به گزارش شرق، مرد جوانی که در پی جدایی از همسرش با پدر او درگیر و باعث مرگ او شده است، از دادگاه خواست به ١٠ سال زندانیشدن او پایان دهد تا دوباره به زندگی بازگردد. به گزارش خبرنگار ما، فروردینماه سال ٩٤ فردی با مأموران پلیس تماس گرفت و از یک نزاع خیابانی در تهران خبر داد. مأموران پس از گزارش این خبر بهسرعت خود را به محل وقوع حادثه رساندند و پس از تحقیقات اولیه متوجه شدند در این درگیری مرد ٦٠سالهای به نام فرهاد از سوی داماد ٢٤سالهاش به نام مهران با ضربه چاقو به ناحیه سینه زخمی و به بیمارستان منتقل شده است که پس از چندساعت تلاش، پزشکان نتوانستند او را نجات دهند و فرهاد جان خود را از دست داد. مأموران با توجه به اطلاعات بهدستآمده مهران را دستگیر کردند و برای بازجویی به مأموران جنایی تحویل دادند.
مهران پس از دستگیری به جرم خود اعتراف کرد و به مأموران گفت: تقریبا یکسالونیم پیش بود که با پریسا آشنا شدم و با او ازدواج کردم. پریسا را دوست داشتم و فکر میکردم با ازدواج با او خوشبخت خواهم شد، اما پس از ازدواج با او اختلافات ما شروع شد. اول فکر میکردم با گذشت زمان اختلافاتمان کم و زندگیمان بهتر میشود، اما هرچه بیشتر زمان گذشت، اختلافاتمان شدیدتر شد تا اینکه اواخر سال ٩٣ تصمیم گرفتیم به صورت توافقی از یکدیگر جدا شویم. روز حادثه برای کارهای طلاق به دادگاه خانواده رفتیم، کارهایمان را انجام دادیم و از یکدیگر جدا شدیم. از ساختمان دادگاه خانواده پایم را بیرون گذاشتم که ناگهان فرهاد را دم در دادگاه دیدم که با چاقو ایستاده بود. ابتدا شروع به فحاشی و ناسزاگویی به من کرد که چرا پریسا را طلاق دادهام، بعد با چاقویی که در دست داشت، به سمت من حمله کرد.
ترسیدم من را بکشد، برای همین پا به فرار گذاشتم، نمیدانستم به کجا میروم، فقط میخواستم از محل دور شوم تا فرهاد به من آسیبی نرساند. در حین فرار پشت سرم را نگاه کردم، فرهاد دنبالم میدوید تا خود را به من برساند. سعی کردم سرعتم را بیشتر کنم تا او را جا بگذارم، اما هرچه تندتر میدویدم، فرهاد هم تندتر میدوید. داخل کوچهای که سر راهم بود دویدم تا از دست فرهاد فرار کنم، ناگهان متوجه شدم کوچه بنبست است و من راه فراری ندارم، برگشتم تا از کوچه فرار کنم، اما فرهاد را دیدم که پشتسر من وارد کوچه شده است. سعی کردم با او حرف بزنم تا او را آرام کنم، اما فرهاد خیلی عصبانی بود.
او با چاقو به سمت من حمله کرد و میخواست من را بکشد. به سمت من چاقو کشید، نزدیک بود به من چاقو بزند که دستش را گرفتم و با هم درگیر شدیم. اول چاقو را رها نمیکرد درگیریمان بیشتر شد تا اینکه توانستم چاقو را از دست او بگیرم. خیلی ترسیده بودم. فرهاد میخواست چاقو را از من پس بگیرد و میدانستم اگر این کار را بکند، حتما من را خواهد کشت. برای همین او را با چاقو زدم تا کشته نشوم. نمیخواستم او را به قتل برسانم فقط میخواستم خودم را نجات دهم.
بهاینترتیب با توجه به گفتههای مهران و سایر مدارک موجود در پرونده و شکایت اولیایدم کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری شماره یک استان تهران فرستاده شد. پس از تشریفات رسمی، اولیایدم در جایگاه حاضر شدند و تقاضای قصاص کردند، سپس مهران در جایگاه حاضر شد و بار دیگر روز حادثه را همانطور که قبلا گفته بود تعریف کرد و گفت: نمیخواستم فرهاد را به قتل برسانم.
فقط میخواستم خودم را نجات دهم. او بود که با چاقو به سمت من حمله کرد و سعی در کشتن من داشت. با توجه به همه مدارک و گفتههای متهم، دادگاه رأی به قصاص مهران داد، اما دیوانعالی کشور رأی را نپذیرفت و بار دیگر پرونده را برای رسیدگی بیشتر به دادگاه ارسال کرد. بار دیگر این پرونده در دادگاه رسیدگی شد و قضات رأی به قصاص متهم دادند، اینبار هم دیوانعالی کشور اعتقاد داشت عمل مهران دفاع از خود بوده و رأی را قبول نکرد، بهاینترتیب بار دیگر پرونده برای رسیدگی بیشتر به دادگاه ارسال شد و در نهایت دادگاه او را از قتل عمد تبرئه و به پرداخت دیه یک انسان محکوم کرد.
اینبار دیوانعالی کشور رأی را تأیید کرد و مهران در نهایت به پرداخت دیه محکوم شد، اما به دلیل اینکه مهران تاکنون نتوانسته پول دیه را پرداخت کند، همچنان در زندان به سر میبرد. بههمیندلیل مدتی پیش بار دیگر این پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد. پس از انجام تشریفات رسمی، مهران در جایگاه حاضر شد و در مقابل قضات گفت: بیش از ١٠ سال است که به دلیل اینکه نتوانستهام پول دیه قتلی که ناخواسته انجام دادهام را فراهم کنم، در زندان بهسر میبرم؛ قتلی که بهخاطر دفاع از خود بود و نه چیز دیگر. من نمیتوانم پول دیه را به صورت یکجا پرداخت کنم، بههمیندلیل از شما تقاضا دارم پول دیه را تقسیط کنید تا بتوانم آن را کمکم پرداخت کنم. بیش از ١٠ سال است که در زندان هستم و این مدت برای تنبیه من کافی است. در پایان جلسه، قضات برای تصمیمگیری درباره این پرونده وارد شور شدند.
- 14
- 4