به گزارش جام جم آنلاین، کودکان را معمولا نمادهاي معصوميت، سادگي و بيريايي مينامند. ازاينرو، وقتي که کودکي مرتکب عمل خلاف يا جنايتي بهويژه قتل ميشود معمولا اطرافيان شوکه شده و با اين موضوع با ناباوري برخورد ميکنند، هر چند در چنين مواردي رسانهها به شدت موضوع را با جزئيات فراوان دنبال ميکنند.
نکته مهمي که در اين موارد مورد توجه قرار ميگيرد اين است که اين کودکان چگونه بايد تنبيه و مجازات شوند، چگونه توانستهاند به اين راحتي دسترسي به اسلحه داشته باشند و چه چيزي باعث شده که اين کودکان دست به چنين جنايات هولناکي بزنند. اين سؤال که آيا کودکان نيز ميتوانند انسانهايي روانپريش باشند يا خير براي سالها ذهن روانشناسان و رواندرمانگرها را به خود مشغول کرده است.
با اين وجود، تقريبا در اکثر مورد يک الگوي مشترک در مورد اين کودکان وجود دارد: آنها در سالهاي اوليه زندگي خود با مشکلات زيادي روبهرو بوده و تحت تأثير انواع اذيت و آزارها، شکنجهها، بيتوجهيها، خشونت فراوان يا حتي سوءاستفادههاي جنسي قرار داشتهاند. غيرمنتظره نيست که داستان برخي از اين کودکان حتي دستمايه ساخت فيلمها يا نوشتن کتابهاي متعددي نيز شده است.
در ادامه اين مطلب، سه داستان از کودکاني را که مرتکب جنايت شدهاند دستچين کردهايم که هر کدام بهدليلي دست به يک جنايت هولناک زدهاند. به گزارش جامجمآنلاين تمامي افرادي که در اين فهرست قرار گرفتهاند دستگير و محاکمه شدهاند اما بهدليل سن پايين و نرسيدن به سن بلوغ بسياري از آنها چند سال پس از جناياتشان از زندان آزاد شدهاند.
در برخي موارد نيز حادثه چنان سر و صدايي را در بين مردم و رسانهها ايجاد کرده است که کودکان محکومشده مجبور شدهاند پس از آزادي با نامها و هويتهاي جديد به زندگي در خارج از زندان ادامه دهند.
جان ونابلز و رابرت تامپسون
وقتي دنيس بوگلر با پسر دوسالهاش جيمز بوگلر براي خريد به فروشگاه ميرفت، فکر ميکرد که روز معمولي ديگري مانند هر روز در انتظار وي خواهد بود اما وي ديگر هيچ وقت آن روز در ماه فوريه ۱۹۹۳ را فراموش نخواهد کرد؛ وقتي که او مشغول خريد در فروشگاه بود پسربچه دوسالهاش ربوده شد و اين آخرين باري بود که دنيس پسرش را زنده ميديد. دو روز بعد جسد کودک بيچاره روي ريل خطآهن پيدا شد.
تصاوير بهدستآمده از دوربينهاي مداربسته فروشگاه نشان ميداد که جيمز درحاليکه دستش را در دستان رابرت تامپسون ۱۰ساله قرار داده بود از فروشگاه خارج شده است. جسد کودک نشان ميداد که او به شدت توسط رابرت تامپسون و جان ونابلز که او نيز ۱۰ سال سن داشت، شکنجه شده و در نتيجه جراحات و ضربات وارده جان خود را از دست داده است.
حتي پليس ادعا کرده بود که ممکن است جيمز تحت آزار جنسي نيز قرار گرفته باشد که اين موضوع هيچگاه مورد بررسي قرار نگرفت. دو قاتل جوان بلافاصله دستگير شده و بهعنوان جوانترين قاتلان دوران مدرن بريتانيا شناخته شدند. بهدليل حساسيت موضوع آنها تا سن ۱۸سالگي در زندان نگه داشته شدند و سپس با هويتهايي جديد از زندان آزاد شدند.
ماري بل
ماري بل در سال ۱۹۶۸ و به جرم خفهکردن دو پسربچه در بريتانيا وارد تيتر اول روزنامهها شد. نکته شوکهکننده در مورد جنايت او اين بود که ماري هنگام ارتکاب قتل تنها ۱۱ سال سن داشت. اولين قرباني او يک پسربچه چهارساله به نام مارتين براون بود. ماري درست يک روز بعد از تولد ۱۱سالگياش در يک خانه متروکه قرباني اول خود را خفه کرد.
او که از اين جنايت خود هيچگونه احساس پشيماني نميکرد همراه با دوستش جويس بل به زور وارد يک يتيمخانه شدند و نوشتهاي از خود به جاي گذاشتند که در آن به ارتکاب قتل توسط ماري اعتراف شده بود. اگرچه اين دو دختربچه نامهاي خانوادگي مشابهي داشتند اما در واقع هيچ نسبت خانوادگيای بين آنها وجود نداشت.
تنها دو ماه بعد ماري قرباني دوم خود را پيدا کرد. در مورد دوم او همراه با دوستش جويس يک پسربچه سهساله به نام برايان هو را خفه کرد. جنازه پسرک بيچاره در يک منطقه متروکه رها شد اما هنوز کار ماري تمام نشده بود. مدت کوتاهي از رهاکردن جسد در خرابه نميگذشت که ماري با يک قيچي، سر وقت جنازه برايان رفت و روي سينهاش حرف «M» را حک کرد. در ادامه نيز موهاي او را کوتاه و آلت تناسلياش را بريد.
بعد از دستگيري، ماري بل در سال ۱۹۶۸ به ۱۲ سال زندان محکوم شد. در دوران محاکمه پرده از زندگي رقتبار و خشن ماري برداشته شد. مادر او يک زن جوان روسپي ۱۷ساله بود که در گذشته بارها سعي کرده بود دخترش را بکشد. پدر ماري نيز يک دزد سابقهدار بود.
چامپينيا
در اکتبر سال ۲۰۰۳، ليانا فريدنباخ ۱۶ساله همراه با نامزد ۱۹سالهاش فليپه کافي براي گردش به خارج از شهر سائوپائولو رفتند. هر دو فکر ميکردند که تعطيلات فوقالعاده و فراموشنشدني در انتظار آنها خواهد بود اما اين زوج جوان توسط يک گروه چهارنفره خلافکار ربوده شدند که در ميان آنها يک نوجوان ۱۶ساله به نام چامپينيا حضور داشت که رهبري گروه و طراحي تمام ماجرا را بر عهده گرفته بود.
اين افراد هيچگاه با خانواده گروگانهاي خود تماس نگرفته و درخواست پول نکردند. هر دوي آنها روزها و روزها شکنجه شده و ليانا نيز چندين بار مورد تجاوز قرار گرفت. در ادامه، گروه ابتدا فليپه را به قتل رساند و چند روز بعد از آن نيز ليانا به قتل رسيد. چامپينيا بعد از دستگيري اذعان کرد که در ابتدا قصدشان دزديدن اموال اين زوج بوده اما وقتي که متوجه شدهاند اين دو پول زيادي همراه خود ندارند تصميم گرفتهاند آنها را با خود ببرند.
وقتي که از چامپينيا خواسته شد که انگيزه خود را از قتل اين دو بيان کند، اعلام کرد که هيچ انگيزه خاصي نداشته و تنها ميخواسته است اين کار را بکند. او هنوز در زندان به سر ميبرد و داستان قتلهايش به يکي از شناختهشدهترين موارد قتل در برزيل تبديل شد.
- 13
- 5