به گزارش خبرنگار شرق، چند سال قبل دختری جوان به مأموران پلیس مراجعه کرد و داستان عجیبی از گمشدن عمویش برای مأموران گفت. این دختر جوان که دانشجوی دوره دکترا در یکی از شهرستانها بود، گفت: عمویم تنها زندگی میکرد و تنها کسی که به او سر میزد من بودم، من هم که دانشگاه میرفتم و خیلی نمیتوانستم او را ببینم، اما مرتب با او تماس میگرفتم تا اینکه یک روز تلفن کردم و عمویم جواب نداد، بعد از چند روز دوباره زنگ زدم و باز هم جواب نداد. عمویم عادت نداشت از من بیخبر بماند.
بهخاطر اینکه چندروزی کار داشتم و نمیتوانستم به سراغش بروم. مدتی طول کشید تا به تهران برگردم. وقتی که آمدم، زنگ در خانه را زدم و خانمی در را باز کرد و گفت این خانه را خریداری کرده است و حتی گفت که عمویم این خانه را به او فروخته است. وقتی سند را به من نشان داد، دیدم کاملا درست است، اما از عمویم همچنان خبری نبود. تصمیم گرفتم موضوع را پیگیری کنم و سرنخی از عمویم پیدا کنم. یک وکیل گرفتم و تاریخ چکهایی را که برای خانه داده بودند از طریق دادسرا پیگیری کردم.
همهچیز درست بود، حتی به سراغ محضرداری رفتم که گفته میشد در آنجا سند خانه منتقل شده است، دوربین مداربسته را چک کردیم. بار اول که فیلم را دیدم، مطمئن شدم عمویم خودش این کار را کرده است، اما بار دوم متوجه شدم اشتباه کردهام. مردی که بهعنوان عموی من به محضر رفته است او نیست و فردی قلابی است، بههمینخاطر هم شکایتی را مطرح کردم.
با توجه به طرح این شکایت و ردیابیهایی که مأموران انجام دادند، پلیس از طریق چکهایی که صاحب جدید خانه به عموی قلابی داده بود موفق شد فردی را که طراح اصلی این نقشه بوده است شناسایی کند. بررسیها نشان داد این فرد همسایه مرد گمشده است و بنابراین او دستگیر شد. با دستگیری این مرد، همدستان او هم بازداشت شده و تحقیقات از آنها آغاز شد. هرچند هیچکدام از متهمان به قتل اعتراف نکردند، اما همگی پذیرفتند که در سرقت نقش داشتهاند.
این در حالی بود که همچنان هیچ جسدی از مرد گمشده پیدا نشده است.
با صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز گذشته بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد، وکیل اولیایدم در جایگاه حاضر شد و درخواست صدور حکم مجازات برای متهمان کرد. وکیل اولیایدم گفت: آنچه از پرونده برمیآید، اين است كه پسر جوانی به دوستانش اطلاع داده در همسایگی آنها مردی یهودی زندگی میکند و اموال و دارایی زیادی دارد. دوستان این جوان نیز به خانه آن مرد رفته و بعد از اینکه دست و پایش را بستهاند اموالش را به سرقت بردهاند.
آنها سپس به خانه برگشته و مرد را کشته و سند خانهاش را به سرقت بردهاند. هرچند متهمان مدعی هستند قتلی اتفاق نیفتاده و مقتول به مرگ طبیعی مرده است، اما اگر اینطور است دلیلی برای اینکه جسد از بین برده شود وجود ندارد. ضمن اینکه باید بگویم مقتول مردی یهودی بوده و تقریبا همگان میدانند که یهودیان به صورت سنتی عادت دارند اموالشان را در خانه نگهداری میکنند.
نزدیک به یک میلیارد تومان از اموال این مرد به سرقت رفته و خانهاش هم فروخته شده که ما در مورد اموال هیچ سندی نداریم، اما موکلان من اطمینان دارند اشیای قیمتی مقتول به سرقت رفته است. سپس جوانی به نام آرش، متهم ردیف اول پرونده، در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل عمدی را رد کرد و درباره اینکه چطور این اتفاق افتاده، گفت: مدتی قبل از ماجرا سعید به ما گفت مردی یهودی در همسایگی آنها زندگی میکند که ثروتمند است و البته همیشه هم تنهاست. من و سه نفر از دوستانم هم قبول کردیم که به خانه مرد یهودی برویم و سرقت کنیم.
وقتی ما وارد خانه شدیم، او هم بود، پاهایش را بستیم و او را به گوشهای از خانه بردیم، بعد چند شیء قیمتی و مقداری پول را که به صد میلیون هم نمیرسید سرقت کردیم. وقتی داشتیم از خانه بیرون میآمدیم، مرد یهودی به ما گفت که پایش قبلا شکسته و بهشدت درد میکند و از ما خواست که طناب دور پایش را شل کنیم، ما هم این کار را کردیم و بعد از خانه خارج شدیم. دستهای مرد باز بود و خودش هم میتوانست طناب را باز و حتی دنبال ما بیاید، اما این کار را نکرد.
یک هفته که از موضوع گذشته بود، سعید دوباره گفت که از خانه مرد یهودی بوی تعفن میآید و همسایهها شاکی هستند. از ما خواست که به خانه برویم و دوباره ببینیم چه اتفاقی افتاده است. من هم قبول کردم. با دوستانم به خانه رفتم و دیدم که مرد یهودی درحالیکه پتوی روی بدنش افتاده جانش را از دست داده و جسدش در حال ازبینرفتن است. سعید به ما گفت که جسد را از خانه خارج کنیم و بعد سند خانه را هم برداشتیم و آمدیم.
ما جسد را به بیابانهای اطراف تهران بردیم و در آنجا رها کردیم. جسد پیدا نشد، اما ما هیچ قتلی انجام ندادیم و نمیدانیم چه کسی او را کشته است. بعد از این موضوع، سعید با کمک شخصی دیگر خانه را فروخته بود. او مرد کارگری را استخدام کرده و به او مبلغی پول داده و بعد به جای مرد یهودی به محضر برده بود تا او به جای مرد یهودی امضا کند، بعد هم چکها را گرفته بود که ما دیگر از موضوع خبر نداریم.
بعد از اینکه متهمان دیگر یکبهیک صحبت کردند، نوبت به مردی رسید که به جای مرد یهودی به محضر رفته بود. او گفت: من یک کارگر هستم. سعید به من گفت صاحب خانه در خارج از کشور زندگی میکند و بیمار است و به پول خانهاش احتیاج دارد، اگر تو کمک کنی خانهاش را بفروشیم، به تو چهار میلیون تومان میدهم. من هم که فکر میکردم دارم کار خیر انجام میدهم، به محضر رفتم و بهجای او امضا کردم و دو میلیون گرفتم و دو میلیون دیگر را پس دادم چون واقعا به خاطر کار خیرش این کار را انجام دادم.
بعد از گفتههای متهمان، هیئت قضائی برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.
- 17
- 1