مرد جوانی که به دلیل سوءظن به دوستش او را به قتل رسانده، مدعی است هرچند از کارش پشیمان است؛ اما پیش از این قتل قصد کشتن همسر برادرش را هم داشته چراکه او و دوستش با هم رابطه داشتند. گفتوگوی کوتاهی که با این مرد انجام دادهایم را میخوانید.
چرا دوستت را کشتی؟
چون شک کرده بودم که با همسر برادرم، ارتباط پنهانی دارد.
شک
چه اتفاقی افتاد که به آنها کردی؟
حدود دو هفته قبل، من و سیاوش (مقتول) با برادرم و همسرش برای عروسی به شهرستان رفتیم. من و سیاوش و همسر برادرم روی صندلی عقب پراید برادرم نشسته بودیم. ترتیب نشستن ما در خودرو اینجور بود که اول سیاوش نشست، بعد من و بعد همسر برادرم. من میدیدم که آنها یواشکی به هم پیام میفرستادند. آنموقع بود که فهمیدم همسر برادرم که اسمش ثریاست با سیاوش رابطه پنهانی دارند و پس از آن بود که تصمیم گرفتم از آنها انتقام بگیرم.
چرا موضوع را به برادرت اطلاع ندادی و خودت دست به کار شدی؟
به برادرم گفتم و آنها دعوایشان شد، ثریا به خانه پدرش رفت و حتی پدرش هم سر همین موضوع با او دعوا کرد. اما از برادرم انتظار نداشتم که برای انتقامگیری از سیاوش و ثریا کاری کند.
پس چرا تو که برادر شوهرش بودی تصمیم به انتقام گرفتی؟
برای اینکه سیاوش دوست من بود و من پای او را به خانه آنها باز کردم.
سیاوش را از کجا میشناختی؟
سیاوش فامیل دور ما بود و بهواسطه همین رابطه من با او زیاد شد، اما به خانه برادرم رفتوآمد نداشت. من به سیاوش بیشتر از چشمهایم اعتماد داشتم. پای سیاوش را من به خانه برادرم باز کرده بودم و عامل اصلی آغاز این رابطه من بودم. اگر من سیاوش را به آن خانه نمیبردم هرگز ثریا با او آشنا نمیشد.
به جای قتل بهتر نبود که با او صحبت میکردی؟
من اصلا قصد کشتن او را نداشتم، آن روز هم رفتم تا با او صحبت کنم. اما بعد از چند دقیقه که صحبت کردیم حرفمان به درگیری لفظی کشید، بعد هم آنقدر عصبانی بودم که ضربات را پیدرپی میزدم، متوجه نشدم چهکار میکنم و زمانی که به خودم آمدم، دیدم سیاوش خونین روی زمین افتاده است.
بعد از قتل چه کردی؟
در خیابان پرسه زدم و بعد از دو ساعت به کلانتری رفتم و خودم را معرفی کردم. از اولش هم میخواستم خودم را معرفی کنم، شهامت زندگی با عذابوجدان را نداشتم.
چطور متوجه شدی که او کشته شده است؟
وقتی او روی زمین افتاده بود و من میخواستم از آنجا بروم، حدس میزدم که زنده نماند.
چرا با همسر برادرت صحبت نکردی؟
اول تصمیم داشتم او را به قتل برسانم. اما نشد، نتوانستم این کار را بکنم.
چه اتفاقی افتاد که نتوانستی نقشهات را اجرا کنی؟
دو بار تصمیم داشتم او را بکشم، اما دفعه اول به خاطر بچه سهسالهای که دارند دلم سوخت. دفعه بعد هم متوجه شدم به خاطر دعوا با برادرم به خانه پدرش رفته و پدرش هم او را به خاطر کاری که کرده کتک زده است.
چند وقت است که در تهران زندگی میکنی؟
از وقتی دانشگاه قبول شدم و برای درس به تهران آمدم. بعد از آن که درسم تمام شد به شهرمان برگشتم و برای انجام کارهای اداری دانشگاه و گرفتن مدرکم آمده بودم که این اتفاق افتاد. البته در تهران کار هم میکردم، روزهایی که دانشگاه نداشتم به بازار میرفتم و باربری میکردم.
خانوادهات از ماجرای قتل باخبر هستند؟
فکر کنم برادرم به آنها خبر داده باشد، اما از قبل میدانستند که من میخواهم این کار را بکنم، میگفتند این کار را نکنم.
یک نفر را کشتی چه حسی داری؟
من و سیاوش با هم خیلی دوست بودیم، مثل برادرم بود. از زمانی که او را کشتم تا الان یک لحظه هم آرامش نداشتم.
- 19
- 3