به گزارش شرق، سال ٨٨ دختر جوانی به اداره پلیس مراجعه کرد و از مفقودشدن مادرش فراست خبر داد. این دختر جوان که مهناز نام داشت، به پلیس گفت: آخرینبار ساعت هشت شب با مادرم تلفنی صحبت کردم.
او به من گفت شب دیروقت به خانه بازمیگردد. چهار ساعت بعد هنگامی که مادرم به خانه بازنگشت، بار دیگر با او تماس گرفتم، اما تلفن همراهش در دسترس نبود تا اینکه متوجه شدم تلفن همراهش خاموش شده است و هیچیک از دوستانش هم از او خبر ندارند. با اعلام این خبر، کارآگاهان جستوجوی خود را برای پیداکردن این زن میانسال آغاز کردند، اما نتوانستند ردی از او پیدا کنند تا اینکه مهناز به کارآگاهان گفت: آن شب مادرم به خانه مردی به نام کمال رفته بود که با او رابطه داشت. کارآگاهان با اطلاعاتی که مهناز در اختیار آنها قرار داده بود، کمال را شناسایی و بازداشت کردند. او که ابتدا ادعا کرد از سرنوشت فراست مادر مهناز خبر ندارد، در بازجوییهای فنی به قتل این زن اعتراف کرد، اما از محل جسد ابراز بیاطلاعی کرد و پلیس نتوانست جسد این زن را پیدا کند.
در ادامه تحقیقات، کمال ادعای تازهای را مطرح کرد و گفت: شب حادثه یکی از دوستانم به نام فرشاد نیز به خانه من آمده بود. او نیز با فراست رابطه داشت. فرشاد شب حادثه جسد را با نیسان آبیرنگ از خانه من خارج کرد و به من نگفت چه بر سر او آورده است. بهاینترتیب با توجه به شکایت اولیایدم، اعترافات متهم و سایر مدارک موجود در پرونده، کیفرخواست علیه متهمان صادر شد و پرونده برای رسیدگی در اختیار شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت. در این جلسه که روز گذشته برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد، سپس فرزندان فراست بهعنوان اولیایدم در جایگاه حاضر شدند و شکایت خود را بار دیگر مطرح کردند. مهناز پس از قرارگرفتن در جایگاه به قضات گفت: کمال را چند شب قبل از گمشدن مادرم در منزلش دیدم. مدتی بود که با همسرم اختلاف پیدا کرده بودم و میخواستم از او جدا شوم، برای همین به منزل مادرم رفتم و از او برای گرفتن وکیل، تقاضای پول کردم.
مادرم به من گفت پول ندارد، اما میتواند آن را برایم جور کند، برای همین آن شب به منزل کمال رفتیم و شب را آنجا ماندیم. حالا نیز از اینکه به منزل کمال رفتم پشیمانم. در ادامه رسیدگی، مادر و برادر فراست بهعنوان دیگر اولیایدم پرونده در برابر قضات ایستادند و شکایت خود را مطرح کردند. برادر مقتول گفت: علاوه بر کمال و رضا، از خواهرزادهام، مهناز، نیز شکایت دارم. به اعتقاد من او نیز در این قتل نقش داشته و میداند چه اتفاقی برای مادرش افتاده است. با پایان گفتههای شاکیان، کمال برای دفاع از خود در جایگاه ایستاد و گفت: روز حادثه فراست به خانه من آمده بود،
حالش خوب بود تا اینکه هنگامی که برای خوردن چیزی به آشپزخانه رفت، بیهوش روی زمین افتاد و مرد. فرشاد نیز که متوجه این اتفاق شد ساعت دو بامداد با وانت جسد فراست را از خانه خارج کرد و من اطلاع ندارم چه بر سر جسد او آمد. در ادامه، فرشاد در جایگاه ایستاد و ادعا کرد کمال دروغ میگوید. او به قضات گفت: روز حادثه کمال با من تماس گرفت و گفت دختر جوانی از تهران به خانه او آمده است. از من خواست با او رابطه برقرار کنم، برای همین به منزل کمال رفتم. با دیدن فراست متوجه شدم او زنی میانسال است. برای همین منزل کمال را ترک کردم و نمیدانم آنشب چه اتفاقی افتاد.
در ادامه، کمال بار دیگر ادعاهای خود را تکرار کرد و گفت: فرشاد میداند پدر من گورکن است، برای همین من را تهدید کرد که اگر حرفی از او به زبان بیاورم پای پدرم را به این پرونده باز خواهد کرد. با پایان گفتههای اولیایدم و متهمان، وکلای متهمان دفاعیات خود را ارائه کردند. وکیل فرشاد از دادگاه تقاضا کرد برای تحقیقات بیشتر در این زمینه پدر کمال را به دادگاه احضار کنند. در پایان، قضات به دلیل عدم حضور دیگر اولیایدم جلسه را تجدید کردند.
- 9
- 2