شليکهاي مرگبار در خيابان دولت تهران
ظهر شنبه ۹ ارديبهشت ماه سال جاري بود که با صداي شليک ۳ گلوله در خيابان دولت تهران، مأموران پليس در جريان يک سناريوي قتل قرار گرفتند و به سرعت بازپرس محسن مدير روستا از شعبه ششم دادسراي امور جنايي براي تحقيقات ويژه به همراه تيمي از مأموران اداره ۱۰ پليس آگاهي تهران در صحنه جنايت حاضر شدند. مأموران با حضور در محل با جسد مردي ۴۲ ساله روبهرو شدند و دربررسيهاي ابتدايي مشخص شد که اين مرد موسي نام دارد و اهل کشور عراق است.
در اين مرحله مأموران پي بردند که این تيراندازي مرگبار از سوي زن جواني صورت گرفته است که با بررسي دوربينهاي مداربسته تصوير زن جوان به دست آمد و در ادامه مأموران پي بردند که اين تيراندازي از سوي زن موسي صورت گرفته است. به اينترتيب تيمي از مأموران به خانه مادربزرگ صفورا در منطقه قلهک رفتند و در اين مرحله زن جوان در تماس مادربزرگش به خانه رفت و از سوي مأموران دستگير شد. صفورا ۲۴ ساله در همان تحقيقات ابتدايي به قتل همسر عراقياش اعتراف کرد و مأموران پي بردند اين زن جوان دختر يکي از تاجرهاي تهران است. صفورا پس از دستگيري انگيزهاش را به خاطر اختلافهايي که با همسر عراقياش داشت، اعلام کرد و پس از هشت روز اين زن جوان در برابر بازپرس پرونده و مأموران صحنه قتل را بازسازي کرد.
از پدرم مخارج زندگيام را ميگرفتم
اين زن جوان در مورد خودش و چگونگي قتل همسرش این گونه توضيح داد: « ليسانس حقوق دارم. براي قتل همسرم هيچ انگيزهاي نداشتم. منصور ۱۴ سال از من بزرگتر و سه سال بود که با هم ازدواج کرده بودیم. خانوادهام از اين ازدواج خبر نداشتند.» او در مورد چگونگي آشنايي با همسرش ميگويد: «پدرم تاجر است رفته بوديم عراق که آنجا با موسي آشنا شدم و با وجود اينکه پدرم مخالفت کرده بود، بدون اجازه پدرم با موسي ازدواج و به عراق سفر کردم. پدرم ترکيه زندگي ميکرد و به صورت پنهاني رفتم عراق و آنجا ازدواج عراقي کردم. يک دختر دو ساله ویک پسر چهار ماهه که همه زندگي من هستند،دارم.» او ادامه ميدهد: «همسرم بيکار بود و از پدرم براي مخارجم کمک ميگرفتم.
به پدرم ميگفتم در اتريش تحصيل ميکنم و به بهانه هزينههاي تحصيل از او و خانواده پدريام پول ميگرفتم. پدرم و خانوادهاش هر وقت پول ميخواستم در اختيارم ميگذاشتند.» او در پاسخ به اين سؤال که آیا با همسرت مشکل داشته است، ميگويد: «يکسال اول تا زمانيکه فرزندم سه ماهه بود،زندگي آرامي داشتم ولي بعد از آن اختلاف ما شروع شد، موسی دست بزن داشت حتي يکبار که تهران بوديم ميخواست مرا از بالکن خانه به پايين بیندازد که همسايهها متوجه شدند و به کمکم آمدند.» او توضيح ميدهد: « سه ماه قبل به دلیل اینکه موسي بيکار بود، ميگفت ميخواهد در يک گروهک عضو شود مثل داعش، ISIS بود، من پيگير نبودم مدتی به اربيل رفت و وقتي برگشت با اسلحه آمد و اين درحالي بود که من گفته بودم به ايران برويم و يک نمايندگي روغن بگيريم و در عراق شروع به کار کنيم چون درآمد خوبي داشت اما وقتي به ايران آمديم من با شرکت صحبت کرده بودم ولي موسي تغيير کرده بود و انگار يک آدم ديگری شده بود.»
زندگي شاهانهام را خراب کردم
او در مورد روز حادثه ميگويد: «اسلحه دست من بود و از خانه پدرم بيرون آمدم و قرار بود با آن شرکت روغن نباتي قرار ملاقات بگذاريم تا کارهاي نمايندگي در عراق را انجام دهيم که موسي دنبالم آمد و داخل ماشين وقتي با مدير شرکت صحبت کردم به من تيکه ميانداخت و بهانه ميگرفت که باز اختلافمان شروع شد. از موسي ميخواستم که آرام باشد که تهديدم کرد که اين بار به عراق برود بچههايم را از من ميگيرد و نميگذارد آنها را ببينم، از ماشين پياده شديم و چند قدمي با موسي راه رفتم که نميدانم چه شد که اسلحه را از کيفم بيرون کشيدم و به سمت موسي که جلوتر از من راه ميرفت، شليک کردم.
شوکه شده بودم و به سمت سر خيابان رفتم ولي دوباره بازگشتم که مردم دور همسرم جمع شده بودند و نمیتوانستم او را ببينم، فکر ميکردم زنده است بههمينخاطر دوباره به سر خيابان رفتم و لباسهايي که براي موسي سفارش داده بودم را گرفتم به خانه مادربزرگم رفتم و لباسهايم را عوض کردم و دوباره به محل تيراندازي برگشتم؛ موسي را ميديدم که روي زمين افتاده و اشک ميريختم، باور نميکردم که او را کشته باشم تا اينکه گوشي موبايلم زنگ خورد و مادربزرگم گفت که پليس جلوي در خانه آمده بههمينخاطر خودم را به خانه مادربزرگم رساندم و همان ابتدا به قتل اعتراف کردم. نميدانم چرا دست به اين کار زدم ، پشيمانم چون از ابتدا اشتباه انتخاب و زندگي شاهانهام را خراب کردم.»
- 20
- 1