یکی از اهالی با اورژانس تماس گرفت. امدادگران اورژانس سریع خود را به آنجا رساندند، اما کار از کار گذشته بود و مرد میانسال به دلیل شلیک گلوله به سرش جان خود را از دست داده بود. با حضور ماموران کلانتری در محل تیراندازی، تحقیقات برای رازگشایی از قتل آغاز شد.
بررسی ها نشان می داد، مقتول قربانی سرقت مرگبار شده است. به همین دلیل ماجرا به بازپرس و کارآگاه جنایی گزارش شد.
سروان میری با دریافت گزارش این قتل ، راهی مرکز شهر شد. قتل در خیابانی فرعی رخ داده بود. با اینکه ساعت از ۱۲ شب گذشته بود، اما تعدادی از اهالی کنجکاو در محل ایستاده و پیگیر تحقیقات تیم جنایی بودند.
سروان با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه بررسی صحنه جرم شد. جسد در مقابل یک مقازه آنتیک فروشی روی زمین افتاده بود و از کنار سرش رد خون جاری بود. به نظر می رسید ، ضربه مرگبار به سرش وارد شده است.
وقتی سراغ دکتر پزشکی قانونی رفت، معلوم شد حدسش درست بوده است.گلوله ای به گیجگاه سمت راستش اصابت کرده و باعث مرگ او شده بود.
دکتر در گزارش خود به کارآگاه گفت: گلوله از فاصله ای حدود دو متری شلیک شده و به نظر می رسد اسلحه کلت بوده است. مرد میانسال درجا جان داده و آثاری از درگیری بر روی بدنش دیده نمیشود.
سروان میری سراغ افسر کلانتری را گرفت و لحظه ای بعد، مامور جوان خود را به او رساند و در گزارشش گفت: ساعت ۱۲ شب از طریق مرکز ۱۱۰ تیراندازی در این خیابان به ما اعلام شد و سریع خود را به محل رساندیم. امدادگران اورژانس زودتر از ما رسیده بودند و مرگ مرد میانسال را تائید کردند. از سوی دیگر در بررسیهای ما مشخص شد، مقتول به نام صابر صاحب مغازه آنتیک فروشی بود که بعد از تعطیلی مغازهاش هدف گلوله دو موتورسوار قرار گرفت. در زمان حادثه شاگرد او نیز در محل حضور داشت که بر اساس گفته او، انگیزه قتل سرقت کیف همراه مقتول بوده است. صابر در آن کیف اشیای عتیقه گرانقیمتی را قرار داده بود و میخواست برای فروش آنها به محل قرار برود.
او همیشه ساعت ۸ شب مغازه را تعطیل می کرد و به خانه می رفت، اما امشب به دلیل این قرار مهم تا ساعت ۱۲ در مغازه مانده بود. از همسایه ها تحقیق کردیم اما کسی دزدان را ندیده و فقط صدای شلیک گلوله و فریادهای مهرداد، شاگرد مغازه را شنیده بودند.
افسر کلانتری نگاهی به برگه ای که در دست داشت انداخت و ادامه داد: دستور دادم دوربینهای اطراف را بررسی کنند شاید بتوانیم فیلمی از فرار دزدان به دست بیاوریم. به نظر می رسد ، دزدان آشنا بوده و می دانستند امشب قرار است صابر اشیای عتیقه را برای سرقت ببرد.
سروان میری نگاهی به محل قتل انداخت. همانطور که رو به روی مغازه ایستاده بود متوجه شد سمت چپ مغازه خودروی بنزی پارک است و مرد نگران به آن تکیه داده است. افسر جوان به آن مرد اشاره کرد و ادامه داد: شاگرد مغازه است. او تنها شاهد این جنایت است.
کارآگاه به سمت او رفت تا شاید با تحقیق از مرد جوان راز جنایت را فاش کند. رفتارهای مهرداد به نظر سروان مشکوک بود و قصد داشت خود را خونسرد و آرام نشان دهد.
چند سال است در این مغازه کاری میکنی؟
حدود شش ماه میشود.
تا به حال از مغازه دزدی شده است؟
در این مدتی که من بودم نه.
امشب قرار بود کجا بروید؟
مرحوم صابر، قرار بود معامله عتیقهای انجام دهد و با خریداران قرار داشت. قرار برای ساعت یک نیمه شب بود و تا ساعت ۱۲ در مغازه منتظر بودیم.
ارزش عتیقهها چقدر بود؟
آنطور که مرحوم میگفت، حدود سه میلیارد تومان.
خب قتل چطور رخ داد؟
ساعت ۱۲ شب، مرحوم از من خواست که ماشین را روشن کنم تا او مغازه را تعطیل کند و به محل قرار برویم. من داخل ماشین نشسته بودم و از آینه او را زیر نظر داشتم. مغازه را تعطیل کرد و به سمت ماشین آمد. هنوز چند قدمی از مغازه فاصله نگرفته بود که دو موتورسوار کنار پیادهرو توقف کردند و ترکنشین گلولهای شلیک کرد و سریع کیف را برداشت و فرار کردند. این ماجرا آنقدر سریع اتفاق افتاد که من نتوانستم واکنشی از خودم نشان دهم.
سروان میری بعد از بازجویی از مهرداد به بررسی دوباره صحنه تیراندازی پرداخت و متوجه شد ، قتل توسط شاگرد مغازه و همدستانش انجام شده است که دستور بازداشت او را صادر کرد.
- 10
- 6