نخستین روز فروردین ۹۶، جسد جوان ناشناسی در جادهای فرعی واقع در جاده جاجرود پیدا شد که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود.
پس از تشکیل پرونده مقدماتی، به دستور بازپرس محسن مدیر روستا از شعبه ششم دادسرای جنایی تهران، مأموران آگاهی به تحقیق دراین باره پرداختند و پی بردند مقتول- داوود۳۵ ساله- سابقه دستگیری در رابطه با مواد مخدر داشته است.
بدین ترتیب هویت قربانی جنایت بهدست آمد و کارآگاهان برای ادامه تحقیقات راهی خانه داوود در منطقه اتابک شدند.یکی از اعضای خانواده داوود به کارآگاهان جنایی گفت: داوود اعتیاد شدید به شیشه دارد و همین مسأله باعث شده بود که به ندرت در خانه حضور داشته باشد. او هر چند وقت یکبار خانه را ترک میکرد و مدتی هم ناپدید میشد. به همین دلیل غیبت این چند روزهاش نیز برای ما عجیب نبود و در این رابطه نگران نشدیم.
در ادامه تحقیقات روشن شد چند روز پیش از کشف جسد مقتول در محدوده جاجرود، درگیری شدیدی بین او و اعضای خانوادهاش رخ داده و از همان ایام، مقتول در محل سکونتش دیده نشده است.
از سوی دیگر در تحقیق از اقوام و بستگان داوود، مشخص شد مهدی- داماد خانواده- با او اختلاف قدیمی داشته است. اختلاف داماد و برادرزن، این احتمال را مطرح کرد که مرد جوان قربانی جنایت خانوادگی شده است.
بنابراین مهدی، به دستور بازپرس جنایی بازداشت شد و در تحقیقات به قتل برادرزنش اعتراف کرد و گفت: رابطه من و داوود خیلی صمیمانه بود برای همین هم خانواده داوود از میان ۴ دامادشان مرا انتخاب کردند تا با او صحبت کنم.
داوود معتاد به شیشه شده بود و مدام خانوادهاش را اذیت میکرد. او پدر و مادرش را برای تهیه هزینه مواد کتک میزد و روزگار را برای آنها سخت کرده بود. مدتی قبل خانواده همسرم به سراغم آمدند وخواستند که داوود را ترک دهم. من هم با کمک آنها داوود را در کمپ ترک اعتیادی بستری کردیم. بعد از ترخیص از کمپ وضعیت جسمی او خوب بود، اما دوباره به سراغ مواد رفت و همه چیز از اول شروع شد.
داوود شبها به خانه میآمد و به همین دلیل من هم غروب به خانه مادر زنم رفتم. هوا گرگ و میش بود که داوود رسید. باهم مقابل ورودی حیاط بحثمان شد. زمانی که ازاوخواستم آماده باشد تا به کمپ برویم عصبانی شد و با من دست به یقه شد. ناگهان داوود چاقوی ضامن دار کوچکی را از جیبش درآورد و به من ضربهای زد. من هم با چاقوی آشپزخانه ضربهای به او زدم که به گردنش برخورد کرد.
ابتدا میخواستم او را به بیمارستان ببرم اما همانجا فوت کرد. تازه آن موقع بود که خانواده همسرم از ماجرا با خبر شدند. ترسیده بودیم و نمیدانستیم چکار باید انجام دهیم. از ترس اینکه این راز برملا نشود، جسد را داخل صندوق عقب خودروی پژو آردی گذاشتم و به سمت جاجرود حرکت کردم و جنازه را در محلی خلوت رها کرده و به خانه برگشتم. تمام این مدت عذاب وجدان داشتم اما ترس از دستگیری باعث شد که خودم را معرفی نکنم.
به دنبال اعترفات متهم ۳۸ ساله به جنایت، پدر و مادر داوود که تنها اولیای دم بودند، ازشکایت علیه دامادشان گذشتند. اما رسیدگی به پرونده همچنان ادامه دارد.
- 15
- 6