بعد از کودتاي ١٥ جولاي، موجي از اخراجها در دانشگاههاي کشور ترکيه شروع شده است. از دانشگاه آنکارا هم تعدادي از استادان به اتهام خيانت به کشور و حمايت از تروريسم اخراج شدند؛ البته بعضي از استادان هم مجبور به بازنشستگي شدند. روز ١٠ فوريه قرار بود براي حمايت از استادان اخراجي در دانشگاه جمع شويم. از صبح همان روز يگان ويژه و پليس در منطقه حضور داشتند.
قرارمان ساعت ١٢:٣٠ در محوطه دانشگاه بود. من نزديک ساعت ١٣ جلوي در ورودي دانشگاه رسيدم. کارت دانشجوييام را به حراست نشان دادم اما حراست اجازه ورود به دانشگاه را نداد و گفت امروز دانشجويان ارشد و دکترا اجازه ورود به دانشگاه را ندارند. من اعتراض کردم؛ چون اتفاقا آخرين روز انتخاب واحد هم بود. اصرار كردم و گفتم بايد براي انتخاب واحد، داخل دانشگاه شوم. در اين لحظه يک پليس لباس شخصي نزديک شد و با لحن تندي گفت دور شو، اجازه نميدهيم امروز دانشجويان وارد دانشگاه بشوند. شروع به بحث با پليس کردم که اگر به صورت کتبي و قانوني به شما ابلاغ شده که امروز دانشجويان اجازه ورود به دانشگاه را ندارند من هم ميخواهم برگه را ببينم. پليس گفت برگهاي نيست. زود از اين محل دور شو. من از رفتن امتناع کردم و شروع کردم به عکسگرفتن از پليسهايي که داخل دانشگاه بودند. در اين لحظه پليس با دست زد به موبايلم كه روي زمين افتاد. بعد هم من را هل داد و من شروع کردم به دادزدن که تو اجازه نداري با من به اين صورت برخورد کني.
چند نفر از نمايندگان مجلس از حزب مخالف دولت كه در محل حضور داشتند براي حمايت از من نزديک شدند. تعداد پليسها زياد بود و شروع کردند به کتکزدن من. نمايندگان مجلس ميخواستند مانع بشوند که آنها هم کتک خوردند. نمايندگان حزب مخالف سعي داشتند مانع بازداشت من از سوي پليس شوند كه موفق نشدند و در نهايت پليس من را از دست يكي از نمايندهها که اجازه نميداد من دستگير شوم، کشيده و سوار ماشين پليس كرد. همان نماينده اما موفق شد موبايلم را كه روي زمين افتاده بود، به من دهد. ولي باتري موبايل هنوز روي زمين بود. قانونا من حق استفاده از موبايل را داشتم ولي پليس باتري موبايلم را نداد.
بعد من را با يک اکيپ پليس ديگر به بيمارستان فرستادند که اگر حين دستگيري از سوي پليس مورد خشونت واقع شدهام گزارش شود. من بازوها و پاهايم را که کبود شده بود به پزشك نشان دادم كه در گزارش پزشك بيمارستان ثبت شد. بعد از گرفتن گزارش پليس راهي اداره پليس شديم. آنجا هم به مدت چند ساعت جلوي در اداره پليس در ماشين منتظر مانديم. چون پليس اعلام کرد براي بازجويي جا ندارد.
وقتي وارد اداره پليس شدم يک نفر از دوستان هم آنجا بود که گلوله پلاستيکي گاز اشکآور پليس به پايش اصابت کرده بود و با گزارش پزشک بيمارستان، از سوي پليس دستگير شده بود. حدود يک ساعت منتظر بازجويي نشسته بوديم که يک گروه از استادان و دانشجويان دانشگاه ما که بعد از من دستگير شده بودند وارد اداره پليس شدند. همانجا توانستم به مدير گروه دانشكده كه جزء بازنشستگان اجباري بود خبر بدهم که دستگير شدهام. او هم يك استاد و يک وکيل برايمان فرستاد.
ما ١٤ نفر بوديم که همان روز دستگير شده بوديم و نزديک ١٠ نفر وکيل داوطلب براي دفاع از ما حضور داشتند. با وکلا صحبت کرديم، قرار شد همگي از حق سکوت (براساس قوانين تركيه) تا يك روز که از سوي دادستاني مورد بازجويي قرار بگيريم، استفاده كنيم. بعد همگي ما را سوار ماشين پليس کردند و دوباره به بيمارستان رفتيم که اگر در اداره پليس دوباره مورد خشونت واقع شدهايم، گزارش دهيم.خوشبختانه کسي مورد خشونت واقع نشده بود. وقتي از بيمارستان بيرون آمديم جمعيتي از دانشجويان و استادان و مردم عادي براي حمايت از ما جلوي بيمارستان حضور داشتند.
در ماجراي درگيري در دانشگاه، يکي از دانشجويان دچار شکستگي پا شد (به خاطر لگدي كه پليس با پا به او زده بود)، يک نفر مورد اصابت گلوله پلاستيکي قرار گرفت که درد داشت. من به صورت فيزيکي و لفظي مورد خشونت واقع شدم و بعضي از استادان هم مورد خشونت لفظي قرار گرفتند. استاداني که تازه اخراج شدهاند تا روز جمعه (١٧ فوريه) فرصت داشتند اتاقشان را خالي کرده و تحويل دهند.
ما ١٤ نفر دستگيرشده هم منتظر دعوت دادستاني هستيم؛ البته به گفته وکلا قضيه مهمي نيست فقط يک بازجويي ساده است. من و کساني که مورد خشونت واقع شدهاند تصميم داريم از پليس شکايت کنيم.
مريم استادي
- 14
- 2