارتباط دارم و تو هم هر كاري دلت خواست انجام بده. بعد از آن هرچقدر با كبري حرف زدم، فايده نداشت. حتي با برادر و خواهرهايش هم صحبت كردم، اما فايدهاي نداشت و آنها قبول نميكردند و ميگفتند كه همسرم زني پاكدامن است.
متهم در خصوص شب حادثه گفت: بدگمانيام ادامه داشت تا اينكه بار ديگر مهرزاد براي پول مواد با مادرش درگير شد. دهانش به فحش و ناسزا به مادرش باز شد. اين حرف انگار مرا مطمئن كرد كه حتماً همسرم خطايي كرده و من نميدانم.
شب حادثه وقتي به خانه آمدم با هم درگير شديم. باز او را تحريك كردم كه اگر با كسي ارتباط دارد، حرف بزند، اما او خيلي عصباني شد و خيلي تند جوابم را داد و گفت: اصلاً تو شوهر من نيستي. آن شب قرص خورده بودم و حالم خوب نبود. احساس ميكردم زندگيام به پايان رسيده است و زنم را از دست دادهام. با شنيدن اين حرف خون جلوي چشمانم را گرفت و....
متهم در آخرين دفاع گفت: اشتباه كردم و پشيمانم. تحريك حرفهاي پسر معتادم باعث شد خون يك انسان بيگناه را بريزم. بايد تحقيق ميكردم. همسايهها گفته بودند كه زنم عفيف و نجيب بود و هيچ رفتار و خطايي از او در اين چند سال نديده بودند. از خدا ميخواهم مرا ببخشد.
در آخر جلسه بعد از آخرين دفاع متهم هيئت قضايي وارد شور شد.
- 16
- 4